eitaa logo
چشمه جاری
518 دنبال‌کننده
753 عکس
152 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 پيشوايان در تعريف عقل به ماهيت آن كار ندارند كه چيست و در كجاست، بلكه عقل‏ را با اثر صحيح و مطلوب آن تعريف مى‏كنند. 🔷 عقل آن نيرويى است كه تو را از غير حق آزاد كند و بنده‏ى او بسازد؛ چون در اين بندگى، آزادى است. 🔷 عقلى كه در راه حق به كار نيفتد، عقل نيست، «نكراء» است، «شيطنت» است. 🔷 مى‏بينى كه چقدر عميق از عقل تعريف مى‏كنند تا غفلت‏ها ما را نگيرند و خيال نكنيم كه عقل داريم و افتخار داريم! 🔷 عقلى كه در راه حق مصرف نشود، عقل نيست. «العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ و اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان» و در اين ديد، عقل و شهوت و غضب و ساير نعمت‏ها همه يك پا مى‏روند. 🔷 هر چه براى حق بود و در راه او بود، حق است و خوب است و ارزش دارد و هر چه براى او نبود، بد است، زشت است، بى‏ارزش است و بيچارگى دارد. 📚 فقر و انفاق، ص ۶۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تو هنگامى كه ريشه درآوردى، بار خواهى داد. اينكه مى بينى ما را بايد شارژ كنند و مادامى كه پشتوانه نداشته باشيم، مى افتيم به خاطر همين نكته است كه ريشه نداريم وگرنه همچون درختى بوديم كه قرآن مثال مى‏زند؛ ريشه ‏هايش ثابت و برگ‏هايش گسترده‏اند تا آسمان، مدام بار مى آورند. «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها». 💠 اين سنگ است كه بايد كسى پرتابش كند و تازه تا آنجا بالا مى رود كه پشت سرش نيرو باشد، همين كه فشار تمام شد، باز مى‏گردد و افت مى‏كند، ولى گياه بالا رفتن برايش طبيعى است. 💠 اينكه ما، در راه حق احساس سختى مى‏كنيم، به همين خاطر است كه نروييده‏ايم و خودمان را بر فلاح سفارش نكرده ايم.«حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ». نداشته‏ايم. 📚 صراط، ص ۹۶ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 نوع نگاه 🔶 لذّت و رنج مربوط به خارج از وجود ما نیست؛ بلکه به نوع نگاه ماست. 🔶 من می‌توانم با تمامی امکانات در رنج باشم، چرا؟ چون وقوف دارم این امکانات از من جدا خواهند شد. 🔶 مرگ آگاهی و وقوف انسان نسبت به مرگ او را رها نمی‌کند و او رنج این دنیا؛ رنج رهایی و جدایی را خواهد داشت. 🔶 و می‌توانم با تمامی رنج‌ها راحت باشم. مع العُسر در یسار و راحتی باشم. 🔶 پس راحتی و یسار یا رنج و ناراحتی مربوط به بود و نبود دنیای خارج نیست، به نوع تعلق من، به توقع من، به موضع‌گیری من، به برخورد من برمی‌گردد. 📚 روزگار ستمگر، ص ۱۱۹ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مى‏دهد و تو را از بن‏بست‏ها بيرون مى‏آورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً». 💠 بارها گفته‏ام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش. 💠 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پرده‏هاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مى‏ديد، باور نمى‏كرد كه ادامه پيدا كنند. 💠 و وقتى هم كه فرياد قدرت‏ها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مى‏شنيد، باور نمى‏كرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد. 💠 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغ‏ها و سوسك‏هاست و زياد نمى‏شود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مى‏شود. 💠 كسانى كه روى مرز حركت مى‏كنند و هماهنگ با نظام‏ها و سنت‏ها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مى‏شوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مى‏انجامد. 📚 حرکت، ص ۱۷۵ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 تطهیرگاه قلب 🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی 🔶 با استاد صفایی رحمة الله علیه از حرم امام رضا علیه السلام بیرون می‌آمدیم، گفتند: حقیقتاً آدمی در حرم أهل بیت علیهم السلام زیر بارش بی امان فضل الهی پاک می‌شود. 🔶 همانطور که جسم ما کثیف می‌شود و نیاز به شستشو و حمام دارد، دل و روح ما هم کثیف می‌شود. «حرم تطهیرگاه قلب و روح انسان است». 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۲۲ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅ بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مى‌رساند. ✅ مى‌گفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مى‌گيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مى‌شود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مى‌برد. مى‌گفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مى‌شتافت. ✅ روزى يكى از مريدان مشهدى گفته بود: بياييد منزل ما خالى است. ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيد و پاسخ شنيد كه مثلاً نخ ريسى! ✅ گفتند: دور است. من جايى دور و بر حرم مى‌خواهم. پرسيدند: چرا اين‌قدر نزديك؟ فرمود:«آخر آلوده‌ها لب حوض مى‌نشينند»! ✅ آن قدر يقين به رأفت و دست گشايش‌گر آقا داشت كه وقتى گدايى در نزديكى حرم امام رضا علیه السلام از او چيزى خواست، با آن همه دست و دل‌بازى محل نگذاشت و اعتنايى به او نكرد. وقتى اصرار فقير را ديدند، گفتند: بى‌سليقه‌اى! آدم در كنار دريا از يك پيت حلبى آب نمى‌خواهد. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۰۲ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آن روز كه رسول از كنار كعبه بانگ برداشت، هيچ كس باور نمى‏كرد كه اين فرياد از حلقومش فراتر رود و در گوش‏ها بنشيند و در دل‏ها راه يابد و از مرز قرن‏ها بگذرد و در نسل‏ها جاى بگيرد و از قامت فرياد تا اقتدار سكوت را پشت سر بگذارد. 💠 و آن روز كه در بيابان‏هاى تخت جمشيد، همراه آن شكوه و فرياد نوشانوش، آن غرور سايه انداخت، كسى باور نمى‏كرد كه قرن‏ها را رها كند و نسل‏ها را آزاد بگذارد. 💠 ولى اين درس قرآن است كه عظمت‏ها تو را فريب ندهد و حقارت‏ها تو را نرماند، كه يك گندم هنگامى كه هماهنگ با نظام در جاى خود مى‏نشيند، سنبله مى‏شود و هفتصد برابر دانه مى‏آورد و يك انبار گندم هنگامى كه در كنارى ماند و بر سطح لغزيد، فقط خوراك سوسك‏هاست و چيزى نمى‏گذرد كه فضله‏هايش را هم نمى‏بينى. 📚 صراط، ص ۳۲ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 آنچه كه تسلط و موضع برتر را به انسان مى‏دهد همين جمع‏بندى از احتمالات است. و اينكه براى هر احتمال برنامه‏ريزى مى‏كنى و حساب باز نمايى، در اين صورت گرچه نمى‏دانى كه چه مى‏شود، ولى مى‏دانى كه در برابر هر پيشامد چه بايد كرد. 🔷 اگر كسى بخواهد بر روى امكانات و نعمت‏ها حساب بكند و آرامش را در اين منطقه به چنگ بياورد، به آرامشى نخواهد رسيد كه بر روى موج نمى‏توان آرام بود. 🔷 كسانى كه اطمينان و رضايت را در نعمت‏ها جست و جو مى‏كنند هميشه ملتهب هستند و بايد به آتش و سوزش‏ها پناه بياورند، اما آنها كه اطمينان به اندازه‏ى خدا و تقدير او دارند و رضايت به تقسيم او دارند رنجى نخواهند داشت، كه در دعاى امين الله مى‏خوانى، «اللَّهُمَّ فَاجْعَل نَفْسى‏ مُطْمَئِنَةَ بِقدرك راضيةً بِقَضائك»؛ خداوندا! وجود مرا و جان مرا نه با نعمت‏ها كه با اندازه گرفتن‏هاى خودت آرام كن. 🔷 اگر من بدانم كه در برابر آنچه بمن مى‏دهند و در برابر هر قدر، قضايى هست و حكمى هست و دستورى هست، ديگر از كم و زياد اندازه‏ها خوشحال و رنجور نمى‏شوم كه استاد مى‏فرمود، هيچ تحويلدارى از مقدار زياد و كم تقسيم، خوشحال و ناراحت نمى‏شود، كه مى‏داند در برابر هر مقدارى مسئوليتى هست. 🔷 و بالاتر پس از تحويل پول، در باجه را نمى‏بندد، كه منتظر قضاء و حكم و حواله است. و به اين حواله‏ها راضى هست كه زودتر كارش تمام مى‏شود و به فراغت مى‏رسد. 🔷 پس آرامش و اطمينان و خشنودى و شادى ما نمى‏تواند از ناحيه‏ى نعمت‏هاى دنيا و امكانات آن تأمين شود، كه دنيا مدام درآمد و رفت و كم و زياد است و مدام بت‏ها را مى‏شكنند و تكيه‏گاه‏ها را مى‏گيرند. 🔷 و چه جاى امن، چون هر دم جرس فرياد مى‏دارد كه بر بنديد محمل‏ها ... دنيا و امكانات آن چهار فصل و متغير است و چگونه مى‏توان بر روى متغيرها ثابت ماند و اطمينان گرفت. 🔷 كسانى به دنيا دل مى‏بندند و به آن آرام مى‏شوند، كه بيش‏تر از دنيا را نمى‏بينند و در انتظار روز ديگرى نيستند و اينها كه اميد ديدار حق را ندارند و به همين زندگى دنيا، دلخوش و راضى هستند و به آن تكيه داده‏اند و بر آن اطمينان كرده‏اند و از آيه‏هاى تحوّل و نشانه‏هاى حركت حق، چشم پوشيده‏اند و غافل مانده‏اند، اينها با كارهايى كه مى‏كنند به آتش روى مى‏آورند كه در اين آيه آمده است: «انَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائنا وَ رَضُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَ نُّوا بِها وَالَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلونَ، اولئِكَ مَأْويهُم النَّارَ بِما كانوُا يَكْسِبُون». 🔷 آدمى كه به نعمت‏ها تكيه ندارد و آن را ملاك ارزش و افتخار نمى‏شناسد ديگر در گرو آمد و رفت نعمت‏ها نيست كه مى‏خواهد:«ثَبِّتْنى عَلى دينِك وَاسْتَعْمِلنى‏ بِطاعَتِك». تو كارى كن كه من در هر كلاس همراه تو باشم و گوش بفرمان تو باشم، ديگر مهم نيست كه در كجا هستم، آنجا كه رضاى تو هست به گفته‏ى على اكبر «اذاً لا نُبالى» ديگر باكى نيست. 🔷 اگر ما روى مرز هستيم و در كلاس اطاعت او هستيم ديگر چه باك، كه سود و ضرر و برد و باخت و عزت و ذلت، عزت است و دستاورد است. 📚 قیام، ص ۲۲۷ 🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی 💠 روزی در منزل سید مجید پورطباطبایی به دیدار استاد صفایی رحمةالله علیه رفتم. 💠 کتاب «بشنو از نی» مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی را که نوشته خودشان بود، می‌خواندند. 💠 گفتم: کتاب خودتان را می خوانید؟! گفتند: رمانهای مارکز و شهر نون پارسی‌پور را می‌خواندم؛ خیلی دل را سیاه می‌کند. خواستم اثر آن سیاهی‌ها را پاک کنم. 💠 این نوشته‌ها در عین قدرتهایی که دارند؛ دل را سیاه می‌کنند و باید آن را با قرآن و دعا و روایات اهل بیت شستشو داد. چه چیزی بهتر از دعای ابوحمزه. 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۲۱ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 براى سازندگى و تربيت بايد از اعماق شروع كرد. هنگامى كه مى‏خواهيم رفتار و گفتار كسى را عوض كنيم، هنگامى كه مى خواهيم‏ لباس كسى را دگرگون كنيم، بايد پيش از اين مرحله، عشق‏ها و علاقه‏هايش را عوض كنيم 🔶 و ناچار شناخت‏هايش را و ناچار فكرهايش را، كه ادامه ‏ى تفكّر، شناخت است و ادامه ‏ى شناخت، عشق و ادامه ‏ى عشق، عمل. 🔶 ما عاشق آفريده شده ‏ايم فقط معشوق‏ها را انتخاب مى ‏كنيم و براى اين انتخاب است كه بايد آن‏ها را بسنجيم كه چه مى‏دهند و چه مى‏گيرند. با اين روش نتيجه ‏هاى سريع‏ترى بدست مى‏آيد. 🔶 اگر فقط لباس كسى را عوض كرديم و چادر بر سرش انداختيم و نمازخوانش نموديم و با شعارها و تلقين‏ها و يا تشويق‏ها و تهديدها، داغش كرديم. 🔶 بدون اينكه از درون روشنش كرده باشيم و عشقى در نهادش گذاشته باشيم، ناچار در محيطى ديگر سرد مى‏شود و يخ مى زند؛ همان‏طور كه آهن تفتيده در محيط ديگر، سرد و سخت مى‏شود. 🔶 اين برگ‏هايى كه ما به افراد مى‏چسبانيم، در برابر نسيمى دوام نخواهند آورد، چه رسد به طوفان‏هاى كوه افكن اين قرن. 🔶 ريزش برگ‏هاى پاييزى به من درسى داد كه در هنگام خوابِ ريشه‏ ها، برگ‏ها مى ريزند حتى با نسيمى؛ اما در بهارهاى سبز و همراه بيدارى ريشه ها، از چوب خشك مرده، از چوب سخت و متراكم، جوانه‏ ها و شكوفه ها مى‏جوشند و بارور مى شوند. 📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۴۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 تو كه يك قطعه زمين، دو كيلو گوشت، يك مقدار پارچه دارى، بدون طرح و نقشه دست به كار نمى‏شوى، پس چه شده كه در سرزمين عمرت بدون تقدير، دست به كار شده‏اى و در هر رشته و شغلى خودت را گرو گذاشته‏اى. 🔶 آنها كه مى‏خواهند در سرزمين عمر خويش بنايى را بالا ببرند و چيزى بسازند و كارى بكنند و ارزش بيافرينند، ناچارند كه طرحى بريزند و براى اين طرح ريزى چه بايد بكنند؟ و از كجا بايد شروع كنند؟ 🔶 دوستى مى‏گفت: من در دفتر ساختمانى در محل كارم نشسته بودم. پس از مدت‏ها كسادى، يك مشترى از راه رسيد، خيلى ناشى و ولو. ننشسته، پولش‏ را درآورد و گفت من يك نقشه مى‏خواهم. 🔶 خوشحال شدم و ژست گرفتم و پشت ميز جابجا شدم، گفتم خوب. و قلم را برداشتم كه چه نقشه‏اى. 🔶 گفت: آقا نقشه، نقشه. گفتم مى‏دانم، ولى نقشه براى چه؟ مرد بلند شد و نزديك آمد و دستش را تو صورتم آورد كه آقا نقشه، نقشه مى‏خواهم، نقشه. 🔶 مسأله همين است كه نقشه‏ى كلى وجود ندارد. نقشه با هدف شروع مى‏شود و با هدف شكل مى‏گيرد. بر اساس هدف، راه‏ها و نيازها و مرحله‏ها و مسائل هر مرحله را در نظر مى‏گيرند و طرح مى‏ريزند. 🔶 كسى كه مى‏خواهد آپارتمان بسازد با كسى كه مى‏خواهد مرغدارى درست كند، از همين جا جدا مى‏شوند. با هدف، طرح شكل مى‏گيرد و در طرح، عمل معنا مى‏دهد و ارزش پيدا مى‏كند. و در طرح و با طرح مى‏توان از هيچ بهره گرفت و از كم، زياد برداشت كرد و به كوثر رسيد، كه كوثر كثير الخير است، نه كثير النعمة. 📚 تطهير با جارى قرآن، ج‏ ۲، ص ۱۳۶ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 هدایت مغرور 💠 يكى از خويشان نزديك من، پس از سختى‏ها و فرارها و دربدرى‏ها و حتى به گداخانه افتادن‏ها و گريزها و پيشكار و دربان اين و آن شدن‏ها، تحصيلاتش را ادامه داد و مدرك‏هايى گرفت و با بدبختى، خانه، ماشين و برو بيايى براى خودش دست و پا كرد و در چشم‏ها جايى گرفت و نمونه‏اى شد از خود ساختگى و استقلال و در عين حال انبارى شد از ليزى و نمايش و خودباختگى. 💠 و اين پيداست كه هنگام تركيب اين چند حالت استقلال و ليزى و شيطنت و خود باختگى، چه معجون نيرومندى بدست مى‏آيد. 💠 او از هيچ كس نمى‏شنيد و حتى از بزرگان قومش سخنى نمى‏پذيرفت و به آنها اهانت مى‏كرد و در بحث‏هاى جدى ناگهان بلند مى‏شد و ژست مى‏گرفت و يا به بازيگرى و سؤال‏ها، چه غذايى را دوست دارى؟ يا اين فرش‏ها چطور هستند؟ و آيا مى‏خواهى فيلم ببينى، مى‏پرداخت و دُمِ بحث را مى‏بريد و حرف‏ها را مسخ مى‏كرد و با زدگى سُر مى‏خورد و فرار مى‏كرد و سپس طرف را غافلگير مى‏نمود و يك جمله مى‏انداخت و در مى‏رفت و آن هم با لبخندى پر از شيطنت و با تواضعى سرشار از غرور و نخوت. 💠 تا اينكه من و او پس از يك درگيرى، با هم دوست شديم. خاصيت آن‏ درگيرى همين بود كه فهميد من برايش سبزى هم پاك نمى‏كنم و اگر برخوردى هست، كاملا به خاطر مسائل ديگرى است. خاصيت آن درگيرى همين بود كه من را با او در سطح مساوى و يا برتر از او قرار داد. 💠 من فيلم‏هاى او را مى‏شناختم و بازى‏هايش را مى‏دانستم و اين من بودم كه دم بحث‏هايش را مى‏بريدم و ميان حرفش مى‏پريدم و دستش مى‏انداختم. 💠 آن حربه‏اى كه سرهايى را بريده بود، اكنون سرخودش را مى‏گرفت و منتظر بود كه من بحث را شروع كنم و نمى‏كردم؛ و هنگامى كه بحث را شروع مى‏كرد، دستش مى‏انداختم؛ و همين كه بى‏حال مى‏شد و غافلگير مى‏شد، در يك جمله زمينش مى‏زدم. با تواضع و شكسته نفسى و يا تعريف و تمجيد از او، بيشتر حالش را مى‏گرفتم. 💠 يك روز از راه رسيد. حالش را پرسيدم. با موهاى بلندش صورتش را به من نزديك كرد و با حالتى پر از بازى و شيطنت گفت: اى زنده‏ام. زنده‏ام. و رفت. 💠 من ساكت شدم. هيچ نگفتم. چند قدمى نرفته ايستاد، نگاهم كرد و گفت: تو چطورى؟ نگاهش كردم و گفتم: پس تو زنده‏اى؟ 💠 گفت: مثل اينكه زنده هستم. پرسيدم: حتماً زنده‏اى؟ تخفيف داد كه شايد زنده باشم. آرام گفتم: پس براى من، منى كه مرده‏ام يك فاتحه بخوان! 💠 به من نزديك شد و اسمم را آورد كه فلانى! تو مرده‏اى؟ با سرجوابش دادم كه مرده‏ام. و دوباره پرسيد؛ گفتم: من مرده‏ام. و آخر سر صورتش ديوار شد و پرسيد: فلانى! تو مرده‏اى؟ گفتم: اگر زنده بودم رشد مى‏كردم. چهل سالم (سن او را گفتم) يك جور نمى‏گذشت و عمرم تلاوت تكرار نبود. 💠 و بلند شدم و تنهايش گذاشتم. اينها كه غرور و شيطنت و فرارشان از بحث‏هاى مستمر، سنگر و پايگاهشان شده، بايد اينگونه ضربه بخورند و در اول برخورد و در كنار چند جمله و در يك موقعيت برتر، تمام نيازشان تأمين شود و حتى آمادگى براى برخوردها در نهادشان فراهم گردد. 💠 اين تنورهاى سرد و يخ را بايد گرم كرد و سپس به آنها نان چسباند تا پخته و جالب تحويلش دهند. 📚 مسئوليت و سازندگى، ص ۲۸۸ 🆔👉@cheshmeyejarie