◼️👈 حقیقت لعن
🔶 ما لعنهایمان بی اساس است؛ مثلاً کبوتری داریم و کسی آن را میگیرد؛ یا وسیلهای داریم و کسی آن را خراب میکند یا دوستی آن را میبرد؛ آنها را لعن میکنیم؛ مثل وقتی که بچّه بودیم و اگر کسی وسیلههایمان را که دوست داشتیم می برد، از او نفرت پیدا میکردیم و او را لعن میکردیم.
🔶 کسی که مغازهاش را که نان دانی اش است، خراب میکنند او از آن شهردار و شهرداری و حکومتی که این کار را کرده، ناراحت میشود و نفرت پیدا میکند و لعنشان میکند؛ در مقابلشان میایستد و حتی حاضر است به قتلشان کمر ببندد.
🔶 ما از وجود ولیّ چه بهرهای میگیریم و در فقدان او چه محرومیتی میبینیم که در برابر کسانی که ما را از او محروم کردهاند بایستیم و قد علم کنیم و درگیر شویم و مبارزه کنیم و دست کم لعنشان کنیم.
🔶 در روایتی درباره ولیّ آمده که حتی زمینهای خشک، کسانی را که ولایت را از مسیرش منحرف کردند، لعن می کنند؛ چون آن زمین حقش نبوده که خشک باشد.
🔶 هر انسانی که گرفتار است یا هر پدیدهای که در این عالم کسری پیدا کرده، گرفتاری یا کسریاش به خاطر این بوده که نگذاشتند در نظام صحیحش قرار بگیرد. به همین دلیل عاملان این انحراف را لعن میکند. لعن را با این مفهوم میتوانیم بفهمیم بقیّهاش اضافه است.
🔶 لعن عمر و شمر و یزید وقتی برای ما مفهوم است که بفهمیم اینها چه نوری را از ما دریغ کردند. وقتی بفهمیم اینها چه چشمهای را به روی ما بستند، چه نیرو و چه زمینی را از ما گرفتند و چه ریشههایی را از خاک بیرون کشیدند، مصاب و مصیبتمان مشخص میشود.
🔶 چه در اصل وجود هر پدیده ای در این عالم، وجودش و حظ وجودیاش در گرو ولیّ است و چه در بهرههایی که میگیرد، از اوست؛ آن به آن از ولیّ به او فیض میرسد.
🔶 وقتی وجود عالِم، این قدر در این عالم اثر دارد که با مرگش، فشار و سنگینیاش در همه دنیا هست، دیگر اثر فقدان ولیّ مشخص است که در چه حد است.
🔶 اینجاست که در این دید شیعی چه به آن معنای وسیعش و چه در همین حد هدایت که مطرح کردم، ذره ذره این عالم از وجود ولیّ محروم شده، اهل سماوات محرومند، اهل زمین محرومند، انسان محروم تر است و مسلم محروم تر، طبیعتاً محبّ آنها و کسی که از آنها حاکمی برای خود گرفته مصباحی گرفته سفینهای گرفته معیاری گرفته و الگویی داشته مصاب و مصیبت بزرگتری دارد.
🔶 وقتی فرزندمان، چشممان، دستمان یا امنیتمان را از دست میدهیم، چه چیز از ما کم میشود؟ نکته همین است که وقتی که دستی از من کم بشود، هنوز میتوانم با دست دیگر همان سیر کمالی را که داشتم، داشته باشم.
🔶 ولی وقتی در رهبری انحراف ایجاد کردند و ولیّ را کنار گذاشتند و چشمه نور را به خون بستند، وقتی از نور ولیّ محروم میشوم و در تاریکی قرار میگیرم، خسارت من خیلی سنگین و جبران ناپذیر است، اینجاست که میگویم:«عَظمَ مُصابی».
🔶 این محرومیت را نمیشود با محرومیتهایی مثل محرومیت از زن و فرزند و دست و چشم و گوش مقایسه کرد. چون در دید شیعه ولیّ متمم تمام این نعمتهاست؛ اوست که به ما یاد میدهد چگونه از نعمتها بهره مند شویم.
🔶 ولیّ، مکمّل و متمم است. به اصطلاح کلمه «آخر جمله» و «متمم الفائده» است. وقتی از چنین وجودی محروم میشوی، همه ابتدائیات و مبتدیاتت، در هوا و از دست رفته است.
📚 خون خدا، ص ۳۳
🆔👉@cheshmeyejarie
◼️👈 مراتب مصیبت
🔷 یک وجود وافی، یک وجود کامل، فقدانش در مرحله اول بر تمامی ذرّات این عالم خاکی و افلاکیاش اثر میگذارد.
🔷 در مرحله بعد، اهل اسلام و اهل ولایت که حظ و هدایت بیشتری از ولیّ میگیرند و سهم زیادتری از ولیّ میبرند.
🔷 پس درجه مصیبتها هم، بالا میرود. این است که یک بار میگوید:«عَظَمَتْ مُصِيبَتُكَ فِی السَّماواتِ عَلى جَمِيعِ أَهْلِ السَّماواتِ»، جای دیگر میگوید:«عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا وَعَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الإسلام .» در مرحله بعد، تکرار میکند:«عَظْمَ مُصابی»، رنجی که من شیعه از فقدان حسین بردم رنج بزرگی است!
🔷 پس در این دید و بینش، فقدان ولیّ باری است که بر تمامی عالم سنگینی میکند و مصیبتی برای ذره ذره این عالم است؛ مصیبت هر انسان و شیعهای است که با عشق آنها زنده است و دلش از حبّ آنها ارتزاق میکند.
🔷 حظی که یک سنگ از وجود ولیّ میگیرد و حظی که انسان عادی از ولیّ میگیرد، فرق دارد با حظی که یک وجود عاشق از ولیّ میگیرد.
🔷 مثلاً گاهی یک نفر در حد استفاده از امضای کسی او را میشناسد؛ ولی گاهی او را دوست دارد، امید زندگیاش است، نور زندگیاش است، الگوی زندگیاش است، راه را به او نشان میدهد؛ این پیوند پیوندی عمیق است و فقدانش مصیبتی بزرگ:«عَظُمَ مُصابی بكُم ».
🔷 این است که اینها در برابر این مصیبت، باید فریادشان تا عرش برود و با همین نگاه شعرهایی را که درباره امام حسین علیه السلام گفته شده میتوان نقد کرد.
📚 خون خدا، ص ۳۵
🆔👉@cheshmeyejarie
◼️👈 عاشورای اموی
🔶 عاشورا در بینش اهل دنیا چیست؟ یک مسئله که در زیارت عاشورا مطرح شده برکت است:«تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ» بنی امیّه به این روز تبرّک میجستند.
🔶 یکی از علما در شرحی که راجع به زیارت عاشورا نوشته، بیان کرده که تبرّک بنی امیّه در این روز اینگونه بوده که لباس نو بپوشند و روزه بگیرند و غذا ذخیره کنند و شادی نمایند.
🔶 تبرّک جستن بنی امیّه با عاشورا یعنی معتقد بودند که روز میمون و مبارکی است. انسان در بهار تخمی را می کارد و به خاک میدهد؛ چون مبارک است و زیاد میشود و رشد میکند؛ اینها هم معتقد بودند در عاشورا در این روزی که خون حسین به خاک ریخته شد هر کاری بکنند مبارک میشود و حاصلش بیشتر میشود.
🔶 آنها با چه بینشی این روز را متبرّک میدانند؟ برای کسانی که حکومت را میخواهند، هیچ چیز خطرناک تر از وجود حاکم صالح نیست.
🔶 برای طالبان دنیا، هیچ چیز خطرناکتر از کسی نیست که میخواهد این دنیا را به جایگاه خودش ببرد؛ چون همه منافع آنها را زیر و رو میکند، لباس از تنشان در میآورد آذوقه شان را میگیرد، امن و راحتی و انسشان را میگیرد، اجتماعشان را متفرق میکند و پراکنده و نابودشان میسازد.
🔶 پس معلوم است روزی که حسین را به خاک میاندازند و چشمه این نور را به خیال خودشان میبندند، روز تبرّک و میمنت آنهاست.
🔶 همچنین این روز، روز فرح و شادی شان هم هست:«وَهُذَا يَوْمُ فَرِحَتْ بِهِ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ» چرا که به پست میرسند و از دید مادی، به آنها در این روز حکومت و عنوان و ری و کوفه، پایین تر یا بالاتر از اینها را میدهند. و خلاصه پست هایشان را بالاتر میبرند.
🔶 اهل دنیا از فقدان ولیّ چرا بهرهمند نشوند؟ معلوم است که وقتی نسخه اصل آمد، جای اینها تنگ میشود؛ وقتی حاکم آمد، دیگران محکوم هستند و باید کنار بکشند.
🔶 کنار کشیدنشان؛ یعنی نه لباس و نه غذای آن چنانی و نه انس و الفتی، نه قصر حمراء و خضراء، همه چیز از اینها گرفته میشود.
🔶 وقتی حضرت علی علیه السلام به حکومت رسید، عمرو عاص به معاویه گفت: خوب فکر کن وقتی علی تو را از داراییات جدا میکند همان طور که چوب را از پوستش (مثل پوست درخت بید که به راحتی از چوبش جدا میشود) جدا میکند تو چه باید بکنی؟
🔶 عاشورا روزی است که در آن، کسانی که همه چیزشان و همه رویاهاشان از دست رفته بود، زمام امور را به دست گرفتند. این است که فرح و تبرّک ایشان در لحظهای است که امام حسین علیه السلام را به خاک میاندازند.
📚 خون خدا، ص ۴٠
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 چرا امام حسین علیه السلام، معیار است؟ چرا «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ». دوست کسی هستم که شما را به دوستی برگزیند؟.
🔷 اگر این مصیبت را مصیبت خودمان دیدیم، خود را خون خواه خون امام حسین علیه السلام میدانیم.
🔷 این جمله در زیارت هست که من طالب ثار خودم هستم:«أن يَرزُقَنِی طَلَبَ ثارِى مَعَ اِمامٍ هُدًى» من در طلب این هستم که خون خودم را بخواهم.
🔷 اگر پدرم یا برادرم یا دوستم را میکشتند، خون خواهیشان به عهده خودم بود؛ چه رسد به ولیّ که از آنها به من نزدیکتر و متمّم همه آنهاست. پس من خواستار و خواهان خون خواهیاش هستم.
📚 خون خدا، ص ۴۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 امام على علیه السلام در خطبه ۱۶ نهج البلاغه به «خصلتهاى عمل» اشاره مینمايد و گذشته از «عمل»، «سعى» و گذشته از «سعى»، «سرعت»، را مطرح مىكند. «سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا»؛ «كوشنده ى شتابنده»، نجات يافته است.
🔶 عمل بايد با توان تو سنجيده شود. سعى. عملى كه با توانايى تو هماهنگ است؛ يعنى سعى تو، بايد با زمان مناسب و جايگاه مناسب سنجيده شود.
🔶 اين درست است كه توّابين خونهاى خود را در راه امام حسين علیه السلام دادند، اما اگر اين خونها، در روز تاسوعا، به امام حسين علیه السلام مىرسيد، شايد عاشورايى پيش نمى آمد.
🔶 ابن زياد چندين روز امام حسين علیه السلام را محاصره كرده بود، مىترسيد كه از عراق و اطراف يارانى برسند. و يا از همين سپاه موجود كسانى به سوى امام حسين علیه السلام باز گردند، اين وحشت آنها را نگاه داشته بود.
🔶 اگر توّابين پيش از تاسوعا به امام حسين علیه السلام پيوند مىخوردند و در آن زمان به امام حسين علیه السلام روى مىآوردند، كار به آنجا نمىكشيد. و ترس آنها، از آن هجوم جلوگير مىشد.
📚 انتظار، ص ۱۹۳
🆔👉@cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 در طول تاريخ خيلى ها از امام حسين علیه السلام ياد كردند و خون هم دادند.
🔷 بعد از عاشورا چهار هزار خون از توابين بر روى زمين ريخت. ولى اين خونها چه كرد؟
🔷 قطرههاى بنزين اگر در جايگاه خودش بنشيند حركت ايجاد مىكند، اما خروارها بنزين آزاد، جز حرارت اثرى ندارد.
🔷 اين مهمّ است كه عمل را با زمان و مكان خودش بسنجيم و شتاب كنيم.
🔷 فقط به عمل و اقدام قانع نباشيم كه: «سارِعُوا الى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم»، «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات». بايد شتاب داشت و مسابقه داد و كار را در زمان و مكان مناسبش ارائه داد.
📚 انسان در دو فصل، ص ۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 معنا و مراحل نصرت
💠 نصرت، يارى كردن است. و يارى هم مراحلى دارد: با زبان، با دست، با آبرو، با مال، حتى با سعى و ارتباطى كه برقرار مىكنى.
💠 من گاهى نمىتوانم كارى كنم، ولى مىتوانم دوستانم را به هم مرتبط كنم. اگر ده نفر به هم نزديك شوند و همديگر را بشناسند، كارگشا مىشوند. اين ارتباطى كه من بين اينها برقرار مىكنم كارگشاست؛ اينها جز نصرت است.
💠 تويى كه زبان ندارى، دست ندارى، مال ندارى، ولى رابطه برقرار مىكنى، اين رابطه جز يارىهاى سنگين و ياورىهاى مفيد و مؤثرى است كه تحقق پيدا مىكند.
💠 در آخر سوره آل عمران آمده است:«يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»؛ اين رابطه، هم به معنى مرزدارى است و هم به معنى پيوند دادن.
💠 بايد نيروهاى پراكنده و متشتّت را با هم از درون پيوند بدهى. آنجا كه نمىشود سرهاى آنها را گرفت و به هم نزديك كرد، آنجا كه به هم پشت مىكنند و هر كدام به سويى مىروند، اگر بتوانى بايد دلهاشان را به هم نزديك كنى، پيمانها را شفّاف و مشخص كنى و به يادشان بياورى.
💠 يك مرحله هم مرحله فداكارى و جلودارى است، كه تو خودت را جلو بيندازى. فداكارى هم مراحلى دارد.
💠 خيلىها براى امام حسين علیه السلام فداكارى كردند و جان دادند، ولى بعد از زمانش؛ در حالى كه در زيارت عاشورا آمده است:«أَللّهُمَّ اجْعَلْنا مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلام». اين هم يك حد از نصرت است كه هم جان بدهى و هم جلوى حسين بميرى.
💠 در تاريخ آمده كه چهار هزار نفر از توابين آمدند و براى امام حسين علیه السلام خون دادند كه اگر در روز عاشورا اين كار را كرده بودند، كار امام حسين علیه السلام متفاوت مىشد و به آنجا نمىرسيد. جلوى او، پيشاپيش او، نه پشت سر او!
📚 مشكلات حكومت دينى، ۸۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 وجاهت
✅👈 «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ».
🔷 زیبایی در نزد افراد مختلف، وسیلههای مختلفی دارد. کسی که میخواهد نزد خدا به وجاهت برسد با چه وسیلهای به این وجاهت می رسد؟
🔷 وجاهتی که منظور حق بشود و از کسانی نباشد که:«لا يَنْظُرُ إِلَيهِمْ»، «لا يُكَلِّمُهُمُ». خداوند روز قیامت با آنان سخن نمیگوید و به ایشان نمینگرد.
🔷 از کسانی نباشد که محجوب میشود و ناظر به وجه الله نمیگردد:«انهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون»
🔷 این منظور شدن برای کسانی نیست که پیمانها را میفروشند و در برابر، ثمن کمی به دست میآورند:«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لهم فی الآخرة ولا يُكَلِّمُهُمُ الله ولا يَنْظُرُ إلَيهِم يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُرْكِيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».
🔷 کسانی محبوب هستند که:«مَنْ أوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ». هر که به پیمان خود وفا نماید و تقوی پیشه کند، همانا خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
🔷 و این است که امام حسین علیه السلام وسیله وجاهت ما در نزد خداست، که به ما وفا را میآموزد و سرشاری و سرشار کردن را یاد میدهد و منظور خدا قرار میدهد.
📚 خون خدا، ص ۴۸
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ».
💠 براى كسى كه وجاهت و آبرو را در حوزه خانواده و فاميل و شهر و منطقه و مملكتى و يا تمام زمين مىخواهد، وسيلههاى وجاهت مىتواند محبت و بخشش و خدمت و شهرت و طرفداران و هواخواهان و تأثير و تبليغات باشد.
💠 اما براى كسى كه از حوزه زمين فراتر مىرود و عظمت در آسمانها و وجاهت عندالله و در حضور حق را خواستار مىشود، وسيله وجاهت هم متفاوت خواهد شد. و ديگر نمىتواند به وسائلى در سطح خانواده و بستگان و همشهرىها و هموطنها و اهل خاك، دل خوش كند.
💠 كه وجاهت در حضور او و در محضر او براى كسانى است كه با سر رفتهاند و جام را تا آخر نوشيدهاند و توجه از غير او برداشتهاند و به وفا راه يافتهاند. و يا با وفاداران و سرافرازان پيوندى بستهاند و رشتهاى در ميان رشتهها انداختهاند.
💠 آدمها با انتخابها و پيوندها و وفا و سرشار كردنشان به ارزش و آبرو مىرسند و خريدار پيدا مىكنند؛ «انّ اللّه اشترى من المؤمنين ...»، خدا از عاشقها خريدار است و اين چنين متاعى را از خاك بر مىدارد؛«قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ».
📚 تو میآیی، ص ۲۱
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 وجاهت مختصّ كسانى است كه هم محبوبيّت دارند و هم تواضع.
🔶 كسى را كه دوست ندارى و نزد تو محبوبيّتى نيافته، برايش تَرِه هم خُرد
نمىكنى. و به اندازهاى هم كه محبوب تو باشد وجاهتش بيشتر مىشود.
🔶 مؤمن و متّقى و محسن، محبوب خداوندند كه:«اللَّهُ يُحِبُّ الْمُؤْمِنينَ»، «يُحِبُّ الْمُتَّقينَ»، «يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».
اين مجموعهى محبّتها است.
🔶 و محبّت نتيجهى تبعيّت از او است كه:«فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ». و نتيجهى اين است كه تو تابع باشى و پيرو و منتظر مزد هم نباشى.
🔶 آنچه اياز را در دل، محمود جاى مىداد و بزرگ مىكرد، اين بود كه وقتى هدايايش را پخش كرد و درهم و دينار و اشرفىها را مىريخت، همه مشغول جمع آورى آنها بودند و تنها كسى كه از پشت سر محمود مىتاخت و اسب مىدوانيد و لحظهاى هم متوقّف نشد، اياز بود. و از دوست به غير او مشغول نشد.
🔶 محبوبيّت براى كسى است كه بكوشد و كوتاهى هم نكند و خودش را هم بدهكار بداند.
🔶 وجاهت، تواضع مىخواهد. به حضرت موسى خطاب شد كه مىدانى چرا من تو را از بين همهى خلائق، انتخاب كردهام؟
🔶 به خاطر اينكه در ميان همهى چهرهها گشتم و در ميان همهى مخلوقات بررسى كردم و كسى را متواضعتر از تو نيافتم.
📚 شرحى بر دعاهاى روزانه حضرت زهرا، ص ۱٠۷
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 حسين علیه السلام آمد تا كشته شود، تا شفيع ما باشد، تا آبروى ما باشد. حسين آمد تا با خون خود، نهال دين را آبيارى كند. قتل او، شهادت او به نفع اسلام بود.
🔷 اين دو تحليل، به اينگونه، همان رضايت به قتل حسين علیه السلام است و خشنودى از شهادت اوست؛ كه در زيارت او مى خوانيم: «لَعَنَ اللَّهُ امَّةً قَتَلَتْكَ». «لَعَنَ اللَّهُ امَّةً ظَلَمَتْكَ». «وَ لَعَنَ اللَّهُ امَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ». اين دو توضيح به اينگونه، با اين جملههاى زيارت عاشورا ناسازگار است.
🔷 آرى! اين شهادت، انتخاب حسين است و اين شفاعت نتيجهى كار عظيم او. شهادت انتخاب است، نه هدف. و شفاعت نتيجه است، نه مقصد. تمام مطلب در همين نكته نهفته است كه انتخاب با هدف تفاوت دارد.
🔷 گاهى انسان كارى را انتخاب مى كند و هدفش چيز ديگر است. اميركبير، هنگامى كه در فين كاشان به مرگ مجبور مى شود، آن نوع مرگ «رگ زدن» را انتخاب مىكند. اينگونه مردن، انتخاب اوست، در حالى كه هدفش نيست. هدفش زندگى است و آرزويش در دارالفنون...
🔷 همين طور اثر با هدف تفاوت دارد. كسى كه در راه اطاعت گام بر مىدارد، به كرامتها و قدرتهايى مىرسد، در حالى كه خودش آن را نمىخواهد و در حالى كه هدفش جز قرب حق نبوده است.
🔷 من هنگامى كه چراغ را روشن مىكنم تا راه را بيابم، ناچار در كنار روشنايى حرارت هم به دست مىآيد، در حالى كه هدف، يافتن راه است، نه گرماى چراغ.
🔷 شفاعت همراه اين انتخاب بزرگ هست و شهادت بهترين انتخاب است، در حالى كه رضايت به مرگ و به شهادت او هم در كار نيست. فقدان او بزرگترين مصيبت است، كه شفق را غمگين كرد و سنگها را به خون نشاند.
📚 عاشورا، ص۵۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 داستان نينوا نشان داد آن وقت كه مردم از يزيد بريدند، باز به سراغ على بن الحسين عليه السلام نيامدند و همين نكته نشان مىدهد كه حكومت علوى نياز به:
۱_ دگرگون شدن تلقى مردم از خويش
۲_ نياز به تربيت مهره هاى كارساز
۳_ نياز به جايگزين ساختن آنها دارد.
🔶 مادام كه اين نيازها تأمين نشده باشد كار با فتك و ترور و كشتن سردمداران درست نمى شود:«أَنَّ الْإِيمَانَ قَيَّدَ الْفَتْك».
🔶 آنها كه بر مسلم مى شورند كه چرا ناتوان ماند و ضعيف برخورد كرد و يا بر هانى كه چرا ابن زياد را با نقشهى شريك و يا گونه ى ديگر به دام نينداخت و از بين نبرد، اينها نمى دانند كه تحمل حكومت علوى حتى پس از واقعهى كربلا شكل نگرفت و كارها هماهنگ نشد.
🔶 و نمىدانند كه مأموريت مسلم در حدّ ارزيابى بود و حتى حسين عليه السلام بارها به اصحابى كه اذن مىخواستند تا سركردهاى را بزنند اجازه نداد و شروع نكرد.
🔶 كسانى كه مى توانند در پناه رضاخان يا محمدرضاخان با آن همه فشار زندگى كنند، كسانى كه مى توانند همراه صدام و مبارك و حسن و حسين و فهد با اسلام خود جشن بگيرند.
🔶 كسانى كه مى توانند در سوئد يا هلند يا اروپا و آمريكا با آزادى به انسانيّت خويش پاى بند باشند، بايد بدانند كه اينها از آدميّت و اسلام و تشيّع بهره اى نبرده اند.
🔶 كسانى كه خود را باور كرده اند و از حكومت، رشد و تربيت و تعليم، نه سوادآموزى و بهداشت و رفاه، را مىخواهند، چگونه مىتوانند در زير اين سقفهاى كوتاه سر بلند كنند.
🔶 گرچه با تو بودن را هنوز نياموختهام، ولى با غير تو بودن را هم نمى توانم. تشيّع و اسلام و انسانيّت ما با اين ناتوانى از تحمل غيرمعصوم و غير اولياى حق آغاز مى شود و درجه مى گيرد.
📚 وارثان عاشورا، ص ۲۶۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🟣👈 هماهنگ با نظام هستی
🔶 هنگامى كه كاروان نينوا به سمت مرگ مىآمد، أبا عبداللَّه علیه السلام در يكى از شبها بيدار شدند و به علىاكبر علیه السلام گفتند:«در خواب ديدم كه كسى مىگويد: اين كاروان مىرود و مرگ به دنبال آن است.»
🔶 على اكبر علیه السلام گفت:«پدر مگر ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «بلى»، پسر گفت:«اذَنْ لا نُبَالِى». حضرت علىاكبر همين كه مىفهمد روى مرز و بر حق است، وحشتى ندارد.
🔶 حضرت على علیه السلام مىگويد:«فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی وَقَعْتُ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيَّ»؛ من از مرگ ترسى ندارم؛ چه مرگ مرا بگيرد، يا من مرگ را.
🔶 كسى كه حساب خويش را كرده، تا خط آخر را هم خوانده، راه را هم شناخته و حتميّت مرگ را هم احساس كرده، مرگ را انتخاب مىكند.
🔶 هنگامى كه تو روى مرز هستى، ديگر وحشت از چيست؟ به قول رانندهها:«جاده مال توست، توقّف براى چيست؟ تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مىدهد و تو را از بنبستها بيرون مىآورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً».
🔶 بارها گفتهام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش.
🔶 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پردههاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مىديد، باور نمىكرد كه ادامه پيدا كنند و وقتى هم كه فرياد قدرتها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مىشنيد، باور نمىكرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد.
🔶 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغها و سوسكهاست و زياد نمىشود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مىشود.
🔶 كسانى كه روى مرز حركت مىكنند و هماهنگ با نظامها و سنتها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مىشوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مىانجامد.
📚 حرکت، ص ۱۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 درجاتى كه انسان به آن واصل مىشود، درجاتى نيست كه امكان انحطاط در آنها نباشد.
💠 چه بسا من به اسلام، به ايمان، به تقوا و حتى به احسان نيز برسم، ولى كفران من، در جا زدن من، توقفهاى من، مرا به عقب برگرداند.
💠 اين احتمال وجود دارد كه آدمى با رسيدن به مدارج بالا و حتى با دستيابى به آن آسمانهاى بلند، رجيم شود. زمينى شود و ثقلش به سوى زمين برگردد:«اثّاقَلْتُمْ الىَ الارْضِ».
💠 و اين هنگامى است كه انسان به كم قانع شود و به كم رضايت دهد:«أَرَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ». اين قناعت و اين رضايت است كه او را زمينگير مىكند. هبوط مىدهد و رجيم مىكند.
💠 پس هميشه بايد يك وحشت در دل ما وجود داشته باشد و آن اين است كه به هر مرحلهاى كه برسيم، با يك كفران و يك گرفتارى، منحط خواهيم شد.
📚 اخبات، ص ۷۲
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 بايد اين ايمنى را از خود دور بداريم، كه اگر به درجهاى رسيديم، جزء ثوابت مىمانيم. اين طور نيست! كه ماندن در راه، كم از عقبگرد نيست.
🔷 كسى كه در يك كلاس مىماند، به اين معنا نيست كه در همان كلاس باقى مانده است.
🔷 در كاروانى كه در حال حركت است، توقف و ماندن، از دست رفتن و بدست گرگها افتادن است.
🔷 در يك مجموعه وقتى توقف كنيم، از مجموعه عقب خواهيم افتاد. توقف ما، برابر است با بازگشت و عقبگرد ما و اين وحشتناك است.
🔷 در روايات آمده است:«مَنْ اعْتَدَلَ يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ»؛ اگر كسى دو روزش با هم مساوى بود، مغبون است.
🔷 تساوىِ دو روز، غبن آدمى است؛ چون ماندن و توقف، حتى به اندازه دو روز، عقبگرد و غبن و محروميت را به همراه دارد.
📚 اخبات، ص ۷۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 در كاروانِ متحركِ هستى، ركود و درنگ، كمتر از عقب گرد نيست و عقب گرد جز تنهايى نيست و تنهايى در راه و در كوير هستى جز هلاكت نيست.
📚 اندیشه من، ص ۷۹
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آنچه براى تو مهم است عمل به تكليف است، نتيجه برايت مهم نيست. و اين است كه به فالگيرى نمىافتى كه چه مىشود؛ چون براى هر پيشامدى، از پيش آمادهاى و وظيفه و كارت را مىشناسى.
💠 اين رسول است كه به شهادت سورهى احقاف آيهى چهار مىگويد: من در ميان رسولان، تازه نيستم و بدعت نيستم و نمىدانم كه چه كارى براى من و براى شما پيش مىآيد؛ «ما ادْرى ما يُفْعَلُ بى وَ لا بِكُمْ».
💠 اين برايم مهم نيست كه چه پيش مىآيد، كه من براى هر پيشامد آمادهام. «إنْ اتَّبِع إلاَّ ما يُوحى الَىّ» و در هر پيش آمد بر اساس دستورم حركت مىكنم و به دنبال چيز ديگرى نيستم.
💠 آن كسى كه اينگونه موضع دارد و در اين جايگاه ايستاده است، آيا رنجى خواهد برد و صدمهاى خواهد ديد؟
📚 تطهير با جارى قرآن ج ۱ ص ۶۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 پيشوايان در تعريف عقل به ماهيت آن كار ندارند كه چيست و در كجاست، بلكه عقل را با اثر صحيح و مطلوب آن تعريف مىكنند.
🔷 عقل آن نيرويى است كه تو را از غير حق آزاد كند و بندهى او بسازد؛ چون در اين بندگى، آزادى است.
🔷 عقلى كه در راه حق به كار نيفتد، عقل نيست، «نكراء» است، «شيطنت» است.
🔷 مىبينى كه چقدر عميق از عقل تعريف مىكنند تا غفلتها ما را نگيرند و خيال نكنيم كه عقل داريم و افتخار داريم!
🔷 عقلى كه در راه حق مصرف نشود، عقل نيست. «العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ و اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان» و در اين ديد، عقل و شهوت و غضب و ساير نعمتها همه يك پا مىروند.
🔷 هر چه براى حق بود و در راه او بود، حق است و خوب است و ارزش دارد و هر چه براى او نبود، بد است، زشت است، بىارزش است و بيچارگى دارد.
📚 فقر و انفاق، ص ۶۳
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تو هنگامى كه ريشه درآوردى، بار خواهى داد. اينكه مى بينى ما را بايد شارژ كنند و مادامى كه پشتوانه نداشته باشيم، مى افتيم به خاطر همين نكته است كه ريشه نداريم وگرنه همچون درختى بوديم كه قرآن مثال مىزند؛ ريشه هايش ثابت و برگهايش گستردهاند تا آسمان، مدام بار مى آورند. «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها».
💠 اين سنگ است كه بايد كسى پرتابش كند و تازه تا آنجا بالا مى رود كه پشت سرش نيرو باشد، همين كه فشار تمام شد، باز مىگردد و افت مىكند، ولى گياه بالا رفتن برايش طبيعى است.
💠 اينكه ما، در راه حق احساس سختى مىكنيم، به همين خاطر است كه نروييدهايم و خودمان را بر فلاح سفارش نكرده ايم.«حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ». نداشتهايم.
📚 صراط، ص ۹۶
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 نوع نگاه
🔶 لذّت و رنج مربوط به خارج از وجود ما نیست؛ بلکه به نوع نگاه ماست.
🔶 من میتوانم با تمامی امکانات در رنج باشم، چرا؟ چون وقوف دارم این امکانات از من جدا خواهند شد.
🔶 مرگ آگاهی و وقوف انسان نسبت به مرگ او را رها نمیکند و او رنج این دنیا؛ رنج رهایی و جدایی را خواهد داشت.
🔶 و میتوانم با تمامی رنجها راحت باشم. مع العُسر در یسار و راحتی باشم.
🔶 پس راحتی و یسار یا رنج و ناراحتی مربوط به بود و نبود دنیای خارج نیست، به نوع تعلق من، به توقع من، به موضعگیری من، به برخورد من برمیگردد.
📚 روزگار ستمگر، ص ۱۱۹
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مىدهد و تو را از بنبستها بيرون مىآورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً».
💠 بارها گفتهام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش.
💠 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پردههاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مىديد، باور نمىكرد كه ادامه پيدا كنند.
💠 و وقتى هم كه فرياد قدرتها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مىشنيد، باور نمىكرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد.
💠 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغها و سوسكهاست و زياد نمىشود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مىشود.
💠 كسانى كه روى مرز حركت مىكنند و هماهنگ با نظامها و سنتها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مىشوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مىانجامد.
📚 حرکت، ص ۱۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 تطهیرگاه قلب
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی
🔶 با استاد صفایی رحمة الله علیه از حرم امام رضا علیه السلام بیرون میآمدیم، گفتند: حقیقتاً آدمی در حرم أهل بیت علیهم السلام زیر بارش بی امان فضل الهی پاک میشود.
🔶 همانطور که جسم ما کثیف میشود و نیاز به شستشو و حمام دارد، دل و روح ما هم کثیف میشود. «حرم تطهیرگاه قلب و روح انسان است».
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۲۲
🆔👉@cheshmeyejarie
✅ بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساند.
✅ مىگفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مىشود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مىبرد. مىگفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مىشتافت.
✅ روزى يكى از مريدان مشهدى گفته بود: بياييد منزل ما خالى است. ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيد و پاسخ شنيد كه مثلاً نخ ريسى!
✅ گفتند: دور است. من جايى دور و بر حرم مىخواهم. پرسيدند: چرا اينقدر نزديك؟ فرمود:«آخر آلودهها لب حوض مىنشينند»!
✅ آن قدر يقين به رأفت و دست گشايشگر آقا داشت كه وقتى گدايى در نزديكى حرم امام رضا علیه السلام از او چيزى خواست، با آن همه دست و دلبازى محل نگذاشت و اعتنايى به او نكرد. وقتى اصرار فقير را ديدند، گفتند: بىسليقهاى! آدم در كنار دريا از يك پيت حلبى آب نمىخواهد.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۰۲
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آن روز كه رسول از كنار كعبه بانگ برداشت، هيچ كس باور نمىكرد كه اين فرياد از حلقومش فراتر رود و در گوشها بنشيند و در دلها راه يابد و از مرز قرنها بگذرد و در نسلها جاى بگيرد و از قامت فرياد تا اقتدار سكوت را پشت سر بگذارد.
💠 و آن روز كه در بيابانهاى تخت جمشيد، همراه آن شكوه و فرياد نوشانوش، آن غرور سايه انداخت، كسى باور نمىكرد كه قرنها را رها كند و نسلها را آزاد بگذارد.
💠 ولى اين درس قرآن است كه عظمتها تو را فريب ندهد و حقارتها تو را نرماند، كه يك گندم هنگامى كه هماهنگ با نظام در جاى خود مىنشيند، سنبله مىشود و هفتصد برابر دانه مىآورد و يك انبار گندم هنگامى كه در كنارى ماند و بر سطح لغزيد، فقط خوراك سوسكهاست و چيزى نمىگذرد كه فضلههايش را هم نمىبينى.
📚 صراط، ص ۳۲
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 آنچه كه تسلط و موضع برتر را به انسان مىدهد همين جمعبندى از احتمالات است. و اينكه براى هر احتمال برنامهريزى مىكنى و حساب باز نمايى، در اين صورت گرچه نمىدانى كه چه مىشود، ولى مىدانى كه در برابر هر پيشامد چه بايد كرد.
🔷 اگر كسى بخواهد بر روى امكانات و نعمتها حساب بكند و آرامش را در اين منطقه به چنگ بياورد، به آرامشى نخواهد رسيد كه بر روى موج نمىتوان آرام بود.
🔷 كسانى كه اطمينان و رضايت را در نعمتها جست و جو مىكنند هميشه ملتهب هستند و بايد به آتش و سوزشها پناه بياورند، اما آنها كه اطمينان به اندازهى خدا و تقدير او دارند و رضايت به تقسيم او دارند رنجى نخواهند داشت، كه در دعاى امين الله مىخوانى، «اللَّهُمَّ فَاجْعَل نَفْسى مُطْمَئِنَةَ بِقدرك راضيةً بِقَضائك»؛ خداوندا! وجود مرا و جان مرا نه با نعمتها كه با اندازه گرفتنهاى خودت آرام كن.
🔷 اگر من بدانم كه در برابر آنچه بمن مىدهند و در برابر هر قدر، قضايى هست و حكمى هست و دستورى هست، ديگر از كم و زياد اندازهها خوشحال و رنجور نمىشوم كه استاد مىفرمود، هيچ تحويلدارى از مقدار زياد و كم تقسيم، خوشحال و ناراحت نمىشود، كه مىداند در برابر هر مقدارى مسئوليتى هست.
🔷 و بالاتر پس از تحويل پول، در باجه را نمىبندد، كه منتظر قضاء و حكم و حواله است. و به اين حوالهها راضى هست كه زودتر كارش تمام مىشود و به فراغت مىرسد.
🔷 پس آرامش و اطمينان و خشنودى و شادى ما نمىتواند از ناحيهى نعمتهاى دنيا و امكانات آن تأمين شود، كه دنيا مدام درآمد و رفت و كم و زياد است و مدام بتها را مىشكنند و تكيهگاهها را مىگيرند.
🔷 و چه جاى امن، چون هر دم جرس فرياد مىدارد كه بر بنديد محملها ... دنيا و امكانات آن چهار فصل و متغير است و چگونه مىتوان بر روى متغيرها ثابت ماند و اطمينان گرفت.
🔷 كسانى به دنيا دل مىبندند و به آن آرام مىشوند، كه بيشتر از دنيا را نمىبينند و در انتظار روز ديگرى نيستند و اينها كه اميد ديدار حق را ندارند و به همين زندگى دنيا، دلخوش و راضى هستند و به آن تكيه دادهاند و بر آن اطمينان كردهاند و از آيههاى تحوّل و نشانههاى حركت حق، چشم پوشيدهاند و غافل ماندهاند، اينها با كارهايى كه مىكنند به آتش روى مىآورند كه در اين آيه آمده است: «انَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائنا وَ رَضُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَ نُّوا بِها وَالَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلونَ، اولئِكَ مَأْويهُم النَّارَ بِما كانوُا يَكْسِبُون».
🔷 آدمى كه به نعمتها تكيه ندارد و آن را ملاك ارزش و افتخار نمىشناسد ديگر در گرو آمد و رفت نعمتها نيست كه مىخواهد:«ثَبِّتْنى عَلى دينِك وَاسْتَعْمِلنى بِطاعَتِك». تو كارى كن كه من در هر كلاس همراه تو باشم و گوش بفرمان تو باشم، ديگر مهم نيست كه در كجا هستم، آنجا كه رضاى تو هست به گفتهى على اكبر «اذاً لا نُبالى» ديگر باكى نيست.
🔷 اگر ما روى مرز هستيم و در كلاس اطاعت او هستيم ديگر چه باك، كه سود و ضرر و برد و باخت و عزت و ذلت، عزت است و دستاورد است.
📚 قیام، ص ۲۲۷
🆔👉@cheshmeyejarie