_سلام خوبی؟
_مرسی تو خوبی؟
_ممنون❤️
_چرا ناراحتی؟
_به خاطر اینکه افسرده شدم توی این دنیای امروزی و اینکه دلم داستانهای طنز و عکسای قدیمی میخواد😢😔😔
_اینکه ناراحتی نداره. الان یه کانالی بهت معرفی میکنم که هم داستانهای طنز داره هم عکسای قدیمی داره همراه با چالشهای فراوون😍
_واقعا راست میگی؟
_آره چرا که نه
اینم لینکشه👇👇
https://eitaa.com/chantehh
سریع عضو شو که کلی برنامه های خوب در انتظارته.راستیییی یادت نره این لینکو برای دوستاتم بفرستی تا اونها هم از کانال استفاده و لذت ببرند🦋
_باشه مرسییی🌸
🔸بنر فوق رو بانوی هنرمندمون فاطمه خانم دختر اخوی مرتضی زحمتش رو کشیده و برامون ارسال کرده که صمیمانه ازش تشکر میکنیم .👏👏👏
🌱 شما عزیزی که همراه چنته هستید ، لطف بفرمایید و این بنر زیبا رو برای کانالها و گروههایی که میشناسید و یا دوستان خوبتون بفرستین و اونها رو هم تشویق بفرمایید در چنته همراه ما باشند🙏🙏🙏
چَنتِه 🗃
#گردشگری_بهاباد 📨 آقای آسیدرضا میرابوالقاسمی با ارسال این فیلم قشنگ نوشتن: «پخت نان در خانه باغ ما
#یادی_و_فاتحه_ای
✍ آسیدرضا میرابوالقاسمی
این هم تیم کوهنوردی ما ...
خدا رحمت کنه آسیدحسن رضوانی و حاج علی ایمانی را که جاشون در جمع ما بسیار خالی است.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایران_قدیم
🗓 اصفهان شهریور ۱۳۰۶
☑️ احتمالا حوالی میدان نقش جهان
🎥 فیلم توسط "فردریک گادامر" عکاس پروژه "آرشیو سیاره" برداشته شده.
📨 ارسالی از خانم فاطمه عبداللهیان
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #مردم_بهاباد 📷 ببینید چه عکسایی میرسه به این کیسه ئو چنته😍😍 آدم از دیدن بعضی عکسا سیر که ن
✍ جناب آقای دکتر علی لقمانی
🔸سلام . من حدس می زنم منظور از حسین گرانمایه که در پشت عکس نوشته شده «این عکس به حسین گرانمایه هدیه شده»، مرحوم حسین وهاب نیستند بلکه حسین گرانمایه پسر عموی حیسن وهابِ حاج حسین میرزا علی یعنی «حسین حاج علی اکبر حاج حسین میرزا علی»، پسر خاله ما و برادر حاج محمد گرانمایه و محمود گرانمایه و حسن گرانمایه ( داماد آمیزا گرانمایه و ) باید باشند .
چون حسین حاج علی اکبر از خیلی سال قبل در تهران مستقر بودن و دومین حروف چین قهار و زبر دست چاپخانه های تهران یا به عبارتی ایران بودن . طوری که در شوخی بین دوستان و بچه های بهاباد همدوره خودشون به " حسین چاپی " معروف بودن و این کلمه چاپی هم ایهام داشته !!! ایشان چون در تهران ساکن بودن بیشترین ارتباط را با فامیل های ساکن تهران از جمله مرحوم مشکوه نفیسی داشتند .
باز حدس میزنم چون رابطه دوستی نزدیک با پسر عموی خود حسین گرانمایه ( عبدالوهاب یا به خلاصه وهاب ) داشتند این عکس را به ایشون میدن . البته این ها همه حدس بنده حقیر بر اساس شواهد و قرائن هست .
دوستان علاقه مند اگر به دیباچه و مقدمه فرهنگ لغت عمید دو جلدی مراجعه کنند در آن مقدمه از حسین گرانمایه ( حاج علی اکبر یا به قول دوستان حسین چاپی ) به عنوان یکی از حروف چین های این فرهنگ لغت از ایشون یاد و تجلیل شده .
ناگفته نماند سال ۶۱ یا ۶۲ یک آتش سوزی در منزل خواهر خانمشون در تهران اتفاق افتاد و از قضا دختر دوم ایشون که در آن روز منزل خاله خود بوده دچار سوختگی شدید شده و بعد از چند روز فوت میکنه ، ایشان از شدت علاقه به این دختر و از این داغ ناگهانی، ظرف مدت کوتاهی بعد از فوت دختر از غصه و اندوه مرگ این عزیز، به اصطلاح ما دق کرده و به رحمت خدا می روند . سایر فرزندان (دو دختر و سه پسر ایشون) هم اکنون ساکن تهران هستند .
من خاطره ای از مرحوم جواد آقا نفیسی ( جواد اخویا ) در مورد اولین بار که تهران خونه مشکوه نفیسی رفته بودند یادمه که بارها برامون تعریف کردند . این را دقیق یادم نیست که جواد آقا با کی همراه بودند، با حاج جواد توسلی یا با داود اقا بهابادی یا فرد دیگری .
به هر حال میگفتند وقتی رفتم خونه مشکوه به مجردی که وارد اتاق پذیرایی خونه مشکوه نفیسی شدم، عکسی قاب گرفته تو پیش بخاری خونه مشکوه دیدم بی اختیار از شدت تعجب گفتم: این عکسِ عمو حسین .( منظورشون از عمو حسین حاج حسین توسلی پدر حاج جواد و حاج محمود و چهار تا خواهرشون )
مشکوه نفیسی تعجب من را دید گفت خب، درسته داییش هست .
یعنی پدر مشکوه نفیسی دایی حاج حسین توسلی ( حسین حاج محد ) و آ حسن لقمانی ( حسن حاج محد ) و اکبر نفیسی معروف به اخوی ( اکبر حاج محد پدر آشیخ حسین نفیسی و جواد آقا ) میشدند .
مشکوه خودش حاج حسین توسلی را ندیده اما وقتی جواد آقا میگن این انگار عکس عمو حسینه ، مشکوه منظورش این بوده که بله چیز عجیبی نیست که خواهرزاده به دایی خودش شبیه باشه . اما اینکه چطور عمه مشکوه نفیسی( پدر سعید نفیسی معروف) زن حاج محد ( محمد ) جد بزرگ ما شده واقعاً من اطلاعی ندارم . شاید همین خانم دختر میرزای طبیب یا خواهر میرزای طبیب بوده .
من یادمه که خدا رحمت کنه عمه زینب زن حاج حسین دادرس که عموی ما بودند ( عمو و عمه ما زن و شوهر بودند !! و عمه زینب زنمو ما هم میشدند اما ما هرگز به اسن زنمو ایشون را نمیشناختیم و عمه زینب بودن ) عمه زینب که دختر حسن حاج محد ( پدر بزرگ پدری ما ) و خواهر حاج ابوالحسن آمهدی لقمانی بودند یه وقتی که صحبتی از میرزای طبیب میشد می گفتند "" دایی مرزا "" که باید دایی پدرشون بوده باشن.
صحبت های من خیلی تو هم تو هم شد .
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
#مردم_بهاباد
✍ جناب آقای حسین محمدی نیا
🔸 یادی کنیم از مرحوم مغفور اکبر جوهری ، پدر بزرگوار شهید والامقام حسین جوهری، کسی که بارها و بارها از بنستان با پای پیاده از وسط لوط و بی راهه سه روزه تا اسفندیار طبس رفت و آمد می کرده و یکی از مردان کهن و پر خاطره ی منطقه بهاباد هست و چند سال پیش به رحمت خدا رفت.
این پدر بزرگوار، سالها در فراق تنها فرزندش سوخت. فرزندی که با داشتن همسر و هشت فرزند کوچک و بزرگ (۶ دختر و ۲ پسر) و داماد شهید احساس وظیفه نمود و به جبهه های جنگ شتافت و در عملیات والفجر مقدماتی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش را بعد از هیجده سال در زادگاهش بنستان به خاک سپردند.
روح هردو و همچنین مادر فراق کشیده شهید شاد باشد. انشاالله
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#مردم_بهاباد
✍ حسین آقای حسین زاده
🔹چند نفر قدیم تو بهاباد بودن که تو ذهن ما دهه شصتیا خیلی خاص بودن و یه جورایی ازشون می ترسیدیم.
یکی خنساء بود -که بهش پرداختد- یکی هم شیرعلی بود که ما بچه ها تا ازش می ترسیدیم میخوندیم:
شیرعلیو حلالُت
فردا میِم مزارُت
(خودمونم الان نمیدونیم چرا حلالت؟) 😂
خلاصه اونم با صدای وحشتناکش فحشا می کشید به ماها و فرار می کردیم.
( حالا باید بگیم: شیرعلیو حلال کن) 🤦♂
یکی دیگه هم سکینه گلستون بود.
یک چهره عجیب هم که ما یادمونه یک آقایی بود بنام نسکرانی که فک کنم از کوهبنون میومد و یک اسب قهوه ای موهای بلند و از این کلاه کاسه ای ها میذاشت سرش و عربونه میزد رو اسب و داروهای گیاهی میفروخت.
هیچ جا من عکسی از این بنده خدا ندیدم. خدا همگی را رحمت کنه هنوزم اسم و یادشون ترس میندازه به جونمون☺️
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #مردم_بهاباد ✍ حسین آقای حسین زاده 🔹چند نفر قدیم تو بهاباد بودن که تو ذهن ما دهه شصتیا
#نوستالژی
#مردم_بهاباد
صحبت از خدابیامرز «سکینه گلستون» شد.
مرحوم «سکینه مهری بنستانی» در اول فروردین ۱۳۱۰ از پدر و مادری به نام رضا و زهره بانو در بنستان متولد شد. در بهاباد بر روی زمینهای کشاورزی مردم بسیار زحمت می کشید و با گندم پاک کردن و زیره و زعفرون چینی خرج و مخارج زندگی خودش را تامین می کرد. سکینه گلستون که همیشه عصا به دست و دستمال به دور سر بسته بود، بخش مهمی از خاطرات بچگی بچه های دهه ی شصت بهاباد رو شکل داده، آن مرحوم در بیستم تیر ۱۳۹۲ در بهاباد درگذشت و در بهشت محمدی به خاک سپرده شد.
📷 تصاویر این محتوا را آقا احسان حاتمی (منزل سکینه)، آقای رضاییان (عصا به دست) و ناصر گرانمایه (سنگ قبر) ارسال کردن که بسیار سپاسگزاریم.
آشیخ حسین حاتمی اطلاعات ارزشمندی بهمون دادن که به دلایلی نشد در این متن ذکر بشه، قدردانشون هستیم.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #مردم_بهاباد ✍ حسین آقای حسین زاده 🔹چند نفر قدیم تو بهاباد بودن که تو ذهن ما دهه شصتیا
#پیام_شهروندان
✍ گفتن اسممو نگِت 🤨
«نَسکَرانی» مال دوره ی بچگی ما دهه پنجاهیا بود که از کوهبنون میومد و در خونه ی شفائیا می نشست و میخوند:
نسکرانیم و نسکرانی
روده باریکه نگرانی
یَلّو میتوئه نسکرانی
دولو میتوئه نسکرانی
...بعد از شعر دو سه بار با دهنش شوت(سوت) میزد 🙂