#قرارگاه_تزکیه
#رزمایش_انتظارشهدایی
باز با یادت امام جسم و جان
صبح جمعه در پی میعادمان
ندبه خوانیم و ثنا گویت شویم
کی شود روشن به رویت چشممان
دعای ندبه این هفته پایگاه خدیجه کبری سلام الله علیها
به نیابت از شهید آیت الله مرتضی مطهری
با حضور سرکار خانم کبیرزاده
راس ساعت 6 صبح
برگزار میگردد.
#امام_زمان
#ندبه_انتظار
#آیت_الله_مرتضی_مطهری
#معلم
#پایگاه_مقامت_حضرت_خدیجه_کبری
سلاماللهعلیها
#حوزه_مقاومت_بسیج_الزهراء_سلاماللهعلیها
#ناحیه_مقاومت_نایین
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
🍃🌹⭕️
🔺مهمترین اخبار خوب و امیدوار کنندهی
۲۴ساعت گذشته=۱۴۰۲/۰۲/۱۳
🖼تصویر : آبشار نام نیک
#خبر
#خبر_خوب
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
بسم الله الرحمن الرحیم
🔷 «یکی مثل همه» 🔷
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
قسمت نوزدهم
🔶منزل الهام🔶
الهام در اتاقش نشسته و در حال کار کردن روی متن و دیالوگهای نمایشنامه بود که المیرا وارد شد. گفت: «تو واسه افطار چی میخوری؟»
الهام سرش را از روی کاغذها برداشت و گفت: «نمیدونم. دلم خیلی هوای آلبالوپلو کرده.»
-باشه. پس همون آلبالوپلو.
-مامان یه چیزی بپرسم؟
-جونم!
-منظوری ندارما. کلا میپرسم. آقاداود و دوستاش سحری و افطار چیکار میکنن؟
-حاج خانم مهدوی میگفت که فقط یه شب قبول کردن که مهمون اونا باشن. بقیهاش دعوت کسی قبول نکردن. خودشون لابد یه کاری میکنن.
-خب شاید بندهخداها معذب باشن که برن خونه مردم. پایهای امشب واسه اونام ببریم؟
-خوبه. آره. همین آلبالوپلو؟ بعضیا نمیخورنا.
-آره. راس میگی. کاش میشد ازشون پرسید که چی دوس دارن تا همونو درست کنیم.
المیرا چشمانش را نازک کرد و با لبخندی مرموزانه جلوتر رفت و روبروی الهام نشست و پرسید: «الهام تو چته؟ چی شده؟»
الهام که فهمید که نباید آن حرف را میزد، خودش را سنگینتر گرفت و گفت: «هیچی به خدا. کلا گفتم. منطورت چیه مامان؟»
المیرا گفت: «ببین الهام خانم! من و تو بیشتر از این که مامان و دختر باشیم، با هم رفیقیم. مگه نه؟»
الهام گفت: «آره خداییش. من عمرا دوستی مثل تو بتونم داشته باشم.»
المیرا گفت: «من دخترمو از خودش بهتر میشناسم. اگه چیزی هست بهم بگو تا منم حواسم باشه و اگه تونستم کمکت کنم.»
الهام چشم در چشم مادرش دوخت. لحظاتی به سکوت گذشت. المیرا هم چشم از چشمان الهام برنداشت. میخواست همان لحظه اگر چیزی هست، بفهمد و تکلیفش را بداند. که الهام لب باز کرد و گفت: «هیچی! چیزی نیست.»
المیرا آرام و مادرانه گفت: «ولی چشمات...»
الهام فورا چشمانش را از مادرش برگرداند. المیرا دستش را به صورت الهام رساند و آرام به طرف صورت خودش برد و گفت: «چشمات از من برنگردون. من یه چیزی فهمیدم. میخوام به تشخیص خودم عمل کنم. تو هم نباید بگی نه!»
الهام هول شد و گفت: «مامان تو رو قرآن! چیکار میخوای بکنی؟»
المیرا گفت: «چیه؟ هول شدی؟ ببین! الهی دورت بگردم. تو بچه نیستی. خیر و صلاح خودتو بلدی. اگر چیزی... احساسی... چه میدونم... خلاصه چیزی تو دلت نسبت بهش داری، بسپارش به من. صد تا راه هست که بفهمم کسی نو زندگیش...»
الهام فورا گفت: «نه مامان! حرفشم نزن.»
المیرا گفت: «باشه. ولی اذیت میشیا. بذار تکلیفمونو بدونیم.»
الهام که نمیدانست آن لحظه چه درست است و چه درست نیست؟ گفت: «یه دیوار محکمی در رفتارش با همه داره. با اینکه با آقایون و بچهها خیلی گرم و مهربونه، اما قشنگ مشخصه که از یه جایی به بعد، حریمِ خودشه. میگیری چی میگم؟»
المیرا گفت: «کاملا. متوجه شدم. جز با بچهها خنده رو لبش نیست اما بداخلاق هم نیست. یه جوری خاص جنتلمنه.»
الهام آهی از ته دل کشید و گفت: «آی گفتی... آی گفتی... دقیقا همینه.»
المیرا گفت: «ولی همینم که سنش پایین نیست و هنوز ازدواج نکرده، خودش جای سوال نداره؟»
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
ادامه👇👇
الهام فکری کرد و گفت: «خب دختر خودت چرا ازدواج نکرده؟ لابد یه دلیل خاصی داره. وگرنه شوهر زینبخانم که همکلاسی آقاداود هست، دو تا بچه داره.»
المیرا لبخندی زد و گفت: «الهام میدونی دیروز که داشت اون دو تا جوون رو که بچهها تیکهپارشون کرده بودن، مداوا میکرد... خب من نزدیکش بودم دیگه... من و حاج خانم مهدوی داشتیم آب و بتادین و اینا واسش میبردیم. میدونی تو چهرهاش چی نظرمو جلب کرد؟»
الهام لبخندی زد و با چهرهای مشتاق گفت: «چی؟»
المیرا گفت: «دو سه تا ریش سفید خیلی خوشکل، رو چونههاش بود. تا حالا اینقدر از نزدیک ندیده بودمش. جای پسری، خیلی اون دو سه تا ریش سفیدش ناز بود.»
الهام با همین یک جمله از دنیا رفت. اما با جمله آخر مامانش، حتی اگر امکان احیا و زندگی پس از زندگی در او وجود داشت، همان امکان هم رفت به امید خدا! چرا که المیرا که انگار نمیتوانست جمله آخرش را نگوید، گفت: «اینو ما زنا میفهمیم که وقتی تازه شروع شده و داره ریش آقایون، چندتایی کوچولو وسط صورتشون سفید میشه، خیلی جذابتَرِشون میکنه.»
خدا لطف کرد که دیگر المیرا ادامه ندهد. چون در همان لحظه، گوشیاش زنگ خورد و با عجله به طرف آشپزخانه رفت. الهام که با شنیدن جمله آخرِ مامانش درباره داود، غرق در افکار و احساسش شده بود، به گوشه میزش زل زده بود و لب پایینش را به آرامی میجوید. به قولِ بزرگی، از جایی که بهش فکر میکنی و ناخودآگاه لبخندِ کوچکی بر گوشه لبت مینشیند و وقتی زل میزنی به گوشه ای و پوستِ آویزانِ کوچکی که از وسطِ لب پایینت اندکی بالا آماده را میجوی، دیگر نمیتوانی به عقب برگردی و بشوی آدم قبلی! دارد اتفاقاتی در تو میافتد که باید دعا کنی اسمش هر چه هست، عشق نباشد. مخصوصا اگر دختر باشی و دمِ بخت و باحیا. بگذریم. خدا رحمتش کند.
🔶سالن آمفی تئاتر مدرسه🔶
الهام با روسری و مانتو و شلوار در جمع خانمها و دختران حاضر در سالن، روی سِن ایستاده بود. پرانرژی و با لبخند گفت: «عصرتون بخیر! خیلی خوشحالم که دوباره اینجا دور هم جمع شدیم. ماشالله چقدر انرژی شما عالی هست. منم انرژی میگیرم. با زینب جون قرار گذاشتیم که قبل از شروع تمرین، چند تا حرکت کششی و آوایی انجام بدیم تا هم سرحالتر بشیم و هم بتونیم تا غروب، بیشتر بازدهی رو داشته باشیم. لطفا همه از سر جاشون بلند بشن و این حرکات کششی را با من تکرار کنند.»
همه بلند شدند و با لبخند و گاهی اوقات با شوخی، هر حرکتی را که الهام میگفت، انجام میدادند. حتی زینب خانم هم که ردیف اول ایستاده بود، با این که چادر به سر داشت، اما از این حرکتها لذت میبرد و مثل بقیه انجام میداد. حرکات کششی به طرف بالا... به طرفسمت راست... به طرف سمت چپ... به طرف پایین... به طرف عقب... حرکات زانوها و مچ پا... حرکات گردن و نخاع... و...
بعد از ده دقیقه الهام گفت: «خب هر کس حالش بهتر شد، لطفا یه کفِ جانانه بزنه!»
تا این را گفت، همه اینقدر کِشدار و بلند کف زدند که صدا به صدا نمیرسید. الهام نمیگذاشت کفها قطع شود و مرتب میگفت: «بزن... بزن... بزن... قطعش نکن... ماشالله... بزن...» مانند بارشِ بارانِ رحمتِ الهی، صدای کوبیده شدن دستها به هم، طراوت فضای سالن را چندین برابر کرده بود.
بعد از سه چهار دقیقه، الهام با شمارشِ بلندِ«سه-دو-یک» آهنگ تیتراژ پایانی نمایش را پخش کرد و همه دختران و ماماناشون شروع به خوندن کردند:
[مشکلم؛ بختِ بد و تلخی ایام نیست…●♪♫
مشکلم؛ پوشوندن پینه ی دستام نیست!●♪♫
مشکلم نون نیست , آب نیست , برق نیست●♪♫
مشکلم؛ شکستنِ طلسمِ تنهایی ست●♪♫
عاشقونه ست…●♪♫
یک روزی هم، حل میشه!
یا که از بارش؛ زانوی من خم میشه…●♪♫
زنهار!
زنهــــار که من باد میشم؛ میرم تو موهات●♪♫ ... ]
ادامه👇👇
🔶مسجدالرسول-کتابخانه🔶
بچههای گروه نرجس، تمام صندلی و میزهای کتابخانه را روی هم جمع کرده بودند تافضای بیشتری برای تمرین تئاتر داشته باشند. اما نمیدانم کدام نانجیب به آنها آمارِ حرکات ورزشی و تمرین تیتراژ گروه الهام و زینب را به آنان داده بود. چرا که نرجس در یکی از افاضاتش چنین فرمود: «ما قائل به مهندسی معکوس هستیم. به یاری خداوند متعال، هر هنر و روشی که اونا در چنته داشته باشن، ما با سبک و سیاقِ اسلامیِ اون روشها کار را درمیاریم. خب خانما لطفا توجه کنید! بلند شین و حلقههای دایرهای و قرمز رنگی که دور و برتون هست، را بردارید تا بهتون بگم باید چیکار کنین!»
هفت هشت ده نفری که آنجا بودند و قرار بود روز قیامت و شبِ اول قبر را بازی کنند، بلند شدند و در یک ردیف ایستادند. همگی باچادر. هر کسی حلقههای دایرهای که جلویش بود را برداشت و منتظر شد که نرجس، آموزش را شروع کند.
نرجس چادرش را بیشتر دورِ کمرش پیچاند. دو دستش را آزاد قرار داد. حلقه پلاستیکی قرمز رنگ را برداشت و از سر گذراند و به دورِ کمرش رساند و گفت: «خانما توجه کنن لطفا! جهان کفر به این حلقهها میگه[حلقه هولاهوپ] یا همون حلقه لاغری. از اونجایی که ما نباید حلقه به گوش جهان کفر باشیم و هر چی که اون گفت، ما هم تکرار کنیم، اسمشو عوض کردیم و اسمشو گذاشتیم حلقه ذکرِ کمر!»
سمیه و سمانه و الهه و بقیه داشتند چهارچشمی به نرجس نگاه میکردند تا خوب یاد بگیرند.
نرجس ادامه داد و گفت: «توجه کنید. به این شکل! حلقه رو دور کمرتون میندازید. تمرکز میکنید. یه نفس عمیق میکشید. باید جوری کمرتون رو بچرخونین که این حلقه، نیفته رو زمین و قشنگ... به این صورت، دور کمرتون بچرخه!»
بعد حلقه را رها کرد. دستهایش را بالا گرفت و... خدا نیامرزد کسی را هوسِ مهندسی معکوس را در فکر و کمر نرجس انداخت تا پس از یک عمر مقدسبازی، کمر لامصب را جوری بچرخاند و چنان قِرِ مبسوطی از خود ترواش کند که حلقه از کمرش نیفتد و هچنان بچرخد. آدم از تصور چنین صحنهای فقط دلش میخواهد کفاره بدهد.
دهان بچهها باز مانده بود از این چرخشِ ایمانی و معنوی! الهه که کلا نمیتوانست جلوی دهانش را بگیرد گفت: «خانم ببخشید! الان کمرتون داره ذکر میگه؟ چون گفتین اسمش حلقه ذکر کمر اینو گفتما!»
نرجس که تازه گرم شده و به نفسنفس افتاده بود، همانطور که متعلقات را میچرخاند گفت: «آهان. یادم رفت. خانما توجه کنین! وقتی دارین میچرخونین، باید همزمان ذکر بگین. اینا... نگا... اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد... اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد...»
این را گفت و ذکر صلوات را هم چاشنی حرکاتش کرد. وقتی دید همه مبهوت این عظمت و شوکت و صلابت و کمر شدند گفت: «کسی بیکار نباشه. زود باشین. حلقههای ذکر کمر رو بردارین و هر کس، چهل بار بچرخونه و ذکر بگه! زود.»
الهه دوباره گفت: «خانم اگه بدون چادر بچرخونیم، قبول نیست؟ آخه نمیشه. دورِ دست و پامون گیر میکنه.»
نرجس گفت: «هیچم گیر نمیکنه. اینا... نگا... حجاب محدودیت نیست... مصونیت است... بردار تنبلی نکن... بچرخون ببینم...»
الهه هم حلقه را برداشت و همین طور که زیر لب میگفت «خدایا نجاتم بده از دست اینا! گیر کردم به قرآن!» حلقه را انداخت دورِ کمرش و شروع کرد. نمیتوانست و حلقهای که دور کمرش بود، مدام میافتاد روی زمین!
سمیه که به زور توانسته بود و در حالی که دستهایش را بالا گرفته بود، کمر و حلقه را میچرخاند گفت: «الهه توسل!»
الهه رو به سمیه کرد و با تعجب گفت: «جانم؟!»
سمیه گفت: «توسل کن. درست میشه. اینا... ببین من چقدر قشنگ میچرخونم.»
الهه گفت: «آره خب. کی میشه تو؟! ذکر هم میگی؟»
سمیه گفت: «آره اگه بذاری. ذکر هم میگم»
الهه گفت: «راستی از نامزدت چه خبر؟ نمیخواد دستتو بگیره و به امید خدا تو رو با خودش ببره اون دنیا؟»
فقط حالت سمیه دیدن داشت به خدا. یعنی اگر فیلمش درآمده بود، فیلم سمیه را باید ثانیهای یک میلیارد تومان میخریدند. مثلا خواست تو دهان الهه بزند، همان طور که تندتند نفس میزد و حلقه و کمرش را میچرخاند گفت: «و نپندارید که شهدا مردهاند. بلکه آنها زندهاند و در پیشگاه خدا روزی میخورند تا جفت چشمان تو یکی از کاسه دربیاد حسودخانم!»
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
ادامه دارد...
🔥شاید در مورد #سوریه ندانید که...❗️
#مهم
🔻سوریه بعد از انقلاب اولین کشور عربی بود که دولت موقت را به رسمیت شناخت.
🔻در دوران دفاع مقدس، صدام می خواست برای تحریک اعراب، این جنگ را جنگ عرب_عجم جلوه دهد اما با ایستادن سوریه در کنار ایران این ترفند شکست خورد.
🔻علاوه بر حمایت های سیاسی گسترده در مجامع بین المللی، سوریه از مهمترین منابع برای تامین تسلیحات جنگی برای ایران در دوران دفاع مقدس بود!
🔻 به دستور حافظ اسد رئیسجمهور وقت سوریه تیم های ایرانی در مهمترین پادگان موشکی این کشور برای هر نوع آموزش استقرار یافته بود و با آزادی کامل به انبارهای موشکها و مهمات وارد می شدند و بهره می برند!! تا جاییکه در کنار وارد کردن موشک و آموزشها، رزمندگان بغداد را هدف گرفتند و توازن نسبی در جنگ ایجاد شد.
🔻سوریه برای دفاع از ایران٬ خط لوله نفت عراق را که از بصره به سمت دریای مدیترانه کشیده شده بود و نیم میلیون بشکه نفت را از آن طریق صادر می کرد، به طور کامل مسدود کرد و سبب شد تا درآمد نفتی عراق تا ۳۰درصد کاهش پیدا کند و ضربه سنگینی به صدام وارد شود!
🔸پ.ن۱: حمایت جمهوری اسلامی از سوریه در برابر تروریستهای داعش با محوریت #حاج_قاسم، اقدامی بود که هم پاسخ خدمات سوریه در دوران جنگ بود، هم تضمین امنیت خارجی ایران و هم حمایت از محور مقاومت.
🔸پ.ن۲: سفر دکتر #رئیسی به سوریه علاوه بر حمایت از محور مقاومت، موجب تسریع دسترسی ایران به دریای مدیترانه از طریق تکمیل خط آهن بصره تا بندر لاذقیه است که منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی گستردهای را برای سه کشور و خصوصا ایران دارد.
✍حمیدرضا ابراهیمی
#دعا
#شب_جمعه
🌹هر کس در شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند.
🌺 در نامه عمل او هزار هزار حسنه نوشته شود و هزار هزار سیئه محو شود و در بهشت برایش هزار هزار درجه و جنات نویسند.
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
🌹بـعـضـے از نـشـانـه هـاے عـمـومـے در آخـــرالـزمــان
#علائم_عمومی_ظهور
1⃣ #آرزوے_کمـے_فرزنـــد
♦️پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : « رستاخیز بر پا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی #چهار فرزند کند . و آن که چهار فرزند دارد می گوید : کاش #سه فرزند داشتم ، و صاحب سه فرزند آرزوی #دو فرزند دارد . و آن که دو فرزند دارد ، آرزوی #یک فرزند بنماید . وکسی که یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش #فرزندی نداشت » .
📚(فردوس الاخبار ،ج 5،ص227)
2⃣ #شـهوتـــ_گرایـے_و_لـذت_جویـے
♦️ عفّت و نجابت زنان و مردان آخرالزّمانی در تاخت و تاز اسب وحشی شهوت تاراج می گردد و روح ایشان به لجن زاری بدبو از بی عفّتی و هواپرستی تبدیل می گردد: "همّ و غم مردم (در آخرالزّمان) به سیر کردن شکم و رسیدگی به #شهوتشان خلاصه می شود، دیگر اهمیّت نمی دهند که آنچه می خورند #حلال است یا #حرام؟ و اینکه آیا راه اطفای غرایزشان مشروع است یا نامشروع؟!
📚(اصول کافی، ج8، ص42)
♦️زنان در آن زمان، بی_حجاب و برهنه و خودنما خواهند شد. آنان در #فتنه ها داخل، به شهوت ها علاقه مند و با سرعت به سوی لذّت ها روی می آورند. درآمد برخی از زنان از راه #خودفروشی و بزهکاری تأمین می گردد. آنان حرام های الهی را حلال می شمارند و بدین سان در جهنّم وارد و در آن جاودان می گردند اگر توبه نکنند
3⃣ #مـرگــهـای_ناگهــانـے
♦️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : « قیامت برپا نمی گردد ، تا این که مرگ سفید ظاهر شود . گفتند : ای رسول خدا ! مرگ سفید چیست ؟ فرمود : #مرگ_ناگهانی ».
📚(الفائق ، جلد 1 ،ص141)
4⃣ #جنـگــ_و_کشتـار
♦️امام رضا علیه السلام فرمود : « #پیش از ظهور امام زمان علیه السلام #کشتارهای پیایی و بی وقفه رخ خواهد داد » .
📚(الغیبه نعمانی ص271 )
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
👆امنیت برقرار میکنیم، این هم نمونه کارمون!
⁉️آیا بایدن هم جگر دارد وارد خاورمیانه نه، اینگونه وارد اروپا شود؟! :))
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
51.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هلابیکم یا سپاه ... هلابیییییییکمممممم!
🎥 ویدئو
📄عنوان : اقتــــدار!
🖥 تدوین : محمد حسن نائینی
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
#رزمایش_قاسم_پروران
#نایین_جوان_بمان
برنامهمشاورهفرزندآوریوتربیتفرزند پایگاههاوحوزهالزهرا(س)بهمناسبت
🌺هفته جوانی جمعیت
4⃣2⃣الی0⃣3⃣اردیبهشت1402
باهمکاری
✅مشاورانمرکزمشاورهخانوادهمهر
و
✅کارشناسانشبکهبهداشتودرمان
#حوزه_مقاومت_بسیج_الزهرا_س
#ناحیه_نایین
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
⭕️ اولین تصویری از داخل ناو شهید سلیمانی که توسط متخصصان داخلی ساخته شده #میگفتند_نمیتوانید
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
⭕️ ایران عزیز جاییست که رتبه ی ۱۰ دنیا ، از نظر طراحی ، ساخت و پرتاب ماهواره متعلق به اوست.
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃⛔️
صحبتهای مادر و همسر شهید الداغی پس از انتشار تصاویر خصوصی شهید با همسرش
پ ن: چقدر امثال مصی به نکبت افتادن که گوشی خانم شهید را هک میکنن باهاش کاسبی راه بندازن😐
یه کم فقط یه کم انسان باشید، شاید خوشتون اومد
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️
🛑🎥 استاد رحیم پور ازغدی: در جنگ تحمیلی فقط 3 درصد از مردم در جنگ حضور داشتند
عالی و دقیق
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
بشاراسد برای بدرقه رئیسی تا فرودگاه هم آمد
اقدامی که در سطح بین الملل بی سابقه است
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا به حال به کلمات وارونه دقت کرده اید؟!
جالب و احساسی🥺❤
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اصلاح طلبان این روزها برای دست و لبخند آقای رئیسی (که در واکنش به ابراز احساسات مجموعه مستقبلین سوری و نزدیکان بشار اسد صورت گرفته است) قرآن و توضیح المسائل را مرور میکنند تا برای غیرشرعی بودن حرکت او مستمسکی پیدا کنند.
این #جماعت_ابن_الوقت که سعی دارند از سوراخ سوزن رد شوند روزگاری که #ممد_تکرار به #نامحرم دست میداد از در دروازه رد نمیشدند👆🏻👆
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️#اولین شیشه #ضد_گلوله ی ایرانی
🔻ویدیو تست با سلاح کلاشینکف و اسلحه کمری میباشد، این محصول ساخت شرکت فنی مهندسی پرشیا جام میباشد
#ایران_قوی
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
👆لباس و آرایش نامناسب برای دانشجویان دختر دانشگاه تهران ممنوع شد
🔺 فقط به براندازا بگید خبر واسه دوره پهلویه که یه وقت به اسم جمهوری اسلامی استوریاش نکنن!
♦️همونایی که الان هی میگن احترام به آزادیهای فردی و فلان، خودشون وقتی توی قدرت بودن، اینجوری به اون آزادیهای فردیشون احترام میذاشتن
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾
⭕️ گزینش و ارزیابی دائمی معلمان برای جلوگیری از تربیت هنجارشکن
🔻در فتنه اخیر و به طور کلی در سال های گذشته مشاهده کرده ایم که برخی از معلمان موجب ایجاد انحراف #فکری و #عملی در دانش آموزان شدند. زیرا خودشان دارای تفکرات مسموم و رفتارهای هنجارشکن بوده اند.
🔻از طرفی، مقام معظم رهبری اخیراً فرمودند:
" کاری که معلّم بر عهده گرفته ــ معلّم متعهّد ــ به نظر من مهمترین کار در کشور است؛ یعنی تربیت و تعلیم نونهالان کشور، یعنی ساختن آیندهی کشور. معلّم در واقع معمار آیندهی کشور است. امروز شما دارید فردای کشور را میسازید. اگر بتوانید انسان آگاه، عالم، اهل فکر کردن، متفکّر، اهل منطق، باایمان، بااراده، متشرّع، پایبند به اخلاق اسلامی، پایبند به تعهّدات ملّی تربیت کنید، بزرگترین خدمت به کشور انجام گرفته؛ یعنی واقعاً هیچ خدمت دیگری قابل مقایسهی با این نیست. "
🔻همچنین ایشان در مورد گزینش معلمان نیز فرمودند:
" شایستگیهای حرفهای معلّم و شایستگیهای عمومی معلّم هم در طول خدمت بایستی رصد بشود؛ یعنی صرفاً [رصدِ] اوّلِ کار اهمّیّت ندارد؛ #اوّلِ کار اهمّیّت دارد، لکن #ادامه هم اهمّیّت دارد. و راهش این است که ضوابط گزینش کمرنگ نشود؛ خب یک مقداری سختیهایی دارد، گزینشهای در چهارچوب ضوابط یک مقدار سخت است، [امّا] نگذارند این سختی موجب بشود که این ضوابط کمرنگ بشود. "
https://khl.ink/f/52723
⏪ بنابراین، از موضوعات ضروری که باید آموزش و پرورش نست به آن همیشه دغدغه داشته باشد، گزینش معلمان متعهد و با تقواست. این گزینش و ارزیابی باید به صورت مستمر و پس از استخدام هم صورت بگیرد.
زیرا چه بسا برخی افراد پس از مدتی از مسیر قبلی خود برگردند و یا حتی در گزینش آنها خطایی صورت گیرد.
✾•🌿🌺🌿•✾
http://eitaa.com/chashman_montazer1379
✾•🌿🌺🌿•✾