eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
19هزار دنبال‌کننده
782 عکس
411 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🎊جشنواره عید تا عید رهتاک آغاز شد🎊 مگ میشه یه دوره لاغری یک ماه رو به صورت شرکت کرد⁉️😳 از تا دوره لاغری داریم با خانم دکتر کیوانی😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1951924229C68da728230 لاغری سالم و ساده و بدون دمنوش و ورزش🙊😝 فرصتی ویژه برای خانوم های ایتایی❤️🤪
2683815_854.pdf
1.82M
👆متن با طراحی زیبا و ترجمه روان ✅◽️ محیط گرافیکی زیبا ✅◽️نگارش ساده جملات دعا ✅◽️تقسیم بندی به عبارات کوتاه ✅◽️ترجمه و توضیح ساده ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
دعا نویسی که انسان رو گوسفند کرد.🐑🐑 دور خونه ... میکردم و با زبونم گندم میخوردم... ادامه‌ی این‌داستان واقعی رو در کانال زیر بخونید... https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
خانم حبیب الله: 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_352 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) از اتاق دکتر اومدیم بیرون، نشستم روی صندلی، توران خانم رفت داروها رو گرفت سِرُم زدم نشستیم توی ماشین برگشتیم خونه، دارها رو خوردم، روی تخت دراز کشیدم انگار داروها خواب آور بود، پلک چشمم سنگین شد دیگه نفهمیدم چی شد، باصدای احمد رضا برگشتم سمتش، چهرش خیلی غمگینِ، پرسیدم _چرا ناراحتی؟ نشست کنار تخت دستم رو گرفت _نگران توام نگران نباش دکتر گفت عصبی شدی چیزی نیست دستم رو کمی فشار داد با یه نگاه آرومی خیره شد توی چشم‌هام لب زد _دوستت دارم _منم دوستت دارم، چرا پایین نشستی بیا رو تخت بخواب خوابم نمیاد تو بخواب من میخوام بشینم اینجا فقط نگات کنم کلامش آرامش عجیبی بهم داد، لبخندی بهش زدم چشمم‌ رو. گذاشتم روی هم خوابم رفت، با صدای حرف زدن الهه و توران خانم از خواب بیدار شدم، هر چی دورو برم رو نگاه کردم احمد رضا رو ندیدم، اومدم توی هال سلام احمد رضا کجا رفت؟ توران خانم و الهه ساکت نگام میکنن _کجاست رفت نون بگیره؟ الهه اومد نزدیکم _سلام عزیزم حالت بهتره؟ _اره من خوبم، احمد رضا کجا رفت؟ دستش رو. گذاشت پشت کمرم _احمد رضا اینجا نیست شیرازه تو خواب دیدی یه لحظه به خودم اومدم تازه فهمیدم که من خواب دیدم بغض گلوم رو گرفت، توی دلم گفتم ایکاش از خواب بیدار نشده بودم همینطوری که دستش روی کمرم بود هدایتم کرد به سمت مبل _بشین اینجا نشستم الهه گفت _توران خانم بهم گفت دیشب چی شده نفس بلندی کشیدم به تایید حرفش سرم رو تکون دادم _الان چطوری؟ حالت خوبه؟ _آره بهترم _به توران خانم گفتم، به خودتم میگم، الان که بعضی ها قبول کردند لباسشون رو بدوزی. چهار تا هم شاگرد داری آموزشگاه رو نبند اینطوری سرتم به کار گرمِ خمیازم گرفت دستم رو گذاشتم جلوی دهنم هم زمان گفتم _فکرم کار نمیکنه نمی دونم چی بگم _فکر من کار میکنه دارم بهت میگم دیگه _با این اوضاع پیش اومده من خودمم فراموش کردم، چه برسه بخوام آموزش بدم یا دوخت و دوز کنم _تو نمیخواد کاری انجام بدی فعلا من آموزش میدم _نمی دونم والا هر کاری صلاح میدونی انجام بده... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_353 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) توران خانم اومد نزدیکم _به نظر منم مریم درست میگه، در آموزشگاهت رو باز کنی خیلی بهتره _باشه هر چی شماها بگید ولی من فعلا مغزم کار نمیکنه رو کردم به الهه _تو خودت باید هم به کار آموزها درس بدی هم اگرسفارش میگیری برش بزنی بدوزی _باشه من که گفتم انجام میدم نگاهی به در هال انداختم اینم قفلش باید عوض بشه توران خانم گفت _همسایه ما شوکت خانم شوهرش توی شهر کلید سازی داره، بهش میگم به شوهرش بگه فردا شب که میاد خونه، بیاد قفل در خونه تو رو هم درست کنه _ممنون من واقعا شرمنده شما شدم _دشمنت شرمنده باشه این چه حرفیه یاد حرف دیشب داداشم در مورد بهجت خانم افتادم، دوباره اعصابم بهم ریخت، ناراحت رو. کردم به توران خانم _من این بهجت خانم رو چیکار کنم، نکنه بیاد اینجا پیش خودم یه وقت یه حرفی بزنه من دیگه طاقت این یکی رو ندارم _صبر کن الان میخوام برم خونمون یه سری بزنم و بیام سر راه میرم خونه بهجت خانم باهاش حرف میزنم _دستتون درد نکنه سرت درد نکنه، چیزی نمیخواهید بگیرم براتون _نه همه چی داریم چادرش رو سرش کرد _فعلا خدا حافظ _به سلامت الهه گفت، منم میرم آموزشگاه _باشه برو توران خانم و الهه رفتن، نگاهم افتاد به فرش خونه، انگار خاک گرفته، بلند شدم از توی اتاق خواب جارو برقی رو اوردم خونه و آشپزخونه رو جارو کشیدم، یه گرد گیری حسابی هم کردم خواستم اتاق خوابم رو تمیز کنم، احساس ضعف میکنم یه کمم سرم داره گیج میره، منصرف شدم جارو رو گذاشتم کنار تخت خوابم، چشمم افتاد به عکس عروسی خودم و احمد رضا قاب عکس رو آوردم پایین نشستم روی تخت دست کشیدم به عکس نگاه کردم به دستم خاکی شد، دستمال گرد گیری رو برداشتم کشیدم به قاب عکس، دست‌هام رو زدم زیر چونه‌م زل زدم به عکسش... ❤️ _بفرمایید محمود گفت: _بفرمایید و زهرمار این چه کاریه که تو داری می کنی؟ _مگه چیکار کردم؟ _ یه نفر اومده تو آبادی داره استشهاد بر علیه مینا جمع میکنه _ خب این کجاش بده؟ _ میفهمی چی داری میگی! مینا زن منه، ناموس منه، چرا داری حرف ما رو میندازی سر زبون مردم. غلط هات رو اینجا کردی آبروی من رو بردی وقتی جلوت رو گرفتیم، داری بر علیه زن من مدرک جمع میکنی؟ چشمت کور میخواستی سالم زندگی کنی تا این حرف ها پشت سرت نباشه _خوب گوش کن آقا محمود زنت به من تهمت زده منم می خوام ثابت کنم که دروغ گفته، من مدرک میارم دادگاه به مینا هم بگو هرچی مدرک داره بیاره توی دادگاه. _بدبخت مدرک مینا همه مردم آبادی هستند خب بهش بگو همه ابادی رو سوار اتوبوس کنه بیاره دادگاه... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی در/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
25.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزیز زهرا بقیه الله کجایی آقا گوش کنید💔 ▫️یک صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) قرائت بفرمایید 🌱 اللهم عجل لولیک الفرج🌸 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada 🦋🦋🦋
43.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 | پروانه‌ها‌ از شعله‌ پروا‌ ندارند علی لندی 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ❤️ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهید 🌷 🌸خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفسی نشد ، و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت .. خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند ، و بال و بال جانشان نشد . خوشا به حال آنان که ..... خوشا به حال ما ، اگر شهید شویم .😔 ╭─┅🍃🦋🍃┅─╮ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada ╰─┅🍃🦋
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_354 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) ای جان به این همه جذابیت و ابهت مردانگیت احمد رضا، با معرفت دیدی حالم خوب نیست دیشب اومده پیشم بهم سر زدی، اشگ تو چشمم حلقه زد، اوضاعم خیلی بهم ریخته‌ست وضع جسمی و روحی خوبی ندارم، آبروم رفته ولی هرچی هم پیش بیاد من حرمت عشقی که با تو دارم رو حفظ میکنم و هرگز رازمون رو بر ملا نمیکنم، عکس رو به سینم چسبوندم اشگ از چشمم فرو ریخت، این ترانه سر زبونم گل کرد به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی نشان تو گه از زمین گاهی زآسمان جویم ببین چه بی پروا ره تو میپویم بگو کجایی کی رود رخ ماهت از نظرم به غیر نامت کی نام دگر ببرم اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی به دست تو دادم دل پرشانم دگر چه خواهی فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من دگر چه پرسی زحال من تا هستم من اسیر کوی توام به آرزوی توام اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی صدای الهه اومد _مریم کجایی در اتاق خواب رو باز کردم _ اینجام _چیکار میکنی؟ _داشتم اتاق خوابم رو تمیز می‌کرد آهان، بیا این لباس رو ببین لباسی رو به من نشون داد. _من اخرشم نتونستم یقه مردونه رو درست یاد بگیرم، بیا یقه این رو خودت برش بزن قیچی و متر و پیراهن رو بده به من، همه چی آوردم، بیا بگیر از دستش گرفتم، یقه رو برش زدم _اماده‌ ست فقط چرخکاریش مونده بیا بگیر ببر بندازش زیر چرخ لباس و از دستم گرفت رفت داخل آموزشگاه... 👇👇❤️ _بفرمایید محمود گفت: _بفرمایید و زهرمار این چه کاریه که تو داری می کنی؟ _مگه چیکار کردم؟ _ یه نفر اومده تو آبادی داره استشهاد بر علیه مینا جمع میکنه _ خب این کجاش بده؟ _ میفهمی چی داری میگی! مینا زن منه، ناموس منه، چرا داری حرف ما رو میندازی سر زبون مردم. غلط هات رو اینجا کردی آبروی من رو بردی وقتی جلوت رو گرفتیم، داری بر علیه زن من مدرک جمع میکنی؟ چشمت کور میخواستی سالم زندگی کنی تا این حرف ها پشت سرت نباشه _خوب گوش کن آقا محمود زنت به من تهمت زده منم می خوام ثابت کنم که دروغ گفته، من مدرک میارم دادگاه به مینا هم بگو هرچی مدرک داره بیاره توی دادگاه. _بدبخت مدرک مینا همه مردم آبادی هستند خب بهش بگو همه ابادی رو سوار اتوبوس کنه بیاره دادگاه... سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی در/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