سلام و ارادت
ایام محرم یادی کنیم از واعظ شهیر شهر مرحوم شیخ غلامحسین احمدی که هیچ وقت برای مال دنیا روضه نخوندن
ایشون در یزد شاگردی اشیخ غلامرضا فقیه خراسانی را در کارنامه خودشون داشتند
در دوران انقلاب نیز همراه مردم بودند یادم می اید که در غائله کردستان تعدادی ازمردم بهاباد به پاسگاه ژاندارمری ان زمان که روبروی کافه محمدی بود رفتند و شیخ هم همراهشون بودن و از رییس پاسگاه خواستند بیسیم بزنه یزد و امادگی انها برای اعزام به کردستان را خبر بده یک نوبت هم ایشون به جبهه اعزام شدند یادشون بخیر
ارسالی از جناب مهندس محمدرضا عابدینی که سپاسگزارشون هستیم🙏
🆔@chantehh
#داستانک
✍زنی ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ، ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺣﻴﺎﻁ ﻳﮏ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﻳﺾ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭼﺮﺥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﻮﯼ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺁﺏ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ .
🔹زن ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﺪ . ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﻳﺪ ﻣﻬﺮﻩ ﭼﺮﺥ ﺑﺮﻭﺩ .
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﻴﻦ، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻧﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺣﻴﺎﻁ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ گفت:
ﺍﺯ ٣ ﭼﺮﺥ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﺷﻴﻦ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎﺯﮐﻦ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ٣ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺳﯽ .
🔸ﺁﻥ زن ﺍﻭﻝ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺩﻳﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﯽ ﺍﻭ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺯﺍﭘﺎﺱ ﺭﺍ بست!!!
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«ﺧﻴﻠﯽ ﻓﮑﺮ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ . ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻮﯼ
ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ انداختنت؟؟؟
🔹ﺩﻳـــﻮﺍﻧــــﻪ ﻟـــﺒــﺨــﻨـــﺪﯼ ﺯﺩ گــفــت:
ﻣـــﻦ ﮐــﺎﺭﻣــﻨـــﺪ ﺍﻳـــﻨــﺠــﺎﻡ ...
👌یادمون باشه زود قضاوت نکنیم
ارسالی از علی اکبرعابدی.
🆔@chantehh
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃کاروان آرام قدری آهسته
ناقهی زینب جا مانده در گل
کاروان گل با دو صد بلبل
عازم بسوی قتلگاه است
مداح#یاسین_اصغری
#محرم
🆔@chantehh
هدایت شده از «اللهم عجل لولیک الفرج بدم المظلوم»
کوچه ی قاضیا (کوچه ی شهید نظری )
شهربانو صالح مادر حاج محمد محمدی (کافیچی)، کل فاطی خانم کبرضا جباری (علی لَله) ،علی غنضا ها همسر معصومه جباری که شتر بان بودن و بیشتر تو بیابون زندگی می کردن, شهربانو و محمد عبدالله ،خانمی و حسین کبللی زنعمو و عموی حاج محمد کافیچی ، حسین مهدیا (ایشونم شتر بان بودن و دست کش و کلاه می بافتن با پشم شتر)، مرزسن و فاطمه جباری همسرشون و دختراشون سکینه مرزسن ( عاصمی) همسر حاج محمد علی حمزه، ،حاج معصوه مرزسن که اشکذرن، حاج محمد نظری (حاج محمد حسین ) و حاج معصومه مرادی (حاج معصومه مرادا ) پدر و مادر شهید نظری ، شهربانو خسروی ، (شهربانو رضا مولی) و غلامحسین رزاقی (غلامحسین علی ملک),علی حمزه و معصومه ملک همسرشون (علی حمزه ابوالحسنی و معصومه رزاقی عمه ی ماشاالله رزاقی)
ربابه مرادا یا مرادی ، حاج اکبر قربانی (اکبر اوس ممدا ) (مداح) و همسرشون حاجی، مرحوم اکبر علی حمزه (ابوالحسنی )، علی نصیریان علی ممسن و همسرشون زهرا برهانی ،حاج محمد علی یوسف و همسرشون سکینه جباری (علی لله) ، حاج حسین خسروی و همسرشون حاجیه فاطمه خسروی ، حاج ربابه مادر شهید صادق زاده و همسرشون دکتر حسین ، محمد رضا نظری(قصاب) و همسرانشون حاجی محمد عبدالله و احترام ، کل فاطی زن تقی حِسِنا ، محمدرضا ملکی نژاد و همسرشان ام البنین دهقان ، عباس مرزسن (عاصمی )و فاطی محمد علی یوسف (فاطمه یوسفی)
حاج زهرا حسنا و حاج حسین دهقان ، حاج فاطمه حسنا و حاج رمضون خواجه ای ،حاج معصومه رمضون و علی غنی، صدیفه رمضون و حسین قربانی
حاج ربابه مادر شهید مطیعی و همسرشون،
آ سید مهدی و آسیدحسین رضوانی(سید حسین و سیدمهدی سیدعلی ) و همسرانشون و آسید محمود میرابوالفاسمی محمود سید جواد و همسرشون) , علی و رضا رمضون (خواجه ای ) و همسرانشون ،حسینعلی نظری و همسرشون،حاج اکبر ملکیان (مدزینل و فاطی ثریا )و همسرشون حمید ملکیان و همسرشون
انتهای کوچه ی قاضیا هم دو مسجد که تقریبا پشت به پشت هم است قرار داره
که مسجد روبروی خونه ی علی غنضاها ،مسجد کبرضا را کل فاطی زن کبرضا که اولادی هم نداشتن ،عرض سال از مردم پول جمع می کردن و بیشتر خودشون پول پس انداز می کردن و فکر کنم پنج شنبه ها مهدی گرانمایه (مهدی وهاب) و محمد طلایی میومدن روضه می خوندن
کل فاطی خانم تقی حسنا (با کسره ), هم که کنار خونه ی خدابیامرز علی خواجه (حاج علی رحمتیان )و سکینه فاطمه خانم (حاج سکینه کاظمیان)و محمد مطیعی خونشون بود هم هفته خونی داشتن
مهدی وهاب میومدن روضه خونی یادمه ایشون آشپزی و ازجمله دستور خشک کردن آلو و انجیر و پخت دلمه ی فوری را یاد می دادن
نخود و کشمش برا کل فاطی میاوردن مردم و ایشون قصه ی مشکل گشا روش می خوندن و تحویل می دادن خیلی سعی کردن به منم یاد بدم سخت بود 🤦
مسجد داخل کوچه ی قاضیا هم محل نشستن همسایه ها بود که رفت و اومد را سخت می کرد البته سد معبر نمی کردن از نظر دگه ای
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستان احساسی متحول شدن جوان معتاد در حرم امام حسین(ع)؛ حسینیه معلی شبکه سه
🔹زندگیم رو مثل یه فیلم بهم نشون دادن
🔹حضرت عباس به مادرم گفت ما بخشیدیم شما هم ببخشید
🆔@chantehh
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشپزی
كوكى شكلاتى با بافت نرم و لطيف مثل كيك👌🏼🍪🍫
مواد لازم:
كره ١٠٠گرم
شكر قهوه اي ١٠٠گرم
١عدد تخم مرغ
١قاشق چاي وانيل
يه كيسه يا ١١گرم بكينگپودر
٢٥٠گرم يا دوليوان ارد
٨٠گرم شكلات براي داخل
براي وسطش بدلخواه شكلات تلخ
بعداز اماده شدن مواد خمير رو ٢ساعت تو يختچال بزاريد
فر رو از قبل با دماي ١٨٠گرم كنيد
بزاريد از داغي بيفته بعد از رينگ خارج كنيد
ميتونيد از رينگ استفاده نكنيد
من فقط خواستم مرتب تر باشه
🆔@chantehh
#شهدای_کربلا
✍ #حاج_عباس_اقبال
🔸هفتم محرم بود خبرهای ناگوار از کربلا میرسید :
تنگنا ،محاصره یاران اندک حسین، انبوه سپاه عمر سعد، فرمان عبیدالله به شمر برای رفتن به کربلا و تمام کردن کارِ حسین .در دل کنانه آشوبی برپا شده بودم که میترسم به یاری آقایم اباعبدالله نرسم.نکنه نیروهای عبید الله زیاد جلو مرا بگیرند.نکنه .... 😭😭
اما خواست خدا بود که در شب عاشورا ، آخرین شب یاران آسمانی حسین در خاک، کِنانه به
کربلا برسد.
حبیب به استقبالش آمد. خوش آمدی کنانه، منتطرت بودم .حیف بود صحابی بزرگ پیامبر در کربلا نباشد. یکدیگر را در آغوش فشردند.حبیب دست کنانه را گرفت .ادراک تشرف به محضر مولایش حسین شیرین ترین و شکوهمندترین لحظه حیات کنانه بود. علی علیه السلام را در چهره ی ابوالفضل دید. جنگ صفین بیادش آمد که چطور رشادت ابوالفضل ۱۴ ساله در دل دشمن هراس افکنده بود.
آن شب تا صبح با معبودش همراه با باران اشک، عبادت و راز و نیاز کرد.
#شهدای_کربلا
✍ #حاج_عباس_اقبال
دمی با شهدای کربلا
بخش دوم از قسمت ششم
کِنانه ابن عَتيق تغلبی
🔸صبح عاشورا با اذان علی اکبر به اقیانوس نماز امام پیوست. با دیدن علی اکبر چهره پیامبر
برایش تداعی شد. چقدر شبیه پیامبر بود. با گرمای دستان علی اکبر گرمای دستان پیامبر تا ژرفای وجودش لبریز شد.
نماز پایان یافت خطبه امام هیجان و ایمان و شرار در جان سوختگان وصل افکند. صفها آراسته شد. عمر سعد بی شرم و بی پروا پیش تر آمده بود. سپاه اندک امام صف بستند. بیرق سپاه در دستان عباس بود. حبیب در راست و زهیر در چپ لشکر حسین فرماندهی میکردند ، پروانه های عاشق گرد شمع امام می چرخیدند.
کمان کفر کشیده شد نخستین تیر از چله کمان توسط عمر سعد پروازکنان پرده های هوا را درید و ناگهان تیر از پی تیر صفیرکشان سینه صالحان صادق را نشانه گرفت به اشارت امام دفاع و نبرد یاران آغاز شد .کنانه با شمشیر اخته رجزخوان به قلب سیاه دشمن زد. گاه آیات قرآن میخواند و گاه با رجز شور و شرار بر دشمن میبارید. عابد۶ او پارسای کوفه، یار زاهد پیامبر، پهلوان نبردهای دشوار احد و خندق و جمل و صفین و نهروان جان بر کف گرفته، با تنی همه تیر و زخم و خون میجنگید. ناگهان چشم هایش تار شد خون بر پیشانی پینه بسته اش دوید عطش همراه با چشمه های جوشان خون آخرین رمق هایش را گرفت.
- السلام علیک یا رسول الله.
کنانه بر خاک افتاده بود موی سپیدش ارغوانی و چهره اش متبسم و خاک آلود بود. همۀ توانش را به دستهایش بخشید خون را از چشم ها گرفت تبسمی زد ،امام محبوبش ،حسین در تاريک روشن نگاه خون گرفته به سویش آمد.
دمی بعد كنانة بن عتيق ،قارى عابد ،زاهد قهرمان و یار عزیز پیامبر به دوست پیوسته بود.
او را منزلت همین بس که مهدی موعودِ محبوب در زیارت رجبیه سلامش میدهد و میگوید
السّلام على كِنانة بن عتيق.
🆔@chantehh