فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این صدای شکستن تحریمهاست....
ببینید و لذت ببرید
ساخت ایران
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
🍃مخفف چادر میدونید چیه؟
چهـره آسمانــی دختـــر رسول الله (ص)
خواهرم...
آره با شمام!
جنگ هنوز ادامه داره . . .
فقط اینبار تویی ک خط.مقدم.جبهه ای . . .
یه وقت
شرمنده.ی.باکری.ها،.همت.ها و حاج قاسم ها نشی . . .
نمیخواد خون بدی!
نمیخواد جون بدی!
چادرت رو سفت بچسب!!
همین!
یا.علی ...
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️نیم کیلو قورباغه در آمریکا ۱۱ دلار 🐸
#تمدن_نکبت
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #استاد_عالی
"ثمره گناهی که مخفی نگه داشته شود در بیان امام رضا علیه السلام"
#استتار_گناه
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 به بهانه ۲۹فروردین، سالروز تولد حضرت آقا
❤️هر چند همه دوست دارند تو را "آقا" صدا کنند ولی...
❤️ به جمع دانشجویان که می رسی قامت "استاد" برازنده توست،
❤️ در میان نظامیان که می آیی هیبت "فرماندهی" ات دل دوستان را شاد و دل دشمنانت را می لرزاند
❤️ روز پدر که می آید می شوی مهربانترین "بابا" ی دنیا
❤️ روز جانباز که می شود همه دست "جانباز" تو را به هم نشان می دهند،
❤️ ۹ دی که می رسد قصه "علی" می شوی در جمل.
❤️ راستی اصلا مهم نیست تاریخ تولدت ۲۹فروردین است یا ۲۴ تیر؛ ما حتی ۶ تیر هم به شکرانه اینکه خدا دوباره تو را به ما بخشید برایت تولد می گیریم.
❤️ و همه اینها بهانه است آقاجان! بهانه ایست که ما یادمان نرود خدا نعمتی چون شما را داده است، خدا را برای این نعمت شکر می گوییم.
❤️ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ واحفظ قائدنا الامام خامنه ای
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فتوای عبدالحمید: به زور مرد متاهل رو کتک بزنید تا بگه زنم سه طلاقه است! بعدش زنش حروم میشه بهش و میتونید با اون زن ازدواج کنید!😐🤣 (خودتون کامل ببینید)
⭕️این همون فتوای سه طلاق در یک مجلس با چاشنی توحش هست !
⭕️رسما فتوای تجاوز به زن شوهردار رو صادر کرده بعد با وقاحت از زن و آزادی میگه!
💡 هوش سفید| سید علیرضا آلداود
🇮🇷 جنگ شناختی | سواد رسانه ای
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹همه میآییم
💎#حجابمن_تمدنمن
💫اجتماعخانوادگی مدافعان حریم #خانواده
✅چهارشنبه ۳۰ فروردین ماه
⏰ساعت۱۶:۳۰
🛣جوارشهدای گمنام بوستان لاله
✅باحضور خانوادگی مردم متدین
شهرستان #نایین
💠 منتظر حضور سبزتان هستیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 باور میکنید حتی یک نفر سلبریتی در فرانسه یک خط چیزی نمیتونه بگه؟! دربه در دنبال این هستم یکی یه چیزی بگه.
🔻 باور میکنید در رسانه هاشون خبری نیست؟! باور میکنید هیچ آماری وجود نداره؟ باور میکنید اصلا هیچکسنمیدونه قصه چیه و اصلا اینا چی میخوان و اونا چرا میزنند؟
🔻 باور میکنید سلبریتی های ما که دوست داشتند گربه فرانسوی باشند ولی انسان ایرانی نباشند هم لال شدند؟ باور میکنید اینجا فرانسه مهد آزادی بیان است؟ اصلا باور میکنید اینجا فرانسه است؟
🔻باور میکنید خیلی از مردم دنیا نمیدونند در فرانسه چه خبر، چون رسانه هاشون به شدت فیلتر داره؟ من خودم تا چند روز تحقیق مفصل نکردم باور نمیکردم این مقدار سکوت رسانه ای در دنیا نسبت به فرانسه باشد. واقعا عجیب است...
✅ و اما فضای مجازی ما نه نظارتی است نه فیلتر درستی، از بچه ۱ ساله تا پیرمرد ۱۰۰ ساله صفحه دارند و در هرچیزی نظر میدهند، به داد فضای مجازی برسید، از الگوی روشنفکران آمریکا یاد بگیرید، همان کاری که آمریکا با تیک تاک کرد با خودشون بکنید و یکبار کلا از برق بکشید تموم بشه...
✍️ شیخ فرهاد فتحی
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ماجرای مشکوک❗️🤔
👈روحانی در سخنرانی خود به چه کسانی داشته کد میداده‼️🤷♂
🔻کدام امتحان⁉️
🔻این #ما دقیقا چه کسانی هستند؟!
🔻روحانی از کی دستور گرفته؟
🔻به کی داره کد میده؟
🔻سفیر #انگلیس دوباره کجای ماجراست
#ماه_رمضان
#انتخابات
#فتنه
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
🔊آری... برخورد قانونی و عدم دادن خدمات به بی حجاب ها اثر مستقیم در کاهش بی حجابی دارد!!!
#پلیس_وظیفه_شناس_متشکریم
#حجاب
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ متاسفانه ما چقدر فراموشکاریم
🚨دولت روحانی دزد پرورترین دولت بعد از انقلاب بوده
📌برادر رئیس جمهور مفسد اقتصادی
📌برادر معاون اول مفسد اقتصادی
📌رئیس صندوق توسعه ملی دویست و شصت میلیون تومان ماهانه برای خودش حقوق بریده
📌رئیس سازمان جنگلها و مراتعش مفسد اقتصادی درآمده ...
📌دختر وزیر صنعتش مفسد اقتصادی
📌داماد وزیر کارش مفسد اقتصادی درآمده
📌بخشی از مدیران سایپاش در زندان
📌بخشی از مدیران خودروسازیش در زندان
📌رئیس جمعیت هلال احمرش مفسد اقتصادی در امده
📌رئیس سازمان خصوصی سازیش مفسد اقتصادی درآمده
❌دولتی که مفسدین اقتصادی در بالاترین ردههای اون قرار داشتن؛ با چه رویی اومدن دوباره واسه مردم سخنوری میکنن‼️
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
⭕️ هر جا تو بحث کم اوردین این یک مورد رو نشون بدید 100 به هیچ جلو میفتید😊
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
#قرارگاه_تزکیه
#رزمایش_زندگی_مثل_شهدا
#رزمایش_ذکر_شهدا
به نیابت از شهید حسین بلانیان
نشست روشنگری با موضوع سبک زندگی اسلامی ایرانی وراهکارهای تحکیم بنیان خانواده باحضور سرکار خانم گلستانی
وقرائت دعای ابوحمزه ثمالی
۱۴۰۲/۰۱/۲۹
#ماه_رمضان
#ماه_امید
#ماه_نور
#امسال_عید_میهمان_هستیم
#سبک_زندگی_اسلامی_ایرانی
#تحکیم_بنیان_خانواده
#پایگاه_مقامت_حضرت_خدیجه_کبری
سلام الله علیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_الزهراء_سلاماللهعلیها
#ناحیه_مقاومت_نایین
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
#قرارگاه_سازندگی
#رزمایش_شکرانه_شهدا
تهیه ۳۰ بسته معیشتی وتوزیع بین نیازمندان محله مسجد الرسول
۱۴۰۲/۰۱/۳۰
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#ماه_امید
#ماه_نور
#امسال_عید_میهمان_هستیم
#کمک_مومنانه
#قرارگاه_شهید_حاجحسینخرازی
#قرارگاه_محله_مسجدالرسول
#پایگاه_مقامت_حضرت_خدیجه_کبری
سلام الله علیها
#پایگاه_مقاومت_کمیلبنزیاد
#حوزه_مقاومت_بسیج_الزهراء_سلاماللهعلیها
#ناحیه_مقاومت_نایین
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔷 «یکی مثل همه» 🔷
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
قسمت یازدهم
🔶مسجدالرسول🔶
بلافاصله بعد از نماز عشا داود میکروفن را برداشت و به مردم و بچهها خیرمقدم گفت. چون سر و صدای بچهها خیلی زیاد بود، فورا تیمهای انضباط احمد فعال شدند و برای کنترل آنها تمام تلاششان را کردند. سر و صدای بچههایی که در صحن مسجد بودند خیلی کمتر شد اما سر و صداها در حیاط مسجد همچنان زیاد بود. چارهای نبود. احمد باید یکطوری آن سر و صداها را مدیریت میکرد. لذا بالاجبار از بچههای اجرای احکام استفاده کردند. احمد به آنها گفت: «لطفا کار را تمیز و بدون خون و خونریزی دربیاورید.» بگذریم چه شد و چه کردند؟! فقط همین را عرض کنم که بحمدلله بچههای اجرای احکام موفق شدند.
داود چند دقیقه کوتاه حرف زد. صالح، یکی از بچههای گروهش را مامور کرده بود که لایو سخنرانی داود را در پیج مسجد بگذارد.
