🔹صفحه: 287
💠سوره اسراء: آیات 50 الی 58
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_بیست_و_هشتم
وَأَطَعْتَ اللَّهَ وَما عَصَيْتَهُ، وَتَمَسَّكْتَ بِهِ وَبِحَبْلِهِ فَأَرْضَيْتَهُ وَخَشيتَهُ، وَراقَبْتَهُ وَاسْتَجَبْتَهُ،
و از خدا فرمان بردى و نافرمانى نكردى، و به خدا و ريسمان او چنگ زدى تا آن كه او را از خود راضى و خشنود كردى در حالى كه از او ترس داشتى؛ و مراقب و مواظب او بودى و او را پاسخ دادى،
وَسَنَنْتَ السُّنَنَ، وَأَطْفَأْتَ الْفِتَنَ، وَدَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ،
و به سنّتها و مستحبّات عمل كردى و فتنه ها را خاموش نمودى، و به سوى رشد و تكامل فرا خواندى،
وَأَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ، وَجاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ الْجِهادِ.
و راههاى استوار را آشكار ساختى، و آن گونه كه حقّ جهاد و تلاش بود انجام دادى.
(ڪپے مجازاست
بہشرط صلوات برای تعجیل در ظہوࢪوسلامتی امام زمان به نیابت ازشهداواموات)
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
یوزارسیف قسمت ۱۱ 💫
یوزارسیف وعلیرضا وجمعی دیگر از مردها بیرون درخروجی مردها اجتماع کرده بودند,بین اون مردها پدر من هم دیده میشد واز همه بدتر ,پارچه کادو پیچ شده من به دست حاجی سبحانی مثل گاو پیشونی سفید خودنمایی میکرد,از حرصم یه پیشکول محکم از پهلوی سمیه گرفتم ودیدم با کمال تعجب سمیه هیچ عکس العملی نشان نداد,نگاه به صورت سمیه کردم انگار دراین عالم نبود وخیره به نقطه ای بود ,رد نگاهش را گرفتم...وای باورم نمیشد...سمیه...این....اوخ پس یه نقطه ضعف از سمیه دستم اومد ,برای اینکه حال خوشش را خراب کنم با دست محکم به پشت گردنش زدم وگفتم:خبر مرررگت...حالا من بااین جمعیت اطراف یوزارسیف چطوری برم ,اون دسته گلی را که به اب دادی ازش بگیرم...
سمیه درحالیکه با دندانش چادرش راگرفته بود وبا دست دیگه اش پشت گردنش را میمالید گفت:دستت بشکنه دختر ,حالا بیا ثواب کن....خوب عقلت رابکار بنداز,بزار دورش خلوت بشه بعد برو....
خودمون را الکی سرگرم کردیم تا اکثرا از جمله پدرم از مسجد بیرون رفتند وحالا مونده بود,علیرضا ویوزارسیف ومش رحیم خادم مسجد.
همینطور که مثل بچه ای که دست مادرش رامیگیره,چادر سمیه را گرفته بودم با هم جلو میرفتیم ,به یوزارسیف وعلیرضا رسیدیم...
سمیه با حالتی که پراز شیطنت بود گفت:سلام علیکم حاج اقا,قبول باشه ان شاالله...این امانتی دوست مارا میشه لطف کنید,,فک کنم درطول دعا همش دلش,اونور بود...اخه پارچه چادری خودشه...
یکدفعه بااین حرف سمیه انگار برق سه فاز,بهم وصل کردند ,با لکنت گفتم:م م ممنون حاج اقا شما به زحمت افتادین ,این دوست ما یه کم کم داره شما به بزرگواری خودتون ببخشید...
بااین حرفم یه لبخند کمرنگ رولبای حاجی نشست وچادر را دادطرفم,علیرضا هم یه خنده ی نمکین کرد وارام گفت:کاملا معلومه....
سمیه که انگار انتظار این حرف را از من نداشت همچی دندان قروچه ای رفت وروبه علیرضا گفت:بله...شما چی افاضات فرمودید؟؟
علیرضا با حالتی که سرخ وسفید میشد,انگار که انتظار این همه رک بودن سمیه را واینقدر پررویی رانداشت گفت:من؟!افاضات؟؟؟ خدانکنه...
دستپاچه تشکری کردم وبه سرعت به طرف در حرکت کردم وصدای دویدن سمیه را پشت سرم میشنیدم اما اصلا براش واینستادم,اخه امروز کلی دسته گل اب داده بود....
در حالیکه کادو را به سینه ام میفشردم ورایحه ای را که ازش به مشام میرسید وبی شک عطری بود که یوزارسیف استفاده کرده بود را به عمق جانم میکشیدم ,زنگ در خانه را زدم
یوزارسیف قسمت۱۲ 💫
مامان ایفون را زد...از پنجره هال بابا را دیدم که روکاناپه نشسته...باید کادو را زیرچادرم قایم میکردم,اخه اونطوری یوزارسیف این پارچه را رو دستش گرفته بود که همه توجهشون جلب شده بود ,دیگه بابا سعید بااون تیز بینیش ,جای خوددارد...
کادو را زیر چادرم گرفتم وارام در هال را باز کردم,با صدای بلند ومثل همیشه داد زدم:سلام سلام اهالی منزل,بابای مهربان,مامان خوش زبان...هر دو برگشتن طرفم وبا خنده جوابم را دادم,داشتم از کنار مامان رد میشدم که گفت:پارچه را گرفتی؟
با دستپاچگی گفتم:اره اره,بزارید برم لباسام را دربیارم ,بعدش میام نشون میدم..
مامان:ای بابا,بده ما ببینیم توهم برو لباسات را در آر...
نمیدونستم چکار کنم ,هردوشون داشتن منتظرانه نگام میکردند,به بهانه ی خوردن اب راهم راکج کردم سریع رفتم سمت اشپزخانه..
پشت به اوپن ,پارچه را از کادو بیرون اوردم,اما دلم نیامد کادو را دور بندازم,اخه بوی یوزارسیف را میداد,کادو را چپوندم تو.کابینت کنار ظرفشویی واومدم بیرون,پارچه را دادم طرف مامان...مامان دستی کشید وهی از این رو به اون روش کرد وبعداز کلی کلنجار رفتن باهاش گفت:نه خوبه,لطیفه,سبک هم هست به نظرم پرز نمیگیره...بابا هم خودش را کش داد ودستی به پارچه رساند وگفت:بااینکه سر رشته ندارم اما به نظرم خوبه,اخه پسند زر زری باباست...
باخوشحالی طرف اتاقم رفتم تا لباس خونه بپوشم .
باید به وقتش کاغذ کادوی یادگاریم را منتقل میکردم تواتاقم...
تا امدم مادر میز,شام را چیده بود,درحین غذا خوردن بابا از همه چیز حرف زد ,تااینکه رسید به مسجد ودعا..بعداز کلی تعریف وتمجید از حاجی سبحانی ,روبه مادرم کرد وگفت:این حاج اقا بااینکه خیلی جوانه اما خیلی پخته وباکمالاته...ادم دلش میخواد همش هم صحبتش باشه ,امشب تودعا,یه کادو جلوش گذاشته بود وانگار دعا بهش میخوند,همه حدس زدند حتما مال یه مریضی چیزی هست...با این حرف بابا,لقمه پرید توگلوم وشروع به سرفه کردم,حالا سرفه نکن کی بکن...
مامان پاشد زد به پشتم وبابا یه لیوان اب برام ریخت,با خودم گفتم:خدا لعنتت نکنه سمیه ,ببین چه بساطی برا من راه انداختی...
بابا:یه کم ارام تر زری جان,عجله ی چی را داری؟
درحالیکه جرعه ای اب قورت میدادم گفتم:ببخشید دست خودم نبود یکدفعه پرید توگلوم...تند تند غذام را خوردم,منتظر شدم تا بابا مامان غذاشون رابخورند,برن بیرون,میخواستم میز راجمع کنم وظرفا رابشورم واخر کاری کاغذ ک
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#امام_زمان
🆔 https://eitaa.com/kamalibasirat
💠 وضع مادی
شیخ محسن تهرانی خدمت صاحب کتاب عروه الوثقی از کمبود رزق و وضع بد مادی خود گلایه کرد. ایشان فرمود:
چرا نماز عبدالرحیم قصیر را نمی خوانی؟ او خواند و وضع مادی اش خوب شد.
✍🏼این نماز در حاشیه مفاتیح الجنان در قسمت نمازها (برای زیاد شدن روزی) می باشد و امام صادق علیه السلام آن را به فردی به نام عبدالرحیم قصیر آموخته است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💠 غضب خدا
🔸 امام علی(علیه السلام):
هرگاه دیدى خداوند تو را با خلق خود مأنوس و سرگرم ساخته و از ذکر خود رمانده است، آن وقت است که به راستى تو را مبغوض داشته است.
📚 غررالحکم/باب معرفت خدای تعالی
✍🏼 این روایت بهترین معیار خودشناسی است. تفکر و تامل در رفتار و گفتار و نوع معاشرت با دیگران و سنجش خود با این روایت بهترین راه خودسازی است.
#احادیث_روزانه
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢افزایش وام ودیعه مسکن در انتظار تایید شورای نگهبان
🗣مشاور وزیر راه و شهرسازی:
🔸افزایش ۲ برابری وام ودیعه مسکن (۲۰۰ مییونی تومانی) پس از تایید شورای نگهبان ابلاغ میشود.
🔹اوایل خردادماه نمایندگان مجلس با پرداخت وام کمک ودیعه مسکن ۲۰۰ میلیون تومانی به مستأجران موافقت کردند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ فرزین: انحلال بانک آینده در دستور کار نیست
رئیسکل بانک مرکزی:
🔹بانک مرکزی سیاست اصلاحات اساسی در بانک آینده را دنبال میکند و هیچ برنامهای برای انحلال این بانک در دستور کار نیست.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
تصمیم نهایی دولت درباره قیمت بنزین اعلام شد.
وزیر نفت در سخنانی تاکید کرد تغییر قیمت در دستور کار نیست.
حضور
تصمیم نهایی دولت درباره قیمت بنزین اعلام شد. وزیر نفت در سخنانی تاکید کرد تغییر قیمت در دستور کار نی
عده ای که نانشان در گرو ایجاد شایعات و دامن زدن به آن هست دائم سعی دارند برخی اخبار کذب را وارد فضای مجازی نموده و از این طریق مردم را دچار مخاطره نمایند.
علارغم اینکه وزیر نفت بارها اعلام نموده اند که مصرف بنزین در کشور افزایش چشمگیری داشته و باعث شده که در این خصوص تولید نیز افزایش یابد تا جوابگوی نیاز و مصرف مردم باشد اما عده ای پا را فراتر نهاده و دائم از افزایش قیمت بنزین صحبت می کنند.در این خصوص وزیر نفت ،وزیر کشور و سایر دست اندر کاران دولت بارها و بارها افزایش قیمت بنزین را تکذیب نموده و به مردم قول داده اند که هیچ افزایش قیمتی در بنزین نداشته باشند باز افراد و جریاناتی سعی دارند که موضوع افزایش قیمت بنزین را به عنوان یکی از نگرانیهای مردم مطرح کنند.لذا لازم است با پخش کنندگان این شایعات که باعث صدمه اعتماد مردم به مسئولین می شود برخورد کرد.
✔️نهادهای امنیتی و قضایی به موضوع افشای اطلاعات اقتصادی ورود کنند/ باید مشخص شود همتی جاسوسی کرده یا نه
🔺سید کاظم موسوی، نایب رئیس کمسیون اقتصادی مجلس در خصوص افشای اطلاعات اقتصادی کشور توسط رئیس کل اسبق بانک مرکزی اظهار کرد:
🔸ارسال اطلاعات محرمانه ارزی ایران توسط عبدالناصر همتی، رئیس کل وقت بانک مرکزی، به صندوق بینالملل پول ( IMF ) قطعا امری مجرمانه است که مسئولان قضایی و نظارتی باید با آن برخورد جدی کنند.
🔹این یک تخلف بزرگ است و هرچند از این موضوع گذشته اما مجلس هم در صورت صلاحدید میتواند به این فعل مجرمانه ورود کند. باید در این اقدام، موضوع جاسوسی هم شفافسازی شود و اینکه آیا آقای همتی در قالب یک ستون پنجمی درآمده است؟ اگر چنین موضوعی باشد، همتی قطعا مجرم است و باید پاسخگو باشد.
🔸به دلیل این که زمان زیادی از ارسال گزارش های محرمانه ارزی ایران به خارجی ها گذشته، بهتر است که تنها نهادهای امنیتی و مسئولان قضایی به این موضوع ورود کنند./نوداقتصادی
بریکس و سیاست خارجی دولت آیت الله رییسی
اروپا محوری قرن ۱۹ و آمریکا محوری قرن ۲۰، متفکران را بر آن داشته بود که کشورهای فرودست، برای توسعه، راهی جز تسلیم یا استمداد یا همراهی با غرب ندارند. این رویکرد خصوصا پس از جنگ جهانی دوم و استقرار نظم آمریکایی پررنگ تر از همیشه گشت. حاکمان ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نبودند. علیرغم این دلدادگی اما، ایرانیان شاهد خیانت غربی ها به آرمان توسعه و پیشرفت خود بودند (که کودتا، قراردادهای تلخ نفتی، جنگ و اشغال، براندازی و تبعید پادشاهان، و جدایی خاک کشور، اثرات مشهود این سیاست اند).
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، این تفکر که "راه دیگری" را میتوان برای پیشرفت متصور شد، رونق گرفت. اما تاکید ممتد غربگرایان ایرانی، همچنان فرصت تمرین راه دیگر را محدود می ساخت. اندوه اینجاست که علیرغم التماس آنها، غرب همچنان جز تحریم و تخریب برنامه ی دیگری در قبال ساکنین این جغرافیا نداشت.
امروز اما دو موضوع مهم باعث شده تفکرِ بد ثمرِ تکیه بر غرب، کمرنگ شده و در مقابل رویکرد مقاومت فرصت ظهور بیشتری یابد:
اول، تغییرات کلان در نظم جهانی که باعث اضمحلال غرب محوری شده و وزنه ی اقتصاد و سیاست را به سمت شرق و جنوب کشانده است. دوم، استقرار دولت آیت الله رییسی که سیاست منطقه ای و بین المللی همسو با محور مقاومت را فعالانه در پیش گرفته است.
از این رو، ۳ واقعه ی مهمِ عضویت ایران در سازمان شانگهای، توافق با عربستان، و نیز عضویت در سازمان بریکس، اقداماتی تاریخ ساز است که ایران را وارد اتحادهای چندقطبی دوران جدید خواهد کرد و در صورت دقت، حتما ثمر خواهد داشت.
جواد راد
خطبه 3 شهریور ماه 1402.mp3
33.14M
🔊 صوت| آنچه می شنوید؛
🔹خطبه های اول و دوم نماز جمعه بجنورد به امامت حجت الاسلام و المسلمین نوری نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بجنورد
🗓نمازجمعه ۳ شهریور ماه ١۴٠٢
┄┅❀💠❀┅┄
@setadjomehboj
روابط عمومی ستاد نماز جمعه بجنورد
سرمقاله.pdf
400K
🔶 سرمقاله
تاریخ معاصر شیعه مزین به نامهایی است که هر یک رهبری بزرگ و تاریخساز برای مسلمانان و بلکه همه بشریت بودهاند. این نامها که فهرستی از عالمان تراز عالَم تشیع را تشکیل میدهند، زمینه جهشی تاریخی در اندیشه و حیات مسلمانان را فراهم آوردهاند. فضل این نسل از حجت بینیاز است و هر چشم بصیر و قلب آگاهی عمیقاً آن را تصدیق مینماید...
🗞️ اندیشه بهشتی، شهریور ۱۴۰۲
#عقل_منفصل
#شهیدبهشتی_امامصدر
🆔 @beheshtinegarr
🔹صفحه: 288
💠سوره اسراء: آیات 59 الی 66
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
یوزارسیف قسمت ۱۳ 💫
بابا ومامان غذاشون را تمام کردند ,مامان اماده ی جم کردن میز میشد,دستش را گرفتم وگفتم:نه مامی جونم,امروز خسته شدی ,بفرما داخل هال به صرف گفتگو با پاپی جونم,من اینجا را مرتب میکنم ومامان مریم که میدونست حرفم یکی هست واجازه نخواهم داد دست بزنه,یه بوسه از گونه ام گرفت وروبه بابا گفت:سعید خان بفرمایید بریم تا صحبتها یخ نکرده صرف کنیم وبااین حرف زدند زیرخنده ومن را تنها گذاشتند.
یه نفس راحت کشیدم ,هل هلکی میز را جم وجورکردم ومشغول شستن ظرفها شدم,متوجه شدم مامان رفت سمت اتاقشون,پس بابا هم الان میرفت ومن با خیال راحت میتونستم کاغذ کادوی عزیزم را ببرم وبزارم یه جای امن.....
درحین شستن اخرین تکه ظرفها ,غرق افکارم بودم واز خرید چادر شروع شده بود وبه اخرین صحنه اش رسیدم وگرفتن پارچه از دست یوزارسیف...وای چه حالی بود که ناگهان با صدای باباسعید متوجه اش شدم....
باباسعید در حالیکه خم شده بود ودر کابینت کنار ظرفشویی را باز میکرد گفت:شب جمعه است ,من دوست دارم مشک وعود دود کنم ,مامانت گفت اینجاست,منم اصلا متوجه نبودم که چه اتفاقی داره میافته اخرین قاشق را اب کشیدم ودستکش ها را از دستم دراوردم وروم را کردم طرف بابا که ای وای...... .
بابا درکابینت....همون کابینت را باز کرده بود وخیره به رد نگاهش شدم....
وای وای نه....
سریع خودم را چپوندم کنارش ارام ارام هلش دادم اونور وگفتم:بابا من براتون پیداش میکنم...
بابا همینطور که متفکرانه از,جاش بلند میشد اشاره به کاغذ کادو که جلوی در کابینت با حالتی رسوا کننده از,هم بازشده بود کرد وگفت:این چیه؟چرا چپوندینش اینجا؟چقد به نظرم اشناست...
دستپاچه پاکت مشک را برداشتم وتودست بابا گذاشتم ودرحالیکه یه دستم پشت کمرش بود,فندک کنار گاز هم با اون دستم برداشتم دادم دستش گفتم:بفرمایید جناب مرتاض,مشک دود کنید ومعطرنمایید فضای زندگیتان را...بابا لبخندی زد وارد هال شد...
دستم را گذاشتم روی قلبم,نفسی از روی راحتی کشیدم,به طرف کابینت رفتم وکاغذ کادوی رسواگر را برداشتم ,جلوی بینیم گرفتم انچنان بوییدم که عطرش تمام ریه هام را پر کرد وارام ارام شدم....
ادامه دارد...
یوزارسیف قسمت۱۴ 💫
روزها پشت سرهم میگذشت فردا اولین روز مدرسه است یعنی اولین روز از اخرین سال تحصیلی من,ان شاالله به قول بابا با ورود به دنیای پزشکی ختم شود.
دیروز با سمیه رفتم پارچه چادری را به اعظم خانم دادم که برام بچینه,البته مامانم خودش میتونست برش بزنه اما از دست اعظم خانم خیلی تعریف میکنن ومیگن دستش خیلی خوبه,محاله پارچه ای رابچینه وشادی میهمان وجود اون مشتری نشه,مادرمنم که خیلی به این چیزا معتقده,اما من میدونم ,پارچه ای را که یوزارسیف لمس کرده وبا نوای ملکوتیش به ان دعا خونده,نمیتونه خوش شانسی وخوبی به همراه نیاره,برای همین باسمیه رفتیم تا اعظم خانم برام بدوزتش,بااینکه دوختن چادر کاری نداشت اما ,رو دست اعظم خانم خیلی خیلی شلوغ بود ,اولش نمیخواست قبول کنه,بعدش میخواست بندازه رو دست یکی از شاگرداش اما من اصرارکردم که دوست دارم خودش این کار را برام انجام بدهد واعظم خانم به خاطر اصرارهای فراوان من وخود شیرینی های سمیه که معرف حضور همه تان است قبول کرد,حالاباید برم یه سربزنم ,اگه اماده بود بگیرمش.
چادرم را روسرم مرتب کردم وگفتم:مامان....کاری نداری؟دارم میرم چادر را بگیرم,هیچی نمیخوای؟
مادرم سرش را از اوپن اشپزخانه اورد بیرون ورو به من گفت :نه عزیزم,برو به سلامت,یه چند تا نون میخواستم که اونم خوبیت نداره یه دختر جوان توصف نانوایی بره,خودم یه توک پا میرم ومیگیرم....
من قبلنا اصلا خوشم از,خرید واینا نمیومد اما الان با گفتن نان ونانوایی ,یاد خونه بغلی نانوایی افتادم ودلم میخواست,لحظه ای هم که شده به بهانه ی نان ,یه نیم نگاهی حتی به دربسته هم شده ,بکنم غنیمته....اهسته گفتم:به کارات برس مامان ,نانوایی که توراهمه,من میگیرم...
مادرم که ازاین تغییر اخلاق ناگهانی من متعجب شده بود گفت:میگیری؟؟؟مطمینی؟؟افتاب از کدوم ور درامده,نمیدونم وارام لبخندی,زد.
پادرون کوچه گذاشتم وبعداز چند قدمی
به سه راهی کوچه مان رسیدم,سمت راست پیچیدم وبعداز طی مسیری,جلوی در خیاطی اعظم خانم که چسپیده به خونه اش بود,یعنی یکی از اتاقای خونه اش بودکه از داخل کوچه هم در داشت,وایستادم.
در باز بود وسروصدایی که از داخل میامد نشان دهنده ی شلوغی خیاطی بود,پرده را زدم کنار وداخل شدم...یا حضرت عباس ع چه خبره اینجا؟چقد شلوغه'!!با چشم دنبال اعظم خان گشتم که ناگاه کله ی اعظم خانم از,زیر میز خیاطیش بیرون امد ومانتوی دوخته شده ای رابه سمت مشتری میداد,با صدای بلند سلام کردم,اعظم خانم از پشت عینکهاش نگاهی کرد وتا چشمش به من افتاد ,زد روی گونه اش وگفت:وای خدامرگم بده,زری جان,پاک فراموشم شده بود....من من امشب میدوزمش وقول میدم تا فردا صبح قبل از رفتن به مدرسه به دستت برس
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_بیست_و_نهم
وَكُنْتَ للَّهِِ طائِعاً، وَلِجَدِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ تابِعاً،
و تو فرمانبردارى نيك براى خداوند بودى، و از جدّت حضرت محمد - كه درود خدا بر او و آل او باد - پيروى مى كردى،
وَلِقَوْلِ أَبيكَ سامِعَاً، وَ إِلى وَصِيَّةِ أَخيكَ مُسارِعاً، وَلِعِمادِ الدّينِ رافِعاً،
و به گفتار پدرت گوش فرا مى دادى، و براى انجام وصيّت برادرت شتاب مى نمودى، و ستونهاى دين را بالا بردى،
وَلِلطُّغْيانِ قامِعاً، وَلِلطُّغاةِ مُقارِعاً، وَلِلْاُمَّةِ ناصِحاً، وَفي غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً،
و سركشى را در هم كوبيدى، و طغيانگران را نابود كردى، و براى اُمّت اسلام خيرخواهى مى كردى، و در گرداب مرگ شناور بودى.
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#استاد_ناجی
حضور
یوزارسیف قسمت ۱۳ 💫 بابا ومامان غذاشون را تمام کردند ,مامان اماده ی جم کردن میز میشد,دستش را گرفتم و
ونم,اصلا میدم اقا رضا بیاره,خودتم دیگه نمیخواد بیای من به دستت میرسونم...
ناچار تشکری کردم اومدم بیرون..
ادامه دارد...
💠 عمار بن یاسر، گوهری ناب و نایاب در #تاریخ_حلال_زادگی!
🔺 عمار یاسر، انسان طرازی است که پدرش "یاسر" و مادرش "سمیه" اولین شهید مرد و زن در اسلام هستند.
🔸 در حوزه #انسان_طراز و #نسل_طراز، عمار، شخصی است که پیامبر جلیلالقدر اسلام (ص) بر حلالزادگی ایشان صحّه گذاشته و در هنگام سخن گفتن با او، با صفت خاص حلالزادگی و طیّب بودن ایشان، وی را مورد خطاب قرار میدهد و نکته قابل #تأمل این است که زیست عمار و پدر و مادرش در آن زمان، زندگی در میان اعراب جاهلی و پیش از بعثت بوده که گناه زنا به عنوان پدیدهای عادی، تلقی میشده نه گناه!
🛑 پیامبر اسلام با آغوشی باز از عمار استقبال میکرد و با شنیدن صدای او میفرمود: «مَرحَباً إئذِنُوا لِلطَّيِّب بْنِ الطَّیِّب؛ به به! اجازه ورود بدهید به پاکزاده پسر پاکزاده» و در عبارت دیگر ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة نوشته که پیامبر میفرمود: «مَرحَباً بالطّيِّبِ المُطیَّب؛ آفرین به حلالزادهی پاکسرشت».
📈 اگر فهرستی از خانوادههای طراز را در طول تاریخ اسلام در نظر بگیریم، او به همراه پدر، مادر و نسلش، از حیث #طهارت_نسلی در صدر لیستِ طرازترین خانوادههای جهان اسلام طبقهبندی میشوند.
✅ #ظرفیت_حلال_زادگی در نسل عمار به گونهای نهادینه بوده است که پیامبر (ص) از این خانواده، با عنوان "آل یاسر" یاد میفرمایند .
🌀 ویژگی دیگر او قصهی به کار بردن تکنیک تقیّه، برای اولینبار است که خداوند متعال، در تأیید عمل وی، آیهی ۱۰۶ سورهی نحل را بر پیامبر اسلام(ص) نازل کرد و آیه مذکور نشان میدهد عمار به خصوصیت و مرتبهی "قلب مطمئن به ایمان" دست پیدا کرده بود!
‼️ ایشان، در مبارزهای خستگیناپذیر، با سن ۹۴ سالگی در رکاب امام علی(ع) و در نبرد صفّین شهید شد.
⚠️ شخصیت کبیر عمار یاسر و نسلش، هنوز از حیث انسان طراز، خانواده طراز و ظرفیت حلالزادگیاش، مورد مطالعه و #پژوهش جدی توسط طلاب معزّز، دانشجویان رشتههای مختلف علوم انسانی، علوم سیاسی، انسانشناسی، علوم زیستی، مطالعات خانواده، جامعهشناسی و... قرار نگرفته است!
🏴 به مناسبت نهم صفر، سال #روز شهادت عمار بن یاسر در سال ۳۷ هجری قمری
#انسان_سازی
#خانواده_سازی
#نسل_سازی
✌️جنبش مردمی حلالزادهها
📡 @HalalZadeha