eitaa logo
چشمان منتظر
367 دنبال‌کننده
14هزار عکس
8.1هزار ویدیو
127 فایل
ازافـتـــخـارات‌این‌نــــسل‌همیـن‌بـس‌کـه اســ✘ـرائیل‌قراره‌به‌دسـت‌مانــابودبـشه...!👊✌️🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_ای ارتباط با مدیر @admin_naein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 «یکی مثل همه» 🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت بیستم 🔶مسجدالرسول🔶 روزهای پایانی ماه رمضان تندتند سپری می‌شد. داود به گروه سرود صالح رفت تا از نزدیک بازدید کند. دید صالح در حال تمرین دادن بچه‌هاست. بچه‌ها که 35 نفر از ابتدایی و متوسطه اول بودند، شعری را که صالح به آنها داده بود با صدای بلند می‌خواندند و تمرین می‌کردند. وقتی صالح دید که داود آخر مسجد نشسته و به آنها نگاه می‌کند، وقت استراحت کوتاهی به بچه‌ها داد و خودش به طرف داود رفت. -چه خبر صالح؟ بچه‌ها دل میدن به کار؟ -آره. سلامتی. خوبن. تقریبا هیچ‌کدومشون تو هیچ گروه سرودی نبودند! -ینی حتی تو مدرسشون هم گروه سرود نبوده؟ -نه. حالا باز اینو میشه تحمل کرد. مسئله اصلی من الان اینه که پسرها از عیدِ نوروزِ کلاسِ ششم، صداشون دو رگه میشه. بخاطر مسائل مربوط به بلوغ و این چیزا. اگه بلند بخونن، جیغ میشه. اگه آروم بخونن، بم میشه. -خب دیگه این یه چیزِ طبیعیه. از ترکیب این صداها بنظرم چیزِ قشنگی درمیاد. صالح اون پسره کیه؟ -کدوم؟ همون که یه تیشرت سفید تنشه و صورتش چندتا دونه درشت داره؟ -آره. همون. حواست بهش هست؟ -آره. سامانو میگی. چشم ازش برنمی‌دارم. بلوغ زودرس داشته. خودشم پسر خوبیه. حاشیه خاصی ازش ندیدم. -اون پسر لاغره چی؟ همون که خیلی با بچه‌های کوچیک‌تر از خودش شوخی می‌کنه. -آره. اون اسمش حُسینه. اونم بد نیست. دیروز بهش گفتم دیگه نبینم گردن بچه مردمو بگیری تو بغلت و فشار بدی. اونم گفت چشم. -چند روز پیش داشت از یکی از بچه‌های دبستانی فیلم می‌گرفت. احمد رفت بهش تذکر داد. -آره. این اخلاقا داره این بچه. بیچاره پسر خوبیه‌ها. منظور خاصی هم نداره. اما هنوز خیلی بچه است. -پسرای دمِ بلوغ و متوسطه اول، افراطِ زیادی تو دوستی با هم‌جنس دارن. دیشب به احمد گفتم رو این مسئله کار کنه و ببینه اگه پسری رفتاراش تابلو هست و ممکنه حاشیه داشته باشه، آروم بکشونه کنار و باهاش حرف بزنه. -حالا که اینو گفتی، یه چیزی یادم اومد تا بهت بگم. این علی هستش. همین که پریشب باخت و حذف شد. کلاس دوم متوسطه اوله. خیلی هم کم حرفه. -آره. خب؟ همون که یه شب باباش اومده بود مسجد و به شب قدر کمک کرد. -آره. آفرین. همون. فهمیدی چرا باخت؟ -ینی چی؟ ینی الکی باخت؟ -آره. چون خیلی علاقمند به یکی از بچه‌هاست که اسمش حمید هست. هم‌کلاسیش بوده. حمید رفته به مرحله بعد. باید از بازیِ علی و رقیبش، یه نفر میومد بالا تا با حمید مسابقه بده. -خب؟ لابد علی خودشو بازنده کرد که رقیب حمید نشه. -دقیقا. و چون رقیب خودش یه کم بازیش خوب نیست، و علی می‌تونست به راحتی ازش ببره، علی گذاشت که اون بره و رقیبِ حمید بشه و حمید ازش برنده بشه. -عجب! خب حالا شما چی‌کار کردین؟ -تو جای ما! کاری میشه کرد؟ نه میشد اینو به زبون آورد. و نه میشد بهش تذکر داد. چون خیلی پسر خودداری هست و خیلی اهل گپ و معاشرت نیست. ما هم از رفتاراش فهمیدیم. -صالح کاش دو سه سال وقت داشتیم و می‌نشستیم و رو تک به تک این بچه‌ها مطالعه می‌کردیم و کمکشون می‌کردیم. -داود خداوکیلی کجا میخوای بری؟ بمون همین‌جا. تو که فعلا قصدِ رفتن به قم نداری. -من قصد نداشتم بیام شهر شما. یه چیزی مجبورم کرد بیام. اما فکر کنم کم‌کم دیگه تمومه و باید جمع کنم برم. شما که بچه این شهر و این منطقه هستین، حواستون به این چیزا باشه. ادامه👇👇
-داود چرا حرف تو حرف میاری؟ میگم نرو! کجا می‌خوای بری؟ من و احمد و این بچه‌ها تازه داریم راه میفتیم. حیفه به قرآن! -تو و احمد و مهدوی، هر کدومتون واسه بیچاره کردن یه شهر کافی هستین. دیگه چه برسه که سه‌تاتون بریزین تو یه شهر و یه محله و یه مسجد! خودتون از پس خودتون برمیایید. من باید برم. من مسافرم. -خب چرا همین‌جا ازدواج نمی‌کنی و تشکیل خانواده نمی‌دی و نمی‌مونی؟ -صالح میزنمتا! دارم درباره بچه‌ها حرف میزنم. تو میزنی جاده خاکی؟ خلاصه... می‌گفتم... -دلم گرفت. اسم رفتن آوری، ناراحتم کردی. -مهم نیست. ببین! یه لحظه از تو حس بیا بیرون. کار داریم. بچه‌هات دارن مسجدو میجَوَن. ببین چی میگم! اصلا با هیچ پسری درباره دوستی افراطی حرف نزن. الا این که خودش بیاد باهات حرف بزنه و بگه که داره اذیت میشه. یه سن خاصی داره و می‌گذره. حساس نشو! فقط در صورتی بکشون یه گوشه و بهش تذکر بده که حواسش نباشه که داره اسمش میفته سرِ زبونا. -باشه. داود راستی چرا دیشب نذاشتی آلبالوپلو بخوریم؟ خوشمزه است که. بنده‌خدا واسه ما آورده بود. تو جلوی چشم خودش، همشو دادی به بچه‌های انتظامات! -صلاح نبود. بعدا یه آلبالوپلو مهمون خودم. اون غذا صلاح نبود. اگه باب بشه و ملت بفهمه که ما به راحتی غذا از دست مردم می‌گیریم و می‌خوریم، همه تو زحمت میفتن. همین طور که خواست از سر جایش بلند شود و برود آرام گفت: «مخصوصا خانواده دختردارها!» صالح این را شنید. متعجب شد. گفت: «نه بابا؟!» داود گفت: «بله! ما سه تا جوونِ مجردیم. خوبیت نداره.» صالح که هنوز چشمش از این همه دقت و ظرافتِ داود گرد مانده بود گفت: «داود اینا تو کدوم کتاب نوشته که بگیریم بخونیم؟ من همش دیشب یادم اومده بود که حدیث داریم که رد احسان نکنید و این چیزا. ولی حواسم به چیزی که گفتی نبود!» داود با لبخند، به قسمت پایین چانه‌اش اشاره کرد و به صالح گفت: «ببین! من این دو سه تا محاسنِ سفیدو تو آسیاب سفید نکردم! ببین! دقیقا اینا. می‌بینی؟» وقتی داود از صالح خداحافظی کرد و به حیاط مسجد رفت، حاج خانم مهدوی و زینب خانم را دید. سلام کردند و با داود نشستند کنارِ حوضِ وسط مسجد. حاج‌خانم مهدوی گفت: «قبول باشه پسرم. ما اطاعت امر کردیم و پیام شما را به خانم ایزدی رسوندیم. گفتیم که شما گفتید یه جلسه هم‌اندیشی بذاریم و نقطه نظرات را مطرح کنیم و حرف‌های همو بشنویم و اینا. اما خانم ایزدی قبول نکرد. البته ما هم خدمتتون گفتیم که این قبول نمی‌کنه.» داود پرسید: «خب چرا؟ الان بخشی از ظرفیتِ مسجد در اختیار ایشون هست. عملا هر کسی امام جماعت اینجا بشه، حق داره که درباره کتابخانه و دو تا غرفه و اتاقی که دست ایناست نظر بده. من که قرار نیست چیزی از دست کسی دربیارم. من فقط میخوام تعامل داشته باشیم. نه جای کسی تنگ کردم و نه کسی میتونه جای منو تنگ کنه. اینا دارن اشتباه می‌کنن.» زینب خانم گفت: «ما هم اینو بهش گفتیم. می‌دونید چیه؟ خدا نکنه اینا ذهنیتی درباره کسی پیدا کنن! خدا نکنه از تیپ و یا قیافه و یا حرف و یا قلم و قدم کسی خوششون نیاد! میشه نقطه مقابلشون! میشن نقطه مقابلش.» داود گفت: «کجای دین و اسلام و قرآن اینطوری نوشته؟ من اصراری ندارم. دوس داشتم ظرفیت‌هامون رو هم بذاریم و کارای جدی و اساسی‌تر انجام بدیم. وگرنه جزیره‌ای عمل‌کردن که هنر نیست. ولی اینو بهش بگین لطفا. بگین فلانی گفت: با این رویه که شما در پیش گرفتین، روزبه‌روز منزوی‌تر می‌شین. روزبه‌روز مردم از شما فاصله می‌گیرن. دلتون به حمایتِ این و اون خوش نکنید. هر کاری که مردمی نباشه و پایِ مردم وسط نباشه، دووم نمیاره.» خانم مهدوی گفت: «همین طور هم شده. الان دختر همین خانم ایزدی داره از خودش فاصله می‌گیره. دخترِ دانشجویِ متاهل که خیلی هم دختر خوبیه. از مامانش بریده. ما الان دو ساله که مسجد ندیدیمش. میگن تیپ و قیافه‌اش هم داره عوض میشه. نمیدونم والا. چی بگم!» زینب خانم گفت: «خودِ من چندین مرتبه واسه دخترش تماس گرفتم. دیگه به تماس‌های منم جواب نمیده. خسته شده از رفتارهای مادرش.» ادامه👇👇
داود گفت: «خانم ایزدی باید خدا رو شکر کنه که ما مسجدی هستیم و از خدا و پیغمبر می‌ترسیم. وگرنه اگه لیبرال‌ها و از خدا بی‌خبرا بودن، می‌رفتن دنبال دخترش و تحریکش می‌کردن و می‌آوردنش تئاتر و یه نقشِ خوبِ ساختارشکن و منفی هم بهش می‌دادن و جلوی مامانش عَلَمِش می‌کردن. اینو جدی میگم. از اونا این چیزا بعید نیست.» 🔶محل کار ذاکر🔶 حاج عبدالمطلب در اتاقش نشسته بود که تلفنش زنگ خورد. وقتی برداشت، دید حاجی‌کاظمی است. بعد از سلام و علیک‌های معمول، حاجی کاظمی گفت: «نیم ساعت دیگه همدیگه‌رو ببینیم. مدارکی هم که گفتی بردار بیار!» حاج عبدالمطلب یک پوشه پر از مدارکی که جمع کرده بود را برداشت و سرِ ساعتی که با کاظمی قرار داشت، رفت. جلسه در دفتر حاجی کاظمی و پشت درهای بسته برگزار شد. -دعوتت کردم که هم حرفات بشنوم و هم به نتیجه برسیم و یه تصمیم عاجل بگیریم. -درخدمتم. اما یه عجله خاصی در شما می‌بینم. -عجله نیست. حالا بهت میگم. خب بگو چی برام آوردی؟ عبدالمطلب پوشه را باز کرد و همین‌طور که برگه‌ها را به کاظمی می‌داد، توضیخات مختصری درباره هرکدام به او می‌داد. -این ده‌تا پرونده‌های نویسندگان کتاب‌های کودک هست که ذاکر کاری کرده که هیچ‌کدوم آثارشون چاپ نشه. ملاحظه بفرما. کاظمی همین طور که به اوراق نگاه می‌کرد گفت: «بعضیاشون رو می‌شناسم. بیچاره‌ها ضدانقلاب که نیستن!» -بله. اینو ببینید. اینا سه تا از ناشران کتاب کودک هست که ذاکر کاری کرده که کلا گِل بگیرن و برن. -عجب! -این سه چهار تا کاغذ هم اسامی و مدارک اولیه از نویسندگان و شاعرانی هست که هر کدوم، کتابشون بیش از دو سال هست که ذاکر در کارشون سنگ‌اندازی کرده و هیچ‌کدومشون موفق به چاپ کتابشون نشدند. دو سه نفر آخری که با خودکار قرمز دورشون خط کشیدم، بیچاره‌ها در کرونا و یا بخاطر کهولت سن مرحوم شدند و رنگِ کتابشون رو ندیدند! کاظمی فقط به لیست‌ها و مدارک نگاه می‌کرد و سرش را از بابِ تاسف تکان می‌داد. -اینم پرونده‌ها و خلاصه وضعیتِ نویسنده‎هایی هست که چندین ساله ذاکر کاری کرده که جواب استعلاماتشون منفی بشه و نتونن کار کنن! -حاجی چرا الان داری اینا رو میگی؟ چرا اینقدر دیر فهمیدیم؟ -منتظر این سوال بودم. اینا که دارین می‌بینین، مواردی هست که ذاکر جلوی استعلام و گردشِ کارش گرفته و شخصا اظهار نظر کرده. رفته با روابطی که داشته، با جاهای مختلف بسته و جلوی این بندگان‌خدا گرفته. من برای پیدا کردن این لیستِ بلندبالا کلی کوپن سوزوندم. واقعا کار سختی بود. به زور اینا رو پیدا کردم. حتی با بعضیاشون تماس گرفتم. فهمیدم خیلی دلسرد شدن و متاسفانه تعداد قابل توجهی از اینا از نظام و دولت و همه چی بُریدن. -والا ما هم باشیم کم میاریم. فکر می‌کنیم اینا کارِ سیستمه و نظام جلویِ کار ما رو گرفته. -بخاطر همین، تلاش کرده که با فرهادی ببنده و منو بازنشست کنه و بشینه جای من تا از اون به بعد، همه کارای غیرقانونی و غیراخلاقیش، جنبه قانونی پیدا کنه. -حالا منم یه چیزی برات بگم از فرهادی پدر! -چی؟ -ناکارامدی فرهادی برای وزیر روشن شده. بعلاوه این که متاسفانه این بابا سالانه پانزده میلیارد تومان، گردش مالی غیرمعتبر داره. -حاجی من قلبم یه کم ناراحته. دوس ندارم چیزی که الان متوجه شدم، راست باشه! -ولی متاسفانه راسته. اینا دارن به اسم کتاب و کتابخوانی و این چیزا، پولشویی می‌کنن! درست فهمیدی. چرا باید سرمون رو مثل کبک، زیر برف کنیم؟ حاج عبدالمطلب فقط سکوت کرد و به حاجی کاظمی زل زده بود. حاجی کاظمی ادامه داد و گفت: «حاجی! متوجه شدیم که فرهادی و پسرش، شش تا نشر دارن و در دوازده تا نشر دیگه اثرگذاری مستقیم دارن. ذاکر هم تو همین دم و دستگاهشونه. ذاکر نقش پلیس بد بازی میکنه و رقبا و اندیشمندان مستقل را از گردونه بازی حذف میکنه. فرهادی و پسرش هم این سیستم تولید و توزیع کثیف رو هندل می‌کنن.» ادامه👇👇
حاج عبدالمطلب گفت: «چی‌کار میخوای بکنی؟» حاجی کاظمی گفت: «کار اینا از ابعاد مختلف، جنایت فرهنگی و سیاسی و اجتماعی محسوب میشه. این همه آدمِ فعالِ دلسوز و خوش‌فکر حذف کردند. این ینی اون بنده‌خداها رو هُل دادن به بغلِ دشمن. ینی پاسِ گل دادن به دشمن برای استفاده از نخبه‌هایی که بچه‌های خودمونن اما از ما و انقلاب زده میشن و انزوا و افسردگی و... چندتاشون میتونن زیرِ بارِ پیشنهادات خوب و دندون‌گیرِ دشمن و منافقین داخلی کم نیارن؟ سیستم کثیف فرهادی و ذاکر، تبدیل شده به یکی از بزرگترین و زیرپوستی‌ترین کارخونه تولید دشمن برای نظام!» عبدالمطلب گفت: «حاجی سرم درد گرفت. چی‌کار میخوای بکنی؟ تکلیف چیه؟» کاظمی گفت: «دعوتت کردم که بهت بگم؛ وزیر داره به خاطر فسادهای از این دست که زیرِ گوشش اتفاق میفتاده، استیضاح میشه!» عبدالمطلب از صندلیش فاصله گرفت و گفت: «خداوکیلی؟» کاظمی گفت: «بله. فرداصبح جلسه استیضاح هست. اما... مسئله فقط این نیست. مسئله اینه که... از من خواستن مسئولیت سازمان رو به عهده بگیرم.» حاج عبدالمطلب با شوق و شعف گفت: «خدا را صد هزار مرتبه شکر. عالیه. خدا کمکت کنه دلاور!» کاظمی گفت: «دعوتت کردم اینجا تا بهت بگم؛ هفته دیگه، بعد از ماه رمضون، تودیع و معارفه من و تو هست. تو میایی جای من!» عبدالمطلب گفت: «اما حاجی من...» کاظمی اجازه نداد عبدالمطلب حرفش را ادامه بدهد. فورا گفت: «این یه دستوره. از تو مطمئن‌تر ندارم. اذیتم نکن. میگفتم. آره. اوایل هفته دیگه تو معارفه میشی و میایی جای من. اواخر هفته، تو دستور بازنشستگی فرهادی رو امضا کن. وقتی اون کنده بشه از اینجا، پسرش و ذاکر هم یا باید برن اعلام نیاز بیارن یا دیگه تو میدونی و اونا. طبق صلاحدید خودت، هر تصمیمی برای اونا بگیری، مختاری و منم پشتت هستم.» عبدالمطلب گفت: «الله اکبر! زبونم بند اومد. نمیدونم چی بگم. باشه. توکل بر خدا.» و این تازه شروع ماجرایی است که شبِ ظلمانی و روزگار سیاهی را برای ذاکر و فرهادیِ پدر و پسر به ارمغان داشت. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️دوران حیرت در آخرالزمان سخنران استاد عالی ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
🔴 شیخ رجب علی خیاط و زنی آتشین! ✍️ فـرزند شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید پدرم چیزهایی می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. 🔸یکی از دوستان پدرم نقل می‌کرد. یـک روز بـا جـنـاب شـیـخ بـه جـایـی می‌رفتیم کـه دیـدم جـنـاب شـیـخ بـا تعجب و حیرت بـه زنی کـه موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه می‌کنـد. از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: تو هم میخواهی ببینی من چی می‌بینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند. 🔹شیـخ رجبعلی فرمـود این زن راه می‌رود و روحـش یقـه مرا گـرفته او راه می‌رود و مـردم را هـمـینـطـور با خـودش به آتش جهنـم می‌بَرَد. 📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سکانسی از فیلم سینمایی W 2008 به کارگردانی الیور استون آمریکایی 🔺 ایران را کنترل کنیم، جهان در دستان ماست... 🔻اگر نمی‌دانید چرا آمریکا دست از سر ایران برنمیدارد این کلیپ رو نگاه کنید... 🔻تو فیلماشون عملا میگن چه خیال شومی برای ایران دارند ولی غربگراها هنوز بر این باورند امریکا دستش به اینجا برسه، کشور گل و بلبل میشه. توصیه میکنم حتما ویدئو رو باز کنید. ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨از دیدن این ویدئو شوکه خواهید شد 🔻افشای مواضع و اقدامات افراطی خاتمی، میرحسین موسوی و حسن روحانی درباره مسائل فرهنگی از جمله حجاب 🔻اصلاح‌طلبان روشن‌فکر امروز را بشناسید ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگر به اوکراین کمک نکنیم در عرض چند روز تسلیم می‌شود ♦️جوزف بورل‌ مسئول سیاست خارج اتحادیه اروپا:ما میخواهیم برای بهبود رفاه شهروندان در بیمارستان‌ها و مدارس پول خرج کنیم، اما اگر از اوکراین حمایت نکنیم، در عرض چند روز سقوط میکند، لذا چاره‌ای نداریم جز اینکه تمام پول را برای محافظت از اوکراین صرف کنیم. ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
ویژه برنامه ❤️فردای روشن❤️ به‌مناسبت‌هفته‌جوانی‌جمعیت ✅برگزاری‌جلسه‌مشاوره‌قبل‌از‌ازدواج‌ (برای‌دختران‌مجردبالای۱۴سال) ✅برگزاری‌نمازجماعترفتن‌به‌سینما‌نارین‌و‌‌تماشای‌فیلم‌غریب ⏰زمان: دوشنبه1402/2/18 ساعت17:30 مکان: پایگاه‌بسیج‌حضرت‌خدیجه‌کبری(س) 🎁هدیه‌ما‌برای‌شرکت‌کنندگان‌در‌کلاس‌ رفتن‌به‌سینمانارین‌وتماشای‌فیلم‌غریب‌ به‌صورت‌💐رایگان‌💐می‌باشد. ⭕️توجه‌داشته‌باشید‌برای‌شرکت‌در‌برنامه‌ نام‌‌وسن‌خود‌را‌به‌شماره‌زیر‌پیامک‌فرمایید. 👉09398440073👈 ⭕️به‌دوستان‌خودبرای‌شرکت‌دربرنامه‌واستفاده از هدیه اطلاع دهید. ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾‌
⁉️اگر به قرآن عمل میشد, چه اتفاقهایی می افتاد ؟! 1 - اگر هر کس👤 به سوره اعراف ٣١ 👈(کلو و اشربوا و لا تسرفوا ) توجه میکرد ، دیگر هرکس به اندازه نیازش غذا میخورد و پر خوری نمیکرد و این همه غذای اضافی دور ریخته نمیشد و شاید هم دیگر گرسنه ای باقی نمی ماند! 2 - اگر هرکس 👤 به سوره ملك ايه ١٥ 👈 (وامشوا فی مناکبها و کلو من رزقه) توجه میکرد ، راه رفتن را در برنامه روزانه خود پیش میگرفت. 3 - اگر هر کسی 👤 به سوره بقره آیه ٨٣ 👈 (و قولوا لناس حسنا) توجه میکرد ، دیگر عصبانی نمیشد و دیگر دعوا و بدگویی از جامعه رخت بر می بست. 4 - اگر هر کس 👤 به سوره اسرا ايه ٣٧👈 ( ولا تمش فی الارض مرحا ) توجه میکرد ، دیگر کسی برای جلب توجه دیگران و فخر فروشی و خودنمایی با غرور راه نمی رفت . 5 - اگر هر کسی 👤 به سوره ال عمران ايه ٧٣ 👈 (و لا تومنوا الا لمن تبع دینکم) توجه میکرد ، دیگر در مقابل اروپا و آمریکا و کافران احساس ضعف نمیکردیم و تقلید کورکورانه از لباس و فرهنگشان نمی کردیم. 6 - اگر هر کس 👤 به سوره نور آیه٣٧ 👈 ( رجال لا تلهیهم تجاره و ولا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاه و...) عمل میکرد ، دیگر هنگام اذان بازارها از مردم خالی میشد و همه به صف نماز می ایستادن ، و صفا و صمیمیت و دوستی و معنویت فرا گیر میشد و فرمان خدا اطاعت میشد و فحشا و منکر از بین میرفت و خداوند برکاتش را بر ما نازل میکرد 7 - اگر هر زنی به سوره نور آیه ٣١ 👈 ( و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن ) عمل میکرد ، دیگر زنی برای غیر شوهرش آرایش نمیکرد و خیلی از زندگیها آرام بود و جوانها دنبال شهوترانی نبودند. 8 - اگر هر کسی به سوره لقمان آیه ١٩ 👈 ( و اغضض من ابصارهم ) عمل میکرد ، دیگر کسی به نامحرم نگاه نمیکرد و تیر زهر آگین شیطان به قلبش وارد نمیشد و این همه فساد جنسی رایج نمیشد. 9 - اگر هر دختر 🚺 و پسر 🚹 جوانی به سوره نور ايه ٣٣ ( ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله ) عمل میکرد ، دیگر به بهانه نداشتن موقعیت ازدواج ، گناه نمیکردند و صبر میکردند تا خدا از فضلش به آنها همسری بدهد و زمینه ازدواجش فراهم شود. 10- اگر هر کسی به سوره نور ايه ١٩ 👈 (ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین ءامنوا لهم عذاب الیم ) توجه میکرد ، دیگر کسی دوستش را به گناه دعوت نمیکرد و برای هم فیلم و عکس نامشروع نمی فرستادن تا علاوه بر خودشان دیگران را به دنبال فحشا ببرند. 11 - اگر شما خواننده محترم به سوره اعراف ١٩٩ 👈 ( و امر بالمعروف ) عمل بکنید و این پیام را نشر دهيد شاید چند نفر بیشتری آن را یاد بگیرند و عملی کنند.💐 ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
👆هر چه از [خدمات] حسن روحانی و دار و دسته‌اش بگوییم کم گفته‌ایم‌. ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 یک کار فرهنگی تر و تمیز و عالی ، برای محجبه ها ، با صدای استاد مسعود عالی که ارزش بارها دیدن را دارد. 🌺 لازم است همه محجبه ها ببینند. ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
🔴پلیس آمریکا اعلام کرد در اثر تیراندازی یک مرد مسلح در یک مرکز خرید در تگزاس هشت نفر به ضرب گلوله کشته و هفت نفر نیز مجروح شدند. ببین چه جامعه زنده و پویایی دارن؛ انقدر خوشن که میزنن اینجور همو میکشن غمشونم نیست(هم اکنون مغز یک غرب پرست) ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 راکت‌های فجر۵ سپاه «ترموباریک» شد/ یک سیگنال موشکی به صهیونیست‌ها ♦️آزمایش راکت‌ فجر۵ مجهز به سرجنگی ترموباریک با موفقیت در نیروی زمینی سپاه انجام شد. ♦️این سرجنگی جدید که توسط متخصصان سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نیروی زمینی سپاه تولید شده است، قدرت انفجاری ۱/۵ برابر TNT داشته و در نتیجه شعاع تخریب و اثرات حرارتی بیشتری نیز دارد ✾•🌿🌺🌿•✾ http://eitaa.com/chashman_montazer1379 ✾•🌿🌺🌿•✾