[یک روز یک نوجوان وارد مسجد شد و به طرف جمعی رفت که رسولالله در آن جمع حضور داشتند. بعضی از مردم و پیرمردهایی که اطراف پیامبر بودند، آن نوجوان را نمیشناختند. با این که پیامبر حضور داشت، شروع کردند و به آن نوجوان ایراد گرفتند که چرا اینقدر به تیپ و قیافهات رسیدی؟ چرا روغنِ مو زدی؟ چرا اینقدر خوشتیپ کردی و از این حرفها!]
همه بچهها و مردم ساکت بوده و به حرفهای داود گوش میدادند.
[شاید فکر میکردن اون نوجوان، زبون نداره که از خودش دفاع کنه و یا فکر میکردند این رفتار و نهی کردن و تذکر دادن به یک نوجوان در جمع، کار درستی باشه! اون نوجوون اول ادب کرد و از پیامبر اجازه گرفت که جوابشون رو بده! آقا رسولالله لبخندی زدند و به این پسر میدون دادند تا حرف بزنه و جواب بده! اون پسر گفت: «شنیدم از رسول خدا که فرمود: مرتب باشید. نباید مردم وقتی شما را میبینند از دیدن شما ناراحت بشوند و حال بدی به آنها دست بدهد. کمترین حقی که برادرت به گردن تو داره اینه که حداقل وقتی میخوای بری پیشش، دستی به موهات بکشی و سر و صورتت رو مرتب کنی. و فرمودند که خدا رحمت کنه مومنی را که وقتی میخواد به مسجد بره، خودش را مرتب کنه و با آراستگی به جماعت بپیوندد. تا جایی که فرمودند که اگه کسی مسواک بزنه و لباس خوب بپوشه و بوی عطر بده و به خودش برسه، ثواب نماز و جماعتش چند برابر میشه.]
همه داشتند نگاه میکردند و جیک نمیزدند.
[مردمی که قبلش اعتراض کرده بودند، از گفته خودشون پشیمون شدند و بعضیاشون عذرخواهی کردند. بعدش از رسول خدا پرسیدند که این نوجوون کیه؟ که اینقدر خوشکل هست و زیبا حرف میزنه؟ آقا رسول الله فرمودند این نوه من... پسر فاطمه من... فرزند ارشدِ وصیّ من... حسن مجتبی است.]
تا داود جمله آخر را گفت و مردم نام زیبای امام مجتبی را شنیدند، همه با هم صلوات فرستادند.
[حدیث درباره جذابیتِ امام حسن مجتبی زیاد داریم. اینقدر ایشان جذاب بودند که روایت داریم که مردم درباره ایشان میگفتند که حسنِ مجتبی همیشه زیر سایه راه میرود نه زیر آسمان. چون نقل شده که وقتی جوان بودند و هنوز ازدواج نکرده بودند، وقتی در کوچهها رد میشدند، زنان و دختران در پشتِ بامها جمع میشدند تا ایشان را ببینند. از بس زیبا بودند امام مجتبی. بخاطر همین، از حضور آنها در پشت بام، سایههایشان در کوچه میافتاد و ایشان عبور میکردند و میرفتند. عزیزانم! باید به خودمون برسیم. مومن نباید شلخته باشه. پیر و جوون هم نداره. رعابت محرم و نامحرمی جای خودش. اما نباید شلخته پلخته باشیم. باید وقتی مردم به ما نگاه میکنند، متوجه بشوند که ما برای ظاهر خودمون ارزش قائلیم. فقط به فکر باطن نیستیم و سر و وضعِ ظاهرمون هم برامون مهمه.]
🔶خیابان🔶
الهام در ماشینش در کنارِ یکی از خیابان های شهر نشسته بود و لایو سخنرانی داود را نگاه میکرد. با این که داود جدی و عادی داشت حرف میزد اما الهام لبخند ثابتی به لب داشت و چشم از روی صفحه گوشی و چهره داود برنمیداشت.
داود میگفت: «نباید با رفتارمون... با ظاهرمون... با اخلاقمون... با حرف و کلماتمون باعث بشیم کسی به مسجد و مسجدیا بدبین بشه. گناه دل شکستن و یا این که کسی حالش از ما و ظاهرمون و مسجدمون به هم بخوره، گردنمون هست. از خودم شروع میکنم. نمیذارم بوی عطرم تکراری بشه. نمیذارم نامرتب و با ظاهر نامناسب جلوی شما و بچهها حاضر بشم. البته کاری نمیکنم که جلب توجه کنما. اما حواسم هست که حالتون از من بهم نخوره.»
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
ادامه👇👇
الهام که دیگر الهام دو ساعت قبل نبود، هر وقت فیلمبردار، دوربین را از روی داود برمیداشت و در جمعیت میچرخاند و یا وقتی که موقعِ مداحی صالح بود و سخنرانی داود تمام شد، اذیت میشد و دلش میخواست همهاش داود باشد. الهام هم مثل بقیه دوست نداشت حرفهای داود تمام شود. البته دلیل الهام کجا و دلیل مثلا حاجی محمودی و حاجی مهدوی و یا دلیل فرهان و بابای ورزشکارش کجا؟!
بگذارید از جشن آن شب بگویم.
🔶مسجد الرسول🔶
صالح عینکی برخلاف ظاهرش آن شب تَرَکاند و سنگ تمام گذاشت. پانزده دقیقه چنان مداحی کرد که پیر و جوان و مرد و زنِ حاضر در مسجد به وجد آمدند. حتی دو سه تا بچه شیطون آنقدر به وجد آمدند که وسط جمعیت بلند شدند و لحظاتی را با قِرهای مبسوطی که در کمر داشتند، زینت بخش مجلس شدند و اسباب خنده جمعیت فراهم شد. صالح از پشت بلندگو به احمد با همان لحن سرودی که میخواند، به طرف بچههایی که قر میدادند اشاره کرد و گفت: «جمع کن این بساط فسق و فجور ... جمع کن این بچههای شَر و شور... احمد جان!»
احمد هم دید اگر به گروه اجرای احکام بسپارد، امکان دارد گوش و گوشواره را با هم بیاورند و صورت خوشی نداشته باشد. به خاطر همین، خودش آستین را بالا زد و رفت وسط آنها نشست و همین طور که خودش هم کف میزد، کنترلشان کرد.
بعد از آن مداحیِ شاد و خودمانی، صالح یک شعر کوتاه که فقط پنج بیت داشت وکاغذهایش از موقع نماز جماعت بین مردم توزیع شده بود، خواند و همه شروع کردند با او خواندند. زمانی که این شعر را میخواند، نباید کسی دست میزد. بلکه همه دستهای راستشان را بلند کرده بودند و شعارگونه به طرف جلو تکان میدادند.
مسجد که تا آن زمان چنین شکوه و جذابیتی به خودش ندیده بود، غرق در سرور و شادی بود. البته منهای هیئت اُمنا و خادم مسجد که مثل مجسمه سنگی روی صندلیهایشان نشسته بودند و جوری نگاه میکردند که انگار نعوذبالله داشتند معصیت میکردند.
داود همان طور که حواسش به جلسه و صالح و بچهها و جمعیت پدر و مادرها بود، چشمش خورد به وسط حیاط مسجد. دید نرجس و چند نفر از خانمها در حال گفتگو با حاج خانم مهدوی و حاجی مهدوی هستند. از تکان دادن انگشتان نرجس در حال حرف زدن و فاصله اندکی که با حاجی و حاج خانم داشت، میشد فهمید که چقدر عصبانی هست و در آن لحظه، در حال دعوا کردن با آنهاست. داود میدید که حاجی و حاج خانم، بخاطر این که خیلی جلب توجه نشود، نرجس را به گوشه مسجد، یعنی جایی که غرفه کتاب و محل استقرار الهه بود، کشاندند.
داود مانده بود که برود و حاجی و حاج خانم مظلوم را از دست نرجس و بچههایش نجات بدهد یا نه؟ اما ترجیح داد نرود. نشست سر جایش. کمکم به پایان همخوانی بزرگ مردم و صالح نزدیک میشدند که داود از جیب قبایش(که البته لباده خودش نبود و احمد برایش آن قبا را آورده بود.) کلی شکلات بیرون آورد و روی سر جمعیت ریخت. بچهها برای جمع کردن دو تا شکلات بیشتر به بالا و پایین میپریدند. خیلی به همه خوش گذشت. ولی همچنان داود، هر از گاهی به حیاط مسجد نگاه میکرد و حواسش به دعوای آنها بود.
آن شب گذشت. نگذشت. در واقع جشن تمام شد اما مگر بچهها قصد رفتن از مسجد داشتند. مخصوصا بچههای متوسطه اول که دورِ دستگرمی را تمام کرده بودند و قرار بود از شب تولد امام حسن، جدّی وارد مسابقات حذفی شوند. احمد و داود و صالح خیلی زیاد خسته بودند. اما نمیشد چشم از روی بچهها برداشت. تصمیم گرفتند از آن شب تا آخر ماه مبارک، شیفتی استراحت کنند. حتی احمد توانست با بعضی پدرمادرها صحبت کند و آنها را به صورت شیفتی در مسجد نگه دارد. این پیشنهاد احمد به طور وحشتناکی با استقبال والدین مواجه شد! باور این همه استقبال از این مسئله برای خودشان هم عجیب بود. بخاطر همین احمد دست گذاشت روی بچههایی که اخلاقشان بدتر و پرحاشیهتر بودند. آنها را به بهانههای کودکانه در مسجد نگه میداشت و شیفتی از چهار نقطه استراتژیک و دو نقطه حساس مراقبت میکردند.
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
ادامه👇👇