خیلی کتاب واقع گرایانه و فکر شدهای بود. پایان بندی مناسبی داشت و سیر جالبتری نسبت به کتاب های قبلیشون داشت.
البته این نظر منه، فقط یهقسمتش به نظرم منطقی نبود: ترس پاتریشیا از خونه. که البته بعدتر که توجهم به مقدار حساس بودنش جلب شد فهمیدم میتونه درست باشه.
پس خوندن این کتاب رو هم توصیه میکنم.
(اگر طرفدار ژانر جنایی با کمی وحشت هستید.)
#چیبخونیم
حقهی فرار از حس طرد شدن این بود که هرگز به دلت اجازه ندهی برای کسی که تو را ترک کرده بود دلتنگش شوی.
_بازی های میراث
#جملاتروحانگیزکتاب
``کیمسوفیا``
"کشتی در بندر امن است؛ اما کشتی ها برای این کار ساخته نشده اند." _جان شید
اگر از پریدن بترسی و صبر کنی، آب سرد گرم نمیشه..
این تمایل من به شخصیت های منفی داستان(ویلن ها) غیر طبیعیه.
مثلا طرف اگه واقعا وجود داشت میزد من و کرهی زمین رو باهم نابود میکرد.
حالا اگه ببینمش:
چی بهت گفتن ترسناک؟ به قول لانا دل ری
Scary My God You Divine!
"بهم ماهیگیری یاد بده؛ نه ماهی."
یعنی تقابل ارزش یادگیری به لقمهی آماده.
یعنی گاهی بزاری عزیزت آسیب ببینه تا قوی بشه.
یعنی اگه مشکلی داری، شاید فقط باید ماهیگیری رو یاد بگیری.
یعنی شاید گاهی خدا میخواد بهمون قدرت حل مسئله بده، تا اون چه که میخوایم رو خودمون به دست بیاریم.
و زندگی غیر از یاد گرفتن خوب بزرگ شدن چیه؟