در میان قفسه های کتابخانه
شازده کوچولو پرسید: غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟ روباه گفت: بری و کسی متوجه نشه! ش
شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟
روباه جواب داد: تا وقتی که هست نمی فهمی
شازده کوچولو
در میان قفسه های کتابخانه
شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟ روباه جواب داد: تا وقتی که هست نمی فهمی شازده کوچولو
شازده کوچولو: این راز منه. خیلی سادست؛
تو فقط با قلبت می تونی چیزی را به درستی ببینی؛
چیزی که واقعیه با چشم دیده نمی شه
شازده کوچولو
در میان قفسه های کتابخانه
شازده کوچولو: این راز منه. خیلی سادست؛ تو فقط با قلبت می تونی چیزی را به درستی ببینی؛ چیزی که واقعیه
اعتماد بهدستآوردنی است؛ میگوید اعتمادکردن به کسی به دادن خنجری به او برای زخمیکردن آدم میماند.
دختری که به اعماق دریا افتاد
اکسی اوه
در میان قفسه های کتابخانه
اعتماد بهدستآوردنی است؛ میگوید اعتمادکردن به کسی به دادن خنجری به او برای زخمیکردن آدم میماند.
با مرگ بیگانه نیستم، اما دیدنش هرگز آسانتر نمیشود
دختری که به اعماق دریا افتاد
اکسی اوه
در میان قفسه های کتابخانه
با مرگ بیگانه نیستم، اما دیدنش هرگز آسانتر نمیشود دختری که به اعماق دریا افتاد اکسی اوه
انسانها موجوداتی دمدمیمزاج و وحشی هستن. چون از مرگ خودشون میترسن، جنگ راه میندازن و تو چند لحظه زمین رو از چیزهایی پاک میکنن که رشدشون سالها طول کشیده بود.
دختری که به اعماق دریا افتاد
اکسی اوه