eitaa logo
چشمه جاری
518 دنبال‌کننده
735 عکس
143 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤👈 هادی صفایی 🔷 دو تا از دوستان آقا جانم با پک های سنگینشان به سیگار فضای سنگینی از دود در اتاق درست کرده بودند. من که سه چهار سال بیشتر نداشتم، با تعجّب به دود غلیظی که از دهانشان بیرون می آمد نگاه می کردم و با کنجکاوی به طرف یکی از آنها رفتم، دستم را دراز کردم و گفتم:«عمو سیگارت رو بده». 🔷 دوست پدرم از طرفی یکه خورده و از طرف دیگر نمی دانست چه باید بکند، مات و متحیر سکوت کرده بود و نمی دانست جواب این تقاضای مرا با چه زبانی بدهد. 🔷 آقا جانم با اشاره ی سرش گفت: بهش بده. او که اصلاً فکر نمی کرد آقا جانم جدّی بگوید و حتی تصورش این بود که ایشان دارند طعنه می زنند، با شرمندگی به سکوتش ادامه داد، که این بار ایشان با لحن محکم تری گفت: بهت می گم سیگارت رو بهش بده بکشه. 🔷 او سیگارش را با تردید به دستم داد و من به تقلید از آنها پک سنگینی به سیگار زدم، چشمتان روز بد نبیند، مادرم تا صبح از سرفه هایم خوابش نبرد و تا یکی دو روز با غرولند مادرِ بیچاره، بد و بیراهایی که نثارم می کرد تا همین الان حاضر نشده ام لب به هیچ نوع دخانیاتی بزنم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 145 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🎤👈 حاج آقا عزیزالله حیدری 💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر رسیدگی به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. 💟بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد. 💟 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. 💟 یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟ 💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم. از آنها باید خودشان را خواست. 📚 مشهور آسمان، ص ۸۵ 💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد. 🆔 کانال👈 چشمه جاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅👈 آمادگی مصیبت 🔷 توی اتاق باغ مشغول راه انداختن چراغ علاء الدین بودم که صدای شیون و فریاد همسرم مرا از جا کند و به سرعت به بیرون از اتاق پریدم. نمی دانم چقدر وقت بوده که پسرم توی استخر افتاده بود که اکنون هیچ حرکتی نمی کرد. 🔷 بیچاره مادرش از حال رفت. وقتی با عجله جنازه ی فرزندم را از آب در آوردم، ابتدا صورتم را جلوی بینی اش گرفتم ببینم نفس می کشد یا نه. دم و باز دمی احساس نکردم ولی نبضش می زد. روی زمین خواباندمش، دهانم را به دهانش گذاشتم و با یکی دو دم و باز دم نفسش را آزاد کردم. خدا را شکر نجات پیدا کرد. 🔷 الان نوبت مادرش بود. سراغش رفتم و کمی آب به سر و رویش پاشیدم. اگر چه خطر رفع شده بود، ولی دائم بی تابی می کرد. با دست استخر آب را نشان می داد و با حرص می گفت: تو رو خدا این استخر رو پر کن، اگه پر نمی کنی خودم پرش کنم. 🔷 برای اینکه آرام تر بشوند آنها را به قم برگرداندم، ولی باز هم با یادآوری خاطره ی تلخی که بر او گذشته بود، دوباره به هم می ریخت، مخصوصاً وقتی جریان را برای پدر، مادر و خانواده اش تعریف می کرد، آنها هم اعصابشان خراب می شد. پدر خانمم که تاب دیدن روحیه ی آشفته ی دخترش را نداشت، با ناراحتی گفت: اگه اون استخر رو پر نمی کنی خودم همین امروز برم خرابش کنم. 