eitaa logo
``کیمسوفیا``
88 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
288 ویدیو
4 فایل
ما؟ کاشفان قتل: کیمیاگرِ شکسته و فیلسوفِ مجنون♥️🌱 منطق حکم میکند که ما به همه مظنون باشیم مگر اینکه دلایل قانع کننده ای وجود داشته باشد که بی گناهیشان را ثابت کند. _هرکول پوآرو🔍
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مرگ در میانِ ابرها؛
درود و صد درود اهالی ایتا. خانوم لوبیا هستم و تصمیم دارم دوباره لیست همسایه هامو بچینم! پس اگه میخواید همسایه باشیم/بمونیم،این پیامو در کانال های زیباتون فور،و در ناشناس زیر قرار بدید. https://daigo.ir/secret/3299190648 _با تشکر،خانوم لوبیا_
از خاطرات نزدکیای شهید شهریاری
چرا من میترسم که نی نی بغل کنم؟ خدایا این ترس را از من جدا کن.
دارم خودمو با "فیزیک کوانتوم، شیمی، زیست فناوری و کیهانشناسی" خفه میکنم. و حالم خوبه بهتر از این نیستم و نخواهم بود💪
هرسال طی این یه ماه و خورده ای که تا شروع کلاس تابستونیا صبر میکنم کاملا قسمت تکلم مغزم از هم متلاشی میشه و از شروع کلاس تابستونی ها ملت منو یه آدمیزاد لال میبینن که تازه شروع کرده فارسی یاد بگیره و سلام رو هم با لنکت میگه. این از بین رفتم قسمت تکلم مغزم اسیب های حفران نا پذیری داره از جمله قاتی کردن اسم ها(که میلی خیلی ازش زخم خورده👌) به این صورت که توی مدرسه، خونه و اجتماع من همه رو میلی صدا میکنم و میلی رو با انواع اسم ها🚶‍♀ خلاصه که اگه با من دوست شدید و یهویی دیدید که دارم با یه اسم دیگه صداتون میکنم ناراحت نشین.... یکم مغزم خرابه.
با خوندن متن خانوم لوبیا فکر میکنم بینهایتیه✨ هستی؟ یا بینهایتی کنمت😂
هدایت شده از مرگ در میانِ ابرها؛
در نهایت من دور خواهم شد؛پرنده خواهم شد و به پرواز در خواهم آمد. می روم تا بفهمم پشت دریاهایی که سپهری میگفت چه خبر است. می روم تا هگمتانه و دور میشوم از تهران دود آلود. می روم تا بهار و دود میشوم در آسمان. وانگهی،همچنان پرنده ام. محکم،زیبا و استوار. می روم تا فلسطین و غزه و خون و یتیمی. می روم تا نان شوم در سفره هایشان؛تسکین شوم برای دل هایشان؛سقفی شوم برای خانه هایشان؛و آنقدر میمانم تا فریاد آزادی گوش هیتلر زمانه را کر کند. دوباره پرنده میشوم. پرنده ای سفید با رگه های طلایی. می روم تا مکه،و تا در توان دارم دور خانه ی خداییم میگردم. می روم تا دختر پرتقال را ملاقات کنم. از کتاب ها میگذرم،از واقعیت ها و زندگی میگذرم،از قاره ها میگذرم،از اشعار و متون ادبی میگذرم،از دین ها و مذهب ها،اعتقادت و افکار میگذرم،از عشق میگذرم و در آغوش مادرم آرام میگیرم. آری،آخرین نقطهٔ سفر من،آغوش بی منت اوست. _خانومِ لوبیا_
``کیمسوفیا``
یاد این افتادم. ولی من یه آدم ساده‌م..
حس و حال این تصویر مثل اینه که قدم‌هایی که تو مسیر درست برداشته بودی به ثمر نشستن.
داشتم "هرگز دروغ نگو." رو میخوندم؛ من کاملا درکشون میکنم.