دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣5⃣2⃣
با تعجب پرسیدم: «می خواهید بخوابید؟! هنوز سر شب است. بگذارید شام درست کنم.»
گفت: «گرسنه نیستم. خیلی خوابم می آید. جای من و برادرت را بینداز، بخوابیم.»
بچه ها دایی شان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: «نکند برای شینا اتفاقی افتاده.» برادرم را قسم دادم. گفتم: «جان حاج آقا راست بگو، شینا چیزی شده؟!» امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: «به والله طوری نشده، حالش خوب است. می خواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟!»
دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچه ها را به برادرم سپردم و رفتم خانه خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: «می خواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم.»
خانم دارابی که همیشه با دست و دل بازی تلفن را پیشم می گذاشت و خودش از اتاق بیرون می رفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: «بگذار من شماره بگیرم.»
نشستم روبه رویش. هی شماره می گرفت و هی قطع می کرد. می گفت: «مشغول است، نمی گیرد. انگار خط ها خراب است.»
نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود.
✫⇠قسمت :6⃣5⃣2⃣
زیر لب با خودش حرف می زد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع می کرد. گفتم: «اگر نمی گیرد، می روم دوباره می آیم. بچه ها پیش برادرم هستند. شامشان را می دهم و برمی گردم.»
برگشتم خانه. برادرم پیش بچه ها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف می زدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.
دل شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.»
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم.»
برگشتم توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق می نوشتند.
از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس.»
✫⇠قسمت :7⃣5⃣2⃣
خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست.»
از خوشحالی می خواستم بال درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم.»
خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: «تلفنشان مشغول است.»
دست آخر هم گفت: «ای داد بی داد، انگار تلفن ها قطع شد.»
از دست خانم دارابی کفری شدم. خداحافظی کردم و آمدم خانه خودمان. دیگر بدجوری به شک افتاده بودم. خانم دارابی مثل همیشه نبود. انگار اتفاقی افتاده بود و او هم خبردار بود. همین که به خانه رسیدم، دیدم پدرشوهر و برادرم نشسته اند توی هال و قرآنی را که روی طاقچه بود، برداشته اند و دارند وصیت نامه صمد را می خوانند. پدرشوهرم تا مرا دید، وصیت نامه را تا کرد و لای قرآن گذاشت و گفت: «خوابمان نمی آمد. آمدیم کمی قرآن بخوانیم.»
لب گزیدم. از کارشان لجم گرفته بود. گفتم: «چی از من پنهان می کنید. اینکه صمد شهید شده.» قرآن را از پدرشوهرم گرفتم و روی سینه ام گذاشتم و گفتم: «صمد شهید شده. می دانم.»
✫⇠قسمت :8⃣5⃣2⃣
پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!»
یک دفعه برادرم زد زیر گریه.
من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.»
دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.»
پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود.
پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.»
شادی روح شهدا صلوات
ادامه دارد....
#نماز_شب
💠آیت الله عبدالکریم حق شناس(ره):
🔅اِنَ اللهَ یَنظُرُ بِالاَسحارِ اِلی قُلوبِ المُتَیَقِظین
🔸 خدای متعال در سحرها به قلبهای شما نظر میکند.
🔸با نماز شب شما را نورانی و منور میکند. پروردگار با نماز شب عمر شما را طولانی میکند. دیگر اینکه نماز شب چراغ قبر شماست، ازینها گذشته رزق فردای شما را میرساند.
📚مواعظ،ج ۳،ص۱۵۳
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله تروریستی از زاویه ای دیگر
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ترور برای شما فایده ندارد
🔹آماده هستیم برای عزت این ملت جان بدهیم ...
#شاهچراغ
#امام_خمینی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین فیلم از دوربین های مدار بسته حرم شاهچراغ و لحظه ورود تروریست داعشی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢 شهید شاهچراغ خادم حرم بود
💬 یک منبع آگاه:
🔻 شهید حادثۀ تروریستی شاهچراغ از خادمان حرم بوده که بر اثر اصابت تیر به کتفش به شهادت رسید.
🔻 ۷ مجروح حادثه نیز به بیمارستانهای نمازی و مسلمین شیراز منتقل شدند که ۲ تن از آنان در اتاق عمل هستند و حال سایر مصدومان مساعد گزارش شده است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
۴۸۸۴۷نفر مجموعا برای انتخابات ثبتنام کردند
سخنگوی ستاد انتخابات کشور:
🔹در پایان امروز که روز هفتم بود، ۱۳۲۳۴ نفر ثبتنام خود را تکمیل کردند و مجموعا ۴۸۸۴۷ متقاضی نیز نفر در این مرحله پیشثبتنام خود را نهایی کردند.
🔹در مدتی که سامانه هدفگذاری شد و اصطلاح فنی بالا آمد متقاضیان رضایت کامل داشتند و کمترین سختی را کشیدند چراکه سامانه مناسب و خوب عمل کرد.
🔹به جهت اینکه فرآیند ثبت نام دو مرحلهای است و مواعید زمانبندی براساس قانون روز رایگیری ۱۱ اسفند است، روز ثبتنام نهایی ۲۷ مهر است و تا سه آبان ادامه خواهد داشت.
🔹ثبتنام نهایی نیز بصورت الکترونیکی خواهد بود اما حسب مورد وزارت کشور میتواند مراجعه حضوری هم داشته باشد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺۸ سال جنگیدیم و یک سانت از خاکمان را ندادیم ، غافل از آنکه در دوران پهلوی ۶ منطقه استراتژیک را به بیگانه بخشیدیم.
▪️تاریخ قابل تحریف نیست
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹روحالله رحمانی، دکتری هوش مصنوعی، دانشگاه واشنگتن آمریکا
🔹نخبه شرکت بین المللی آمازون که با افتخار به ایران مهاجرت کرد.
پ.ن: جالبه بعضیا هم هستند که یک ترم رفتن فتوشاپ یاد گرفتن و دنبال گرفتن اقامت در کانادا هستن.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
اصلاحطلبان و اعتدالیونی که در پیشثبتنام انتخابات مجلس تا این لحظه شرکت کردند
🔹پیرموذن، نماینده اصلاحطلب مجلس نهم: از طیف اصلاحات پزشکیان، مطهری، کواکبیان، حسین مرعشی، محسن هاشمی، مجید انصاری، طیبنیا، محجوب، پروانه مافی، زهرا ساعی، محمدعلی وکیلی، طیبه سیاوشی، الیاس حضرتی و سهیلا جلودارزاده تاکنون در پیشثبتنام انتخابات مجلس شرکت کردند.
🔹از طیف اعتدالیها و از جمع نزدیکان روحانی ربیعی، واعظی، نوبخت، آذریجهرمی و شریعتمداری ثبتنام کردهاند.
🔹از نمایندگان ادوار نیز جعفرزاده ایمنآبادی، تاجگردون، قادر مرزی، محسن بیگلری، سبحانیفر، جواد هروی، جهانگیرزاده، یونس اسدی، علوی، عزیزی، یوسفزاده، شاعری، حجتالاسلام برومند، باستانی، بختیاری و شریعتی حضور دارند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ ۷۰۲۴ نفر امروز برای انتخابات مجلس ثبتنام کردند
سخنگوی ستاد انتخابات کشور:
🔹 ۷۰۲۴ نفر از ساعت ۸ تا ۱۴ امروز مدارک خود را بارگزاری کردهاند و مجموع پیشثبتنامکنندگان به ۴۲۶۳۷ نفر رسید.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴تصاویری جدید از پیاده روی #اربعین 1445 از منطقه من البحر الى النحر - راس البیشه (جنوبیترین نقطه بصره)
#امام_حسین #محرم
✅ سخنرانی های استاد رائفی پور 👇
@aliakbareraefipour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️داستان سفر یک بلاگر امریکایی به کربلا و استوری هایش در ایام #اربعین!!!
‼️او تعجب کرده که چگونه همهی غذاها رایگان است...
#امام_حسین
🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم
✍@tahlile_siasi
✍@tahlile_siasi
𝓐.𝓜:
دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣5⃣2⃣
و دوباره به گریه افتاد.
برادرم رفت قاب عکس صمد را از روی طاقچه پایین آورد. بچه ها مثل همیشه به طرف عکس دویدند. یکی بوسش می کرد. آن یکی نازش می کرد. زهرا با شیرین زبانی بابا بابا می گفت.
برادرم دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «خدایا! صبرمان بده. خدایا! چطور طاقت بیاوریم؟! خدایا خواهرم چطور این بچه های یتیم را بزرگ کند؟!»
کمی بعد همسایه ها یکی یکی از راه رسیدند. با گریه بغلم می کردند. بچه هایم را می بوسیدند. خانم دارابی که آمد، ناله ام به هوا رفت. دست هایش را توی هوا تکان می داد و با حالت مویه و عزاداری می گفت: «جگرم را سوزاندی قدم خانم. تو و بچه هایت آتشم زدید قدم خانم. غصه تو کبابم کرد قدم خانم.»
زار زدم: «تو زودتر از همه خبر داشتی بچه هایم یتیم شدند.»
خانم دارابی گریه می کرد و دست ها و سرش را تکان می داد. بنده خدا نفسش بالا نمی آمد. داشت از هوش می رفت.
آن شب تا صبح پرپر زدم. همین که بچه ها می خوابیدند. می رفتم بالای سرشان و یکی یکی می بوسیدمشان و می نالیدم. طفلی ها با گریه من از خواب بیدار می شدند.
✫⇠قسمت :0⃣6⃣2⃣
آن شب جگرم کباب شد. تا صبح زار زدم. گریه کردم. نالیدم و برای تنهایی بچه هایم اشک ریختم.
از درون مثل یک پاره آتش بودم و از بیرون تنم یخ کرده بود. همسایه ها تا صبح مثل پروانه دورم چرخیدند و پابه پایم گریه کردند. نمی توانستم زهرا را شیر بدهم. طفلکم گرسنه بود و جیغ می کشید. همسایه ها زهرا و سمیه را بردند.
فردا صبح دوست و آشنا و فامیل با چند مینی بوس از قایش آمدند؛ با چشم های سرخ و ورم کرده. دوستان صمد آمدند و گفتند: «صمد را آورده اند سپاه.» آماده شدیم و رفتیم دیدنش. صمدم را گذاشته بودند توی یک ماشین بزرگ یخچالی. با شهدای دیگر آمده بود. در ماشین را باز کردند. تابوت ها روی هم چیده شده بودند. برادرشوهرم، تیمور، کنارم ایستاده بود. گفتم: «صمد! صمد مرا بیاورید. خیلی وقت است همدیگر را ندیدیم.» آقا تیمور از ماشین بالا رفت. چند تا تابوت را با کمک چند نفر دیگر پایین آورد. صمد بین آن ها نبود. آقا تیمور تابوتی را گذاشت جلوی پایم و گفت: «داداش است.»
برادرها، خواهرها، پدر، مادرش و حاج آقایم دورتادور تابوت حلقه زدند. دلم می خواست شینا پیشم بود و توی بغلش گریه می کردم. این اواخر حالش خوب نبود. نمی توانست از خانه بیرون بیاید. جایی کنار صمد برای من و بچه ها نبود.
✫⇠قسمت :1⃣6⃣2⃣
نشستم پایین پایش و آرام گریه کردم و گفتم: «سهم من همیشه از تو همین قدر بود؛ آخرین نفر، آخرین نگاه.»
پدرشوهر و مادرشوهرم بی تابی می کردند. از شهادت ستار فقط دو ماه گذشته بود. این دومین شهیدشان بود. برادرهای صمد تابوت را برداشتند و گذاشتند توی آمبولانس. خواستم سوار آمبولانس بشوم، نگذاشتند. اصرار کردم اجازه بدهند تا باغ بهشت پیشش بنشینم. می خواستم تنهایی با او حرف بزنم، نگذاشتند. به زور هلم دادند توی ماشین دیگری. آمبولانس حرکت می کرد و ما دنبالش. صمد جلوجلو می رفت، تندتند. ما پشت سرش بودیم، آرام و آهسته. گاهی از او دور می شدیم. گمش می کردیم. یادم نمی آید راننده چه کسی بود. گفتم: «تو را به خدا تندتر بروید. بگذارید این دم آخر سیر ببینمش.»
راننده آمبولانس را گم کرد. لحظه آخر هم از هم دور بودیم. دلم تنگ بود. یک عالمه حرف نگفته داشتم. می خواستم بعد از نه سال، حرف های دلم را بزنم. می خواستم دلتنگی هایم را برایش بگویم. بگویم چه شب ها و روزها از دوری اش اشک ریختم. می خواستم بگویم آخرش بدجوری عاشقش شدم.
به باغ بهشت که رسیدیم، دویدم. گفتم: «می خواهم حرف های آخرم را به او بگویم.» چه جمعیتی آمده بود. تا رسیدم، تابوت روی دست های مردم به حرکت درآمد. دنبالش دویدم....
ادامه دارد...
شادی روح امام و شهدا صلوات
#مدیون_شهداییم😔
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_نوزدهم
اَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السَّامِيَةِ.
سلام بر صاحب گنبدى بلندمرتبه.
اَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ، اَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ،
سلام بر كسى كه خداى بزرگ، او را پاك نمود؛ سلام بر كسى كه جبرئيل به او افتخار مى كرد،
اَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكائيلُ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّتُهُ،
سلام بر كسى كه در گهواره ميكائيل برايش لالايى مى گفت؛ سلام بر آن كه پيمانش را شكستند.
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظۀ دستگیری تروریست مهاجم به حرم شاهچراغ
@Farsna
🇮🇷
🎥نشست متمرکز عملیات تبیینی ثامن ۳۳
🍃🌹🍃
✅ موضوع: مروری بر اغتشاشات ۱۴۰۱ و
بررسی انتخابات اسفند ۱۴۰۲
🎙سخنران: دکتر یدالله جوانی- مسؤل محترم سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه
⏰ زمان: چهارشنبه- ۲۵ مردادماه- ساعت ۲۱
❌ لینک ورود به نشست 👇👇👇
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
شاهچراغ و اهمیت تحلیل صحیح برای حفظ امنیت ملی
یکی از مهمترین نکات در حفظ امنیت ملی، دوری از تحلیل سطحی در خصوص چرایی و چگونگی وقایع است. نمونه ی آشکار آن، تحلیل های اصلاح طلبان از واقعه ی تروریستی شب گذشته در شاهچراغ است.
به زعم برخی اصلاحطلبان، دلیل وقوع حمله، تمرکز دولت و مجلس بر موضوع حجاب است (عکس بالا)، حال آنکه شواهد و مستندات نشان می دهد که اولا مجموعه ی حکومت همواره اولویت جدی برای حفظ استقلال در برابر بیگانگان و داعشیان قائل بوده است و هرچند حجاب هم اهمیت داشته اما همسطح با سایر موضوعات، دنبال می شده است. ثانیا، اگر هم تمرکزی روی این موضوع هست، بیشتر از جانب ضد انقلاب (از ۴شنبه های سفید گرفته تا دختران انقلاب تا توطئه بر اساس فوت خانم امینی و حتی امروز) بوده و آنرا هم عرض اقدامات تروریستی و حتی عمیق تر نموده است. لذا نظام در هر دو موضوع، مدبرانه پاسخگوی هجمه های ضد انقلاب به بوده است.
البته طبیعتا وقتی در مسیر بی حجابی، برخی جوانان گمراه ما در برابر فراجا قرار بگیرند و دهها شهید خودی تقدیم انقلاب کنیم، تا حدودی باعث کاهش تمرکز در بخشهای دیگر میشود. اما جنگ با استکبار که امروزه در تمامی عرصه های بروز یافته، همینقدر سنگین است و بسیاری از مردم جایگاه خود را در این محور مقاومت می دانند. سوال اینجاست که آیا اصلاحطلبان متوجه می شوند که با سکوت یا زردنویسی سیاسی در برابر توطئه ها فقط آب به آسیاب دشمن میریزند و نباید هر دو اولویت بالا را در برابر هم قرار دهند؟! خدا می داند...
#یادداشت_هادیان
شادی روح شهیدان صلوات 🌷
جواد راد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
تروریست بازداشتشدۀ شاهچراغ تبعۀ تاجیکستان است
🔹رئیسکل دادگستری استان فارس: تاکنون ۸ نفر از عناصر مظنون به ارتباط با حادثه تروریستی حرم شاهچراغ دستگیر شدند. تمامی افراد بازداشتی از اتباع خارجی هستند.
🔹تروریست اصلی دستگیر شده، خود را رحمتالله نوروزف معرفی کرده و تبعه تاجیکستان است. خانۀ امن تروریستها نیز کشف شده است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat