2.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃❤️بنام خدا ❤️🍃
#داستان_شب
#چوب_معلم !!
امیر نصر سامانی از امرای نامور سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق پادشاهی کرد در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس می خواند، ولی به دست معلّم کتک بسیار خورد. امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت: هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او گرفته و به سزای عملش می رسانم.وقتی امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا این که فکری به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد: به خدمتکار خود گفت: برو در باغ چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.خدمتکار نزد معلم رفت و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟خدمتکارجریان را باز گفت.معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است،
ادامه دارد....
🌺🌺🌸🌸🌺🌺
با عرض سلام و احترام محضر شماعزیزان بزرگوار شب زیبای شما خوبان بخیر و شادکامی
شــــــــب
انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که سلطان دلتان
"خداست"
کسی نمی تواند
دلخوشی هایتان را ویران کند!
⭐️شبتون آرام و خوش
در پناه خالق هستی
@channelsangak