eitaa logo
در میان قفسه های کتابخانه
165 دنبال‌کننده
651 عکس
157 ویدیو
1 فایل
شروع دوباره؟ ۱۴۰۳/۰۱/۲۲ من هنوزم منتظر بانو اسنیپ هستم! همسایه ها: https://eitaa.com/chapel/2958 ناشناس : https://daigo.ir/secret/2723426384 کپی ؟ به هیچ وجه
مشاهده در ایتا
دانلود
در میان قفسه های کتابخانه
خب خردم کن رو تموم کردم و قصد دارم بشینم راجبش حرف بزنم براتون. خیلی خیلی قبل‌تر من و یه سری از دوست
مراقب خودت باش دختر رو از کتابخونه گرفتم. ایشالا اونو بخونم بعد برم سراغ هابیت و بعدم دو تا هری پاتر و سه شنبه گذشت و سه گانه‌ی صعود رو باید بخونم( وی دارد له له می‌زند برای خوندن دوباره‌ی سه‌گانه‌ی صعود)
من این جمله رو صرفا هروقت که حرف درمورد این مجموعه میشه میگم و تمام تا ته محموعه یا حداقلللل تا جلد ۴ باید بخونی تا بتونی قضاوتش کنی اونجا تازه کامل شخصیتای اصل داستان وارد میشن و البته که خود آرون تو جلد یک که فکر کنم به قول خودت فقط نقشش لاس زدن بود و ما اونجا فقط داشتیم با همون چهره‌ای که همه از وارنر میدیدن آشنا میشدیم داستان جلد به جلد تو ذهنم بخش بندی نشده که بخوام بگم دقیقا از کی وارنر دیگه وارنر نیست آرونه ولی صرفا‌.. بشین بخون دیگه یه جلد از ۱۱جلد کافی نیست😂😂
و درضمن درست شنیدی هر جلد از زبون یه نفره جولیت تو همه‌ی اصلیا هست فکر کنم ولی بجز جلد یک تو بقیش چپترا یکی درمیون از زبون جولیت و یکی دیگه‌ن
خواستم بگم من چیزایی که فور می‌کنم چیزای قشنگن صرفا برای حمایت کردن از اون چنل نیست
https://eitaa.com/meshcalis/8452 چون زیاد گذاشتی و عادی شده.. دنبال یه چیز جدید باش
شما: از کتابات عکس میفرستی - چشم
هدایت شده از کتابخانهٔ‌خیابان64
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌؛ هیچ صدایی به گوش نمی‌رسید ، گویی همه در تماشا غرق شده‌اند و حتی سخن گفتن ، تمجید کردن و اشاره کردن نیز یادشان رفته! و من به مجسمه‌ی رومی ِرو به رویم زل زده بودم ، چنان ریزکاری هایی درش دیده میشد که گویی انسانی‌ست واقعی نه تکه خِشتی باستانی! چشم از آن مجسمه گرفتم و به سراغ آتار دیگر رفتم و کم کم از آن بخش خارج شدم. توجهم را استوانه‌ای جلب کرد ، به سمتش رفتم ، بر رویش با خطوطی نامفهوم چیزی را روایت کرده بودند! ناچار به راهنما مراجعه کردم و او ، داستان سلسله‌ی باستانی‌ای را برایم گفت که نیمی از جهان را شامل می‌شد! از امپراطوری‌ای قدرتمند و قدیمی در آنطرف دنیا ، آسیا ! می‌گفت که اکنون نامش ایرآن است و نسبت به پیش از خودش کوچک‌تر ، اما در قدیم ، در سالهای دور ، آنجا مهد دلیران و شاهان ِسرفراز بود! از امپراطوری هخامنشیان برایم روایت کرد که این استوانه ، یکی از فتوحات بینیانگذارش را روایت می‌کرد. کنجکاو داستانشان گشتم ، ایران چیست ! کجاست ! اکنون چگونه است و در گذشته چگونه بود! و پاسخ را یافتم ، ایران ، ایران است ، سرزمین سربداران ، مهد رشد ِتهمتن ها ، سرزمین ِدلاور ساز. ایران اکنون از بهر شاهان ِنالایق گذشته‌اش ، از دوران اوجش کوچکتر است اما همچنان قدرتمند ! ایران ، هم نصف جهان را دارد ، هم دریاچه‌ی کاسپین را ، هم خلیج دارد و هم رود و تنگه ! درباره‌ی آنها متفاوت شنیدم! از ترک و لر و گیلک و بلوچ ، تا فارس و عرب و آذری و دیگر اقوامی که نام بردیم و نام نبردیم. آنها در کمال تفاوت ، در زبان و فرهنگ و آدابشان با همدیگر ، باز در کنار هم ایران را ساخته بودند. تازه ایران را شناختم ، نه از سایت‌های متفرقه که جز چرندیات به خورد انسان نمی‌دهند ، نه از آن وطن‌فروشانشان که وطن‌خویش را مورچه می‌دیدند! آنجا را باید دید ، باید از کتابهای قدیمی خواند تا فهمید چگونه است و کجاست و چه زیباست! داستان ایران را خواندم ، غم‌انگیز بود ! از باستان تا اکنون ، از کوروش و داریوش و اردشیران ، تا شاهان دوره‌ی معاصرشان. خواندم ، از بی‌لیاقتی شاهان قاجارشان ، از خود فروختگی مملکت‌دارانشان ، از پهلوی و دسیسه‌های انگلستان و امریکا ، کودتا و قتل‌عام ها ، از شاهانی که کوه و دشت و دریاچه و زمین را بهر گشت‌گذار خویش می‌دادند ، از عروس دادن بحرین ، از کوه های ارارات تا مرزهای شمال‌غربی ِیک وطن که دیگر از او جدا گشته است! راستش را بخواهی ، تاریخشان پر نور بود ولی دلم برای وطن می‌سوخت ، برای مادری که نامش ایران بود ، فرزند و جان و جگر بسیار در این مدتها از دست داده است! ‌- کتابخانه‌ی‌خیابان64 | به نوشته‌ی اِلدا✍🏻 |
واقعا حقشه زیاد بشه با این قلمش...