من که میگویم در این بازار از هر سو زیان
هرچه را بفروشی و ساغر بگیری بهتر است...
#فاضل_نظری
مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟!
تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم
#فاضل_نظری
پن: مری اسمیت حوالی سالهای ۱۹۲۰ در لندن با شلیک نخود به پنجرهها جهت بیدار کردن مردم برای رفتن به سر کار 😐
مثل آتش بیقرارم مثل توفان بیوطن
دیگران از من گریزانند و من از خویشتن!
بیجهت، بیهوده، بیخود، بیسبب، بیفایده
عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن
زندگی با همدم نااهل جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن
دوستی پژواک تنهاییست اما همچنان
تا جوابی بشنوی از کوه فریادی بزن
عاقبت در خواب بوسیدم تو را، با این حساب
من به خوشبختی بدهکارم، نه خوشبختی به من
#فاضل_نظری
طاووس من! حتی تو هم در حسرت رنگی!
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی!
یک روز دیگر کم شد از عمرت، خدا را شکر
امروز قدری کمتر از دیروز دلتنگی
از «خود» گریزانی چرا ای سنگ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی
عمریست در نی شور شادی میدمی، اما
از نی نمی آید به جز اندوه آهنگی
دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری! آوخ چه آونگی!
#فاضل_نظری