🔹تکذیب شهادت ۱۱ تن از مستشاران سپاه در بمباران فرودگاه دمشق/ سخنگوی سپاه: ادعای برخی رسانهها مبنی بر شهادت مستشاران سپاه در بمباران فرودگاه دمشق بیاساس است
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢 مراسم محوری گرامیداشت یوم الله 9دی
مرکز استان
🔰 زمان: شنبه 9دی؛ ساعت 10صبح
🔰 مکان: مصلی امام خمینی ره بجنورد.
🔴 سخنران: حجت الاسلام میرتاج الدینی
نائب رییس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی
➖➖➖➖➖
💠 انتشار و دعوت حداکثری
#شهید_القدس
#ناحیه_ببجنورد
#حوزه_سیدالشهداءع_بجنورد
#پایگاه_۱۰۱_مقداد_مصلی
#به_نیت_حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پس از تیم وفا اعدامی بعدی احمدرضا جلالی است؟
🔻 اراذل و اوباش شبکۀ وفا که از عوامل موساد برای انجام عملیاتهای خرابکارانه در ایران بودند صبح امروز اعدام شدند. در ۲ سال گذشته حداقل ۲ شبکۀ مهم دیگر موساد تحت مدیریت زکریا و میلاد اشرفی نیز که در داخل ایران تحت شناسایی و دستگیری قرار گرفتهاند از اراذل و اوباش تشکیل شده بودند. ۴نفر از این دو تیم هم پارسال اعدام شدند.
🔻 یکی دیگر از جاسوسان مهم موساد که اکنون در اختیار ایران است، فردی به نام احمدرضا جلالی است که بخشی از اطلاعات دانشمندان هستهای ایران از جمله شهید علیمحمدی و شهید شهریاری و.. را جهت ترور در اختیار موساد قرار داده است.
🔻 احمدرضا جلالی،شاهمهرهای است که سرویسهای جاسوسی خارجی در یک همکاری مشترک طراحیهای متعددی را برای آزادی او انجام دادهاند. در یک مورد سرویس اطلاعاتی بلژیک با یک آدمربایی در آلمان اسدالله اسدی،دیپلمات ایرانی،را ربود و به مدت ۵سال تحت شکنجههای فراوان قرار داد و شرط آزادی او را تحویلگرفتن جلالی قرار داد. پس از اسدی نوبت به حمید نوری رسید. باید دولت سیزدهم دربرابر اینگونه گروگانگیریهای بینالمللی با اقتدار بیشتری برخورد کند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
دانلود کتاب #دائره المعارف #فتنه 88
مقام معظم رهبری:حماسه مردم در 9دی 88 بسیار فراتر از پیش بینی ها بود و ضدانقلاب را به کلی مأیوس کرد.👇👇👇
🆔#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
4_535604188705457430.pdf
3.07M
دانلود کتاب #دائره المعارف #فتنه 88
مقام معظم رهبری:حماسه مردم در 9دی 88 بسیار فراتر از پیش بینی ها بود و ضدانقلاب را به کلی مأیوس کرد.
#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ بازنشر به مناسبت ۹دی
📹 نماهنگ | أین عمار...
🔻 رهبر انقلاب: من در سال ۸۸، مسئلهى بصیرت را مطرح کردم؛ عدّهاى این را مسخره کردند، «بصیرت» را مسخره کردند؛ مسخره نداشت، واقعیّت بود؛ الان هم واقعیّت است.
#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه ام یجیب را قرائت میکنیم.
روایت دلدادگی
#قسمت ۱۱ 🎬
ظهر شده بود و شهر خراسان مانند لانه ی مورچه ای در دل شن های نرم ،مملو از جمعیت بود ، ابراهیم و سهراب که با هم قدم بر می داشتند ، هرازگاهی از طرفی ،کسی می آمد و به آنها تنه ای میزد و می گذشت.
ابراهیم با دستش مردم را نشان داد و گفت : خراسان همیشه مسافر و زائر دارد اما اینک هم به خاطر فصل تابستان و هم به دلیل جشنی که قرار است برگزار شود ، شلوغ تر از همیشه است و نگاهی از زیر چشم به سهراب کرد و ادامه داد: فکر می کردم در خراسان غریب باشی ، آنطور که معلوم است ،آنقدرها هم که فکر می کردم ،غریب نیستی...یاقوت یک چشم را از کجا می شناسی؟!
سهراب همانطور که اطرافش را نگاه می کرد گفت : اینجا از آنچه که تصور می کردم شلوغ تر است ، یاقوت از دوستان قدیمی پدرم است ، در راه که می آمدم ، امیدی نداشتم که بتوانم پیدایش کنم و فکر می کردم که تا به حال هفت کفن پوسانده باشد.
ابراهیم ترکه ی دستش را به پهلوی الاغ زد ، به رو به رویش اشاره کرد و گفت : این راه مستقیم را بگیر و جلو برو پانصد متر جلوتر بازار را رد می کنی ،آنجا ،همانجا که گرد و خاک برپاست...ورودی کاروانسرای یاقوت یک چشم است.
سهراب که انتظار نداشت به این زودی به مقصد برسد، لبخندی زد و گفت : عجب راه میانبری بلد بودی ، زود رسیدیم و سر از وسط بازار در آوردیم.
ابراهیم خنده ی بلندی کرد و گفت : توهم اگر مثل من پیله ور خراسان بودی ، این راه ها را بهتر می دانستی .
ابراهیم اندکی ایستاد ، به دو راهی در بازار رسیده بودند ،ابراهیم یکی از راه ها را نشان داد و گفت : من از این طرف باید بروم ، تو هم مستقیم برو ، کمی جلوتر کاروانسرا را می بینی...
سهراب دستش را به نشانه ی خدا حافظی و تشکر بالا برد.
ابراهیم در حین دور شدن بلند گفت : اگر یاقوت یک چشم اتاقی برای اقامتت نداشت ، بیا منزل خودم ، در راسته ی بازار از هرکه بپرسی ابراهیم پیله ور ، خانه ام را نشانت خواهند داد.
سهراب در جوابش دستی دیگر تکان داد و به جهتی که ابراهیم گفته بود حرکت کرد.
راهی تا انتهای بازار نمانده بود ، سهراب ترجیح داد پیاده تا آنجا برود.
بالاخره همانطور که ابراهیم نشانی داده بود ،به دروازه ای رسید که دری نداشت و دوستون بزرگ با دیوارهای گلی دور محوطه ای بزرگ و خاکی....
کاروانسرا خیلی شلوغ بود ، یک طرف جمع بچه جمع بود و با چوب های دستشان بازی می کردند، یک طرف زنان با لباسهای مختلف و رنگارنگ گرم گفتگو بودند.
یک طرف مردی سرش را می شست ،در حالیکه جوانکی با آفتابه ای ،آب روی سرش میریخت.
سهراب حیران ،ورودی کاروانسرا ایستاده بود ، که همان جوان آفتابه به دست رو به او گفت : آهای عمو ،چرا راه را با اسبت بند آوردی، اگر اتاق می خواهی ، بدان که اینجا اتاق خالی نداریم ، تمام اتاقها بیش از ظرفیتشان مسافر دارند.
سهراب گیج و مبهوت جوانک را نگاه کرد و گفت : م...من با یاقوت یک چشم کار دارم.
جوانک به طرفش آمد ، همانطور که باقی مانده ی آب را به زمین می پاشید گفت : هی....آهسته تر ...اگر باد به گوش یاقوت خان برساند که او را اینچنین صدا کردی ،تکه بزرگه ات، گوش ات خواهد بود.
سهراب جلوتر آمد وگفت :
ادامه دارد..
📝 به قلم : ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۱۲ 🎬 :
سهراب نزدیک شد وگفت : ببینم اتاق خالی نداری هااا؟!
آن پسر جوان که خودش را قلندر معرفی کرد گفت : گفتم که بهت...می بینی حتی روی حیاط کاروانسرا جای سوزن انداختن نیست ، اتاقها که جای خود دارند، اینطور که به نظر میاد تا بعد از جشن ، اینجا همین وضع خواهد بود ، شما برید بقیه ی کاروانسراها ،شاید شانس باهاتون همراه شد و یه جا بهتون خورد...
سهراب که حوصله ی زیاده گویی های قلندر را نداشت به وسط حرفش پرید وگفت : ببیند قلندر خان....برو به یاقوت خان بگو، پسر کریم بامرام جلو در کاروانسرا هست.
قلندر نگاهی به رخش کرد که بی قرار با سمش خاک زمین را می کند گفت : اسبت هم معلومه خیلی خسته است ،می دونم که از طرف هرکی حتی حاکم خراسان هم آمده باشی ،یاقوت خان کاری برات نمی کنه ،اما بازم یه لحظه صبر کن ....چی بگم؟؟ آهان... پسر کریم بامرام .....و با زدن این حرف پشتش را به سهراب کرد و رو به اتاقهای ردیف در کاروانسرا نمود.
سهراب رد رفتن قلندر را گرفت و به اتاقی که درست وسط ردیف اتاقهای کاروانسرا بود رسید .
اتاقی که بر خلاف بقیه ی اتاقها دوتا پنجره چوبی رو به حیاط داشت و درب اتاق هم نوتر و تمیزتر از بقیه ی دربها به نظر میرسید.
دقایق به کندی می گذشت و خبری از قلندر نبود ، سهراب که نا امید شده بود ، یک آن تصمیم گرفت که دیگر منتظر قلندر نشود و به کاروانسراهای دیگر سر بزند و اگر باز هم آنجا جایی پیدا نکرد ، تا روز هست، خانه ی ابراهیم پیله ور را پیدا کند.
افسار رخش را از دستی به دست دیگر داد، می خواست راه کج کند و به عقب برود ، آخرین نگاه را به آن اتاق انداخت که ناگهان متوجه شد ،پیرمردی که عصای چوبی و کنده کاری شده ای در دست داشت ،با قبای سفید و عبای ترمه برتن در حالیکه عمامه ی کج و کوله ای بر سر گذاشته بود به سمتش می آید...
سهراب در جای خود ایستاد.
پیرمرد که چشم بندی سیاه روی چشم چپش قرار داده بود ، در حالیکه می خندید و دهان بی دندانش را به نمایش می گذاشت ، نزدیک او شد و دو دستش را از هم باز کرد و رو به سهراب گفت : یعنی درست شنیدم ؟! پسر کریم بامرام بعد از گذشت بیست سال نزد من آمده؟!
سهراب که مبهوت از حرکات یاقوت خان بود ، در بغل او جای گرفت و با من و من گفت : آری...درست شنیدی ، اما نمی دانستم پدرم اینقدر برایتان عزیز است.
سهراب از بالای شانه های قوز کرده ی پیرمرد ، قلندر را می دید که با اشاره و کنایه به سهراب می فهماند که این حرکات صاحب کارش ،برایش عجیب و غریب است.
سهراب با خود می اندیشید ،یعنی واقعا خاطر کریم برای یاقوت اینقدر عزیز است ، یا موضوعی دیگر در بین است که یاقوت اینچنین ، دل و قلوه می دهد.
یاقوت ، افسار رخش را گرفت به دست قلندر داد و گفت : بگیر پسر ، اسب را ببر طویله و خوب تیمارش کن ، سریع...
قلندر سرش را پایین انداخت و گفت : اما ما جا....
یاقوت با عصبانیت به میان حرف او پرید و گفت : اما و اگر نیاور برووو دستوری را دادم اجرا کن...
ادامه دارد
📝 به قلم : ط_ حسینی
حماسه نهم دی
مسئلهی نهم دی، پاسداشت آزمونهای بزرگ یک ملّت، یک مسئلهی اساسی است. آزمونهایی سر راهِ کشورها و ملّتها قرار میگیرد که در آن آزمونها گاهی خوب میدرخشند؛ مخصوص ملّت ما هم نیست، منتها برای ملّتِ ما در دوران انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب تا امروز از این آزمونها زیاد بوده است و از این درخششها هم زیاد بوده است و ملّت درخشیده که یکیاش روز نهم دی سال ۸۸ بود. یعنی حضور ملّت در عرصهی فضای عمومی و در کف خیابانها توانست یک توطئهی ریشهدار و مهم را از بین ببرد. پریروز مردم در سرتاسر کشور، آن روز را، آن حرکت را، آن قیام مردمی را گرامی داشتند؛ پاسداشت آن حرکت بزرگ و آزمون بزرگ بود که بسیار چیز لازمی است.۱۳۹۸/۱۰/۱۱
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
38.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️و سلام بر او که می گفت:
«اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند
و مقام معظم رهبری یک طرف،
مطمئناً من طرفِ
آیت اللّٰه خامنه ای میروم»
🌹شهید سپهبد قاسم سلیمانی🕊
#جان_فدا 🇮🇷 ❤️
#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat