✅ من آن روزها وقتى پاى منبرها مى نشستم كه مى گفتند: در كعبه سيصد و چند بت گذاشته بودند، تعجب مى كردم كه در يك اطاق و اين قدر بت⁉️
✅ ولى بعدها ديدم كه در دل كوچك من بىشمار بتها صف بسته اند. و بتهاى بزرگ نفس و خَلق و دنيا و شيطان، با بى حساب بتهاى كوچك، در من غوغايى راه انداخته اند و شب و روزم را پر كرده اند. آنها محركهاى من بودند و من مى خواستم كه اينها را مهار كنم و مى خواستم از كفر به شرك و به توحيد برسم و تنها يك محرك براى خودم داشته باشم.
✅ يكى از بزرگان وعده داده بود كه ايُّها النّاس جمع شويد ... تا براى شما حرفى را بگويم كه نه نبى و پيامبرى و نه وصىّ و ولىّ و رهبرى، هيچكس نگفته. مردم مى گفتند: اين ديگر چه مى خواهد بگويد و چه ادعايى دارد؟
✅ و آن بزرگ مرد گفته بود مردم! تمام انبياء، تمام اوصياء، تمام اولياء آمدند و گفتند موحد شويد؛ جز اللّه حاكم و محركى نداشته باشيد. در وجود شما جز او متصرف نباشد و امر و نهى نكند.
✅ همه گفتند:«قُولُوا لا اله الّا اللّه»، ولى من مى گويم، نامردها بياييد مشرك شويد، بياييد يك پا هم خدا را شريك كنيد. آخر هميشه براى غير او؟!
✅ بياييد در برابر اين همه بت يك سهمى هم براى خدا بگذاريد. به راستى كه ما خوبهايمان كافر هستند و خوبترهامان مشرك. از ما تا توحيد فاصله هاست.
✅ و اينكه مى گويم كافر هستيم، نه كفر در اعتقاد است كه منظورم كفر در عمل است. با اين كه به او رسيده ايم و به او علاقه مند شده ايم، در كارها و در زندگى از او چشم مى پوشيم و او را كنار مى گذاريم.
✅ با تدبر در اين محركها بود كه خودم را مى شناختم كه با چه نسيمهايى طوفان مى گيرم و موج بر مى دارم. و مى ديدم كاهى هستم كه حرفهاى اين و آن مرا مى غلطاند، در حالى كه بايد كوهى باشم كه طوفانها گرد و خاكم را بگيرند و پاكترم سازند.
📚 روش نقد، ج ۲ ص 32
🆔 کانال👈 چشمه جاری
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
🖤 عظمت مصیبت
🆔 کانال👈 چشمه جاری
استاد صفایی رحمة الله علیه
🔷 يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدتها در حرم رفت و آمد مى كرد، ولى نه حالى پيدا مى كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مىشد.
🔷 از خودش بدش مى آيد و تصميم مى گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى گيرد.
🔷 قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى كند. پيش او مى رود و مى پرسد: چرا اين قدر بار زده اى⁉️
🔷 پيرمرد مى گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده اى، به خانه نيا!
🔷 بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى خورد و تحوّلى در او ايجاد مى شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى كنند.
🔷 به منزل آنها مى رود و سعى مى كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى رود تا خداحافظى كند.
🔷 وقتى وارد حرم مى شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى كند و منقلب مى شود.
🔷 صاحب دلى مى گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوتها از بين برود.
📚 اخبات، ص ۱۱۴
🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 ما خيال مى كنيم همين كه چيزى نداشتيم تكليفى نداريم، در حالى كه انفاق، نه به ثروت، كه به توانايى ما بستگى دارد.
🔶 جايى كه برادر من توان قرض ندارد و اعتبار ندارد، من كه توانايى دارم و اعتبارش را دارم، به قرض كردن سزاوارترم. او با اين قرض، كمرش مى شكند و فكرش مشغول مى شود، اما من كه وسيعتر و قوى ترم، نه كمرم مى شكند و نه فكرم مشغول مى شود، حداكثر از آبرويم مايه بگذارم ...
🔶 خوب! چه اشكالى دارد؟ مگر آبرو را براى چه مى خواهم؟ آبرويى كه كارى را از پيش نبرد و گرهى نگشايد، نبودنش بهتر.
🔶 يكى از بزرگان، از ثروتمندى ارادتمند، بيش از يك ميليون تومان قرض گرفته بود و به بيچارهها رسانده بود. هنگام احتضار آن بزرگ مرد، اين ثروتمند در بالينش نشسته بود و به كار خود فكر مى كرد كه با اين همه پول چه خواهم كرد و چه خواهند كرد.
🔶 در اين فكر بود كه اشكهاى آن بزرگ، او را به خود آورد. پرسيد: چرا ناراحت هستيد؟ چرا اشك مى ريزيد؟ بزرگ مرد، آرام، با زبانى كه مرگ رفته رفته رمقش را مى گرفت، گفت: اكنون من بر حق وارد مى شوم و او از نعمتهايى كه به من داده، بازخواست خواهد كرد.
🔶 اگر از من بپرسد، تو اعتبار داشتى كه دو ميليون قرض بگيرى و اين پولى بود كه آنها مى دادند و صدمه نمى خوردند و آخر سر هم مى توانستند با ما حساب كنند، من چه جواب بدهم؟
🔶 ثروتمند به خود آمد كه اين مرد از اعتبارش مسئول است و من از داراييم مسئول نيستم؟ او هم از سر هستى خويش برخاست.
📚 فقر و انفاق، ص ۸۶
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✴️ استادم بارها مرا نصحيت مى كرد كه جايى خودم را گرو نگذارم و مطلع شده بود كه ضامن كسى شده ام.
✴️ اين روايت را تذكر دادند كه:«الضِّمانَةُ غَرامَةٌ». ضمانت غرامت است، غصه است.
✴️ گفتم با توجه به همين مسئله اقدام كرده ام؛ چون بايد حساب كرد كه چه كسى غرامت را بهتر مى تواند تحمل كند. و چه كسى تواناتر است.
✴️ من اگر به اين خاطر به زندان هم بيفتم، هيچ باكم نمى شود و نظام كارم از هم نمى پاشد در حالى كه آن طرف چه بسا به جنون برسد و يا قبرستان نقب بزند. و يا شيرازه ى زندگيش از هم بپاشد.
📚 انتظار، ص 122
🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷 آگاهى و معرفت به اين نكته كه اگر يك بذر را به خاك بدهم سنبله هايش را جمع مى كنم و اگر يك تومان بدهم هفتصد تومان برمى دارم، اين آگاهى، من را اگر با بخل شديد هم همراه باشم به سخاوت مى كشاند.
🔷 على علیه السلام از كنار زباله دانى مى گذرد، غذاها گنديده اند، مى ايستد، نگاه مى كند و مى فرمايد: «هَذا مَا بَخِلَ بِه الْباخِلُون».
🔷 تو مى بينى كه بخل نعمتها را برايت نگه نمى دارد، كه مى گنداند. همراه اين شهادت و بينش، بخل به سخاوت تبديل مى شود.
📚 انسان در دو فصل، ص 57
🆔 کانال👈 چشمه جاری
💙 آنچه داريم اگر به كار نگيريم و از آن كام نستانيم، از دست مى رود و حسرتش بر دل مى ماند. اين است كه به سادگى مى توانى همينها را بدهى و كام بگيرى.
💙 برادرم انگشترى داشت، برادرى از او طلب كرد و نداد كه خودم چوب نيستم. براى دستشويى بيرون رفت، وقتى كه آمد مى خنديد كه به دستشويى دادم.
💙 و مى خنديد كه اگر ندهى براى هميشه نخواهى داشت.پس خودت بده كه با اين دهش چيزى بدست آورده باشى.
💙 يكى از تجار، زمينهاى زيادى داشت، بى حساب. و مترش شده بود تا هزاران تومان. با او صحبتها شد كه بيا و همه اش را بده و براى اين ... كارها بگذار.
💙 تاجر مى شنيد و نرم مى شد. بعد فكر مى كرد و مى جوشيد كه نمى توانم. مى گفت: مى گوييد كه ناخن را از گوشتم بكنم! جوابش دادند كه اگر ناخن انگشت تو عفونت كرد و يا كزاز گرفت، آيا حاضر نيستى كه از انگشت خودت بگذرى⁉️
💙 اين ثروتها را اگر به كار نگيرى مى گندد. اين ثروت و اين قدرت و اين نيروها و اندامها را پيش از آنكه به خاك بدهى، به خدا بده و در اين راه بگذار.
💙 اين سيبهاى گنديده در كنار نهرها و فاضلابها دارند با تمامى دهن گنديدهشان فرياد مى كنند كه اگر ما را به مصرف نرسانيد، مى گنديم، آيا اين فرياد را نمى شنوى.
📚 صراط، ص 107
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ على علیه السلام مى بيند گرچه خودش سه شب غذا نخورده، اما هنوز طاقت دارد و اين فقير شايد از ضعف بميرد و يا اينكه در برابر فقر از پاى در آيد و به فسادها و خودفروشى ها و رذالتها گرفتار شود و بر اثر ظرفيت و گنجايش كم، به بى دينىها و جاسوسگرى ها روى بياورد و يا اين كه خودكشى كند.
✅ در اينجاست كه ايثار مى كنند و ديگران را جلو مى اندازند و مقدم مى دارند، هر چند خود تنگدست و قحطى زده و گرفتار باشند. «يُؤْثِرُونَ عَلى انْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».
✅ هر كدام از اين مراحل وابسته به مقدار شناخت و ظرفيت و قدرت روحى و وسعت وجودى افرادست. نمى توان به زور بر خود تحميل كرد. چه بسا كسى كه قدرت روحى مرحله ى بالاتر را ندارد اسراف كرده باشد، در حالى كه بايد در انفاق، حدّ وسط را مراعات كرد، نه دست را باز نگه داشت و نه به گردن بست؛ كه دستور است: «لاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً الى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً».
✅ و درباره ى بندگان خدا اين توصيف هست «الَّذينَ اذا انْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً». و اين حد وسط وابسته به مقدار ظرفيت و قدرت روحى و وسعت وجودى افراد است؛ كه: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إلاَّ ما آتاها». و اين آيه پس از همان آيه وارد شده؛ «و مَن قُدِرَ عَليهِ رِزقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمّا آتاهُ اللّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إلاَّ ما آتاها».
✅ و همانطور كه از آيه به دست مى آيد انفاق تا حدى است كه زمينگيرى و بيچارگى پيش نيايد. و اين پيداست كه به اندازه ى قدرت روحى و وسعت وجودى، زمينگيرى كم و زياد مى شود.
✅ آنها كه قدرت و وسعتى ندارند، چه بسا كه با انفاق واجب، گرفتار و بيچاره شوند و به بدى ها دچار گردند؛ كه: «الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشاءِ». اما آنها كه از ظرفيت زيادترى برخوردار هستند، حتى از سه روز گرسنگى زمينگير نمى شوند و گرفتار نمى گردند.
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساند.
✅ مىگفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مىشود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مىبرد. مىگفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مىشتافت.
✅ روزى يكى از مريدان مشهدى گفته بود: بياييد منزل ما خالى است. ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيد و پاسخ شنيد كه مثلاً نخ ريسى!
✅ گفتند: دور است. من جايى دور و بر حرم مىخواهم. پرسيدند: چرا اينقدر نزديك؟ فرمود: آخر آلودهها لب حوض مىنشينند!
✅ آن قدر يقين به رأفت و دست گشايشگر آقا داشت كه وقتى گدايى در نزديكى حرم امام رضا علیه السلام از او چيزى خواست، با آن همه دست و دلبازى محل نگذاشت و اعتنايى به او نكرد.
✅ وقتى اصرار فقير را ديدند، گفتند:بىسليقهاى! آدم در كنار دريا از يك پيت حلبى آب نمىخواهد.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۰۲
🆔 کانال👈 چشمه جاری