#داستان_کوتاه
🔹 دو فروشنده #کفش برای فروش کفش های فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند. فروشنده اول پس از ورود به #جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد. فورا تلگرافی به دفتر #فروشگاه فرستاد و گفت: فردا برمیگردم. اینجا هیچکس کفش نمیپوشد. فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد. فورا این #تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا هزار جفت کفش بفرستید.اینجا همه کفش لازم دارند.
🔸 فرق بین #مانع و #فرصت چیست؟
نگرش ما نسبت به آن…
|چهراه ، چراغِراه |
https://eitaa.com/joinchat/245498180C977c969485