eitaa logo
💰من ثروتمندم 💰
2هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
472 فایل
سلام eitaa.com/joinchat/2088960693C29f247e100 گروه‌دورهمی‌وشکرگزاری👆🏼 جهت رزرو تبلیغات کلیک کنید👇🏿 @e_trust_Be_win ایدی استاد جهت شرکت در جشنواره کدتصویری، سابلیمینال کلیک کنید👆
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ❓ *جوان کافری عاشق دختر عمویش شد ،عمویش پادشاه حبشه بود .* *جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده ام آمدم برای خواستگاری .* *پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است .* *گفت: عمو هر جه باشد من میپذیرم .* *شاه كفت : در شهر بديها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو.* *جوان گفت: عمو جان این دشمن تو اسمش چیست.* *گفت: اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند.* *جوان فورا اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد.* *به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی درحال باغبانی و بیل زدن است.* *به نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی.* *گفت: تو را با علی چکار است.* *گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.* *گفت: تو حریف علی نمی شوی.* *گفت: مگر علی را میشناسی.* *گفت: بله من هر روز با اون هستم و هر روز او را میبینم.* *گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم.* *گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من هیکلی هم هیکل من.* *گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.* *مرد عرب گفت: اول باید بتونی من رو شکست بدی تا علی را به تو نشان بدهم ،خب چی برای شکست علی داری.* *گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.* *گفت: پس آماده باش ، جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی پس آماده باش شمشیر را از نیام کشید.* *گفت: اسمت چیست مرد عرب جواب داد عبدالله.* *پرسید: نام تو چیست؟* *گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد.* *عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک می آید گفت: چرا گریه میکنی؟* *جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم بدست تو کشته میشوم.* *مرد عرب جوان را بلند کرد گفت: بیا این شمشیر سر مرا برای عمویت ببر.* *گفت: مگر تو کی هستی؟* *گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، كه اگر من بتوانم دل بنده ایی از بندگان خدا را شاد کنم حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود.* *جوان بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی(ع)* *پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب علیه السلام.* *🙏🏻یا علی به حق قنبرت دست ما هم بگیر ، بر جمال پرنور مولا علی(ع) صلوات* *📚منبع:* *بحارالانوار ج3 ص 211* *امالی شیخ صدوق ص 627* ___⛈🌸🍃____ رفقای مذهبی ضرر نمیکنید سر بزنید..!!!؟؟ https://eitaa.com/charkhfalak110 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید 🔴کپی با ذکر صلوات🔴
📜 ❓ *جوان کافری عاشق دختر عمویش شد ،عمویش پادشاه حبشه بود .* *جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده ام آمدم برای خواستگاری .* *پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است .* *گفت: عمو هر جه باشد من میپذیرم .* *شاه كفت : در شهر بديها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو.* *جوان گفت: عمو جان این دشمن تو اسمش چیست.* *گفت: اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند.* *جوان فورا اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد.* *به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی درحال باغبانی و بیل زدن است.* *به نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی.* *گفت: تو را با علی چکار است.* *گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.* *گفت: تو حریف علی نمی شوی.* *گفت: مگر علی را میشناسی.* *گفت: بله من هر روز با اون هستم و هر روز او را میبینم.* *گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم.* *گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من هیکلی هم هیکل من.* *گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.* *مرد عرب گفت: اول باید بتونی من رو شکست بدی تا علی را به تو نشان بدهم ،خب چی برای شکست علی داری.* *گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.* *گفت: پس آماده باش ، جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی پس آماده باش شمشیر را از نیام کشید.* *گفت: اسمت چیست مرد عرب جواب داد عبدالله.* *پرسید: نام تو چیست؟* *گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد.* *عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک می آید گفت: چرا گریه میکنی؟* *جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم بدست تو کشته میشوم.* *مرد عرب جوان را بلند کرد گفت: بیا این شمشیر سر مرا برای عمویت ببر.* *گفت: مگر تو کی هستی؟* *گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، كه اگر من بتوانم دل بنده ایی از بندگان خدا را شاد کنم حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود.* *جوان بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی(ع)* *پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب علیه السلام.* *🙏🏻یا علی به حق قنبرت دست ما هم بگیر ، بر جمال پرنور مولا علی(ع) صلوات* *📚منبع:* *بحارالانوار ج3 ص 211* *امالی شیخ صدوق ص 627* ___⛈🌸🍃____ رفقای مذهبی ضرر نمیکنید سر بزنید..!!!؟؟ https://eitaa.com/charkhfalak110 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید 🔴کپی با ذکر صلوات🔴