💠 استاد صفایی با شنیدن آه و ناله هایی که از اتاق ما می آمد در زد و وارد شد. وقتی جریان را از زبان من شنید، پس از اینکه پدر خانم و همسرم را آرام کرد، گفت: اولا اینکه بچه بره یا بمونه دست من و شما نیست، ما صرفاً باید امانت دارهای خوبی برای حفظ این امانت خدا باشیم، ولی خدا خودش هر وقت بخواد می تونه از ما پسش بگیره. 🔷 در ثانی شما باید این آمادگی رو داشته باشید که نه الان که پنج شش سالشه، بلکه وقتی بیست ساله شد، در اوج جوانی وقتی قراره براش آستین بالا بزنید و هزار آرزو براش دارید، جنازه اش رو روی دست نگه دارید، آیا ما این آمادگی رو داریم؟ آیا جوری خودمون رو آماده کردیم که در متن فشارها و مصیبت ها راحت باشیم؟ 📚 رد پای نور، ج 3 ص 145 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🎤👈 حجة الاسلام موسی صفایی 🔷 من و محمد در بسیج مسجد خرمی ثبت نام کرده بودیم. محمد که سنش از من بیشتر بود و شرایط اعزام را داشت، بالاخره تصمیمش را گرفت و آماده ی حرکت به سمت جبهه شد. 🔷 وقتی عزم محمد بر حرکت جزم شد، پدرم به او گفت: خیال نکنی آخر جبهه شهادته ها! آمادگی این رو هم داشته باش که بری اسیر بشی و سال ها توی سلول ها ی نمور زندگی کنی، یا ترکش بخوری و عمری زمین گیر بشی. 🔷 اگر داری به عشق شهادت میری، باید این آمادگی رو هم داشته باشی که عمری ناچار باشی روی ویلچر بشینی و در عین حال هیچ وقت هم از کرده ی خودت پشیمون نشی، پس اول شهید شو بعد به شهادت برس. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 166 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 فرازی از وصیت نامه شهید محمد صفایی 🔶 و اما پدرم چون وظیفه امر می کند، شما را هم هرگز فراموش نمی کنم؛ چرا که شما و مادرم در به ثمر رساندن این نهال تلاش کرده اید و بالاخره به یاری خدا موفق شدید. 🔶 شما دارای روحیه عالی هستید، من همیشه به خاطر همین امر بر دیگران خوشحال بودم و همیشه سخن شما در گوشم طنین افکنده که می گفتید:«اول باید شهید شد بعد به جبهه رفت نه اینکه به جبهه برویم تا شهید شویم». من هم سعی کردم چنین باشم. 🔶 شما، هم همیشه برای من روحیه دهنده بودید و هم برای تمامی اهالی خانه و خانواده. چه بسیار مشکلاتی که با تدبیر شما و عنایت خدا به آسانی حل گشته است. شما هم در مورد صبر با مادرم صحبت کنید. 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 بعد از سال ها استفاده از وسایل من، حالا که رفته بودم سراغش امروز و فردا می کرد و یواش یواش منکر همه چیز شد که اصلاً کی گفته اینها مال تو هست؟ 🔶 من که دیگر تحمل نداشتم، دو سه شاهد هم برای چیزی که خودش خبر داشت، به شهادت گرفتم و گفتم: خب، این هم شاهد، دیگه چی می گی⁉️ 🔶 گفت: اصلاً می دونی چیه؟ من کلّی برای اون ها خرج کردم، حالا هم اگه اون ها رو می خوای، ضرر من رو می دی بعد با هم صحبت می کنیم. من از شدّت ناراحتی رفتم که با او گلاویز بشوم اما دوستان جلویم را گرفتند و نگذاشتند. 🔶 به خانه برگشتم و سفره دلم را برای استاد صفایی باز کردم که: حاج آقا، می بینی چه دوره زمانه ای شده؟! سه چهار سال هر چی می خواسته از وسایل من استفاده کرده، حالا هم جواب سر بالا تحویلم می ده! 🔶 حاج آقا که ناراحتی و به هم ریختگی های من را دیده بود، گفت: من نمی دونم حرف اون چیه؛ شاید غافل باشه یا... ولی تو با این حالت انگار مطمئن هستی که حساب و کتابی نیست، خدایی نیست و رسماً منکر خدا هستی! 🔶 با حالتی حاکی از تعجّب و چشم هایی از حدقه بیرون زده در حالی می دیدم همه اموالم را از دست داده و هم محکوم شده ام، گفتم: حاج آقا، اون مال و اموال منو بالا کشیده، من منکر خدا هستم‼️ 🔶 استاد گفت: اگه معتقد هستی و واقعاً به وجود و بازگشت به سوی خدا اعتقاد داری، پس چرا این قدر ناراحتی؟ چرا این قدر به هم ریخته ای؟! چیزی که دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره، این همه به هم ریختن نداره! 📚 رد پای نور، ج 1 ص 99 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 امير حالت‌ها نه اسیر حالت ها ✴️خيلى عصبانى بود! نمى‌دانم طرف مقابل چه كار كرده بود كه اينقدر حاج شيخ داغ كرده بود. تا آن موقع ايشان را اين قدر عصبى نديده بودم. آنچنان داد مى‌زد و او را مؤاخذه مى‌كرد كه ما مى‌ترسيديم اين وسط خودمان را نشان بدهيم و مى‌خواستيم هر جورى شده خيلى جلوى ديدش نباشيم! آخه مى‌ترسيديم تركش‌اش به ما هم اصابت كنه! ✴️ من كه كار مهمى با حاج شيخ داشتم. پيش خودم غر مى‌زدم و توى دلم به اون بنده خدا مى‌گفتم: اى بابا! تو هم وقت گير آوردى درست موقعى كه من با حاج آقا كار دارم بياى اعصاب حاج آقا رو خط خطى كنى؟ ✴️ با ديدن اوضاع از مطرح كردن بحث خودم منصرف شدم ولى با رفتن اون بنده خدا ديدم حاج شيخ از اين رو به اون رو شد و با حالت عادى و خيلى خوشمزه به من گفت: راستى تو كارى داشتى؟! ✴️ من كه اصلاً انتظار اين برخورد را با اين لطافت نداشتم، گفتم: حاج آقا يادم رفت چه كارى داشتم ولى حالا يه سؤال ازتون دارم، شما مطمئن هستيد كه تا چند دقيقه پيش عصبانى بوديد⁉️ ✴️ آره چطور مگه⁉️ مگه مى‌شه⁉️ اون عصبانيتى كه شما داشتيد اگه من داشتم تا دو روز به خودم هم روى خوش نشون نمى‌دادم ولى شما⁉️ نمى‌دونم والله‼️ ✴️ ايشان گفت: آدم بايد روى حالت‌هاش كنترل و تسلط داشته باشه، نه اينكه تحت كنترل حالت‌هاش باشه. من بايد بتونم هر موقع لازمه عصبانى باشم و هر موقع لازمه بخندم و... من بايد امير بر حالت‌هاى خودم باشم نه اسيرشون. ✴️ همه اينها خنده‌ها غضب‌ها و... به عنوان يك وسيله و يك امكان در اختيار من هست پس بايد بدونم كجا و چه جورى از اين امكان استفاده كنم كه لازمه‌اش هم اينه كه بر اون‌ها مسلط باشم و تسخير شون كرده باشم. 📚 رد پای نور، ج ۱ ص ۲۴۷ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
💠 سقوط و انحطاط خيلى آسان و طبيعى است. جاذبه‏ ها تو را به سقوط مى‏ خوانند، ولى بالا رفتن و از كشش جاذبه آزاد شدن، موتورهاى روشن مى‏ خواهد. 💠 ببين! يك سنگ به اندازه ‏اى بالا مى‏ رود، كه نيرويى پشت آن باشد. با تمام شدن نيرو، سقوط و افتادن سنگ طبيعى است، ولى يك گياه كوچك را نگاه كن، كه چه ‏طور از زير خاك‏ها و سنگ‏ها سر بيرون مى ‏آورد و حتّى آسفالت‏ها و سيمان‏ها را مى ‏شكند و سر بلند مى‏ نمايد. 💠 اگر تو به اندازه‏ ى اين گياه كوچك، ريشه داشته باشى، از زير خاك و سنگ و از زير عادت و غريزه و از زير حرف‏ها و هوس‏ها سر بيرون مى‏ آورى و سربلند مى ‏شوى. 💠 مى‏ دانى ريشه ‏ى آدم چيست؟ ريشه‏ ى تو، فهم تو، علاقه‏ ى تو و انتخاب توست. عمل تو، از اين ريشه ‏ها سر بلند مى‏ كند. 📚 نامه های بلوغ، ص 162 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 اين درست است كه در لجن ماندن طبيعى است و فرو افتادن طبيعى است. و اين درست است كه سر بر كشيدن و دامان برچيدن و رفتن، سخت و توانفرساست، ولى براى چه كسى؟ 🔷 براى آنكه سنگ است و بى ‏ريشه است، فرو رفتن طبيعى است؛ ولى براى دانه‏ اى كه ريشه دارد، سر بركشيدن و بالا رفتن و از زير خاك و خاشاك بيرون زدن طبيعى‏ تر است يا ماندن و گنديدن و تباه شدن؟ 🔷 ما هنوز به ريشه ‏هاى آگاهى و عشق خودمان توجه نداريم و خودمان را همچون سنگى مى ‏شناسيم كه پرتاب شده تا زورى پشت سر آن هست ارتفاعى هست و همين كه نيرو تمام شد، انحطاط آغاز مى‏ شود. 🔷 در حالى كه ما اگر خودمان را در زمينه‏ ى آگاهى كاشته باشيم و با نيروى عشق ريشه دوانده باشيم و با آب و شبنم ذكر، آبيارى كرده باشيم، طبيعى‏ ترين توقع همان انتظار رويش و سربركشيدن است، كه مى‏ خواهيم و مكرر مى ‏خواهيم؛ «حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ». 📚 تطهير با جارى قرآن، ج 1 ص 370 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
🔷 پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم فرمودند: شب جمعه اول ماه رجب را «ليلة الرغائب»‏ مى‏ گويند. وقتی یک سوم از این شب بگذرد، هیچ فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمین نمی‌ماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع شود. 🔷 آنگاه خداوند می‌فرماید: ای فرشتگانم! هرچه می‌خواهید از من درخواست کنید. فرشتگان عرض می‌کنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذری. خداوند می‌فرماید: این کار را انجام دادم. 🔷 قسم به آنکه جانم در دست اوست هیچ بنده یا کنیزی از بندگان و کنیزان خدا این نماز را به جای نمی‌آورد مگر اینکه خداوند گناهان او را ببخشد اگر چه گناهان او مانند کف دریا و به عدد شن و به وزن کوه‌ها و به عدد برگ‌های درختان باشد. 🔷 و روز قیامت هفتصد نفر از خویشان خود را که همگی سزوار آتش باشند شفاعت می‌کند. 🔷 و آنكه هر كه اين نماز را بگزارد چون شب اول قبر او شود حق تعالى بفرستد ثواب اين نماز را به سوى او به نيكوتر صورتى با روى گشاده و درخشان و زبان فصيح. 🔷 پس به وى گويد:«اى حبيب من بشارت باد تو را كه نجات يافتى از هر شدت و سختى». 🔷 بنده گويد: تو كيستى؟ به خدا سوگند كه من رويى بهتر از روى تو نديدم و كلامى شيرين‏ تر از كلام تو نشنيده‏ ام و بويى بهتر از بوى تو نبوييدم. 🔷 گويد: من ثواب آن نمازم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال بجا آوردى؛ امشب به نزد تو آمدم تا حق تو را ادا كنم و مونس تنهايى تو باشم 🔷 و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دميده شود من سايه بر سر تو خواهم افكند در عرصه قيامت پس خوشحال باش كه هرگز خير از تو جدا نخواهد شد. ❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolit
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
❌👈 كيفيّت نماز مهم لیلة الرغائب 🔷 اولين پنجشنبۀ ماه رجب را روزه می‌دارى. 🔷 و چون شب جمعه داخل شود، ما بين نماز مغرب و عشاء، دوازده ركعت نماز بجاى مى‌آورى، هر دو ركعت با يک سلام، و در هر رکعت می‌خوانی: ▪️سوره «حمد» یک مرتبه ▪️سوره «قدر» سه مرتبه ▪️سوره «توحيد» دوازده مرتبه 🔷 پس از پایان نماز هفتاد مرتبه مى‌گويى:«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ» 🔷 سپس به سجده می‌روى و هفتاد مرتبه می‌گويى:«سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوح» 🔷 آنگاه سر از سجده برداشته و هفتاد مرتبه می‌گويى:«ربِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَم»ُ 🔷 دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه می‌گويى:«سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوح» 🔷 سپس حاجت خود را می‌طلبى كه به خواست خدا برآورده خواهد شد. 📚 بحارالانوار، ج ۹۵ ص ۳۹۵ ❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi