💠 اين يك حقيقتى است كه اگر من دوستى انتخاب مىكنم، شرايطى مىگذارم، مىگويم اين آدم، آدم مهربانى است؛ اينطورى نيست كه تا آخرين لحظه زندگىاش همين خط مستقيم محبت را طى كند.
💠 لحظههايى هم مىشود كه در دلش بغض مىآيد، نفرت مىآيد، خستگى مىآيد. حالا يا به حق يا به ناحق. مسأله اين است كه من با بغض و خستگى و نامهربانى او چگونه برخورد كنم.
💠 ما خيال مىكنيم اگر دوستى گرفتهايم كه، صالح است، خوب است تا آخر مراحل زندگىاش همين خط را مستقيم طى مىكند.
💠 نوسانهاى آدمها، فراز و نشيب آنها، ارتجاع و اقتحام آنها را ارزيابى نمىكنيم.
💠 چه بسا در يك مرحلهاى برگردد، در يك مرحلهاى فرو برود. فرو رفتن آدمها، عقب گرد آدمها را اگر حدس بزنيم، آن وقت در ارتباط با آنها اين را مىآموزيم كه براى شرايط گوناگون آنها چگونه حساب باز كنيم.
📚 روابط متکامل زن و مرد، ص ۵۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 دوست تو، كسى است كه تو را براى خودت مىخواهد. و دشمن تو، كسى است كه تو را براى خودش مىخواهد.
📚 تربیت کودک، ص ۱۶
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔶 زندگی انسانی ما در انتخاب، شکل می گیرد. آنها که مرده ها و میرنده ها را انتخاب کرده اند، حتی اگر خرناس هم بکشند مرده اند و اگر تمامی دنیا را نه در دست که در حلقوم و شکم خویش بگذارند فقیرند و محرومند که خود را به کمتر داده اند و برای بی ارزش تر از خود رنج برده اند و نفس کشیده اند. (چهل حدیث ص ۷۳)
🔶 انسان، فرزند انتخاب خویشتن است و جبر های گوناگون زمینه ساز انتخاب او هستند. (روش نقد، ج ۱۰۷)
🔶 شخصیت انسان را می توان از روی انتخابش درک کرد. (تربیت کودک، ص ۱۴)
🔶 کسانی که یافته اند شخصیت انسان درانتخاب اوست و انسان هم ناچار از انتخاب است، ناچار بزرگ تر ها را انتخاب می کنند و حق را می طلبند و با این انتخاب شخصیت خود را نشان می دهند. (مسؤلیت و سازندگی، ص ۲۴۳)
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
✅ استاد صفایی رحمة الله علیه برخاست و به قصد جایی حرکت کرد. راحت گفت: می آیید؟ گفتیم: بله! و رفتیم.
✅ در خیابان، برای میدان امام حسین ماشین گرفتیم. راننده جوان از ابتدا ی ورود ما پیوسته موج های گوناگون رادیو را می گرفت و انواع ترانه ها را گوش می کرد.
✅ من از اینکه ایشان چیزی نمی گفت قدری تعجب کرده بودم، اما به احترام ایشان چیزی نمی گفتم.
✅ به میدان که رسیدیم پیاده شدیم. استاد کمی تأمل کرد و در حالی که یک پایش بیرون و یک پایش داخل ماشین بود، دستش را به آرامی روی شانه جوان گذاشت. جوان برگشت.
✅ آن روح قدسی با مهربانی گفت:«خودت را در این عالم خرج چیزی کن که از تو بالاتر باشد».
✅ به نظرم جوان خواستار تکرار حرف شد. فرمود: بالاخره هر کس خودش را در عالم خرج چیزی می کند، تو خودت را خرج کسی کن که از تو بزرگ تر و بالاتر باشد.
✅ با همین چند کلمه در جوان تأثیر گذاشت. او با شرمندگی عذر خواهی کرد و کرایه ماشین را نمی گرفت. ایشان تشکر کرد و من شروع تحول جوان را با همان جمله احساس کردم.
