``𝑲𝒊𝒎𝒔𝒐𝒑𝒉𝒊𝒂``
رقص ابرها و نرمش باد، صبح بخیر✨.
رو مرز رد دادنم، میبینید خودتون:
بچهها یه پیشیِ مشکی هست تو کوچهمون؛ یه سه قلو داره عسل. اونام همه مشکین ولی، لیلا (مادرشون) چشمای زردی داره و بچه هاش سبز، آبی و سبزآبی.
و وقتی لیلا کنار برگای ریخته میشینه یا به رهگذرها چپ چپ نگاه میکنه از همیشه خوشگل تره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میس یو 3> (واقعا نه.) .
الان واقعا چمه؟
کلی وقت اضافی دارم و میتونم همه ش رو فیزیک بخونم.
ولی نمیخونم(خوابم میاد)
واقعا ای بدن وات د فاز؟
مامانم درحالی که میخواد دلیل خواب آلودگی منو برا بابام توضیح بده:
-اره این رینی از مدرسه برگشت عین معتادا رفت یه پاتیل دوغ ریخت نشست خورد.
``𝑲𝒊𝒎𝒔𝒐𝒑𝒉𝒊𝒂``
اگه یه مغازه توی آبعلی برای من بگیرید بهترین هدیه دنیا رو بهم دادید.
از وقتی از آبعلی رد شدیم شبانه روزم رو دارم با دوغ میگذرونم.
همه وقتی با من آشنا میشن:
_ وای تو چقد باحالی اولا فکر میکردم خیلی مغروری و خودتو میگیری.
هدایت شده از 🇵🇸باغچه ی نعنا و ریحون؛
در گِل بِمانده پایِ دل؛ جان میدهم چه جایِ دل؛
وَز آتشِ سودایِ دل، ای وایِ دل، ای وایِ ما
مولانا
ورطهی امید، پرتوی بیفروغ،
قدمهای تابناک و نور لرزان ماه؛
اما باران بارید. شاید نمنم، اما بارید.
"گاهی بیرون اومدن از یه ارتباط میتونه مهربونی کردن بهخودت باشه."
فدای سرت!
اگه تلاش کردی و همهچیز بده، اشتباهه،
تا حالا داشتی برعکس پارو میزدی و حالا باید همهی مسیرو بر خلاف جهت باد برگردی؛ عیبی نداره.
دوباره شروع کن، میدونم سخته اما۹۰٪ برد تجربهست.
یه آدمایی، غیرتمندانه، انسانوار و حقیقتطلب زندگی کردن. یه آدمایی زروگو و ستمگر، ترسو و کوردل، پریدن وسط قصهی قشنگ طبیعت.
شما میخواید کدوم طرف بایستید؟
هدایت شده از ``𝑲𝒊𝒎𝒔𝒐𝒑𝒉𝒊𝒂``
"من فکر میکنم امید مثل نوری در دل تاریکی نیست، مثل چراغ خاموشیه که باید کلیدش رو پیدا کنی."
_شاید سوخته باشه.
+شاید هم نه.. برای همین هم بهش میگیم امید.
دیشب یه سوال سخت فیزیک که دو روز روش وقت گذاشته بودم رو حل کردم؛
و یه ربع داشتم شبیه روانی ها(برای نزدیکی بیشتر: حس بلاتریکس وقتی سیریوس رو کشت) داشتم میرقصیدم.
همه خانواده اینجوری بودن که باید ببریمت تیمارستان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدیدهی شبهای سفید روسیه !