🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_سی_و_پنجم
وَأَلْحاظُكَ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ، وَرَغْبَتُكَ فِي الْآخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ.
و نگاهت از سرور و شادمانى آن پوشيده شده، و شوق و اشتياق تو به آخرت معروف بود.
حَتَّى إِذَا الْجَوْرُ مَدَّ باعَهُ ، وَأَسْفَرَ الُّظلْمُ قِناعَهُ، وَدَعَا الْغَيُّ أَتْباعَهُ،
تا آنكه ستم، دست ستمگرش را دراز كرد و ظلم، نقاب از چهره افكند، و گمراهى پيروان خويش را فرا خواند؛
وَأَنْتَ في حَرَمِ جَدِّكَ قاطِنٌ، وَلِلظَّالِمينَ مُبايِنٌ، جَليسُ الْبَيْتِ وَالْمِحْرابِ،
و در حالى كه تو در حرم جدّت ساكن و از ستمگران دورى گزيده بودى، مونس محراب و خانه گشته.
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
یوزارسیف
قسمت ۲۵:
مامان با یه ببخشید نشست وبابا گفت:صبح حاج محمد گفتن که تشریف میارند ,ما دچار اشتباه شدیم .
یوزارسیف با لحنی ارام ومطمین جواب دادند:بله,درسته,چون بنده مطلع بودم ومحض احترام,ازشون خواهش کردم به عنوان بزرگتر من ,به عرض شما برسانند که برای دست بوسی خدمتتان میرسم اما مثل اینکه, ایشان کامل کامل نگفتندومن معذرت میخوام اگه دچار سوتفاهم شدید...
بابا دوباره گفتند:حتما که پدرو مادر خودتون اینجا تشریف ندارند؟
یوزارسیف:اون قضیه اش مفصله,اگر بنده را به غلامی بپذیرید ,کامل توضیح خواهم داد وچون این جلسه من باب اشنایی بود ومن جواب قطعی شما را نمیدانستم,صلاح ندیدم مزاحم اقای محمدی(حاج محمد) بشم،ان شاالله اگر مقبولتان بیافتم,جلسه ی بعد رسما با خانواده اقای محمدی مزاحمتان میشیم.
باخودم.گفتم:آخی معلوم خانواده اش چی شدن؟بچه ام چقد مظلومه......که
یکدفعه بهرام سینه ای صاف کرد ومیخواست حرف بزنه...
دلم به هول وولا افتاد,چون بهرام همیشه کارخراب کن بود وچون الان فهمیده بود طرف روحانی هست وپول وپله درستی نداره حتما یه متلک میانداخت...شروع به صلوات فرستادن کردم که باعث ابروریزی نشه...
بهرام گفت:خوب حاج اقا...متوجه شدیم که ممر درامد شما از پیشنمازی مسجد هست,حالا این اخوندی مدرک ,پدرک هم داره؟با پول پیشنمازی میشه زندگی کرد؟؟
وای وای وای.....این چی میگفت که بهمن پرید وسط حرفش وگفت:داداش این چه حرفیه...خدا روزی رسونه,هرچی که پیشونی نوشت ما باشه میذاره کف دستمان ..کاملا مشخصه حاج اقا با وجناته,یه چیزایی هست که ادم با پول نمیشه خرید اما حاج اقا داره
قربونش بشم...این داداش بهمن ماهه ماه..
یوزارسیف با همون ارامش قبلی جواب داد:شما لطف دارید به من اما نگرانی برادرتون هم بیمورد نیست,باید از وضع زندگی من مطمین باشید ,راستش بنده از لحاظ حوزوی تا سطح فوق لیسانس فقه واصول پیش رفتم,اما هنوز موفق به گذراندن سطح های بالاتر نشدم,البته همزمان با حوزه ,تورشته ی دانشگاهی مهندسی برق هم تحصیل میکردم که الانم به لطف خدا درسم را تمام وتویه شرکت مشغول کارم وچون با اقا,علیرضا,پسر اقای محمدی هم دانشگاهی,بودم وبه اصرار ایشون که به من محبت داشتند ویه صمیمیت برادرانه بین ما پیش امده,به این محله امدم وسعادتی بود پیش نماز مسجد اینجا شدم من وعلیرضا تو یه شرکت کار میکنیم ....
وای تو دلم ذوق مرگ شدم...دهن بهرام سرویس شد معلوم بود همه مبهوت حرفهای یوزارسیف شدند که با گفتن اخرین حرف یوزارسیف ,دلم هری ریخت پایین...
ادامه دارد...
یوزارسیف
قسمت۲۶:
یوزارسیف ادامه داد:راستش اگر شما اجازه بدید,من یه موضوع کوچک اما مهم را خیلی کوتاه با دختر خانمتان درمیان بگذارم ونظرشان را جویا بشم اگر منظور نظر ایشان را متوجه شدم,همین جلسه از,سیر تا پیاز زندگی ام را براتون عنوان کنم؟؟
بااین حرف ناگهانی یوزارسیف,بهت جمع شکست...کسی حرف نمیزد انگار درست براشون مفهوم نبود منظور یوزارسیف چیست؟که دوباره بهمن به حرف اومد وگفت:پدر ,درسته من کوچکترم وصحیح نیست با وجود شما اظهار نظر کنم اما فکر میکنم چندان اشکالی نداشته باشه که حاج اقا با زری جان اون صحبت مهم وکوتاهشون را بکنن...
بابا درتایید حرفهای بهمن گفت:مشکلی نیست,زری جان...بیا حاج اقا را راهنمایی کن تو اتاقت....
تااین حرف از دهان بابا بیرون امد,یکدفعه بهرام که کلا کم اورده بود مثل ببر زخمی وبی ادبانه پرید وسط حرف بابا وگفت:نه چرا اتاقشون ؟؟حاجی که گفتن خیلی کوتاهه,پس توهمین اشپز خانه خوبه...ومادر درحالیکه از شدت شرم عرق میریخت پاشد تا یوزارسیف را به سمت اشپزخانه راهنمایی کند,حالا من کنار میز,اشپزخانه ایستاده بودم,خیلی استرس داشتم از اما از زیر چشم حرکات یوزارسیف را میپاییدم,حاج اقا خیلی با طمانینه پاشد ویه شاخه گل سرخ از داخل دسته گل زیبایی که اورده بود دراورد وبا راهنمایی مادر به سمت اشپزخانه امد.
خدای من,دست وپام سست بود,مادر صندلی روبه رو را به حاج اقا تعارف کرد ,با حرف یوزارسیف که اشاره میکرد تا منم بشینم به خود امدم با گیجی گفتم:س س سلام...
مادر داشت چای میریخت که بزاره رومیز مثلا برای ما تا گلویی تازه کنیم.
یوزارسیف درحالیکه دوباره صندلی را تعارف میکرد تابشینم خیلی ارام طوریکه فقط خودم بشنوم گفت:سلام به روی ماهت...
وای وای وای...گر گرفتم...دستپاچه نشستم,همزمان مادر سینی چای را روی میز,وسط من ویوزارسیف گذاشت واز اشپزخانه رفت بیرون.
پدرومادر وبهمن وبهرام,انگار سر موضوعی ارام بحث میکردند,حواسشان به ما نبود یعنی طوری وانمود میکردند که حواسشان به ما نیست.
بین ما هم فقط سکوت حکمفرما بود,سکوت وسکوت...بعداز دقایقی ارام سرم را گرفتم بالا تا ببینم ,یوزارسیف زنده است,زبونم لال از عشق مرده؟؟چرا حرف نمیزنه که نگاهم به نگاه مهربانش برخورد کرد,یوزارسیف بالبخندی برلب خیره به صورت من بود,تا سرم رابالا گرفت گفت:هااا,این شد...همزمان دستش را که گل سرخ
داخلش ول میخورد ,روی میز جلو اورد وگفت:ببین دل من را به مهرخودت منور کردی,حالا اگه تو دل خودت ,یه چی هرچند کوچک نسبت به من حس میکنی این شاخه گل را که نشانه ی همین دلبستگی هست بگیر........
اگر دستم به میز تکیه نداشت,حتما یوزارسیف رعشه ی دستم را میدید....ناخوداگاه بدون کلامی گل را گرفتم...
لبخند یوزارسیف پررنگ تر شد وادامه داد:پس به قول ایرانیا,دل به دل راه داره...ببینید بانو من اهل حاشیه روی نیستم ,یکراست میرم سر اصل مطلب,من همینم که روبه روتم,یه مسلمان,یه شیعه,ایا برا شما فرقی میکنه من مال کدام کشور باشم؟یعنی ایرانی نباشم؟؟
ببینید جواب این سوال را من الان وفوری,میخوام...باید یه چیزایی روشن بشه که خدای نکرده دراینده موردی پیش نیاد,اگر براتون مهمه که من حتما ایرانی باشم که راهم را میکشم وپا میگذارم رودلم ومیرم,اما اگر واقعا برای,شما اهل کجا بودن من مهم نباشه من برای رسیدن به شما ,باید به قول افسانه های ایرانی,هفت خوان رستم را طی کنم ومطمین باشید اگه شما بخوایید من هر مرارتی را میکشم,فقط لطفا صادقانه به من جواب بدید....
خدای من ,چی داشت میگفت؟؟یوزارسیف ,ایرانی نیست؟؟؟
به ته ته دلم مراجعه کردم...
ادامه دارد ...
𝓐.𝓜:
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#امام_زمان
Https:// eitaa.com/kamalibasirat
48.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴مراسم جاماندگان اربعین حسینی
❇️اعلام برنامه های مراسم جاماندگان اربعین حسینی در خراسان شمالی:
☑️بجنورد_ از میدان شهید به سمت امامزاده سید عباس(ع) _ساعت ۰۹:۰۰صبح
☑️شیروان_از امامزاده نقی الهادی(ع) به سمت امامزاده حمزه رضا(ع)شهر زیارت _ ساعت ۱۶:۰۰ عصر
☑️اسفراین _از میدان امام خمینی(ره) به سمت گلزار شهدای گمنام(پارک قائم) _ساعت ۰۹:۰۰ صبح
☑️مانه و سملقان_از مسجد پنج تن به سمت امامزاده دلاور(ع)_ساعت ۰۹:۰۰صبح
☑️فاروج_ از مسجد جامع به سمت گلزار شهدای گمنام_ ساعت ۰۹:۰۰صبح
☑️گرمه_ از گلزار شهیدان گمنام به سمت مصلی _ ساعت ۱۰:۰۰صبح
☑️جاجرم_از میدان امام خمینی(ره) به سمت آستان مقدس خواجه علی بن مهزیار(ع) _ساعت ۱۰:۰۰صبح
☑️راز و جرگلان_ از حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) به سمت گلزار شهداء ساعت ۰۹:۰۰ صبح
☑️صفی آباد_ از روبروی اداره برق به سمت مدرسه شهید مفتح _ساعت ۱۶:۰۰ عصر
☘☘☘☘☘☘
کانال ما در ایتا:
http://eitaa.com/nehzateslaminkh
کانال ما در پیام رسان بله:
https://ble.ir/nehzateslaminkh
💠 #رزق
🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
بدانید که روح الامین به من خبر داد که هیچکس تا روزى اش را کامل دریافت نکند نخواهد مرد.
پس تقوا پیشه کنید و در طلب رزق باشید و اگر روزى تان کم بود، کاری نکنید که با انجام معصیت آن را سریعتر به دست آورید؛ چون خداوند روزى ها را بین خلق خودش به طور حلال تقسیم فرموده است و آن را از راه حرام در نظر نگرفته است.
📚 فروع کافی/ج 5 /ص192
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
نام: جواد روحی
جرم: ۱- حمله به مقر پلیس
۲- از عوامل کشته شدن ۵ نفر در شب حادثه
۳- لیدری آشوب خیابانی
۴- آتش زدن قرآن
علت مرگ: تشنج
به گفته وکیلش سابقه بیماری اعصاب و روان و مصرف مواد مخدر هم داشته!
همون مورد شماره یک کافی بود تا تو هر کشور دیگهای همونجا تو خیابون بفرستنش دیار باقی . ولی خب اینجا ایرانه، بهشت اراذل و اوباش براندازی که به محض به درک واصل شدن تبدیل به قهرمان میشن!
#نبرد_شناختی_و_ادراکی
#جنگ_روایتها
@emswar
🕯امروز یازده شهریور سالگرد وفات عارف واصل و عاشق دلباخته اهل البیت ﴿عَلَيهِمُ السَّلام﴾ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ﴿رِضوانُ الله عَلَیه﴾ در سال ۱۳۴۰ شمسی می باشد.
💐 هدیه به روح مطهرش فاتحة مع الصلوات.
🌿🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم وَ أَهْلِكْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِْنْسِ مِنَ الأَْوَّلِينَ وَ اﻵْخِرِينَ. 🌹🌿
👈 مطالب معارفی و بصیرتی در کانال «بَيِّنَات» به آدرس : 👇
🆔 @gh_karimi
جزئیات تازه از عکس «جواد روحی» در بیمارستان
🔹عکس مربوط به بیمارستان ۱۷ شهریور آمل است. تاریخ بستری ۱۴۰۰/۶/۶ میباشد و در واقع قبل از زمان بازداشت و محکومیت وی میباشد.
🔹وی در میانه سال ۱۴۰۱ بازداشت شده است. تاریخ مرخص شدن روحی از بیمارستان در این مقطع ۱۴۰۰/۶/۱۶ میباشد.
🔹بیماری وی که به این دلیل در تاریخ فوق الذکر بستری شده مصرف شیشه و کراک و زخم در اندام بدن میباشد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
⚡️قیمت برق در ایران و اروپا
⚡️قیمت هر مگاوات ساعت در ایران از ۱۰۰۰۰ تومان تا ۱۳۵۰۰۰ تومان است.
⚡️در ایتالیا ۱۳۸ پوند ۸۵۵۶۰۰۰ تومان یعنی بین ۶۳ تا ۸۵۵ برابر نرخ یران
⚡️در استونی ۱۵۳ پوند یعنی ۹۴۸۶۰۰۰ تومان معادل ۷۰ تا ۹۴۸ برابر نرخ ایران
و در لتونی ۱۴۲ پوند است. یعنی ۸۸۰۰۰۰۰ تومان معادل۶۵ تا ۸۸۰ برابر ایران است.
https://www.farsnews.ir/news/14020610000277
💷 قیمت هر پوند امروز ۶۲۰۰۰ تومان است.
✍️محمد حسن قدیری ابیانه
📆 ۱۰ شهریور ۱۴۰۲
💢 یاسمین مقبلی کیست و در فضا چه میکند؟
🔻 در جریان ناآرامیهای پاییز ۱۴۰۱، رسانههای غرب همسو با دیگر رسانههای معاند برای ساخت و ارائه تصویری جدید از زن موفق ایرانی به عنوان الگویی برای زنان ایران تلاش کردند. این رسانهها در ادامه الگوسازیها که در بیشتر موارد با شکست مواجه شد «یاسمین مقبلی» افسر ارشد ارتش آمریکا را به عنوان زن موفق ایرانی معرفی کردند.
🔻 یاسمین مقبلی متولد ۲۴ ژوئن ۱۹۸۳(۳ تیر ۱۳۶۲) در «باد ناوهیم» آلمان غربی است. پدر و مادرش در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از کشور خارج شده و در آلمان ساکن میشوند. مقبلی در سال ۱۳۶۲ در همان کشور به دنیا میآید اما بعد از چند سال به آمریکا مهاجرت میکنند.
🔻 مقبلی خلبان آزمایشی ارتش تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا و فضانورد ناساست. او فارغالتحصیل موسسه فناوری ماساچوست، دانشکده فوق لیسانس نیروی دریایی و مدرسه خلبانی آزمایشی نیروی دریایی است. از سال ۲۰۱۹ او بیش از ۲۰۰۰ ساعت زمان پرواز داشته و در ۱۵۰ ماموریت جنگی در کشورهای مختلف از جمله افغانستان شرکت کرده است.
🔻 حضور در ناسا به عنوان فضانورد و شرکت در ماموریتهای فضایی نیازمند گذراندن دورههای سخت و طولانی در زمینههای مختلف مرتبط با فضانوردی و اخذ مدارک در این رشتههاست.
🔻 در نگاه اول، مقبلی به عنوان زن موفق ایرانی که مادر دو دختر است به عنوان الگویی برای زنان ایران معرفی میشود؛ زنی که از ایرانی بودن فقط نام و پدر و مادری ایرانی دارد. او آنقدر ایرانی نیست که در مصاحبههایی که با رسانههای فارسیزبان غربی دارد هم به سختی به زبان فارسی صحبت میکند. او در مصاحبههای مختلفی که به زبان انگلیسی داشته، خود را متولد «باد ناوهیم» آلمان غربی و اهل ایالات متحده آمریکا معرفی کرده است.
🔻 گرچه رسانههای غربی سوار بر موج اعتراضهای زنان در ایران تلاش میکنند از یک افسر ارشد ارتش و خلبان جنگنده با سابقه حضور در ماموریتهای مختلف در کشورهای اشغالشده توسط آمریکا چهرهای متعادل و موفق در نقش یک مادر فضانورد برای جامعه زنان ایرانی بسازند اما این تلاشها موفقیت چندانی ندارد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
⭕️💢⭕️
🔴۲ هزار محتوا «فریب» در ۲۰ ساعت
♦️سینا قربانی تحلیلگر رسانه:از ساعت ۱۷ نهم شهریور تا ساعت ۱۲ ظهر دهم شهریور بیش از ۲ هزار محتوا توسط رسانههای فارسیزبان خارجی، اکانت های منتسب به براندازان، سلطنتطلبان و سلبریتیهای ایرانی تبار تولید شده است که در حدود ۹۵ درصد این تولیدات واقعیت ماجرا را وارونه به مخاطبان ارائه دادهاند.
♦️رسانههای فارسی زبان خارجی از زمان آغاز پوشش خبری این حادثه، تلاش کردند تا با استفاده از عکس آرشیوی مرحوم که متعلق به حضور وی در سال ۱۴۰۰ در بیمارستان بود، کلید واژه «مرگ مشکوک» را در افکارعمومی برجسته سازی کنند.
♦️رسانههای معارض موضوع سوابق پزشکی #جواد_روحی، دیدار تاریخ هشتم شهریور مرحوم با خانواده در سلامت کامل و... را سانسور کردند و با بمبباران اطلاعات سعی دارند تا توجه مخاطبان از واقعیت سوابق پزشکی و بیماری زمینهای او دور شود تا در نهایت بتوانند روایت خود را بعنوان روایت غالب در افکارعمومی نهادینه کنند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🌷 #شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
در جاده بصره خرمشهر #شهید_علی_اکبر_دهقان همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یا حسین، یا حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش
🥀 وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
🕊ألسلام علی الرأس المرفوع🕊
خدایا من شنیده ام که امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهیدبشوم
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع)خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
✨🕋به #جهاد_تبیین
✅ سقوط بالگرد فراجا در ارتفاعات کرمانشاه
🔹بعد از ظهر امروز بالگرد فرمانده انتظامی استان کرمانشاه به هنگام بازگشت از مرز خسروی در ارتفاعات دالاهو دچار مشکل شده و سقوط کرد.
🔹بر اساس اطلاعات به دست آمده بالگرد فرمانده انتظامی استان کرمانشاه حامل سردار مهدی حاجیان فرمانده انتظامی استان به همراه سه نفر همراه ایشان بوده است.
🔹همچنین به نقل از منابع آگاه حال فرمانده انتظامی استان کرمانشاه مساعد گزارش شده و نیروهای امدادی و امداد هوایی به محل اعزام شدهاند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔹صفحه: 295
💠سوره كهف: آیات 16 الی 20
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
یوزارسیف
قسمت ۲۷:
به ته قلبم مراجعه کردم,واقعا واقعا برام مهم نبود ,یوزارسیف مال کجا باشه,برام مهم بود که یوزارسیف مال من باشه...اهل هر کجای این کره خاکی بودنش اصلا وابدا مهم نبود,اخه دلی که به عشق اهل بیت,ع,عاشق محب اهل بیت میشه,براش اون عشقه مهمه نه چیز,دیگری....
ارام طوری که لرزش صدام اصلا مشهود نباشه گفتم:من...من...امشب کلا از همون اول شب مبهوت وگیج شدم,اولش فکر میکردم که اقای محمدی قراره بیان,که کلا مخالف بودم اصلا دلم نمیخواست ایشون بیان اما وقتی متوجه شدم,قصد انها برای شما بوده,نظرم عوض شد,شاید الان اگر کس دیگه ای جای شما بود من خواندن درس وادامه تحصیل را که یکی از اهداف اینده ام هست,بهانه قرارمیدادم ومجلس را بهم میزدم,اما الان فرق میکنه...اخه...اخه...اخه...
دیگه نتونستم ادامه بدم فقط گفتم:برام مهم نیست شما اهل کجایید...
یوزارسیف که محو حرکات من شده بود ولبخندش دم به دم پررنگ تر ومهربانانه تر میشد,اهسته دست کرد تو جیب لباسش ویه پاکت زیبای نامه که روش قلبهای قرمزی حک شده بود دراورد وگذاشت زیر سینی تا مشخص نباشه وگفت:من مال دیار مظلوم افغانستان هستم,هرچی را که باید بدونید داخل,این نامه نوشتم,باخودم قرار گذاشتم اگر من ,مقبول شخص خودتان بیافتم,این نامه را به شما بدهم,در فرصت مناسب مطالعه کنید,ممنونم که من را همونطور که بودم پذیرفتید..
وادامه داد:بااینکه دوست ندارم از کنار بانو,قدمی انطرف تر بگذارم,اما نگاه خیره ی خانواده محترمتان ,مرا مجبور میکند کمی پا روی دلم بگذارم,اگه اجازه بدید من برم اونطرف واین موضوع رابه خانواده محترمتان بگم وبا کمی,شوخی ادامه داد:من اماده ی,عبور از خوان اول هستم,مجهز به انواع دفاعیات, شما نگران نشید....
نه نه...یوزارسیف نباید الان از اینکه ایرانی نیست چیزی به زبان بیاره,با اشنایی که از,اخلاق بهرام داشتم,مطمین بودم ,بی احترامی میکنه وممکنه حاج اقا را به باد تمسخر بگیره برای,همین,همونطور که یوزارسیف نیم خیز,شده بود تا بره گفتم:نه نه...شما از اصالت خودتون چیزی نگید,یعنی هرچه اطلاعات میخواید بدید ,بگید اما لطفا نگید افغانی هستید ,من خودم توموقعیت مناسب به اونا میگم....
هدفم این بود که با وجود وبودن یوزارسیف خانواده ام چیزی نفهمند .
یوزارسیف سرش را تکان داد ودستهاش رابه علامت تسلیم کمی بالا برد وگفت:از همین الان,امر,امر بانو...چشم...یه چیزایی باید بگم...اما خواسته ی شما لحاظ میشه...نگران نباشید..ما غلام بانو هستیم وخنده ی نمیکینی کرد که دلم غنج رفت براش....وای چقد دوستش دارم....یعنی خیلی بیش از انکه فکرش را میکردم..اصلنم برام مهم نیست یوزارسیفم ایرانی نیست....اخه ایرانی بودن که فخر فروشی نداره,ادم بودن هست که افتخار داره....
دلم همراه یوزارسیف به داخل هال رفت ویوزارسیف این بار مبل روبه روی اوپن اشپزخانه را انتخاب کردونشست وشروع به حرف زدن کرد...
ادامه دارد
یوزارسیف
قسمت ۲۸:
تا یوزارسیف نشست ,سریع دست کردم پاکت نامه را برداشتم وزیر لباسم پنهانش کردم,همش میترسیدم بشه مثل اون قضیه ی کاغذ کادو.....
مامان پاشد واومد یه سینی چای ریخت .یه جوری نگام میکرد که وحشت برم داشت فکر میکردم الان از,زیر کلی لباس اون نامه را داره میبینه وگفت:بابات میگه بیا همونجا بشین,چای را هم بیار...
با دستپاچگی سینی چای را که مامان اماده کرده بود برداشتم,به هال که رسیدم,بابا لبخندی زد وگفت:ماشاالله تعارف کن...
که یکباره بهرام مثل خروس بی محل بلند شد وگفت:زری جان شما بشین من میگردونم...
همه تعجب کرده بودند اخه بهرام از,این کارها نمیکرد,الان احساس کرده عروس خانمه؟!!نه از کرم ریزیش بود.
ناچار سینی را دادم به بهرام وصندلی,بین پدر وبهمن که قبلا یوزارسیف نشسته بود,نشستم...
یوزارسیف محجوبانه لبخندی زد وگفت:حقیقتش من از پنج سالگی پدرومادروخانواده ام را از دست دادم وپیش یکی از اقوام پدرم بزرگ شدم اما خدا را داشتیم وسالم بزرگ شدم ودرس خوندم وکارکردم ,الانم که معرف حضورتان هستم ,از مال دنیا هم اون ماشین که بیرون خونه است را دارم,یه مقدار پس انداز هم دارم که میتونم یه خونه نقلی برای زندگی تهیه کنم,شغل وممر درامدم هم که حقوق ثابت شرکت هست....
دراین حال بابا شیرینی تعارف کرد وبهرام که دوست داشت اتو بگیره گفت:یعنی شما بی پدر ومادر,بزرگ شدید؟مال همین شهر هستید یا از روستا ودهات اومدید...
بهمن که تا این لحظه تحمل کرده بود گفت:داداش حاج اقا همه چی را راست وحسینی گفت,لازم نیست شما حرفهای ایشون را دوباره حالت سوالی بپرسید...
یوزارسیف درحالیکه از جاش پامیشد,گفت:بااجازه شما من دیگه رفع زحمت میکنم,غرض عرض ارادت ودرخواست ازدواج بود که انجام شد,یه موضوع کوچک هست که دختر خانمتان خودشان خواهند گفت,حالا اگر امری با بنده نیست مرخص بشم؟
پدرو مادر وبهمن وهمچنین من,بلند شدیم,بابا اصرار داشت که یوزارسیف برا غذا بمونه,مامان میگفت میوه نخوردی وبهمن ناراح
ت از برخورد بد بهرام,به یوزارسیف حق میداد که زود بره....
بالاخره در میان دل پراز هول وولای من یوزارسیف رفت واخرین بار یه نگاه مهربان بهم انداخت که صد تا حرف داخلش بود....دل میرود ز دستم...صاحبدلان خدا را....
هنوز در حیاط بسته نشده بود که بهرام همانطور نشسته بود,یه موز از ظرف میوه برداشت ومشغول خوردن شد وگفت:پسره ی بی پدرومادر,چه جراتی هم داره اومده خواستگاری دختر اقاسعید زرگر...معلومه کیسه دوخته برا پول وپله ی بابا,جوجه اخوند....
که یکدفعه بهمن پرید وسط حرفش وگفت:بهرام,بزرگتری احترامت واجب,اما حاج اقا مهمان ما بود ,در شان وشخصیت خانواده ما نبود اینجور,باهاش برخورد کنی,درثانی پسر پاک وزحمت کشی هم به نظر میرسید من اگه دختر داشتم حتما بهش میدادم...بااین حرف بهمن سرم را از,شرم به زیر انداختم,بابا ومامان که تا این لحظه ایستاده بودند,اومدن نشستند وبابا گفت:بهمن راست میگه...برخوردت خوب نبود,تواین محله همه رو سر حاجی سبحانی قسم میخورندبااینکه مدت کوتاهی هست که پیش,نماز,مسجد شده اما مقبولیت عمومی پیدا کرده,هرجا صحبت یه کار خیر باش,حاجی سبحانی یه پای ماجراست ومامان ادامه حرفش را گرفت وگفت:چه جوان برازنده ورعنایی...واقعا زیباست,سربه زیر,اقا,محجوب.و...
دل تو دلم نبود میخواستم خودم را به اتاق برسونم ونامه یوزارسیف راباز کنم ,بااجازه ای گفتم وسمت اتاق روان شدم که باز بهرام به حرف امد وگفت:صبر کن ور پریده من که فهمیدم جواب بله را بهش دادی...اون موضوع کوچک چی بود که قراره توبگی هااا؟؟
برگشتم طرفش...گر گرفته بودم...نمیدونستم تواین هیرو ویر,چه کنم,چه بگم.....
ادامه دارد....
🛑آقای نامزد ، بیشتر از این خودتان رو شرمنده من نکنید👇
میگن ، چند روز پیش ، یکی از نامزدها که برای مجلس ثبت نام کرده بود ، به اتفاق هيات همراه می رن خونه یه پیرمرد سیستانی در حومه زاهدان برای خرید رای ،،، .
پس از صحبت و گرفتن قول رای ،
۱ میلیون تومان به پیرمرد هدیه می دن ..
🔴 پیرمرد ، می گه ،پسرم ، من پول نیاز ندارم ،اگه شما از من رای می خواهید ،لطف کنید یه راس خر برای من بخرید ، چون من ، نیاز مبرم به یه خر دارم ..
🔴نامزد مجلس به يكي از همراهان درخواست مي كند ، تا خری برای پیرمرد بخرن ، چند جا رفتن و گشتن و سراغ گرفتن ، ولی ، قیمت خر از ۱۰ میلیون تومان کمتر نبوده ..😁
🟢چند روز بعد رفتن سراغ پیرمرد و بهش گفتند شرمنده ،ما نتونستیم براتون خر بخریم . آخه ، قیمت خر ، خیلی گرون بود ، ولی ،همین ۱ میلیون تومان رو می تونیم ،بهتون هدیه بدیم ..
🌑پیرمرد میگه ،،
آقای نامزد ، بیشتر از این خودتان رو شرمنده من نکنید ،
🔷به نظر شما ،، قیمت من از یه خر کمتره ؟!!! وقتی یه الاغ رو کمتر از ۱۰ میلیون تومان نمی فروشن ، آن وقت چگونه ، من می تونم ، خودم و سرزمینم و میهنم و ذخایر مملکتم و معادن کشورم رو به جناب عالی و همراهانت به یک میلیون تومان بفروشم؟! 👏👏
🔺یادتان میآید؟
🔹سید احسان خاندوزی، سخنگوی اقتصادی دولت گفت: در دورهای اقتصاد ایران با ۴۰۰ هزار بشکه صادرات روزانه محدود شده بود و ۸۰ میلیون بشکه نفت روی آب داشتیم که دولت قبل عاجز از فروش آن بود، همچنین اطلاعات ما به طرق مختلف برای خارجیها و تحریم کنندگان لو میرفت.
🔹طی سال ۱۴۰۱، ۳۵۰۰ روستا آبرسانی شد که ۲ برابر متوسط همه دولتهای پس از انقلاب است، همچنین رکورد تاریخی ساخت نیروگاه نیز شکسته شد تا شاهد کاهش عمق ناترازی برق باشیم.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ معاون زراعت وزارت کشاورزی: کل پول گندمکاران تأمین و تا ۱۰ روز آینده پرداخت خواهد شد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat