خاموشم اما دارم
به آواز غم خود می دهم گوش
وقتی کسی آواز می خواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کرده ست
اینجا سراپا گوش باید بود
درد از نهاد آدمیزاد است!
هوشنگ ابتهاج
#شعر
سوجی یعنی مجنون. حیران و دیوانه.
اما نکتهش اینه که کلمه خاصیه.
توی کتاب مورد علاقهم اومده.
خیلی برام خاطرهانگیزه که با این خودم رو خطاب کنم.
کتاب سمفونی مردگان مورد علاقهمه.
یک کتاب توی فضای مرده کهنه و سرد.
اما بینهایت جذاب.
پیچش داستانی،شخصیت پردازی، توصیف داستان و سیر تحول آدمهاش رو خیلی دوست داشتم.
پایانش حقیقی و مبرهن بود، از همون اول.
ولی بازم خواستمش.
و بههرحال برام به شدت جذاب بود.
چیزی که خیلی خاصش میکنه به نظر من همون حالت پازل بودنشه.
شما حس میکنی همهی داستان رو فهمیدی و دیگه میدونی، اما تادا! یهو میفهمی سر کاری. تیکه هایی که به زور چفتشون کرده بودی میپرن بیرون و به زیبایی دوباره توی جای خودشون قرار میگیرن.
آیا این بار درست چیده شدن؟
اول که خوندنش تموم شد گفتم اَه. چه چرت بودا. بعد یه لحظه بهش فکر کردم و اجازه دادم ذهنم به به سفر وسط متن داستان بره. بعد شیرینیش به عمق جونم انگار نشست.
کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
فاضل نظری
#شعر
May 11
برنامه هام از شنبه قبل اینکه این کتابو امروز بخرم:
شرلوک رو دوباره بشینم ببینم
یه بار مثل آدم هری پاتر و محفل ققنوس رو بخونم
بساط معجون سازی رو راه بندازم(یا قبل نقض قوانین از هاگوارتز برام نامه بیاد )
فرانسه کار کنم
ادامه کتابام
المپیاد شیمی
مرور جز ۴ قران و شروع جز ۵
برنامه هام برای شنبه بعد خریدن این کتاب:
فیزیک
فیزیک
فیزیک
فیزیک