eitaa logo
در میان قفسه های کتابخانه
166 دنبال‌کننده
653 عکس
157 ویدیو
1 فایل
شروع دوباره؟ ۱۴۰۳/۰۱/۲۲ من هنوزم منتظر بانو اسنیپ هستم! همسایه ها: https://eitaa.com/chapel/2958 ناشناس : https://daigo.ir/secret/2723426384 کپی ؟ به هیچ وجه
مشاهده در ایتا
دانلود
در میان قفسه های کتابخانه
به نظرم اگه آدم حرفی داره باید اونو بگه. چون واقعا میمونه روی دل آدم و زمان زیادی صرفش میشه. درسته و
یه چیز جالبی هست ؛ اینه که ما آدما وقتی میخوایم مثلا نصیحت کنیم به کسی و اینطور چیزا در واقع داریم از تجربیاتمون میگیم درنتیجه اینا حرفاییه که نیاز داشتیم اون زمان یکی بهمون بگه
واقعا حرفی ، سوالی ، چیزی ندارید؟ https://daigo.ir/secret/2723426384
اگه یه روز بهم قابلیت خوندن ذهن دیگران راجب خودمو میدادن خیلی خوشحال میشدم😂
https://eitaa.com/aliensfromatlantis/51749 از اونجایی که فقط میشینم مینویسم و هرچی بیاد توی ذهنم تایپ میشه به دستور زبانی اینا توجهی نکردم .
من آدم حسودیم. وقتی ببینم کسی به دوستام نزدیک شده حسودی میکنم در اصل حسودی نیست ترسه از دست دادنشونه و یه چیزی مثل این . و وقتی ببینم دوستام خوشحالن با افراد جدیدی که باهاشون آشنا شدن و دیگه نیازی بهم ندارن خودم کنار میرم تا مانع خوشحالیشون نشم. آدمیم که ترجیح میدم به جای نشستن بین دوستام ترجیح میدم کتاب بخونم یا بگیرم بخوابم( به جز یه سری وقتا) آدمیم که توی این دو سال مقداری وسواسی شدم. آدمیم که علاقه‌ی خاصی به نقاشی و هنر داره ولی نقاشیم اکثر اوقات خیلی نابوده و همیشه آرزو دارم بتونم یه نقاشی قشنگ و درست و حسابی بکشم. از استفاده از رنگا بیشتر لذت میبرم تا طراحی. اینکه سر و صورت و لباسات و اطرافت رنگی شده باشه به نظرم قشنگه. من آدمیم که دوست دارم ازم تعریف بشه و اینکه ببینم اطرافیانم ازم راضین و ازم تعریف میکنن باعث خوشحالیم میشه. من آدمی نیستم که مثل فیلما برای کسی کاری انجام بدم که خیلی مهم باشه و ساکت بشینم تا خودش بفهمه باید بهش بگم چون خودشون نمیفهمن متاسفانه. از بحث و صحبت با آدمای مختلف که ذهنیت های مختلفی دارن لذت میبرم. موقعی که اطرافیانم خوب باشن و خودم نیاز داشته باشم با یکی حرف بزنم ترجیح میدم سکوت کنم تا اون زمان خوب و خوش دیگران رو خراب نکنم و بله...
https://eitaa.com/aliensfromatlantis/51750 خیلیم درسته خانم محترم از مادر جد ادبیات فارسی نمیخواد غلط بگیری
دیشب یه خواب عجیب دیدم. چندتا از معلمام توی خوابم بودن و یه مدرسه‌ای بود یعنی شبیه مدرسه و جای عجیب و تا حدی ترسناکی بود و یه دوستی داشتم اونم خیلی آدم عجیبی بود . بعد خیلی باهم اوکی بودیم انگار و بعد رفتیم یه جا شبیه بالا پشت بود و کلی آدم بودن داشتن آماده میشدن و نمیدونم چطور ولی زیرمون باز بود . حالت نرده بود و میتونستی بپری پایین و بعد کلی اتفاق طرف دوتا قیچی برداشت و افتاد به جونم تا با اون دوتا قیچی بکشتم و منم از اون نرده ها پریدم پایین و اینم همینطور و بین زمین و آسمون معلق قصد کشتنمو داشت. بعد حالا این وسط از خواب بیدار شدم و وقتی دوباره خوابم برده بود دوباره برگشته بودم اونجا و این دفعه اتفاقات قبلی افتاده بود ولی بازم باهم خوب بودیم. بعد برگشت گفت من میدونستم تو حتی اگر بری هم باز برمیگردی و من میکشمت و بعد باز با اون چیز میزاش افتاد به جونم و دیگه جدی جدی بیدار شدم
در میان قفسه های کتابخانه
دیشب یه خواب عجیب دیدم. چندتا از معلمام توی خوابم بودن و یه مدرسه‌ای بود یعنی شبیه مدرسه و جای عجیب
و توی خواب قبلش داشتم لیست فیلم ترسناکارو نگاه میکردم و اسمای عجیبی هم داشتن و بعد این یکی رو انتخاب کردم که دوستم شخصیت اصلی ترسناکه‌ش بود و انگار به جای اون شخصیت داستان که گیر این قاتل افتاده بودم... اصلا عجیب بود