سوجی یعنی مجنون. حیران و دیوانه.
اما نکتهش اینه که کلمه خاصیه.
توی کتاب مورد علاقهم اومده.
خیلی برام خاطرهانگیزه که با این خودم رو خطاب کنم.
کتاب سمفونی مردگان مورد علاقهمه.
یک کتاب توی فضای مرده کهنه و سرد.
اما بینهایت جذاب.
پیچش داستانی،شخصیت پردازی، توصیف داستان و سیر تحول آدمهاش رو خیلی دوست داشتم.
پایانش حقیقی و مبرهن بود، از همون اول.
ولی بازم خواستمش.
و بههرحال برام به شدت جذاب بود.
چیزی که خیلی خاصش میکنه به نظر من همون حالت پازل بودنشه.
شما حس میکنی همهی داستان رو فهمیدی و دیگه میدونی، اما تادا! یهو میفهمی سر کاری. تیکه هایی که به زور چفتشون کرده بودی میپرن بیرون و به زیبایی دوباره توی جای خودشون قرار میگیرن.
آیا این بار درست چیده شدن؟
اول که خوندنش تموم شد گفتم اَه. چه چرت بودا. بعد یه لحظه بهش فکر کردم و اجازه دادم ذهنم به به سفر وسط متن داستان بره. بعد شیرینیش به عمق جونم انگار نشست.
``کیمسوفیا``
من بدون اینکه سنی ازم بگذره تحمل این چیزها رو ندارم آقای اورخانی✨.
خلاصه که کتاب جذابیه.
این یکی از تیکه هاش که قبلا فرستادم.
کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
فاضل نظری
#شعر