4_5787591748461005572.mp3
32.71M
🌺 #تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_17
🌺 توسط استاد #احمد_دباغ
#ختم_قران
📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم
4_293413254921716414.mp3
3.86M
🌺 #تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_17
🌺 توسط استاد #معتز_آقائی
#ختم_قران
📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم
🌹نکات کلیدی جزء هفدهم17🌹
1- ای مردم مراقب رفتارتان باشید که زلزله دنیا و شروع قیامت حادثهای هولناک است. (حج: 1)
2- قربانی کنید و از گوشت آن به فقیران آبرومند و نیازمند هم بدهید. (حج: 36)
3- در حوادث ناگوار صبور باشید، نماز بخوانید، در راه خدا انفاق کنید و دست دیگران را بگیرید. (حج: 35)
4- برای بچهدار شدن دعا کنید که اگر خدا بخواهد حتی به زنان نازا هم فرزند عطا میکند. (انبیاء: 89)
5- سرعت در انجام کار خیر و درخواست از خدا با امید و تواضع در استجابت دعا مؤثر است. (انبیاء: 90)
6- خدا را برای منفعتطلبی و رسیدن به امکانات مادی نپرستید تا اگر دچار بلا شدید به دین پشت نکنید. (حج: 11)
7- ذکر یونسیه «لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین» نسخهای برای نجات مؤمنین از مشکلات است. (انبیاء: 87 و 88)
8- کسانی که جنگ به آنها تحمیل شده اجازه جهاد دارند؛ چون به آنان تجاوز شده و خدا کمکشان میکند. (حج: 39)
9- اگر ظلم کردن به همدیگر در جامعهای رواج پیدا کند، خدا مردمش را مجازات میکند و شهرهایشان را در هم میکوبد. (انبیاء: 11)
شهید ناهید کلابی
نام پدر: جان
تاریخ تولد:۱۳۳۴
محل تولد: آبادان
تاریخ شهادت: 9/12/1360
محل شهادت: دزفول
نحوه شهادت: بمباران
مزار شهید: دزفول
«شهید ناهید کلابی پس از دو ماه از آبادان به دزفول هجرت نمودند و در حالی که سرگرم برگزاری مراسم اولین سالگرد برادرش بود. در تاریخ 9/12/1360 بر اثر بمباران هوایی دشمن بعثی به فیض شهادت نایل گردید.»
در هفدهمین روز ماه مبارک رمضان امسال میخواهیم یادی کنیم از :
شهید گمنام ، پارک شهدای گمنام
شهرداری اردستان
ای برادر شهید🥀
گمنام در زمین ، خوشنام در آسمان
دست ما را بگیر و شفیع مان باش برادر 🤲🏻🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهید_گمنام
معلم شهید ناهید کلابی اسوه ی حیا و عفاف و شرم مقدس، فرزند شهید قشنگ حاتمیان و خواهر شهیدان جمشید و آذر کلابی است.
ایشان در جریان بمباران هوایی دزفول در ۱۹ آذرماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدن
پنج شنبه ۱۹ آذر در مراسم اولین هفته گرامی داشت شهدای عملیات طریق القدس مردم در قالب راهپیمایی به سمت گلزار شهدای بهشت علی می رفتند که بمباران هوایی شهدای جدیدی را در پرونده این مردم مقام ثبت کرد
ناهید در این حادثه به همراه مادر و خواهرش شهید شد
ماجرای شهادت ناهید کلابی اما خیلی ویژه شد جریان شهادت این بانوی عفیف و اسوه حیا و حجاب را از زبان ازاده سرفراز آقای شاه ابادی بشنوید 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
دزفول در عملیات طریق القدس و برای آزادسازی بستان ۵۵ شهید تقدیم کرده است و امروز پنجشنبه، ۱۹ آذرماه ۱۳۶۰، مراسم اولین هفته ی این شهداست. خانواده های شهدا و مردم در قالب یک راهپیمایی قرار است به سمت گلزار شهدای بهشت علی حرکت کنند. لحظه به لحظه به جمعیت مردم افزوده می شود. عکس های شهدای بستان از میان تاج گل ها لبخند می زنند. خُنچه هایی که مادرها برای شاخ شمشادهایشان تزئین کرده اند ، روی دست زن ها می چرخد و به هر طرف که سینی خنچه روانه می شود، آن حوالی زن ها کِل می کشند و این کِل کشیدن ها خودش روضه می شود و شعله می زند بر جان های سوخته.
بخشی از جمعیت روی پل قدیم رسیده اند که ناگهان صدای غرش هواپیمای دشمن که دیوار صوتی را شکسته است همه چیز را به هم می ریزد و ثانیه هایی بعد صدای انفجار هایی مهیب بلند می شود.
صدای جیغ زنان و کودکان و طنین یا حسین و الله اکبرها در هم می پیچد.
یکی از راکت های هواپیما به پایین پل اصابت کرده است و ترکش هایش در شعاع ده ها متر هر چه را سر راه خود دیده ، درو کرده است. از دست و پا و سر و صورت آدم ها تا در و دیوار و تاج گل ها و تصاویر شهدا و خنچه های تزئین شده.
صحنه ی غریب و دردآوری است.
صدای گوشخراش آژیر آمبولانس ها هم عزاداری مردم را فریاد می کشد. مردم بی وقفه دارند تلاش می کنند تا پیکر شهدا و جسم نیمه جان مجروحین را انتقال دهند.
مردی درب عقب آمولانس را باز کرده است و با فریاد و اشاره ی دست، می خواهد که مجروحین را سریع تر به سمت آمبولانس بیاورند.
قیامتی به پا شده است و فریاد در فریاد گم شده است. در این میان زنی میانسال که با یک دست محکم چادرش را به چانه اش محکم کرده است خود را به آمبولانس می رساند و به همان مرد ایستاده در کنار درب آمبولانس می گوید:
– برادرم! مرا هم به بیمارستان ببرید.
مرد، نگاهی به زن می اندازد و می گوید: «تو که چیزی ات نیست خواهرم! در این وانفسا و با وجود این همه مجروح تو را چکار کنم! مگر نمی بینی چه حال و روزی داریم! برو! برو بگذار ببینیم چه خاکی روی سرمان بریزیم.»
زن سرش را می اندازد پایین و آرام چَشمی می گوید و کنار می رود. آمبولانس جیغ زنان می رود سمت بیمارستان افشار دزفول و آمبولانس بعدی و دوباره همان مرد با لباس هایی خونین که فریاد می زند: «مجروحین را بیاورید»
زن دوباره آرام خودش را به آمبولانس می رساند و در حالی که سعی می کند لبه چادرش را محکم تر در دستهایش بفشارد، این بار هم آرام و متین می گوید:
– برادرم! می شود مرا هم ببرید بیمارستان!
مرد اینجا قدری خشمگین می شود. با عصبانیت صدایش را بلند می کند: «خواهر! تو که چیزی ات نشده! بگذار به مجروحین برسیم! از جلو دست و پایمان برو کنار! بگذار کارمان را بکنیم! برو دیگر خواهر! برو! اینجا نمان!»
زن مظلومانه می گوید: «باشه برادرم!» و بدون هیچ شکوه ای آرام آرام دوباره خود را کنار می کشد. سرش را می اندازد پایین و در حالی که کمی می لنگد، می رود و کنار دیوار می ایستد.
هنوز از هر طرف فریادهای مکرر بلند است. مردم با هر وسیله ای که دم دستشان است مجروحین را روانه بیمارستان می کنند. آمبولانس بعدی از راه می رسد.
دوباره آن زن آرام آرام خودش را به آمبولانس می رساند:
– برادرم! مرا هم ببرید. اینبار قدری خواهش هم لابلای کلامش هست!
مرد این بار شاکی تر از قبل صدایش را بلند می کند: «خواهر! آمبولانس برای مجروحین است! تو که چیزیت نیست. چرا اینقده اصرار می کنی؟!»
زن این بار لبه چادرش را که محکم در دست گرفته است، قدری شل می کند و روزنه ای از چادر را باز می کند. چهره اش قدری در هم می رود و لبهایش را محکم گاز می گیرد و با دردی که در صدایش پیچیده است می گوید: «برادر ! من هم مجروحم.»
مرد از صحنه ای که پیش رویش می بیند وحشت زده می شود. ناگهان دو دستش را بالا می برد و محکم توی سرش می زند و فریاد می زند:
«یا حسین! چند تا از خانم ها بیان کمک! تو رو خدا! خانم ها بین کمک!»
حالا تعدادی از مردم هم که رفت و آمد و درخواست چندباره ی این زن برایشان علامت سوال است، حساس می شوند و جلوتر می آیند.
مرد، مردم را قدری عقب تر می راند تا چند زن خودشان را کنار آمبولانس برسانند و رویش را سمت زن بر می گرداند.
زن در حالی که با یک دست چادرش را نگه داشته است، با ساعد و کف دست دیگرش، روده های بیرون ریخته از شکمش را نگه داشته است و خون سرخ او در لابلای سیاهی مانتو و چادرش به چشم نمی آید.
مرد با صدایی بغض آلود می گوید:
– پس چرا حرف نمی زنی خواهرم! چرا نمی گویی مجروح شده ای!
و زن لبخند پر از دردی روی لب می اندازد و سرش را از شرم و حیا می اندازد پایین.
چند زن به کمک می آیند! زیر بغل های زن مجروح را می گیرند و می نشانند توی آمبولاس و آمبولانس ناله کنان می رود سمت بیمارستان افشار.
مرد از روی سپر آمبولاس پایین می آید و بغضش می شکند و در حالی که هنوز دو دستی می زند توی سرش، با گریه واقعه را برای مردمی که پر از علامت سوال هستند تعریف می کند.
ساعتی بعد اوضاع آرام می شود.
روی پل فقط چندین چادر ترکش خورده و خون آلود و چندین کفش و عینک و … افتاده است و تاج گل های پرپر شده و حناهایی که روی آسفالت ولو شده است.
معلم شهیده ناهید کلابی نه روز پس از این جراحت دعوت حق را لبیک گفت و برای همیشه الگوی صبر و حیا و عفت شد برای جوانان سرزمینم روحشان شاد یادشان گرامی شادی روحشان صلوات 🌷
روایت کامل شهادت مظلومانه این شهیده رو میتونید در سایت زیر بخونید:
https://salamdez.com/2022/08/14/3059/
هدایت شده از کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ #پنجشنبه_های_حسینی
منو این شبای رحمت
راهی کربوبلا کن...
#وضعیت | #استوری
🔖دریافت نسخه باکیفیت 👉
❣ در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir
پنجره فولاد رضا برات کربلا میده 💚
هر کی میره کرببلا از حرم رضا(ع) میره🥺
صل الله علیک یا مهدیِ فاطمه
نیمه ی شب و سحر جمعه
فقط با نام تو میچسبد
بیا که مشهد و کربلا و سوریه
فقط باحضور تو میچسبد
تصویر پس زمینه هدیه به اعضای کانال
#شب_جمعه
#کربلا
#امام_رضا
(#عکس_خودم_گرفت!)
#چله_شهدایی
🆔 https://eitaa.com/joinchat/4015129301C3baffd235a
4_5789576487208225589.mp3
35.54M
🌺 #تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_18
🌺 توسط استاد #احمد_دباغ
#ختم_قران
📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم
4_293413254921716430.mp3
4.22M
🌺 #تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_18
🌺 توسط استاد #معتز_آقائی
#ختم_قران
📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم
در هجدهمین روز ماه مبارک رمضان امسال میخواهیم یادی کنیم از :
شهدای گمنام در گلزار شهدای گمنام گناباد ،در جوار مقبره شیخ بهلول ، استان خراسان جنوبی
ای برادر شهید🥀
گمنام در زمین ، خوشنام در آسمان
دست ما را بگیر و شفیع مان باش برادر 🤲🏻🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهید_گمنام
حالتهای معنوی کاظم بین تمام نیروها زبانزد بود.
💠همرزمانش تعریف میکنند دو ویژگی را همیشه داشت: یکی با وضو بودن و دیگری عطر زدن. به همه سفارش میکرد عطر بزنند.
🔹 میگفت: «توی یکی از این چادرها ممکنه امام زمان (عج) رو ببینین، بهتره با بوی خوش ایشون رو ملاقات کنین.»
به گفتهاش یقین داشت. خیلی از رزمندگان با ناباوری نگاهش میکردند. طولی نکشید که آنها هم به گفتهاش یقین پیدا کردند.
#شهید_کاظم_عاملو
#شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_صلوات
#چله_شهدایی
🆔 https://eitaa.com/joinchat/4015129301C3baffd235a
1⃣9⃣
📚سه ماه رویایی.
زندگینامه و خاطرات شهید کاظم عاملو.
📖 اثر گروه شهید هادی.
کتابی شبیه به عارفانه
شهیدی با ویژگی های خاص که در اثر تقوای بسیار، تجربه های نزدیک به مرگ را مرتب در بیداری مشاهده میکرد و...
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
۱۴۴ صفحه مصور.
۱۷۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۷ چاپ سوم ۱۴۰۰
@pkhadi
هدایت شده از نشر شهید هادی
نصیحتی از شهیدی خاص
شهید کاظم عاملو
کاظم یکی از عرفای عجیب و از شهدای غریب دفاع مقدس است
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
پروردگارا، مشتاقان لقایت را بنگر که چگونه امید به دیدار تو دارند و در راه حراست دینت، جانبازی و جانفشانی می کنند.
جسم و جان بی مقدارم آن چنان ارزشی ندارد که برای رضایت آن را فدا کنم.
📙از وصیت عارف شهید کاظم عاملو. کتاب سه ماه رویایی.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63