در میان قفسه های کتابخانه
تو ناشناس بگید... https://daigo.ir/secret/8773074414 @shabnam_sobhghahi
اشک هایش زمانی فرو ریخت که دیگر توانی برای ایستادن نداشت. اشک هایش زمانی فرو ریخت که خسته شده بود؛ از تلاش های بی وقفه و بی نتیجه.اشک هایش زمانی فرو ریخت که دیگر کسی که از بودنش هر لحظه اطمینان داشت دیگر نبود. اشک های زمانی فرو ریخت که فهمید راهی برای برگشت به گذشته نیست.
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
اخه میدونید مشکل کار کجا بود؟اون عشقی که گفتم فقط تو ذهنم بود...
در میان قفسه های کتابخانه
اینجا بگید #فور
چرا ز این خواب بیدار شدم مگر او مرا نمیخواست ؟
پس برای چه قلب مرا به سادگی رها کرد....
استیونز
من وقتی تلفنی با دوستم حرف میزنم: هاا؟؟ چیی؟؟؟ با منی؟؟؟
اون: بیا پایین از رو تختم
من: چییی؟ تخت چیی؟
در میان قفسه های کتابخانه
میدانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا
کلماتی که از دل برمیآیند،
هرگز بیان نمیشوند، در گلو گیر میکنند و تنها در چشمها خوانده میشوند.
ژوزه ساراماگو