eitaa logo
💰من ثروتمندم 💰
1.7هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.3هزار ویدیو
463 فایل
سلام @charkhfalak110 من‌ثروتمندم☝ eitaa.com/joinchat/2088960693C29f247e100 گروه‌دورهمی‌وشکرگزاری👆🏼 بامُدِیْرِمُدبّرِ👇خانم‌مریم‌فتح‌الله‌زاده @fathallahzade جهت رزرو تبلیغات کلیک کنید👇🏿 @e_trust_Be_win ایدی استاد
مشاهده در ایتا
دانلود
. دربنی اسرائیل عابدی بود بنام «برصیصا» که مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که انواع مرضها، مثل دیوانه ، افلیج ، کور ، و.......به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند. اتفاقاً دختر پادشاه شهر مجاور کور شد پادشاه هم به زیر دستانش دستور داد دخترش را نزد همان عابد ببرند، دعا کند خوب شود، زیر دستان اطاعت کردند،دختر را با محافظت کامل پیش عابد بردند، گفتند ما از بدستور پادشاه امدیم تا دعا کنی دختر کورش شفا پیدا کند، عابد در جواب گفت باید بروید در نوبت بمانید تا نوبش برسد، نگهبانها چون خسته بودند تصمیم گرفتند تا نوبت دختر پادشاه شود، بروند در باغهای انجا دلی از عزا در بیاورند و استراحتی کنند انها که رفتند ساعتی بعد نوبت به دختر پادشاه رسید، دختر را اوردند رو درروی عابد نشاندند و رفتند عابد دعا کرد چشم دختر پادشاه به اذن خدا شفا پیدا کرد، عابد نگاهش به دختر افتاد، دید دختر پادشاه خیلی زیباست، انجا بود که شیطان تیر خود را رها کرد در قلب عابد، و گول خُرد،!!! عابد دربها را بست و به زور با دختر زنا کرد، و دختر از ترس بیهوش شده‌بود...!!! وقتی که اتش شهوت عابد خاموش شد، تازه بخود امد که چکار کرده ، از ناراحتی بخود می پیچید، که صدای نگهبان بلند شد؛ عابد دختر پادشاه خوب شد یا نه ،!!! عابد با ترس گفت، چند ساعتی دیگر کار دارد، نگهبان با خیال راحت رفت دنبال خوشگذرانی، اینجا بود که شیطان تیر دوم را رها کرد، عابد از ترس پادشاه و مردم با خود تصمیم گرفت دختر بیچاره را بکُشد،با وسوسه های شیطان، دختر را کشت، و جنازه دختر را زیر پوستی که می نشت دفن کرد، و با ترس از پادشاه و خجل پیش خدا انجا نشت، ساعتی گذشت صدای نگهبان بلند شد،!! عابد دختر پادشاه خوب شد، عابد به دروغ گفت دختر شفا پیدا کرد رفت، نگهبانان به دنبال دختر گشتند پیدا نکردند، انجا بود که شیطان به شکل یک جوان در امده و پیش نگهبانان رفت و موضوع عابد و دختر پادشاه را از اول تا اخر گفت،نگهبانان طبق گفته‌ی ان جوان که شیطان بود، رفتند جنازه دختر را بیرون اوردند، نگهبانان از این پیش آمد نتیجه این شد که مردم شهر نیز تمامی باخبر باشند و شدند و این خبر به پادشاه شهر مجاور رسید. پادشاه با عده ای نزد عابد رفتند و از جریان جویا شد و برصیصا که چاره ای جز اعتراف نداشت به تمام کردار خود اقرار کرد. پس پادشاه دستور داد خانه عابد را خراب کنند و اعدام عابد را صادر کرد. همین که او را بالای چوبه دار بردند، شیطان بصورت مردی نزد عابد آمده و گفت: «آن کسی که تو را به این ورطه انداخت من بودم اینک اگر نجات می خواهی باید اطاعت مرا بنمائی.» عابد پرسید: «چکار باید بکنم؟» شیطان گفت: «یک مرتبه مرا سجده کن.» عابد سؤال کرد: «در این حال که من بر بالای دار هستم چگونه تو را سجده کنم.» شیطان گفت: «من به یک اشاره قناعت می کنم.» عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد دل به شیطان سپرد و در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگیش خاتمه دادند.و کافر از دنا رفت.. می گویند خداوند در قرآن در آیه زیر به این داستان اشاره ای می کند: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی بری منک انی اخاف الله رب العالمین.» یعنی: کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو! (تا مشکلات تو را حل کنم)، اما هنگامی که کافر شد گفت: من از تو بیزارم و از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم. @charkhfalak110 همیشه دعا کنیم خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند که تا لحظه آخر باایمان زندگی کنیم وبا ایمان از دنیا بریم . ___⛈🌸🍃____ رفقای مذهبی ضرر نمیکنید سر بزنید..!!!؟؟ https://eitaa.com/charkhfalak110 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید 🔴کپی با ذکر صلوات🔴
دربنی اسرائیل عابدی بود بنام «برصیصا» که مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که انواع مرضها، مثل دیوانه ، افلیج ، کور ، و.......به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند. اتفاقاً دختر پادشاه شهر مجاور کور شد پادشاه هم به زیر دستانش دستور داد دخترش را نزد همان عابد ببرند، دعا کند خوب شود، زیر دستان اطاعت کردند،دختر را با محافظت کامل پیش عابد بردند، گفتند ما از بدستور پادشاه امدیم تا دعا کنی دختر کورش شفا پیدا کند، عابد در جواب گفت باید بروید در نوبت بمانید تا نوبش برسد، نگهبانها چون خسته بودند تصمیم گرفتند تا نوبت دختر پادشاه شود، بروند در باغهای انجا دلی از عزا در بیاورند و استراحتی کنند انها که رفتند ساعتی بعد نوبت به دختر پادشاه رسید، دختر را اوردند رو درروی عابد نشاندند و رفتند عابد دعا کرد چشم دختر پادشاه به اذن خدا شفا پیدا کرد، عابد نگاهش به دختر افتاد، دید دختر پادشاه خیلی زیباست، انجا بود که شیطان تیر خود را رها کرد در قلب عابد، و گول خُرد،!!! عابد دربها را بست و به زور با دختر زنا کرد، و دختر از ترس بیهوش شده‌بود...!!! وقتی که اتش شهوت عابد خاموش شد، تازه بخود امد که چکار کرده ، از ناراحتی بخود می پیچید، که صدای نگهبان بلند شد؛ عابد دختر پادشاه خوب شد یا نه ،!!! عابد با ترس گفت، چند ساعتی دیگر کار دارد، نگهبان با خیال راحت رفت دنبال خوشگذرانی، اینجا بود که شیطان تیر دوم را رها کرد، عابد از ترس پادشاه و مردم با خود تصمیم گرفت دختر بیچاره را بکُشد،با وسوسه های شیطان، دختر را کشت، و جنازه دختر را زیر پوستی که می نشت دفن کرد، و با ترس از پادشاه و خجل پیش خدا انجا نشت، ساعتی گذشت صدای نگهبان بلند شد،!! عابد دختر پادشاه خوب شد، عابد به دروغ گفت دختر شفا پیدا کرد رفت، نگهبانان به دنبال دختر گشتند پیدا نکردند، انجا بود که شیطان به شکل یک جوان در امده و پیش نگهبانان رفت و موضوع عابد و دختر پادشاه را از اول تا اخر گفت،نگهبانان طبق گفته‌ی ان جوان که شیطان بود، رفتند جنازه دختر را بیرون اوردند، نگهبانان از این پیش آمد نتیجه این شد که مردم شهر نیز تمامی باخبر باشند و شدند و این خبر به پادشاه شهر مجاور رسید. پادشاه با عده ای نزد عابد رفتند و از جریان جویا شد و برصیصا که چاره ای جز اعتراف نداشت به تمام کردار خود اقرار کرد. پس پادشاه دستور داد خانه عابد را خراب کنند و اعدام عابد را صادر کرد. همین که او را بالای چوبه دار بردند، شیطان بصورت مردی نزد عابد آمده و گفت: «آن کسی که تو را به این ورطه انداخت من بودم اینک اگر نجات می خواهی باید اطاعت مرا بنمائی.» عابد پرسید: «چکار باید بکنم؟» شیطان گفت: «یک مرتبه مرا سجده کن.» عابد سؤال کرد: «در این حال که من بر بالای دار هستم چگونه تو را سجده کنم.» شیطان گفت: «من به یک اشاره قناعت می کنم.» عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد دل به شیطان سپرد و در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگیش خاتمه دادند.و کافر از دنا رفت.. می گویند خداوند در قرآن در آیه زیر به این داستان اشاره ای می کند: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی بری منک انی اخاف الله رب العالمین.» یعنی: کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو! (تا مشکلات تو را حل کنم)، اما هنگامی که کافر شد گفت: من از تو بیزارم و از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم. @charkhfalak110 همیشه دعا کنیم خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند که تا لحظه آخر باایمان زندگی کنیم وبا ایمان از دنیا بریم . ___⛈🌸🍃____ رفقای مذهبی ضرر نمیکنید سر بزنید..!!!؟؟ https://eitaa.com/charkhfalak110 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید 🔴کپی با ذکر صلوات🔴