هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 585
💠سوره عبس: آیات 1 الی 40
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از شهید کمالی
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۱۶
قسمت_شانزدهم
ماشین هن هن کنان کوچه پس کوچه های خاکی شهر نجف را پشت سر می گذاشت، رقیه که روی آن را نداشت مزاحم این پیرزن و پسرش شود، با صدای آهسته ای گفت: ما باید به ایران برویم، نمی خواهیم مزاحم کسی شویم، البته فی الحال هیچ چیز نداریم و تمام دارو ندارمان نزد یک آشنایی هست که تماس گرفتن با او حکم بر باد رفتن زندگیمان را دارد..
پیرزن اجازه نداد حرف رقیه تمام شود و با لحنی طلبکارانه گفت: چه می گویی؟ مزاحم چیست؟! انگار ملتفت نشدی چه شد؟! تو قاصد امام غریبم هستی و از الان تا زمانی که در عراق حضور داری میهمان خانه ننه مرضیه خواهی بود و هر وقت هم موقعیت رفتن به ایران فراهم بود با هم میرویم و با زدن این حرف رویش را به طرف عباس که گویی در فکر فرو رفته بود کرد و گفت: مگر نه عباس؟!
عباس، هاج و واج او را نگاه کرد و گفت: آره...هر چی که شما بگویید
و کمی جلوتر، کنار خانه ای قدیمی توقف کرد، محیا که هنوز از بازی روزگار بهت زده بود با اشاره رقیه در عقب را باز کرد و پیاده شد.
با تعارف ننه مرضیه، یکی یکی وارد خانه شدند.
خانه ای تمیز و دلباز با حیاطی بزرگ و سیمانی که در وسط آن باغچه ای به چشم می خورد که دور تا دور باغچه درختان سربه فلک کشیدهٔ نخل که دانه های خرمای زرد رنگ رویش انگار به آدم چشمک میزد، خودنمایی می کردند و در وسط درختان هم کُردهایی از سبزی های خوردن به چشم می خورد.
فضای خانه آنطور بود که بیصدا روح میهمانان را نوازش می کرد و ناخوداگاه لبخند به لب آنها آورد.
ننه مرضیه که گویی یکی از عزیزانش به میهمانی آمده است دست رقیه را گرفت و به سمت در آهنی آبی رنگی که قفل بود کشید و گفت: بیا این کلبهٔ درویشی را از خودت بدان و سپس عصایش را به دیوار آجری رنگ رفته، تکیه داد و با کلیدی که بر دسته کلید گردنش آویزان کرده بود قفل در را باز کرد.
پیش رویش راهروی کوچکی بود که گلیم لاکی رنگ کوچکی فرش شده بود،سمت چپ ابتدای راهرو دری زرد رنگ به چشم می خورد که قفل روی آن نشان میداد اتاقی مخصوص است و چند قدم جلوتر به سالنی که با قالی های قدیمی نخ نما فرش شده بود میرسید و انتهای سالن به دری می خورد که حتما آشپزخانه بود، دیوارهای خانه سفید بود که رنگ زردی که برآن نشسته بود خبر از گچ قدیمی اش میداد.
ننه مرضیه اشاره ای به هال کرد و گفت: هر چه دارم و ندارم در اختیار شما و بعد به طرف در زرد رنگ برگشت و دوباره کلیدی را از دسته کلید گردنش جدا کرد و قفل در را باز کرد و گفت: این اتاق مخصوص میهمانان مولایم علی ست، هر سال سعادت دارم به حرم مولا علی بروم و با سماجت برای این اتاق مسافر جور کنم و بعد اشک گوشه چشمش را گرفت و ادامه داد: به این امید که مولایم علی در بهشت اعلی اتاقی در کنار اقامتگاهش به من عنایت فرماید.
رقیه و محیا از اینهمه عشق این پیرزن به مولا علی اشک به چشم آوردند و در این هنگام، عباس که گویی روی آن را نداشت وارد خانه شود از روی حیاط صدا زد: مادر! من میروم اطلاعاتی کسب کنم و ببینم چگونه میشود رهسپار ایران شد...
ننه مرضیه که انگار بهترین خبر عمرش را داده باشند جلوی در آمد دستانش را رو به اسمان بلند کرد و همانطور که صدایش از شوق می لرزید گفت: خدا عاقبتت را به خیر کند، خدا تو را در پناه خود نگهدارد و به تمام آرزوهایت برساند که مرا به آرزویم می رسانی و بعد بغض گلویش شکست و با صدای بلند تر ادامه داد: خدایا صد هزار مرتبه شکرت...امروز من چه کرده ام که اینهمه بنده نوازی می کنی؟! و بعد دست محیا را در دست گرفت و گفت: چقدر وجود شما با خیر و برکت است...برویم داخل که ننه مرضیه باید به میهمانانش سور دهد، برویم...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
هدایت شده از شهید کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وزیر اقتصاد: رشد نقدینگی در دولت سیزدهم به پایینترین میزان ۶۲ سال گذشته رسید
🔹متوسط رشد سرمایهگذاری در دولت یازدهم و دوازدهم منفی ۴.۳ و منفی ۴.۱ درصد بوده. در دولت شهید رئیسی این عدد ۶.۴ درصد مثبت بوده.
@jahaannews
jahannews.com
هدایت شده از 🇵🇸 🇮🇷 Siyasi سیاسی
♨️ حمایت خانواده شهید رئیسی از سعید جلیلی / نگذاریم گفتمان «ما میتوانیم» و «عزت»، به «نمیشود و نمیتوانیم» و «عبرت» تبدیل شود
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم عزیز ایران؛
سیدالشهدای خدمت با رب ادخلنی مدخل صدق وارد عرصه ریاست جمهوری شد، صادق الوعد بود، مجاهدت کرد تا به لقاء الله رسید.
کذب گوییها و توهینها و تخریبها، نه تنها خدشهای بر اخلاص و صفا و صداقت در حکمرانی کارآمد ایشان، وارد نمیکند بلکه ننگی بر پیشانی مدعیان بیانصاف، خواهد بود.
امروز اگر چه آن شهید عزیز در بین ما نیست اما راهی که او گشود پیش روی ماست. برای تداوم پیشرفت مادی و معنوی کشور در این مسیر، از شما ملت عزیز دعوت میکنیم ضمن مشارکت پرشور و آگاهانه در انتخابات روز جمعه، با انتخاب درست، نگذاریم گفتمان «ما میتوانیم» و «عزت»، به «نمیشود و نمیتوانیم» و «عبرت» تبدیل شود.
ضمن احترام به هر ۲ نامزد محترم، امید داریم برادر گرامی جناب آقای دکتر سعید جلیلی، با تفضل الهی و مجاهدت، بتواند با صیانت از میراث شهید جمهور در عرصه مدیریت و رعایت تقوای سیاسی، ادامه دهنده راه این عزیز کشور امام رضا علیه السلام باشد.
و من الله التوفیق
بیت آیت الله شهید رئیسی
۱۳ تیرماه ۱۴۰۳
🇮🇷#کانال_سیاسی
🇵🇸@siyasichanel
هدایت شده از کانال خبری تحلیلی بصیرت
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از شهید کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اظهارات طوفانی دکتر هوشنگ امیراحمدی، استاد دانشگاه راتگرز آمریکا:
🔹مردم ایران! عزت، معیشت، زندگی از مسیر انتخابات میگذرد؛ برای توسعه و استقلال کشور باید در انتخابات شرکت کرد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از شهید کمالی
🗳سخنگوی ستاد انتخابات: شناسۀ نامزدهای انتخابات در مرحلۀ دوم، همان شناسۀ مرحلۀ اول است
🔹شناسه مسعود پزشکیان: ۲۲
🔸شناسه سعید جلیلی: ۴۴
@jahaannews
jahannews.com
هدایت شده از شهید کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از شهید کمالی
📸 توهین آذری جهرمی به میلیونها نفر از مردم شریف ایران
@jahaannews
jahannews.com
هدایت شده از 🇮🇷حوزه شهید محمدزاده🇮🇷
اجرای طرح شهید مالک جهت تحقق حضور و مشارکت حداکثری در انتخابات حساس و مهم ریاست جمهوری
در روستای نوده
با همکاری پایگاه های بسیج برادر و خواهر
#امتداد_بدرقه_شهیدان
#بجنورد_بدرقه
#حوزه_محمدزاده_بجنورد_بدرقه
هدایت شده از شهید کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور خانه به خانه مهدی رسولی برای ترغیب مردم در انتخابات
پ.ن:آقا شبیه مهدی رسولی باشید نشنید گوشه خونه برید هیئت به هیئت رای جمع کنید
مسجد به مسجد تبلیغات کنید. خونه به خونه تبلیغ کنید. کاش همه مداح ها و خطبا وبسیجان و... به اندازه حاج مهدی دغدغه انقلابی داشتند.
هدایت شده از شهید کمالی
🔰 انتخابات #شب_قدر انقلاب اسلامی
وظیفه ما تشویق به حضور حداکثری همه آحاد کشور در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری است.
#انتخابات
#حضور_حداکثری
#ایران_قوی
هدایت شده از شهید کمالی
.
⭕️ رهبر انقلاب: مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری بسیار مهم است
🔹مشارکت مردم برای نظام جمهوری اسلامی پشتوانه و مایه آبرو و سربلندی است، اگر کسی تصور کند که این عدهای که رأی ندادند، مخالف نظام بودهاند، سخت در اشتباه است
🔹رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز در دیدار تولیت جدید، مدیران و جمعی از اساتید مدرسه عالی شهید مطهری»
🔹پس فردا ما انتخابات داریم، این انتخابات خیلی مهم است.
🔹البته در مرحله اول انتخابات مشارکت مردم کمتر از آن مقداری بود که توقع داشتیم و حدس زده میشد. افراد مختلفی حدسهایی درباره مشارکت میزدند، حدسها همهاش بیشتر از آن چیزی بود که در واقع اتفاق افتاد.
🔹خب [این مشارکت] یک عللی دارد، کسانی که اهل سیاستند، اهل مسائل نگاه جامعهشناسانه و... هستند، اینها را بررسی میکنند.
🔹آنچه که مسلم است این است اگر کسی تصور کند که این عدهای که رأی ندادند به خاطر این بود که با نظام مخالف بودند، سخت در اشتباه است. این برداشت، این فهم صددرصد اشتباه است.
🔹ممکن است یک تعدادی باشند که از یک مسئول خوششان نیاید یا یک تعداد افراد باشند از اصل نظام خوششان نیاید؛ نه اینکه ما چنین کسانی نداریم، چرا هستند در کشور، آزادانه حرف هم میزنند، حرفهایشان هم میشنویم، میدانیم هم چه میگویند، یعنی اینطور نیست که پنهان باشند از چشمها و دیده نشوند.
🔹میدانیم کسانی هستند، میشناسیم، با اصل این نظام و اصل تشکیلات اسلامی حکومت خیلی موافقتی ندارند، خب بله اینها هستند لکن این که ما هر کسی رأی نداد را ملحق به اینها بکنیم این خیلی خطای بزرگی است. این خطا را نباید کسانی مرتکب بشوند. نه، مشکل دارد، گرفتاری دارد، کار دارد، حوصله ندارد، وقت نمیکند، انواع و اقسام موانع برای این کار وجود دارد.
🔹حالا امیدواریم که انشاءالله این مرحلهی دوم، اجتماع مردم شوقانگیز باشد و مایهی آبرو برای نظام اسلامی باشد.
🔹این را مکرر عرض کردهایم: مشارکت مردم برای نظام جمهوری اسلامی، پشتوانه است، مایهی آبرو است، مایهی سربلندی است. اگر چنانچه مردم مشارکت واضحتر و بهتر و روشنتری داشته باشند، نظام جمهوری اسلامی این توانایی را پیدا خواهد کرد که حرف خودش و نیّات خودش و مقاصد خودش را چه در داخل کشور، چه در مجموعهی امتداد راهبردی کشور تحقق ببخشد و این فرصت خیلی بزرگی است برای کشور.
🔹امیدواریم انشاءالله خداوند متعال دلهای همه ما را هدایت کند به آنچه که مورد رضای اوست و همهی کسانی که اسلام را دوست دارند، جمهوری اسلامی را دوست دارند، پیشرفت کشور را دوست دارند و بهبود اوضاع کشور و پرکردن خلأها را دوست دارند، به وسیلهی آرایشان این را در روز جمعهای که پسفردا باشد، ارائه کنند و نشان دهند و خداوند توفیق بدهد بتوانند بهترین را انتخاب کنند؛ کسی که بتواند این اهداف را تحقق ببخشد در کشور
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 586
💠سوره عبس: آیات 41 الی 42
💠سوره تكوير: آیات 1 الی 29
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از شهید کمالی
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
دست_تقدیر۱۷
قسمت_هفدهم
نیمه های شب بود و هنوز خبری از آمدن عباس نبود، ننه مرضیه مانند مرغ سرکنده دور تا دور هال می چرخید و گاهی خسته از راه رفتن می شد، خود را به آشپزخانه ای محقر با دیوارهای سیاه سیمانی می رساند و با پاک کردن خرماهایی که قرار بود روز بعد، از آنها حلوا درست کند و در بازار بفروشند خودش را سرگرم می کرد.
رقیه پا به پای ننه مرضیه میرفت و میامد، او می نشست،رقیه هم می نشست، او بر می خواست رقیه هم بر می خواست.
محیا هم گوشه اتاقی که مختص میهمانان خانه، یا بهتر بگویم میهمانان شاه نجف بود، در خود چمپاتمه زده بود و زیر لب ذکر می گفت و انگار عذاب وجدانی بر وجودش سایه افکنده بود و در همین حین مادرش داخل اتاق شد و گفت: ننه مرضیه خیلی نگران هست، من هم دست کمی از او ندارم، معلوم نیست چه بر سر پسر این پیرزن امده
محیا همانطور که به گلهای پشتی لاکی رنگ کنار دیوار که همرنگ قالی های اتاق بود، خیره بود آرام لب زد: اگر بلایی سر پسر ننه مرضیه آمده باشد من خودم را نمی بخشم، حس ششمم می گوید هر اتفاقی برایش افتاده، مربوط به ماست.
رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: حالا اینجا تنها نشین،بیا بریم کنار پیرزن، خاطراتی از مشهد براش بگیم بلکه دردش یادش بره و کمی آرام بگیرد
محیا بدون زدن حرفی از جا بلند شد، برق اتاق را خاموش کرد و می خواستند از اتاق بیرون بیایند که در خانه را با شدت زدند.
صدای در انگار سنگی بود که شیشهٔ دل این دو غریب آواره را شکست.
ننه مرضیه همانطور که با صدای بلند فریاد میزد گفت: کیستی آمدم، آرام تر آمدم.
رقیه و محیا خودشان را به پنجره کوچک اتاق که به حیاط باز می شد رساندند، ننه مرضیه در را باز کرد و ناگهان عباس درحالیکه تلوتلو می خورد با سرو رویی خونین داخل شد و با صدای بلند فریاد میزد، نزنید نامسلمان ها، من اینجا تنهایم، فقط مادر پیرم اینجاست، زن و بچه ام چند سال پیش به بیماری سخت گرفتار شدند و از دنیا رفتند.
رقیه آنچه را که می بایست بفهمد، فهمید
فوری وارد هال شد کفش های خودش و محیا را که در قفسه گچی داخل راهرو گذاشته بود برداشت و با شتاب چادر هایشان هم برداشت و دوباره داخل اتاق شد، در را بست و به محیا گفت که پشت کپهٔ رختخواب ها که گوشه اتاق و داخل طاق پهنی که روی دیوار در آورده بودند برود و هر دو پشت رختخواب ها در خود مچاله شدند.
حیاط بزرگ خانه و فاصله آن تا ساختمان، باعث شد که در کمترین زمان و با سرعت، رقیه و محیا پنهان شوند.
صدای پیرزن که آه و ناله و نفرین می کرد به همراه قدم های شتابان چند مرد که به گوششان می رسید، به آنها نزدیک می شد...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