📚مشهور آسمان، ص ۱۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 اين روزها، روزهاى فاطمه سلام الله علیها و اين شبها، شبهاى على علیه السلام است.
🔷 با خودم مى گويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهاره هاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى‼️
🔷 جوششى كه از مرز قرنها گذشته و از محدوده ى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است.
🔷 بارها با خودم مى گويم: «يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مى شنوم: «فَاطِمَةُ امُّ ابِيهَا».
🔷 و در جواب فرشته ها در مورد اصحاب كساء مى شنوم: «هُمْ فَاطِمَةُ وَ ابِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا».رسالت و ولايت و امامت را فاطمه سلام الله علیها رابط است و پيوند.
🔷 اگر بيشتر گوش بدهيم مى توانيم صداى حزن آلود على علیه السلام را از مدينه ى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مى گويد:«امَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ».
🔷 راستى اين فاطمه سلام الله علیها در كجا ايستاده كه على علیه السلام اين گونه از او مى گويد؟ اين چه انس عميقى است كه اين گونه حزن سرمد مى آورد؟ اين چه خورشيد در خاك نشسته اى است كه اين گونه شام ديجور به دنبال مى كشد⁉️
🔷 من از فرزندان فاطمه سلام الله علیها، از آن كهكشان هاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانه ى مبارك، حرفى نمى زنم. من فقط از فاطمه سلام الله علیها مى پرسم؟ راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشمها و دلهاى ما نشسته است و راهها را نشانه مى زند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
💠 من مى خواهم از دو شكل حمايت حضرت فاطمه خلاصه اى بياورم: يكى حمايتهاى تاريخى و فراموش شده و توجيه شده و ديگرى حمايتهاى زنده كه تا امروز رسا و گوياست.
💠 كوچه هاى سرد مدينه و خانه هاى بى بار انصار و در كوبه هاى مكرر و سرهاى ذليل و زبانهاى بسته، گواه فاطمه است، همانطور كه ديوار مسجد و شعله ى سركش و در سوخته و پهلوى شكسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ايستاده اند.
💠 ولى مى توان از اين شهادت و گواهى، خاموش گذشت و يا آنها را توجيه كرد؛ كه گلايه از دوست بوده و شكايت از حبيب و بقيه پرگويى رافضى و آتش افروزى خارجى است.
💠 اما شكل دوم حمايت حضرت فاطمه ، قبر پنهان و كلام گويا و فرياد سنگين اوست؛ كه از گذشته تا امروز را پر كرده اند و در تمامى محكمه ها به گواهى ايستاده اند و به شهادت زبان باز دارند.
💠 رسول خدا، تنها يك يادگار دارد؛ كه سيدة النساء است، كه بضعة الرسول است، كه ام ابيها ست؛ كه محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. و همين نشان مى دهد كه او جز رضايت و سخط خدا، رضايت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگيزه ى دنيايى و نفسانى و شيطانى جداست و همين نشان مى دهد كه معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است.
💠 اين يادگار رسول در جوانى (نمى گوييم مظلوم و مقتول) كه لااقل به گونه اى مرموز و مجهول در خاك رفته و حتى از قبر او هيچ نشانى نمانده. و معلوم نيست كه در مسجد است، كه در كنار رسول خدا است، كه در بقيع است! اين بى نشانى، نشان چيست؟
آيا نشان قهر فاطمه و دنيا طلبى فاطمه و زياده خواهى فاطمه است؟
💠 اين از چه حكايت مى كند؟ از تجاوز فاطمه و از عدالت و قاطعيت خلفاء، كه حتى بر زياده طلبى هاى تنها يادگار رسول شمشير مى كشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج (زیوری که بر بازو می بندد) مى گذارند و آتش مى افروزند و خانه را مى سوزانند، حتى اگر فاطمه در آن باشد ...
💠 آنها كه بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نياشفتند و آنها كه بر چپاول معاويه در شام آن هم به مدت بيست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى كه ابوهريره و الاغ لخت او را با قانون از كجا آورده اى، محاكمه مى كردند. آنها فاطمه را متجاوزتر و زياده طلب تر از خالد و معاويه مى دانستند و يا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهريره ى حاكم بحرين به حساب مى آوردند⁉️
💠 در هر حال اين يك گواه است كه شهادت مى دهد كه حضرت فاطمه با سردمداران همراه نبوده و از آنها رضايت نداشته و بر آنها غضب كرده، حتى پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مى خواسته است.
💠 مگر اينكه بگوييم اين كار حضرت فاطمه نبوده، كه كار على علیه السلام و يا بازماندگان فاطمه است و حضرت على از حضرت فاطمه جداست و حضرت فاطمه بر حضرت على غضب كرده است. و به خاطر تزويج على علیه السلام بر سر حضرت فاطمه، رسول خدا فرموده كه خدا به خاطر غضب حضرت فاطمه غضب مى كند.
💠 و گواه زنده ى ديگر كلام اوست (خطبه فدک) كه اين گونه سركش و رساست؛ كه اكنون پيش روى شماست.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۸
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔶 حضرت فاطمه در ابتداى خطبه از نعمتها شروع مى كنند و از عنايتهاى حق و آنچه كه باعث استمرار اين نعمتها و عنايتهاست گفتوگو مى كنند. و بعد به توحيد و نبوّت روى مى آورند و از رسول مى گويند. و سپس به مردم خطاب مى كنند و از آنها و تكاليفشان و آثار اين تكاليف مى گويند.
🔶 حضرت در ادامه ى خطبه به معرّفى خود مى پردازند و از نسبت خويش با رسول چنين مى گويند.«ايُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا انِّى فاطِمَةُ وَ ابِى مُحَمَّدٌ، اقُوُل عَوْدَاً وَ بَدْءَاً وَ لا اقُوُل ما اقُوُل غَلَطاً وَ لا افْعَلُ ما افْعَلُ شَطَطاً».
🔶 مى فرمايند: من فاطمه و پدرم محمد صلی الله علیه و آله است و اين حرف را نه يك بار كه مكرّر و مستمرّ مى گويم، اگر سخنى مى گويم اشتباه نيست و اگر امروز اقدامى كرده ام و اينگونه ايستاده ام، پراكنده كارى نيست.
🔶 نكته ى قابل تأمّل در بيان حضرت و سؤال اساسى اين است، كه آيا فاطمه اين قدر مجهول مانده است كه نياز به معرفى دارد؟ كسى كه همه، كودكى اش را ديده اند. بچّه هايش را بر دوش رسول مشاهده كرده اند، نياز به معرّفى دارد؟!
🔶 پس مشكل جاى ديگرى است، صحبت از فراموشى و انكارى است كه شكل گرفته و حقوقى كه از ايشان گرفته شده. سخن از اين است كه چگونه و با دقت و نقشه هاى حساب شده، على علیه السلام را بستند و امكانات مالى او را گرفتند و يارانش را هم كشتند.
🔶 به خاطر همين، حضرت فاطمه، قدم به قدم، عنايات رسول را مطرح مى كنند، از نسبت خود و على با رسول مى گويند و وقتى هم كه محروميت و تنهايى آدمها را مطرح مى كنند از نجات اينها توسط رسول و شجاعت على و قرب او به رسول مى گويند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۳۷
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✴️ تو ضعف هايت را در معاشرت هايت مى شناسى، نه اينكه معاشرت ها به تو ضعفى بدهند.
✴️ اين قبول است كه در معاشرت ها، آن حال نماز و توجه و آن تقدسها كم مى شود، اما اينگونه نيست كه اين مرض را معاشرت به من منتقل كرده باشد، نه، معاشرت، فقط اين مرض را به من نشان داده است.
✴️ آن پير دير می گفت: فلانى می گويد اين كار را نكن، كفر مرا در می آورى! و او هم در جواب می گفت: پس دارى! چيزى هست، فقط آشكار مى شود.
✴️ ما از آشكار شدن مشكلات و ضعف هايمان فرار مى كنيم و اين را پاى قدسيت روحى خودمان مى نويسيم. روح مبتلايى كه بعد از ابتلائاتش می ماند، مقدس است؟
✴️ اين معلوم است كه آب حوض تا وقتى به هم نخورده و آرام است و زير و رو نشده، زلال است. بوى گند هم می دهد ولى زلال است!
📚 خط انتقال معارف، ص ۱۲۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✴️ امام حسین علیه السلام میفرماید: مرگ بر هر كس نوشته شده و همچون گلوبند، گلوى انسان را در برگرفته است
✴️ اكنون كه مرگ حتمى است، بگذار مرگى را انتخاب كنيم كه آبستن زندگى باشد و سازندگى هايى بياورد و آگاهى هايى متولد كند و روحهايى را حركت دهد.
✴️ بايد مرگى را انتخاب كنيم كه زندگى را بارور كند.
📚عاشورا، ص ۷۶
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 ايمان چيست؟ چه مراحلى دارد؟ چه آثار و چه علائمى به دنبال مىآورد؟ و چه بارهايى و چه حقوقى را بر دوش مىگيرد؟
🔷 ايمان چيزى جز عشق و نفرت نيست. «هَلِ اْلايمانُ إلاّ الْحُبِّ وَ الْبُغْضُ». ايمان عشق در راه او و نفرت به خاطر اوست. ايمان رهبرى و جهت دادن به عشق و نفرت است.
🔷 ايمان حد قلبى مذهب است.«الَّذينَ آمَنُوا أَشَّدُ حُبّاً للَّهِ». آنها كه ايمان مىآورند از عشق بزرگترى براى خدا برخوردار مىشوند.«قالَتِ ألاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا، وَ لكِن قُولُوا أَسْلَمْنا فَلَمَّا يَدْخُلِ الايمانُ فى قُلُوبِكُم». اعراب مىگفتند ما ايمان آوردهايم، ما گرويدهايم. بگو شما ايمان نياوردهايد، بگوييد اسلام آوردهايم. هنوز ايمان در دل شما راهى نيافته است. هنوز اين عشق خدا در سينهها خرگاه نزده است. هنوز ديگران پاسدار دلها هستند.
🔷 اين عشق به تدريج شكل مىگيرد و پيچيده مىشود. اين گياه آهسته سربلند مىكند تا از تمامى وجود تو سرازير مىشود و از دست و پا و چشم و گوش و فكر و خيال تو، جوانه مىدهد و بار مىآورد.
🔷 «إنَّ الايمانَ مَبْثُوثٌ عَلَى الْجَوارِحِ». ايمان بر تمامى وجود تو پراكنده است. ممكن است دست تو ايمان آورده باشد، ولى هنوز چشم تو ايمان نياورده باشد و خالى مانده باشد. هر كدام از اعضا و جوارح تو كه از اين عشق زنده شدند، به ايمان مىرسند، تا آنجا كه روحُ الايمان در تمامى وجود تو سايه مىگستراند.
🔷 سرعت و شتاب و يا كندى و حتى خشكيدن اين گياه عشق به تو بستگى دارد كه چگونه سيرابش كنى و بارورش سازى. هر چه بيشتر شكر كنى و بيشتر گام بردارى، زودتر مىرسى و بيشتر بار مىگيرى.
🔷 ايمان عمل را مىزايد و عمل ايمان را بارور مىسازد. آنها كه پرشهاى آهويى دارند و همراه مقايسهها و ذكرها مدام با خودشان كار مىكنند و به خودشان نهيب مىزنند، زودتر مىرسند.
🔷 بارها گفته شده كه بذر فكر و گياه عشق، اگر همراه ذكر و يادآورى تو نباشد، هيچگاه از زير خاك سر بر نمىآورد. من كسانى را سراغ دارم كه سالهاست در جا زدهاند و گياه ايمانشان بىرنگ مانده و دارد مىخشكد. و كسانى را سراغ دارم كه هنوز ماهها نگذشته كه سربرآوردهاند، چون داستان حركت انسان، داستان كفر و شكر است.«لَئِنْ شَكَرتُم لأَزيدَنَّكُم».
🔷 مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نكنى، افت مىكنى و مدام پايين مىآيى و اگر اقدام كردى پيش مىروى و جلو مىافتى. تو كه فهميدى بايد از اين لقمهى چرب بگذرى. اگر توجيه كردى، تو در همين جا نمىمانى كه رفته رفته، بخل در تو سبز مىشود. با اينكه چند لقمه دارى، از بشقاب رفيقت برمىدارى تا آنجا كه يك انبار احتكار كردهاى و باز هم نگاهت به كاسهى ديگران است تا آنجا كه مجبور مىشوى با كسانى دوست شوى كه احتكار مىكنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا كه در بزمشان راه مىيابى و ... تا آنجا كه از دست مىروى.
🔷 و اگر در اين آخرين پله يك قدم برداشتى، يك حركت كردى، قدرت گام دوم را به تو مىدهند تا آنجا كه مىتوانى دو لقمه و بيشتر و بيشتر بدهى و از تمامى انبارهايت بگذرى.
🔷 داستان انسان، داستان شكر و كفر است، در هر لحظه پيش مىبرد و يا عقب مىافتد. اين طور نيست كه خيال كنى در يك جا ايستادن، در همانجا ماندن است، كه ايستادن عقب گرد است و پايين رفتن.
🔷 آن زنده دل گفته بود آنها كه در نينوا حسين را كشتند، همانهايى بودند كه از يك لقمه نگذشتند. از يك چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا كه نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا كه دستشان را هم با خون حسين شستند.
📚 صراط، ص ۹٠
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅ رابطه ایمان و عمل
🔶 ايمان است كه عمل را مى آفريند و اين عمل است كه ايمان را نيرومندتر مى سازد، همانند ريشه و برگ.
🔶 اين ريشه است كه برگها را مى روياند و اين برگها هستند كه ريشه را غذا مى دهند و نفس مى دهند و رشد مى دهند، تا حدى كه با مسدود شدن سوراخهايشان ريشه مى خشكد.
📚 رشد، ص ۶٠
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 علامت های ایمان
🔶 ايمان را با علامتهايش مىتوان شناخت. مؤمن به امْن مىرسد،«أُولئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ». پس نه خوفى از آينده دارد و نه حزنى برگذشته «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». و نه حيرتى در حال. «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ».
🔶 و با همين امْن به تسلّط مىرسد.«أَنْتُمُ الأَعْلَونَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ». او ذليل نخواهد شد. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ» حتى ذليل قدرت و توانايى خود، كه او به عزّت رسيده و بر قدرتش مسلّط شدهاست.
🔶 ذلّت در او راهى ندارد. و اين تسلّط او را به شهادت مىرساند، كه تمامى حادثهها در وجود او پيش بينى شدهاند. «تِلْكَ الأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ » و با اين شهادت به انتظار مىرسد و آماده مىگردد. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ».
🔶 اين امْن و تسلط و شهادت و انتظار، علامتهاى اين وجود راه رفته و اين مؤمن خود يافته است.
🔶 و همانطور كه گذشت، در وسعت امن، خوف، حزن، حيرت، ذلت، راه ندارد. مؤمن را با اين علامتها بشناس نه با عملها و اين علامتها در حالتهاى او هستند، نه در اعمال او.
🔶 همانطور كه بارها به اين نكته اشاره شده، آدم نه با حرف و نه با عمل، كه با علامتها شناسايى مىشود.
🔶 آدمهايى را مىبينى كه كوچكترين حادثه او را در هم مىپيچيد و زمين مىزند. اين وجود راه نيفتاده و خود را نيافته است وگرنه كوچكترها، او را زير و رو نمىكردند.
📚 صراط، ص ۹۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie