eitaa logo
چشمه جاری
519 دنبال‌کننده
741 عکس
146 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی 🔷 صبح زود، من و آقای عرب زاده با استاد صفایی رحمة الله علیه عازم حرم امام رضا علیه السلام بودیم. 🔷 حاج شیخ گفتند: هر کدام یک یا چند نفر از دوستان یا مسئولان را در ثواب زیارت خود سهیم کنید. 🔷 امام خمینی رحمة الله علیه و برخی دیگر از مسئولان، خیلی دلشان می خواهد که به زیارت بیایند؛ اما به خاطر کارها و مسئولیت هایشان نمی توانند. 🔷 گفتم: شما چه کسی را سهیم کردید؟ جواب ندادند، دوباره و سه باره پرسیدم. گفت: معادی خواه را. 🔷 گفتم: کسی که عامل همه این شایعات بر علیه شماست⁉️ 🔷 گفتند: می خواهم آن دنیا ببیند او برای من چه کرد و من برای او چه کرده ام‼️ 📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۱۴ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی 🔶 با استاد صفایی رحمة الله علیه از حرم امام رضا علیه السلام بیرون می آمدیم، گفت: حقیقتاً آدمی در حرم أهل بیت علیهم السلام زیر بارش بی امان فضل الهی پاک می شود. 🔶 همانطور که جسم ما کثیف می شود و نیاز به شستشو و حمام دارد، دل و روح ما هم کثیف می شود. 🔶 حرم تطهیرگاه قلب و روح انسان است. 📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۲۲ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 تقسیم نمک غذا 💠 در روايت آمده: يكى از اصحاب حضرت سجّاد علیه السلام نقل مى‏كند: شبى از شب‏ها ديدم كه حضرت بار سنگينى را بر روى دوششان حمل مى‏كنند و مى‏روند. 💠 در مسيرى كه مى‏رفتند، بار به زمين افتاد و ايشان نمى‏خواستند كه كسى متوجه شود. من آمدم و كمك كردم. ديدم مقدار نان و خرمايى است كه حضرت آماده كرده‏اند تا تقسيم كنند. 💠 به ايشان گفتم اجازه بدهيد من بردارم. حضرت اجازه ندادند و فرمودند: «هر كس بايد بارِ خودش را خودش بردارد». 💠 شخص مى‏گويد با حضرت تا اطراف شهر آمديم. ديدم ايشان نان و خرما را بدون سر و صدا بالاى سرِ عدّه‏اى كه از اهل سنّت بودند و شيعه نبودند، گذاشتند. 💠 به ايشان گفتم:«يابن رسول اللَّه، ايشان كه از شيعيان نيستند؟!» حضرت فرمودند: «اگر از شيعيان بودند كه نمك غذايمان را هم تقسيم مى‏كرديم». 📚 روزهاى فاطمه، ص ۴٠ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 مرحوم بحر العلوم كه يكى از علماى بزرگ است، براى يكى از علماء كه خود صاحب كرامات است، پيغام مى‏فرستد تا خدمت ايشان برسد. 🔷 وقتى مى‏آيد، مى‏بيند كه اين بزرگ، در حالى كه دست به محاسنش گرفته، خيلى منقلب و ناراحت است. 🔷 آن بزرگ به او مى‏گويد: تو هستى و در همسايگى‏ات كسى است كه دو روز غذا نخورده و گرسنه مانده است؟! چرا كارى نكرده‏اى⁉️ 🔷 آن عالم در جواب مى‏گويد كه من نمى‏دانستم. آن بزرگ اعتراض مى‏كند كه چرا نبايد بدانى⁉️ اگر مى‏دانستى و اقدام نمى‏كردى، كه يهودى بودى! 🔷 حال شما ببينيد در همسايگى خود چه افرادى سوختند و از بين رفتند! نه در همسايگى كه در خانه خود، چقدر زن و بچه‏هاى ما ضايع شدند و يا خواهر و برادرهاى ما به فساد و فحشاء كشيده شدند. 🔷 با اين همه كوتاهى، انتظار داريم كه دلمان بلرزد؟! خيلى جنايت كرده‏ايم! 📚 اخبات، ص ۱۱۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
استاد صفایی رحمة الله علیه 🔷 يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدت‏ها در حرم رفت و آمد مى‏ كرد، ولى نه حالى پيدا مى‏ كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مى‏شد. 🔷 از خودش بدش مى‏ آيد و تصميم مى ‏گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى‏ گيرد. 🔷 قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى ‏كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى‏ كند. پيش او مى‏ رود و مى ‏پرسد: چرا اين قدر بار زده ‏اى⁉️ 🔷 پيرمرد مى ‏گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ‏ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده ‏اى، به خانه نيا! 🔷 بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى‏ كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى ‏خورد و تحوّلى در او ايجاد مى‏ شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى ‏كنند. 🔷 به منزل آنها مى‏ رود و سعى مى‏ كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى ‏فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى‏ رود تا خداحافظى كند. 🔷 وقتى وارد حرم مى‏ شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى‏ كند و منقلب مى ‏شود. 🔷 صاحب دلى مى‏ گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوت‏ها از بين برود. 📚 اخبات، ص ۱۱۴ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 مبلغ توحید 💠 عده‏اى خيال مى‏كنند بايد به فقير تأمين داد كه هر وقت نداشتى سراغ من بيا و از من بگير. و خيال مى‏كنند نهايت احسان همين است، در حالى كه اين تأمين بزرگ‏ترين خيانت است. 💠 اين تأمين، بت پرست بار آوردن است. فقير همين كه تنگدست مى‏شود، به ياد من مى‏افتد و به سراغ من مى‏آيد و هنگامى كه به او انفاقى كردم به من علاقه‏مندتر مى‏شود. 💠 عارفِ آگاه، نه تأمين مى‏دهد و نه هميشه فقير را به خود راه مى‏دهد. چه بسا كه خودش او را رد كند تا بُت او بشكند و به ديگرى سفارش كند و يا به وسيله‏ى واسطه‏اى حاجتش را به او برساند و از راهى كه حساب نمى‏كند گرفتاريش را مرتفع نمايد تا توكّل و اعتقاد و عشق به حق در فقير رشد كند و زيادتر شود. 💠 سرّ اينكه پيشوايان در شب انفاق مى‏كردند همين بود كه افراد، بت پرست بار نيايند و متملّق و چاپلوس و يا ذليل و خوار نگردند. 💠 و سرّ اينكه خداوند به آنهايى كه بر او توكّل كرده‏اند، «مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ» روزى مى‏دهد همين است كه اينگونه به توكل و توحيدِ عميق‏ترى خواهند رسيد و بر شيرها تكيه نخواهند كرد و گرفتار پستان‏ها نخواهند شد، بلكه خزائن و منبع‏ها را مى‏بينند و قدرت حق را مشاهده مى‏كنند كه پستان‏ها را از شير انباشته است. 📚 فقر و انفاق، ص ۷۲ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا عزیزالله حیدری 🔶 استاد صفایی رحمةالله علیه با آنکه از نقش انفاق، آن هم با ضابطه هایش بسیار گفته بود و خود عامل بدان بود، یک بار خود دیدم هنگام مطالبه کمک مالی طلبه ای از ایشان فقط دعا کرد و گذشتیم. 🔶 بعد از دور شدن از آن شخص گفتند: حالت او که به ما امید بسته بود، شرک را در او زنده مى‏كرد. 🔶 باید غیر مستقیم کمک را رساند، تا نظر فرد نیازمند از خلق بریده و متوجه خداوند شود. 🔶 همان روز دیدم بدهی وام شخصی را که امضای استاد را برای ضمانت جعل نموده بود، پرداخت نمود. 📚 مشهور آسمان، ص ۳۷ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 به حجره دوستی رفته بودم؛ فقیری آمد. نمی دانم دوستم می خواستم خودی نشان بدهد یا این باوری بود که به اشتباه به آن رسیده بود. 🔷 مبالغی به آن فقیر کمک کرد و هنگام رفتن فقیر، به او گفت: هر وقت احتیاج داشتی، نزد من بیا، نکند من را فراموش کنی، نکند از من دریغ کنی. 🔷 وقتی پیش من برگشت، غروری در وجودش بود و نگاهش را به چشم های من دوخته بود که ببیند عکس العمل من چیست. شاید خیال می کرد خیلی از او تعریف خواهم کرد. 🔷 گفتم: تو می دانی اول زندیق عالم هستی. گفت: من⁉️ گفتم: بله، تو. گفت: چطور⁉️ 🔷 گفتم: این چه جور کمک کردن است، چرا خلق را بت پرست می کنی، چرا او را به خودت می بندی و اسیر و ذلیل خودت می کنی، یعنی چه هر وقت خواست بیاید سراغت، چرا برای خلق بت می سازی ⁉️ 🔷 خدا اگر می خواست شکم ها پر شوند و تن ها پوشیده، مگر خودش نمی توانست چنین بکند⁉️ همان حرفی که کافران می گفتند:«أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ». آیا به کسی غذا بدهیم که اگر خدا می خواست، خودش به او می داد؟؟ 🔷 واقعا اگر مسئله فقط غذا دادن بود، خود خداوند می داد و به کسی نیازی نبود. پس چه شد که مسئله به تو واگذار شد؟ 🔷 این مسئولیت را به تو دادند تا هم تو رشد کنی و هم او رشد کند؛ تو با دادنت و او با نگرفتن و آزاد بودنش. 🔷 گفتم: تو با اینگونه انفاق کردنت، او را بت پرست و اسیر و ذلیل کردی و خودت را هم بدبخت می کنی. 🔷 خود خدا وقتی می خواهد به خلق روزی بدهد، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»یعنی از راهی که حساب نشده است، می دهند. 🔷 چون من اگر بدانم هر ماه فلان مبلغ از فلان جا یا فلان شخص به من می رسد، هر ماه به این رو می آورم. 🔷 اگر بدانم از فلان ثروتمند به من فلان مبلغ کمک می رسد، متوجه و اسیر او می شوم. در نتیجه او معبود و محورم، و ملاک حبّ و بغض من می شود. 🔷 اینکه خدا «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» می رساند، برای این است که توحیدم غنی تر و یقینم زیادتر گردد. 📚 جمع ها و حاصل جمع ها، ص ۴۵ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 کمال جوانمردی 🔷 براى بعضى از دوستان كه براى ايتام كارگشايى مى‏كرد، حكايتى نقل كردم از جوانمردى كه در كار ماشين بود و از تبار بنى‏هندل، ولى لوطى بود و دريا دل. 🔷 اين جوانمرد دوستى داشت كه در تصادفى رفت و خانواده‏ى سنگينى باقى گذاشت با فقر و نياز و آبرودار. 🔷 جوانمرد با خود فكر كرد كه چطور به اين عزيزان امكانى برساند كه ذليل نشوند و بر خاك نيفتند؟ به نتيجه‏اى رسيد و تصميمى گرفت. 🔷 پس از مدتى به سراغ آنها آمد و با سخنى براى آنها از سرّى پرده برداشت، كه پدر شما پول زيادى به من قرض داده بود و بر من منّت گذاشته بود كه هر وقت دستم باز شد بازگردانم. 🔷 حال رفته است و از من هم سندى ندارد، من گرفتارم از شما خواهش مى‏كنم كه آبرويم را نگهداريد و اين بدهى و دين سنگين را ماهيانه از من بگيريد، من هم جبران مى‏كنم و بعدها از خجالت شما بيرون مى‏آيم. 🔷 آن خانواده هر ماه باعزّت و حتى خشونت بر سر جوانمرد بانگ مى‏زدند كه معطل نكن و مردانگى را به نامردى پاسخ مده. 🔷 و هنوز هم پس از سال‏هاى سال نمى‏دانند كه جوانمرد هيچ بدهى نداشته و بخاطر راحتى يتيم‏ها و خانواده‏ى بى‏سرپرست اينگونه خود را وامدار نشان داده بود و در گرو گذاشته بود. 📚 چهل حدیث، ص ۱۳۴ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 وسعت انفاق 🔶 ما خيال مى‏ كنيم همين كه چيزى نداشتيم تكليفى نداريم، در حالى كه انفاق، نه به ثروت، كه به توانايى ما بستگى دارد. 🔶 جايى كه برادر من توان قرض ندارد و اعتبار ندارد، من كه توانايى دارم‏ و اعتبارش را دارم، به قرض كردن سزاوارترم. او با اين قرض، كمرش مى‏ شكند و فكرش مشغول مى‏ شود، اما من كه وسيع‏تر و قوى‏ ترم، نه كمرم مى ‏شكند و نه فكرم مشغول مى ‏شود، حداكثر از آبرويم مايه بگذارم ... 🔶 خوب! چه اشكالى دارد؟ مگر آبرو را براى چه مى‏ خواهم؟ آبرويى كه كارى را از پيش نبرد و گرهى نگشايد، نبودنش بهتر. 🔶 يكى از بزرگان، از ثروتمندى ارادتمند، بيش از يك ميليون تومان قرض گرفته بود و به بيچاره‏ها رسانده بود. هنگام احتضار آن بزرگ مرد، اين ثروتمند در بالينش نشسته بود و به كار خود فكر مى‏ كرد كه با اين همه پول چه خواهم كرد و چه خواهند كرد. 🔶 در اين فكر بود كه اشك‏هاى آن بزرگ، او را به خود آورد. پرسيد: چرا ناراحت هستيد؟ چرا اشك مى‏ ريزيد؟ بزرگ مرد، آرام، با زبانى كه مرگ رفته رفته رمقش را مى ‏گرفت، گفت: اكنون من بر حق وارد مى ‏شوم و او از نعمت‏هايى كه به من داده، بازخواست خواهد كرد. 🔶 اگر از من بپرسد، تو اعتبار داشتى كه دو ميليون قرض بگيرى و اين پولى بود كه آنها مى‏ دادند و صدمه نمى‏ خوردند و آخر سر هم مى‏ توانستند با ما حساب كنند، من چه جواب بدهم؟ 🔶 ثروتمند به خود آمد كه اين مرد از اعتبارش مسئول است و من از داراييم مسئول نيستم؟ او هم از سر هستى خويش برخاست. 📚 فقر و انفاق، ص ۸۶ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅ استادم بارها مرا نصحيت مى‏كرد كه جايى خودم را گرو نگذارم و مطلع شده بود كه ضامن كسى شده‏ام. ✅ اين روايت را تذكر دادند كه «الضِّمانَةُ غَرامَةٌ». ضمانت غرامت است، غصه است. ✅ گفتم با توجه به همين مسئله اقدام كرده‏ام؛ چون بايد حساب كرد كه چه كسى غرامت را بهتر مى‏تواند تحمل كند. و چه كسى تواناتر است. ✅ من اگر به اين خاطر به زندان هم بيفتم، هيچ باكم نمى‏شود و نظام كارم از هم نمى‏پاشد در حالى كه آن طرف چه بسا به جنون برسد و يا قبرستان نقب بزند. و يا شيرازه‏ى زندگيش از هم بپاشد. 📚 انتظار، ص ۱۲۲ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 خیال باطل 💠 «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى أَسئَلُهُ فَيُعْطينى وَ إِنْ كْنُتَ بَخيلاً حينً يَسْتَقْرِضُنى». وقتى خدا از من قرض مى‏خواهد و از داده‏هاى خودش از من طلب مى‏كند، تا من به جريان بيفتم و در جريان، بهره بدهم و بهره ببرم، بارور شوم و بارور كنم و همچون آب‏هاى راكد نگندم و همچون شير مانده در پستان، چرك و دمل نشوم، من بخل مى‏ورزم و خيال مى‏كنم كه با دادن، كم مى‏شوم، در حالى كه پستانى را كه مى‏دوشى، رگ مى‏آيد و زياد مى‏شود و هنگامى كه رهايش كردى مى‏خشكد و حتى پيش از خشكيدن، چرك و دمل مى‏شود. 📚 بشنو از نی، ص ۴۷ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie