مهمترین مشکل این ماشین چیه ؟ آپشنهای کم ظاهر معمولی شیشه بالابر دستی نداشتن امنیت ... آیا باید از آپشنهای نداشته خرج امنیتش بشه ؟ آیا باید از امنیت کم کنیم و خرج شیشه بالابر برقی کنیم ؟ آیا ظاهرش رو مدرنتر کنیم ولی از آپشنها و امنیت کم کنیم ؟ این چه منطقیه که باید یک خرج ضروری رو کم کنیم برای یک خرج ضروری دیگه ؟ با این کار فقط ضرر رو جابجا میکنیم بهترین کار اینه که هر بخشی بطور جداگانه تقویت بشه آسایش ماشین تقویت بشه ، بدون کم کردن امنیت و امنیت تقویت بشه بدون تخریب ظاهر و آسایش ماشین این بهتر نیست ؟

امنیت هر کشوری یک ضرورته آسایش و رفاه مردم اون کشور هم واجب و ضروری هر کدوم از این دو بخش بودجه خودشون رو دارن که باید به بهترین شکل نیاز اون بخش رو تامین کنن بخش نظامی و امنیتی اگر خوب عمل میکنه لزوماً بخاطر هزینه های بیشتر نیست و بد عمل کردن مدیریت رفاهی مردم ربطی به کمبود بودجه نداره مدیر نظامی و امنیتی بهترین و پیشرفته ترین امکانات که تحریمی ترین اقلام هم هستن تونسته تولید کنه ، دشمن رو کیلومترها از مرز دور کرده بزرگترین نیروی نظامی دنیا رو با موشک زده و اون نیروی نظامی پاسخ نداده بزرگترین نیروی نظامی دنیا دائم تاکید میکنه ما تو حمله نقشی نداشتیم که مبادا از ما ضربه بخوره اما مدیر اقتصادی از پس دوتا خودروساز و چهارتا بانک بر نمیاد جایی که تحریم نیستیم غذای سگ وارد میکنه ، چوب بستنی وارد میکنه و ... ایا باید نظامی ها رو بازخواست کرد که شما چرا انقدر خوب عمل میکنید ، پولشو بدید به اینا ؟! مطمئن باشید مدیر نالایق آب اقیانوسها رو هم که بهش بدید به شما کویر لوت تحویل میده و بیشتر کردن بودجه اش هدر دادن سرمایه است

برای رفاه بیشتر باید امنیت بیشتری داشت گرونترین ماشینهای دنیا بهترین دزدگیرها رو دارن و گرونترین خونه های محله بهترین دوربینهای امنیتی و گرونترین محله های شهر بهترین نگهبانها و معروفترین و مهمترین آدمها بهترین بادیگاردها رو دارن توی خونه ای که ستونش محکمه ، دیوارش بلنده و نگهبانش بیدار توی خونه ای که همیشه یه لقمه نون تو سفره اش هست حال بهتری داریم این کشور خونه ماست

دشمن نیاز شما رو میدونه , اما شما نیتش رو نمیدونید

تا لحظه ی آخر همیشه کار داشت از ما نه ، ولی ز خودش انتظار داشت با مردم وطن همیشه دوست بود دشمن ز بی وطنان بیشمار داشت تا برقراری قرار مردم نداشت قرار با وجدان خود چون یکسره قرار داشت حتی نمی نشست جمعه‌ها در اتاق خویش در کوچه‌های شهر مردمی چشم‌انتظار داشت نه ، عیب از اتاق و میز و صندلی نبود بودن کنار مردم برایش افتخار داشت

اینکه سید حسن زنده باشد یا شهید چیزی از عمق فاجعه کم نخواهد کرد انقدر دست دست کردیم تا جرعت این حمله را به دشمن دادیم اگر سید زنده باشد خدا به ایران رحم کرده است و اگر شهید شده باشد وای به حال کسانی که ترسیدند و اینگونه لبنان را به مذبح فرستادند هر چه هست ایران دیگر خط قرمزی بالاتر از رهبری برایش نمانده و اگر دشمن از آن نیز عبور کند کار تمام است ایران از ترس جنگ خودکشی کرد ان‌شاءالله که این خودکشی ناموفق بوده باشد

دل ما خنک نشود از این که دشمن ما بشود حزین چو جهان بشود بری از عدو خنکا بدمد به دل زمین

باید شیشه ها فرو بریزند گوشها سوت بکشند و پرده های سوخته بیفتند باید قابها و ساعتها پایین بیایند و اثاث سوخته دود شوند و بالا بروند باید بمانیم در این جهنم باید نسوزیم ، نیفتیم ، نمیریم باید کودکانمان را صدا بزنیم زیر آن خاکها زیر آن امیدهای ویران زیر آن سقفهای کوتاه آمده زیر خاکها وخاکسترها باید گوشها سوت بکشند و دستها بلرزند باید گِل بشود خاکها از اشک و خون باید مردن را خوب تجربه کنیم با تکه های امیدهایمان با تکه های عزیزانمان با تکه هایی که دیگر جور نمیشوند زندگی آنطرف تر همین است زندگی همینجا هم همین است انگار زندگی از ابتدا همین بوده و آن قصه های عاشقانه فریبند و آن مردمان مهربان دروغ و آن صدای دلنشین ، نوای صیاد گرسنه ایست در کمین گوشتهای سوخته ما فریب خوردیم باید شیشه ها فروبریزند باید دستها بلرزند قصه های حقیقی در گرد و خاک خانه های ریخته و چشمهای به خاک دوخته روایت میشوند باید این سقفها کوتاه بیایند باید بیایند و از داغ عزیزانمان با گلوله ای خلاصمان کنند این سرنوشت ماست این سرنوشت تمام انسانهای خواب آلوده‌ایست که در پی آن قصه های فریب و آدمهای دروغ و صدای شکارچیان خنجر به دست رفته اند باید گِل بشود خاکهای خانه ها از خون باید اشکها روی گونه ها خط بکشند باید خط بکشند بین دروغها و گوشها ای کاش بیدار میشدم تا کوچه را دوباره ببینم ، خانه را ، دخترم را ، آسمان را ای کاش بیدار میشدم قبل از آنکه دیگر بیدار نشوم ...

بر ما فرض است که فرض کنیم پیروزیم و بخوابیم برما فرض است که فرض کنیم ما بی آنکه زخمی برداریم پیروزیم بی آنکه هزینه ای بدهیم سود جنگ را برده‌ایم بی آنکه اشکی بریزیم خواهیم خندید و بی آنکه فریادی بزنیم آرام خواهیم ماند بر ما فرض است که دیگران بجنگند و هزینه بدهند و ما زندگیمان را بکنیم برما فرض است فحششان بدهیم و پولمان را صاف و مستقیم در جیب دشمن بریزیم برما فرض است همه چیز را بازی ببینیم جان کودکان را خون بزرگان را وحشت بمب را سوختن را ویرانی را ما خوبِ روزگاریم ما که میدانیم دشمن کیست ما که فرض میکنیم میدانیم بر ما فرض است همه چیز را تحلیل کنیم برما فرض است لای تحلیل و بحثها قایم بشویم از وجدان خودمان فرض کنیم بی وجدان دشمن است برما فرض است هزار دلیل برای خواب بیاوریم و افتخار کنیم که نشسته ایم بی شک انسان در خسارت است مگر آنانکه ایمان آوردند و عمل صالح داشتند ... عمل عمل خواهر ، برادر عمل ! عمل صالح قیل و قال های بیهوده باد هواست بر ما فرض است به آنچه در دلمان است عمل کنیم و آنچه در سرمان است را دائماً مزه مزه کنیم و فرو دهیم در پلک به هم زدنی فرصت خواهد سوخت و هست و نیست ما را دود خواهد کرد ...