eitaa logo
✅🌹با شهدا تا ظهور🌹
203 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
59 فایل
چله صلوات هدیه به شهدا به نیت نزدیکی فرج مولا صاحب الزمان (عج) و حاجت روایی حاجت‌مندان ان شاءالله🤲🏻🌷 روزی یک تسبیح هدیه به یک شهید 🌹🥺 لینک ناشناس جهت پیشنهاد و ارتباط با خادم کانال https://harfeto.timefriend.net/16963076621694 @Khadem_mola_ali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز دهم: شهید سید علی هاشمی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلبه شهید سید علی هاشمی: یازده هم مهر ۱۳۴۶، در شهرستان شیراز به دنیا آمد. پدرش سیدهاشم (فوت۱۳۵۸) راننده وانت بود و مادرش بی بی بتول نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستم دی ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گروهان جندالله در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای خلدبرین شهرستان یزد واقع است. روحشان شاد و یادشان گرامی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/4015129301C3baffd235a
💐آیین وداع پیکرهای مطهر ۹ تن از شهدای شناسایی شده پاسگاه ۱۸۱ شمسر 💠 هم‌اکنون حضور خانواده‌ها در معراج شهدا پنجشنبه ۴ بهمن 🌹اینجامعراج‌شهداست 👇 @tafahoseshohada
کتابی درمورد زندگینامه طلبه شهید سید علی هاشمی با عنوان درس آخر با مشخصات زیر به چاپ رسیده است : نام کتاب: درس آخر روایت زندگی و شهادت طلبه شهید فرمانده گروهان غواص سیدعلی هاشمی سال چاپ : 1400قطع : رقعی (شومیز)آخرین چاپ : 1 ناشر : خط شکنان (وابسته به اداره کل حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس استان یزد)به‌اهتمام : محمدهادی خسروی‌راد , محمدمهدی روح‌پرور
در این کتاب علاوه بر خاطرات و زندگی نامه شهید هاشمی ، عکس تعدادی از دست نوشته های شهید به چشم می خورد : خداوندا شهادت را می خواهم ولی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوندا شهادت را میخواهم ... اما
شهیدان زنده اند ... روایتی از کتاب درس آخر ، صفحه ۷۹ تا ۸۱ : ما اصالتاً شیرازی هستیم. در شیراز روزگارمان به سختی می‌گذشت شوهرم در یزد شغلی پیدا کرد به همین جهت به یزد آمدیم. در یزد تنها بودم آشنایی نداشتم خیلی دلتنگ می‌شدم، به خاطر تنهایی و دلتنگی به گلزار شهدای یزد خلدبرین می‌رفتم و با شهدا نجوا می‌کردم. ذکر می‌گفتم و دعا می‌خواندم اگرچه به نماز و حجاب و ... پایبند نبودم لی ارتباط با شهدا آرامم می‌کرد. مدتی بر این منوال گذشت در یکی از روزهای زندگی که مشکلات زندگی امانم را بریده بود و طاقتم تمام شد به خلد برین آمدم... کنار مزار شهدا خیلی گریه کردم با دل شکسته و با تندی به آنها گفتم: « اگر...😭💔 ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا