eitaa logo
کلاس اول ( دانش برتر )
4.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
1.8هزار فایل
کلاس اوّل دانش برتر سایت بزرگ دانش برتر 👇 https://daneshebartar.com انواع نمونه سوالات، تمرین ها، کاربرگ ها و سایر نکات کلیه دروس کلاس اوّل کانال رضایت تبلیغات😍👇🏻 @tablighsheshpaeye ارتباط با ما👇 http://eitaa.com/Peyman_erfani
مشاهده در ایتا
دانلود
نشانه ی غیر آخر #ب آخر موضوع :شعر نشانه ی ب اهداف : ایجاد انگیزه برای نشانه ی ب و آشنایی بانعمت های خداوند بـ بـ بـ آمد بـ غیر آخر آمد بـ با ا مثل با دو تا با یه بابا بـ غیر آخر هستـم اول ، وسط نشستم اولِ برف و باران وسط تو ابرِ مهربان بچه ی خوب و باهوش نقطم نشه فراموش هستــم بـ غیر آخر هرجا میام جزء آخر ب ب ب آخر من ب آخر هستــم گاهی جدا و تنها گاهی با دوستام هســتم ب آخر مثل آفتاب شبیه آب و مهتاب گاهی یه دوستی دارم سر رو شونش میذارم می خوای بگم مثلِ چـــــی؟ شبیه میوه ی سیـــــــب مثلِ بوق ماشین، بیـب بیـب https://eitaa.com/chatribenampaeyaval https://eitaa.com/chatribenampaeyaval
⏰👈 آموزش نشانه ب بصورت داستان ☑️👈 : باران [ نشانه بــ ب ] داستان ب كوچولو ب كوچولو نقطه‌اش را دوست نداشت. راه كه مي‌رفت، گير مي‌كرد به نقطه‌اش و مي‌افتاد زمين. يك روز رفت پيش قيچي و گفت :” چين و چين و چين … نقطه را بچين!” قيچي، نقطه را چيد. ب، بي نقطه شد. راحت و خوشحال دويد و رفت به مدرسه. نشست روي تخته سياه و گفت: “سلام!” تخته سياه گفت: “تو ديگه كي هستي؟ تو هيچي نيستي!” ب بي نقطه، ناراحت شد. رفت و نشست روي دفتر مشق. دفتر گفت: “ تو ديگه كي هستي؟ تو هيچي نيستي!” ب بي نقطه، خيلي ناراحت شد. داد زد : “ من ب هستم!” پاك كن گفت: “ نه، تو اشتباهي هستي!” و خواست كه پاكش كند. ب بي‌نقطه، ترسيد. داد زد: “كمك، كمك!…” مداد سياه آمد به كمكش . زود يك نقطه برايش گذاشت . ب شد مثل اولش . از خوشحالي داد زد: “ حالا ديديد؟… من ب هستم!… من ب هستم!” پاك كن نگاهش كرد و گفت: “ ببخشيد… مثل اين كه من اشتباهي آمدم!” و راهش را كج كرد و رفت. 🔖👈 هشتگ ها : , , https://eitaa.com/chatribenampaeyaval https://eitaa.com/chatribenampaeyaval
💭🎲نشانه (آ )و (ب)🎲💭 یکی بود یکی نبود تو یه بیابون بی آب و علف به دور ازهر آیادی و روستا و شهری یک نفر بود که گم شده بود او قد بلندی داشت و یک کلاه روی سرش بود او کلاهشو خیلی دوست داشت و بیشتر وقتا رو سرش بود و وقتی هوا گرم می شد اون را از سرش بر میداشت . یک روز که خیلی از تنهایی دلش گرفته بود از صبح زود شروع کرد تو بیابون به دنبال دوست. اما هرچه می گشت فایده ای نداشت و کم کم هم داشت آب و غذایش تموم می شد و تو اون بیابون هم نه آبی بود و نه غذایی. بچه ها اگر گفتید او کی بود و قیافه اش چه شکلی بود؟ اون چون کلاهشو دوست می داشت همیشه این شعررا با خودش میخوند که: آ هستم و کلاه دارم کلامو رو سر میذارم وقتی هوا گرم میشه کلامو زود برمیدارم آ تو بیابون تنها بود و آذوقه اش در حال اتمام و دلش هم سخت گرفته بود این بود که تصمیم گرفت بره دنبال یه دوست. راه افتاد تو بیابون و شروع کرد به صدا زدن که: "آی کسی این طرفهانیست تا با من دوست بشه؟" به هر طرف میرفت و این حرف را تکرار می کرد ولی دریغ از یک صدا. یه مدت طول کشید و اون در حال تکرار کارش و داشت کم کم ناامید می شد که صدایی ضعیف به گوشش رسید فکر کرد خیالاتی شده باز حرفش را تکرار کرد و صدای ضعیف را دوباره شنید جهت صدا را به سختی تشخیص داد و رفت اون سمت و این دفعه بلندتر صدا زد. بالاخره منبع صدا را پیدا کرد ته یک چاله بزرگ صدا میومد اومد بالای گودی و گفت: کی هستی/ اینجا چه می کنی؟ پاسخ شنید:سلام اول کمک کن بیام بالا بعد ........ "آ " کمک کرد و اون را بالا اورد اگر گفتید : اون کی بود؟ https://eitaa.com/chatribenampaeyaval https://eitaa.com/chatribenampaeyaval