هدایت شده از خطیب، خطبه، مخاطب
#فروتنی_شهید_زین_الدین
*به مناسبت ۲۷ آبان، سالروز شهادتش
-رفتم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالیه تا رودخونه ی هور فاصله ی زیادی بود.
نزدیک تر هم آب پیدا نمی شد.
زورم می یومد این همه راه برم برا پر کردن آفتابه.
به اطرافم نگاه کردم ، یه بسیجی رو دیدم.
بهش گفتم: دستت درد نکنه ، میری این آفتابه رو آب کنی؟
بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت آب بیاره.
وقتی برگشت دیدم آب کثیف آورده.
گفتم: برادر جون ! اگه صد متر بالاتر آب می کردی ، تمیزتر بودا
دوباره آفتابه رو برداشت و رفت آب تمیز آورد.
... بعدها اون بسیجی رو دیدم وقتی شناختمش شرمنده شدم آخه اون بسیجی، مهدی زین الدین بود،
فرمانده ی لشکرمون...
روایتی از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
به نقل از کتاب آقا مهدی ، صفحه ۹۹