چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خون پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که می زنی
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بی نیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
درود بر شما
دوستان مهرآیین و والاگهر و فرهیخته ام
پگاه سه شنبه زمستانی تان خوش
الهی که آراسته از شکوفه های برف و گلبرگ های باران گردد.
« بی بی جان»
برامون حکایت می کرد که ؛
زندگی هر کدوم از ما رو کلماتی که به کار میبریم میسازن
و هر روز ما رو کلماتی که صبح موقع بیدار شدن میگیم
پس روزمون رو به مثبتترین شکل ممکن شروع کنیم
تا معجزه ش رو بعد از چند روز ببینیم
صبح بخیر جهان هستی
من امروز خوشحالم
هیجانزدهام
مثبتم
حالم خوبه
سپاسگزارم که روشنای جان
و گرمابخش دلید
الهی عمر و عزتمون زیاد
خدایا کامروا و عاقبت بخیرمون کن
یاعلی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می نوشم ز باغ عیش گل چینم
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه می گویم پری در خواب می بینم
لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم
اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه می خواهد ز نوک کلک مشکینم
وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد
غلام آصف ثانی جلال الحق و الدینم
رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم
درود فراوان بر شما دوستان
خوب و بزرگوارم
چهارشنبه زمستانیتان همرنگ آرزوهای نابتان؛
«بی بی جان » نقل می کرد
فکر میکنید آدم از چی میمیره
از گرسنگی؟
از غصه؟!
نه! آدم از بیامیدی میمیره
از اینکه هرروز صبح چشماش رو باز کنه
و ندونه چرا باید از جایش بلند بشه
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند
پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمی کند
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند
چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمی کند
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را درد سخن نمی کند
درود و مهر
پگاه آخرین روز هفته تان خجسته
و همایون باد.
«بی بی جان » از مهر و محبت
شما می گفت که ؛
حتما به پرستوهایی که روزی باز خواهند گشت از مهربانی تان خواهم گفت تا بدانند که بی بهار هم میتوان در گلستان دوستی ها همچنان شکوفا بود.
سپاسگزارم که همواره بزرگید و نیک منش.
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه می گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سال هاست که مشتاق روی چون مه ماست
درودهای جاویدان
صبح هنگام آدینه
زمستانی تان آتشناک شادمانی؛
شومینه تان آراسته به شراره های ارغوانی؛
فنجان بلورینتان لبالب از گرمنوش مهربانی؛
« بی بی جان » می گفت؛
اگه بهم بگن چند تا درس مهمی که تو زندگیت تا این سن یاد گرفتی رو تو چند تا جمله بگو، قطعا میگم:
لیاقت رو نمیشه تزریق کرد.
ذات رو نمیشه تغییر داد.
وجدان رو نمیشه بیدار کرد.
چشمِ ناپاک، مطیع نمیشه.
آدم نمک نشناس رو نمیشه قدردان کرد.
آدم بی اصل و نسب رو نمیشه اصیل کرد.
دوست داشتن یک طرفه بی نتیجه اس.
الهی که
پاینده و یابنده ی تک تک آرزوهای نابتان باشید.
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمه ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
درود بزرگواران فرهیخته
پگاه شنبه زمستانی تان
دلگرم از شعله های مهر و امید.
« بی بی جان» می گفت که؛
شاد باش.
وقتی که احساس شادی می کنی،
در واقع نیروی شادی رو به جهان هستی عرضه می کنی
و در نتیجه
تجربه های شاد،
موقعیت های شاد و
افراد شاد
بر سر راهت قرار می گیرند.
هر احساسی که امروز به خود و زندگی داشته باشی
فردا نیز همان را دریافت خواهی کرد؛
این یک قانونه
بیاییم فزاینده ی شادی های جهان باشیم
با مهر و سپاس بی شمار
الهی که عاقبت مون بخیر
و عمرتون دراز
و عزتتون زیاد
یاعلی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
جمالت آفتاب هر نظر باد
ز خوبی روی خوبت خوبتر باد
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته زلفت نباشد
چو زلفت درهم و زیر و زبر باد
دلی کو عاشق رویت نباشد
همیشه غرقه در خون جگر باد
بتا چون غمزه ات ناوک فشاند
دل مجروح من پیشش سپر باد
چو لعل شکرینت بوسه بخشد
مذاق جان من ز او پرشکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقی
تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی توست حافظ
تو را در حال مشتاقان نظر باد
درودهای بی پایان
تقدیم شما بزرگواران
صبحگاه سرد و بهمنی تان
دلگرم از مهر و امید؛
دنیا دنیا شادی و لبخند و فراوانی
از آن امروز و هرروز زیباکده ی زندگی تان؛
« بی بی جان » نقل می کرد که؛
میدونی که بیهوده ترین روزها،
روزیه که در آن نخندیده باشیم؟
گاهی باید همه ی چیز رو به حالِ خودش
رها کنی
و راهِ خودت رو بری
و در گوشِ روزگار، بلند بگی؛
حالِ من خوبه و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد،
و بخند ، بخند به روزگار
بخند به خوش باوریِ سایههای بخت برگشتهای
که هنوز؛ جسارتِ آفتاب را ندیدهاند.
روز و روزگارتون دلچسب
و ایام بکام
عاقبت بخیر
و نیکی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
درودهایم و سرودهایم،
تقدیم شما بزرگواران والامنش
پگاه دوشنبه تان خاطرنواز
و زمستانتان به دور از اندوه ودلتنگی؛
« بی بی جان » حکایت می کرد که؛
شادمانترین مردم،
بهترین چیزها را در زندگی ندارن
بلکه آنها بهترین
"برداشت" رو از زندگی دارن
به امید برداشت های خوب
از زندگی
الهی در این روزای سرد
کلبه دلتون همواره گرم به شراره های شادی و امید
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه های تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
درودهای جاودانه ام تقدیم شما
پگاه سه شنبه زمستانی تان
گرم از گلخنده های آفتاب مهر و شادی و امید؛
امیدا هرجای گستره ی این جهان که هستید حال و فال دلتان نیکو باشد.
«بی بی جان » نقل می کرد که:
بعضی آدما میگن که:
خوششانس باشی بهتره.
اما من همیشه بهشون گفتم و میگم که
سعی کن هوشیار باشی
چرا که وقتی شانس به سراغت بیاد،
از دستش نخواهی داد.
سپاسگزارم هوشیاران عزیز
که هنوز هم به مهر برای گنجشککان سرما زده دانه و ترانه میپاشید.
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺪا.
در نگاه پر مهر خدا باشید
عمر و عزتتون زیاد
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید
درود های بیکرانم
پیشکش و تقدیم حضورتان
زمستانتان گرم از شکوفه های آتش؛
چهارشنبه سرد و یخی تان گرم از
وجود مبارک تان
«بی بی جان» نقل می کرد که؛
جادهای که آدما رو
برا خروج از غم و اندوه
در آن پا میگذاره و سفر میکنه
یادتون باشه هرگز مستقیم نیست.
تو زندگیا روزهای خوب و روزهای بد
وجود دارن.
اگر امروز یک روز بده،
مثل پیچ جاده،
باید از آن عبور کرد
و به سلامت به مقصد رسید.
در کارزار زندگی
رویین دل باشید
و از چشمه سار شادبختی جاوید باشید
روز تون عالی
و دست مهربون خدا همراهتون
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می کنید کاری
چشم فلک نبیند زین طرفه تر جوانی
در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری
هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب
بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری
چون من شکسته ای را از پیش خود چه رانی
کم غایت توقع بوسیست یا کناری
می بی غش است دریاب وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد امید نوبهاری
در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
درودهای صمیمانه ام
بر دوستان والاارج و بزرگوارم که آیینشان مهر و نیکی و انسان منشیست
پگاه سرد آخرین پنجشنبه بهمنی تان
گرم از عطر خوش مهربانی
«بی بی جان » حکایت می کرد که؛
یادت باشه مردم شهری که همه
در آن می لنگند ،
و به کسی که راست و درست راه
میره می خندند!
تو نخند
خیلی از آدما عادت دارن چیزی رو که
نمی فهمد مسخره کنن.
دلشاد باشید و خردورز
یا علی
خیر ببینید و
عزت زیاد
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمه ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار بی حواله برآید
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآید
درودهای فراوانم
تقدیم شما دوستان خوب و بزرگوارم
چشم و دل صبح هنگامتان
روشن از پرتو اشعه های طلایی خورشید
از لا بلای ابر؛
«بی بی جان » برامون می گفت؛
زندگی زیباییهای خودش رو داره،
حتی توی سختترین لحظههاش.
گاهی کافیه فقط چشمهامون رو باز کنیم و کوچیکترین شادیها رو ببینیم.
اگر میخواهی شادی را بیابی،
به اونایی که در رنجند کمک کن.
مهر بورز حتی کوچیک، مثل این روزا
غذا دادن به پرندگان و حیونا
مانا و همواره سرفراز سپهر مینوی باشید
سپاسگزار مهرتانم.
در پناه نگاه پر مهر ایزد باشید
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرونگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم
درودهای فراوانم
تقدیم حضورتان
آخرین روزهای بهمنی تان
آراسته به مهر و شادی و والابختی؛
« بی بی جان » نقل می کرد که؛
و میگفت هوای آدمای مهربون دور و برتون رو داشته باشید،
این آدما زود افسرده میشن
چونکه مهربون ترن،
چون فداکارترن،
چون باگذشت ترن،
چون حساس ترن.
اینجور آدما اگه باهاشون کنار بیای،
واقعا خوشبختت میکنن.
اما اگه درکشون نکنی و خدا نکرده
رو اون دنده بیفتن ،
دیگه هیچی جلودارشون نیست.
هواشون را بیشتر داشته باشیم
باشه عزیزم.
تاینده و نوربخش و همواره سرافراز باشید.
امضای خدا پای آرزوهاتون
خیر ببینید انشاالله