🔷 به حجره دوستی رفته بودم؛ فقیری آمد. نمیدانم دوستم میخواستم خودی نشان بدهد یا این باوری بود که به اشتباه به آن رسیده بود.
🔷 مبالغی به آن فقیر کمک کرد و هنگام رفتن فقیر، به او گفت: هر وقت احتیاج داشتی، نزد من بیا، نکند من را فراموش کنی، نکند از من دریغ کنی.
🔷 وقتی پیش من برگشت، غروری در وجودش بود و نگاهش را به چشمهای من دوخته بود که ببیند عکس العمل من چیست. شاید خیال میکرد خیلی از او تعریف خواهم کرد.
🔷 گفتم: تو میدانی اول زندیق عالم هستی. گفت: من. گفتم: بله، تو. گفت: چطور⁉️
🔷 گفتم: این چه جور کمک کردن است، چرا خلق را بت پرست میکنی، چرا او را به خودت میبندی و اسیر و ذلیل خودت میکنی، یعنی چه هر وقت خواست بیاید سراغت، چرا برای خلق بت میسازی⁉️
🔷 خدا اگر می خواست شکمها پر شوند و تنها پوشیده، مگر خودش نمیتوانست چنین بکند؟ همان حرفی که کافران میگفتند:«أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ». آیا به کسی غذا بدهیم که اگر خدا میخواست، خودش به او میداد؟؟
🔷 واقعا اگر مسئله فقط غذا دادن بود، خود خداوند میداد و به کسی نیازی نبود. پس چه شد که مسئله به تو واگذار شد؟
🔷 این مسئولیت را به تو دادند تا هم تو رشد کنی و هم او رشد کند؛ تو با دادنت و او با نگرفتن و آزاد بودنش.
🔷 گفتم: تو با اینگونه انفاق کردنت، او را بت پرست و اسیر و ذلیل کردی و خودت را هم بدبخت میکنی.
🔷 خود خدا وقتی میخواهد به خلق روزی بدهد، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»یعنی از راهی که حساب نشده است، میدهند.
🔷 چون من اگر بدانم هر ماه فلان مبلغ از فلان جا یا فلان شخص به من میرسد، هر ماه به این رو میآورم.
🔷 اگر بدانم از فلان ثروتمند به من فلان مبلغ کمک می رسد، متوجه و اسیر او میشوم. در نتیجه او معبود و محورم، و ملاک حبّ و بغض من میشود.
🔷 اینکه خدا «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» میرساند، برای این است که توحیدم غنی تر و یقینم زیادتر گردد.
📚 جمعها و حاصل جمعها، ص ۴۵
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 اين روزها، روزهاى فاطمه سلام الله علیها و اين شبها، شبهاى على علیه السلام است.
🔷 با خودم مىگويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهارههاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى‼️
🔷 جوششى كه از مرز قرنها گذشته و از محدودهى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است.
🔷 بارها با خودم مى گويم:«يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مىشنوم:«فَاطِمَةُ امُّ ابِيهَا».
🔷 و در جواب فرشتهها در مورد اصحاب كساء مىشنوم:«هُمْ فَاطِمَةُ وَ أبِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا».رسالت و ولايت و امامت را فاطمه سلام الله علیها رابط است و پيوند.
🔷 اگر بيشتر گوش بدهيم مىتوانيم صداى حزن آلود على علیهالسلام را از مدينهى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مىگويد:«امَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ».
🔷 راستى اين فاطمه سلامالله علیها در كجا ايستاده كه على علیهالسلام اينگونه از او مىگويد؟ اين چه انس عميقى است كه اينگونه حزن سرمد مىآورد؟ اين چه خورشيد در خاك نشستهاى است كه اينگونه شام ديجور به دنبال مىكشد⁉️
🔷 من از فرزندان فاطمه سلامالله علیها، از آن كهكشانهاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانهى مبارك، حرفى نمىزنم. من فقط از فاطمه سلامالله علیها مىپرسم؟ راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشمها و دلهاى ما نشسته است و راهها را نشانه مىزند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۳
🆔👉@tavasolitabrizi
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔷 استاد صفایی رحمةالله علیه به یکی از بچهها گفت: چرا ازدواج نمیکنی؟ او گفت: هنوز زود است.
🔷 استاد گفتند: اگر کسی لباس گرم زمستانی یا نفت چراغش را زودتر تهیه کند، بهتر نیست؟
🔷 به جوان دیگری هم، همین توصیه را کرده بود، اما او گفته بود: آخر کی به ما زن می دهد؟
🔷 حاج شیخ پاسخ دادند: وقتی تو خودت روی خودت حساب باز نمیکنی، چه طور دیگران روی تو حساب باز کنند.
📚 مشهور آسمان، ص ۴۱
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 من مىخواهم از دو شكل حمايت حضرت فاطمه خلاصه اى بياورم: يكى حمايتهاى تاريخى و فراموش شده و توجيه شده و ديگرى حمايتهاى زنده كه تا امروز رسا و گوياست.
💠 كوچههاى سرد مدينه و خانههاى بى بار انصار و در كوبههاى مكرر و سرهاى ذليل و زبانهاى بسته، گواه فاطمه است، همانطور كه ديوار مسجد و شعلهى سركش و در سوخته و پهلوى شكسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ايستادهاند.
💠 ولى مىتوان از اين شهادت و گواهى، خاموش گذشت و يا آنها را توجيه كرد؛ كه گلايه از دوست بوده و شكايت از حبيب و بقيه پرگويى رافضى و آتش افروزى خارجى است.
💠 اما شكل دوم حمايت حضرت فاطمه، قبر پنهان و كلام گويا و فرياد سنگين اوست؛ كه از گذشته تا امروز را پر كرده اند و در تمامى محكمهها به گواهى ايستاده اند و به شهادت زبان باز دارند.
💠 رسول خدا، تنها يك يادگار دارد؛ كه سيدةالنساء است، كه بضعة الرسول است، كه أمّ أبيهاست؛ كه محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. و همين نشان مىدهد كه او جز رضايت و سخط خدا، رضايت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگيزهى دنيايى و نفسانى و شيطانى جداست و همين نشان مىدهد كه معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است.
💠 اين يادگار رسول در جوانى (نمىگوييم مظلوم و مقتول) كه لااقل به گونهاى مرموز و مجهول در خاك رفته و حتى از قبر او هيچ نشانى نمانده. و معلوم نيست كه در مسجد است، كه در كنار رسول خدا است، كه در بقيع است! اين بىنشانى، نشان چيست؟
آيا نشان قهر فاطمه و دنيا طلبى فاطمه و زياده خواهى فاطمه است؟
💠 اين از چه حكايت مى كند؟ از تجاوز فاطمه و از عدالت و قاطعيت خلفاء، كه حتى بر زياده طلبىهاى تنها يادگار رسول شمشير مىكشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج (زیوری که بر بازو می بندد) مىگذارند و آتش مىافروزند و خانه را مىسوزانند، حتى اگر فاطمه در آن باشد.
💠 آنها كه بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نياشفتند و آنها كه بر چپاول معاويه در شام آن هم به مدت بيست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى كه ابوهريره و الاغ لخت او را با قانون از كجا آوردهاى، محاكمه مىكردند. آنها فاطمه را متجاوزتر و زياده طلب تر از خالد و معاويه مىدانستند و يا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهريرهى حاكم بحرين به حساب مىآوردند⁉️
💠 در هر حال اين يك گواه است كه شهادت مىدهد كه حضرت فاطمه با سردمداران همراه نبوده و از آنها رضايت نداشته و بر آنها غضب كرده، حتى پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مىخواسته است.
💠 مگر اينكه بگوييم اين كار حضرت فاطمه نبوده، كه كار على علیهالسلام و يا بازماندگان فاطمه است و حضرت على از حضرت فاطمه جداست و حضرت فاطمه بر حضرت على غضب كرده است. و به خاطر تزويج على علیهالسلام بر سر حضرت فاطمه، رسول خدا فرموده كه خدا به خاطر غضب حضرت فاطمه غضب مىكند.
💠 و گواه زندهى ديگر كلام اوست (خطبه فدک) كه اينگونه سركش و رساست؛ كه اكنون پيش روى شماست.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۸
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 روشنگر جای پای شرک
🔷 روزی یکی از شخصیتهای فرهنگی که در صدا و سیما برنامهاش گرفته بود، حاج شیخ را به منزلش دعوت کرد.
🔷 فرد مذکور به حاج شیخ گفت: آقا من در کارهای تبلیغی وقتی برنامهای اجرا میکنم و توفیقی پیدا میکنم خیلی شاد میشوم و بهجتی وجودم را میگیرد.
🔷 به برخی اساتید این حالت را گفتهام. و مقصودش این بود که من از این حالت که در من است نگرانام؛ چون اگر قاعده این باشد که خدا توفیق میدهد و او مقلب القلوب است. پس دیگر چرا باید من این قدر شنگول باشم؟!
🔷 و ادامه داد که اساتید به من گفتهاند: ای بابا افراد نوعاً از معصیت هم متذکر نمیشوند. آن وقت تو در این کار خوب وسواس داری؟ استاد ساکت بود و چیزی نگفت.
🔷 چند لحظه بعد ناگهان دست همان شخص به فانوس خورد و نفت روی موکت پاشید و آتش گرفت. او با دستپاچگی به خاموش کردن و مهار آتش پرداخت و با پتو یا عبایش آتش را خاموش کرد.
🔷 ناگاه شیخ فرمود: آتشی که از ما یک موکت کم قیمت میسوزاند، با همه تلاش آن را مهار میکنیم. اما از شرکی که همه هستی ایمانی ما را میسوزاند و سرمایه اصلی را بر باد میدهد به سادگی میگذریم و میگوییم: اینها چیزی نیست.
🔷 این پاسخ به موقع، خیلی به دل طرف نشست و به اصطلاح امروز حرف را گرفت.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۶۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
❇️ یک بار یکی از بستگان را که پزشک بود، نزد استاد صفایی رحمة الله علیه بردم و ایشان بعد از گفتگوهای جالب و دلنشینی در تحقیر دنیا، که دوای درد آن پزشک بود.
❇️ با حالتی مخصوص به خودش به دکتر گفت: دکتر به بیماری ما هم برس. دکتر با خجالت تأملی کرد و گفت: آخر رشتهی ما درد شما نیست.
❇️ استاد پرسید: مگر تخصص شما چیست؟ دکتر گفت: ناباروری زنان و عقیمی!
❇️ حاج شیخ بلافاصله فرمود:«دکتر! ما هم عقیم هستیم. باید بارور شویم و تولیدی و تولدی داشته باشیم».
❇️ دکتر دوباره گفت: ولی ما انگشت کوچک شما هم نیستیم. شیخ فرمود: نه، کوچک نباشید. ما دوستان بزرگ میخواهیم.
📚 مشهور آسمان ص ۵۰
🆔👉 @cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔶 یکی از دوستان تعریف می کرد: جوانی اهل جنوب کشور قبل از انقلاب با دختری آشنا شده بود. آن دختر در جریان انقلاب متحول گردیده و ناگهان غیبش زده بود.
🔶 پسر که آدرسش را در قم یافته بود به قم میآید و با نشانیهایی میفهمد که آن دختر نزد آقای صفایی آمده و به درس حوزه مشغول شده است.
🔶 پس با توپی پر و قیافهای با موهای بلند و گردن بندی بزرگ در گردن به در منزل استاد میآید و میگوید: آقای صفایی کجاست؟ می خواهم ببینمش استاد دم در رفته، میگوید: خودم هستم.
🔶 پسر جوان با پرخاش داد میزند: این دختر مال تو نیست. استاد آرام میگوید: مال تو هم نیست! تا به خود بجنبد ادامه میدهد که تو هم مال خودت نیستی. همه مال خداییم.
🔶 و جوان می شکند و فرود می آید. او با آن که طلبه نشد، اما جوانی دین دار و لوطی صفت شد. دختر هم بعد از مدتی به ازدواج فردی مناسب درآمد و از قم رفت.
📚 مشهور آسمان، ص ۹۹
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 بوی دلبستگی
💠 استاد صفایی رحمة الله علیه شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند.
💠 ایشان میگفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که:«خدایا تا ما را نیامرزیدهای از دنیا مبر». دعای خوبی نیست.
💠 همه پرسش شدیم که چرا؟ فرمود: چون بویی از دل بستگی به دنیا و فریب شیطان دارد. و ادامه داد باید چنین گفت: «خدایا ما را بیامرز و ببر!»
💠 سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر. بعد از سکوتی نیم خیز شده گفت: مرگ شیرین است بچه ها! و راستی که مرگ نزد او چنین بود.
💠 بارها میگفت: من سالهاست که منتظرم. تشبیه زیبایی میکرد که در جاده کمربندی دیدهای که بعضی با ساک دنبال اتوبوس میدوند و میگویند:«روی بوفه هم سوار میشوم؟». من این طور با ساک دنبال مرگم.
💠 همان توصیفی که در نهج البلاغه درباره خطبه متقین آمده است:«وَلَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ». اگر نبود مدت و اجلی که خداوند متعال برای آنها نوشته است، روحهای آنان از اشتیاق ملاقات خدا در بدنهایشان یک لحظه آرام نمیگرفت.
📚 مشهور آسمان، ص ۱٠٠
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 وسعت رزق
💠 رزق واسع، رزقى است كه تمامى ابعاد و وجود انسان را در بر گيرد. رزق ما تنها خوراك و آشاميدن و لباس نيست.
💠 مىبينيم كه در تعابير آمده:«وَ ارْزُقْنى التَّجافِى عَنْ دارِ الْغُرُورِ» «وَارْزُقْنَا الشَّهادَةَ». رزق شهادت و معرفت و محبّت را مىخواهيم. پس رزقها گستردهاند.
💠 بدن ما رزقى مىخواهد. همچنين حسّ و وهم و خيال و فكر و عقل و قلب و روح ما هم رزقى دارند و هر حدى از رزق قبل، رزق مرحلهى بعد را روشن مىسازد.
💠 به اشاره مىگويم كه: آيات و نشانههاى خدا، ارزاق حواسّ ما هستند و تدبر در آيات حق، زمينهاى براى تفكر تو مىشود و رزقى است براى فكر تو، تفكر معرفتى را به وجود مىآورد كه رزق عقل توست، تو مىخواهى بسنجى و انتخاب كنى، در تاريكى كه نمىشود سنجيد.
💠 پس اين معرفت، رزق عقل توست و عقل با انتخابى كه مىكند طاعتى را مىآورد و اين طاعت، رزق قلب توست و قلب تو با طاعتش قربى را مىآورد كه اين قرب، رزق باطن و روح توست.
💠 رزق در اين وسعت مطرح است و محدود به نان و آب و كفش و كلاه نيست.
💠 در نهج البلاغه، حضرت در مورد عثمان تعبيرى دارند:«الى انْ قامَ ثالِث الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ». خيلى دقيق است مىگويد: تا سومى با غرور ايستاد، در حالى كه دستش را بالا برده بود و بين توالت و آشپزخانهاش يك كَتى ايستاده، با اين غرور در بين توالت و آشپزخانه ايستاده.
💠 نثيل: جايى را مىگويند كه پشكل مىاندازند و معتلف: به جايى كه علف مىخورند، تعبير فارسىاش همان توالت و آشپزخانه است.
💠 آيا رزق آدمى همين است؟ پس اين حس و وهم و تخيل و تفكر و تعقل و اين قلب و روح آدمى را با چه چيزى مىخواهى زنده بدارى؟ چگونه مىخواهى مرزوق كنى؟
💠 آيا اين كافى است كه جامعهى انسانى يك دامپرورى بزرگ باشد؟ يعنى زندگى آدم بين آن جايى باشد كه مىخورد و آنجايى كه مىگذارد؟ وتمامى وسعت زندگى ما را اين دو صفحه پر كند؟
📚 شرحى بر دعاهاى روزانه حضرت زهرا، ص ۲۶
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈حاج آقا حیدری
🔶 استاد صفایی رحمة الله علیه زندگی انسان بدون دین را «مسیری بین آشپزخانه تا توالت» توصیف میکردند.
🔶 همان فرمایش حضرت علی علیه السلام به عثمان که میفرماید:«بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ» سیره او، زندگی بین آشپزخانه تا توالت بود.
📚 مشهور آسمان، ص ۱٠۳
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 یادگاریهای ماندگار
🎤👈حاجآقا حیدری
🔷 به تازگی با یکی از افرادی که ابتدای انقلاب یکی دو برخورد با استاد صفایی رحمة الله علیه داشته بود، برخوردم. او ضمن اظهار تأسف شدید از فوت ایشان گفت: چند حرف از ایشان به یاد دارم که برایم بسیار بزرگ و عزیز است.
🔷 از مهم ترینهایش این جملههاست که بارها آن را نقل کردهام و الهامبخش زندگیام بوده و است:
🔷 اگر خودت نقشه و طرحی نداشته باشی دیگران از تو به عنوان مهره و مصالح خودشان استفاده خواهند کرد.
🔷 ارزش تو به اندازه آن چیزی است که در تو موثر است؛ یعنی هر چه تو را غمگین یا شاد میکند، همان هستی.
🔷 درباره قرآن میفرمود: قرآن یک داروخانه است و تو نمیتوانی وقتی وارد داروخانه میشوی از دم دست همه داروها را بخوری؛ چون این کار افزایش بیماری و مرگ را در پیش دارد. باید داروی مناسب درد خودت را بخوری.
🔷 و دیگر آنکه نشانه حق بودن یک دعوت آن است که نه دنیا، نه خودت و نه خلق را در دل دیگران بزرگ نکند. تو اگر رشدی را برای خلق میخواهی باید خدا را در دلها بزرگ کنی:«وَ رَبِّکَ فَكَبِّر».
📚 مشهور آسمان، ص ۱٠۶
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 ملاک آدمیّت
💠 تو به اندازهاى كه از غريزه و عادت الهام مىگيرى و طبيعى رفتار مىكنى، از آدميّت فاصله دارى.
💠 و به اندازهاى كه نظارت و سنجش و حسابرسى داشته باشى و انتخاب در كارها و برخوردها داشته باشى، آدم هستى.
💠 و آدم بودن، خيلى سختتر از طبيعى بودن است؛ چون آدم بايد هر لحظه و هر عمل و هر حالت و هر برخوردى را بسنجد و بررسى كند و از عكسالعملهاى طبيعى و از انعكاسها، به انتخابهاى سنجيده روى بياورد.
📚 نامههای بلوغ، ص ۱۶۱
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 شايد تو هنوز از فاطمه (اين كوثر رسول و همراه على و مادر مجتبى و حسين و زينب) چيزى ندانى و شايد مثل آن بىخبر، كه گفته بود فاطمهالگوى ما نيست، الگوى ما اوشين است!
💠 راستى، اينها را كه لمس كردهاى و شناختهاى، بزرگ بدانى و استقامت و پيشرفت و يا علم و هنر زنهاى شناخته شده، الگوى تو باشد.
💠 ولى همينقدر بدان، كه اگر اين زنهاى بزرگ كار و تلاش و علم و هنر، توانستند كه از محدودهى خانه و پدر و مادر و هموطن خود بيرون بيايند؛ و اگر توانستند كه بهخاطر ديگران، از سينه و صورت و جان خود بگذرند؛ و اگر توانستند، نه بهخاطر آزادى و عدالت و رفاه و تكامل و...كه بهخاطر رشد انسان كارى بكنند، تازه مىتوانند فاطمه را الگو بگيرند و در اين كاروان، مىتوانند همراه او باشند.
💠 حكومت ابوبكر و عمر، حكومتى است كه از تمامى حكومتهاى امروز دنيا، عادلتر و انسانىتر است. اينها كسانى بودند كه عدالت را بر خودشان هم جارى كردند و به كاخها و برخوردارىها روى نياوردند.
💠 ولى فاطمه به حكومتى دلبسته، كه نه تنها پرستار، كه آموزگار باشد؛ و آن هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت؛ كه آموزگار تمامى دنياها و تمامى عوالمى كه انسانِ بزرگ در پيش دارد و با اين نگاه، فاطمه بر ابوبكر و عمر مىشورد و آنها را كنار مىگذارد و در كنار على جان مىدهد و آنگونه وصيت مىكند تا امروز علامت راه و آموزگار اين چنين جهاد و مبارزهاى باشد.
💠 فاطمه، الگوى كسانى است كه بيشتر از خودشان هستند و بيشتر از رفاه و عدالت و تكامل را مىخواهند؛ كه انسان، با رسيدن به تكامل و شكوفايى استعدادهايش، جهتى عالىتر مىخواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را مىربايد.
📚 نامههاى بلوغ، ص ۱۳۴
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 تمام آرزوی من
🔷 دخترم تمامى دعا و تمامى آرزوى من، اين است كه تو را فاطمهى رسول و همسر على و مادر زينب، به چشم عنايت بپذيرد.
🔷 تمام خواستهى من، اين است كه شما همه، نور چشم أولياء خدا و سرور قلب آنها باشيد؛ نه سنگى در راه خدا و خارى بر دامان رسول و استخوانى در گلوى على و ضربهاى بر گونهى فاطمه.
📚 نامههای بلوغ، ص ۱۳۵
🆔👉@cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 عشق حقیقی
🎤👈 حاج آقا حیدری
💠 استاد صفایی، با امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف رابطه خاصی داشت.
💠 در قم جمکران را رها نمیکرد. و به شهادت دوستان همراه، خارج از قم هم در هر جا که بود، روز سهشنبه نماز امام زمان علیه السلام را میخواند.
💠 استاد، انسان را به دیدگاهی برتر نسبت به امام علیه السلام میرساند و میگفت که عشق به او، برداشتن بارهای اوست؛ چون عاشق امر معشوق را عهده دار میشود.
💠 و میگفت: اگر به من بگویند امام زمان علیه السلام در دو خیابان آن طرفتر ایستاده است و در همان حال جوانی از من پرسش داشته باشد، من نزد امام نمیروم؛ چرا که آن وقت امام علیه السلام مرا توبیخ میکند چرا سر پست خودت نایستادهای؟!
📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۱
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔷 کتاب «ذهنیت و زاویه دید» استاد صفایی رحمة الله علیه چنان نقد مشرف، شامخ و برندهای دارد که هیچ کسی باور نمیکند نقد رمانهای معاصر در این کتاب از یک روحانی باشد. در این کتاب نقد رمانهای معاصر ایرانی و خارجی دیده می شود.
🔷 اعتقاد استاد بر این بود که امروز تشکیک در اعتقادات به سلاح رمان مسلح شده، از راه تخیل جوان وارد میشود و با تعقل او مرتبط نیست تا بتوان با استدلال منطقی و فلسفی با آن مقابله کرد.
🔷 و این یک دقت بزرگ و اساسی برای درمان دردهای فکری جوانان در جهان معاصر است.
📚 مشهور آسمان، ۱۱۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 موسی پسرم، به جاست که از خودم مثالی بزنم که چگونه پس از آشنايى با ادبيات كودكان در سطح مجلّههاى كودك آن روزگار و دستيابى به ادبيات نوجوان در سطح وسيع، شايد در چهارده سالگى بود كه به تاريخ ادبيات ايران و عرب و ژاپن و چين و يونان و اسپانيا و آفريقا و امريكاى لاتين و كشورهاى غربى روى آوردم و با نمونههايى از شاهكارهاى ادبى در هر دوره آشنا شدم.
🔷 امروز براى خود من هم تعجّبآور است كه چگونه با هدايت و فضل خداوند، باتلاقهايى كه يك عمر را مىبلعند و حاصلى نمىدهند، براى انسان در مدت كمى پيموده شدند و با حاصلهاى بسيارى، ميانبُرهاى مفيدى را فراهم آوردند تا آنجا كه شايد سريعترين نوع روش مطالعه همراه با خلاصهگيرىها و تجزيه و تحليلها، توشهى بسيار غنى و سرشارى را براى دورههاى فكرى من آماده ساختند.
🔷 مطالعهى بيش از دويست هزار صفحه ادبيات، در مدّت زمان كوتاهى، بيشتر از آن جهت برايم ضرورى بود، كه احساس مىكردم كه دانشمندان و اديبان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشتهى ماشين و سرعت را، با ادبيات تغذيه مىكنند و اساس نفى خدا و نفى مذهب و نفى رسالت و وحى و معاد، در ميان طنزها و تمسخرها و يا تجزيه و تحليلهايى از درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعيض در آفرينش ريخته مىشود.
🔷 حرفهاى كافكا و هدايت و تحليلهاى پوچگراى غربى و آمريكاى لاتينى و طرحهاى نواگزيستانسياليسمى و ماركسيسمى و تلفيقى از اين همه را، بايد از زبان ادبيات مىشنيدى و جواب مىگفتى.
📚 نامههای بلوغ، ص ۵۲
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 جویبار حقیقت
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔶 روزی یکی از آقایانی که امکان تبلیغات وسیعی در رسانهها دارد و فرد مقبولی است، نزد استاد صفایی رحمةالله علیه آمد و گفت: نخود و لوبیا بده. میخواهم در فلان برنامه بگویم؛ منظورش نکتههای نغز و مباحث قابل طرح بود.
🔶 استاد بحثها را مطرح کرد. اما او گفت: با این سبک و سیاق نمیتوانم بگویم حاج شیخ فرمود: به هر صورت می توانی در قالبهای خودت بیان کن.
🔶 او گفت: اصلا بیا خودت در تلویزیون بگو. استاد تاملّی کرد و گفت: من وبا دارم! و خطرناکم. آن آقا تأیید کرد که جوسازی زیادی علیه شما هست.
🔶 سپس در گفتوگویی یکی از بچه ها گفت شما سخاوتمندانه مطالب خودتان را در اختیار هر کس میگذارید. ایشان فرمود:«ما همه جویباریم. حقیقت از هر کس بگذرد و به دست مردم برسد باکی نیست. بگذاریم از جوی دیگری برسد».
📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۵
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔶 استاد صفایی رحمة الله علیه هنر زیادی در بهره بردن از فرصتهای کوچک برای هدایت داشت.
🔶 دوستی میگفت: برای بازی فوتبال به بیرون شهر میرفتیم. یک بار زمین بازی عوض شده بود و ایشان احتیاج به راهنمایی داشت.
🔶 من سر دو راهی ایستاده بودم و بچهها را راهنمایی میکردم که از کدام طرف بروند.
🔶 ناگاه حاج شیخ سوار بر ترک موتوری از راه رسید و توقف کرد. گفتم: از این طرف.
🔶 ایشان تأمّلی کرد و گفت: چه خوب است انسان بر سر دو راهی بایستد و آدمها را راهنمایی و هدایت کند.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۰۰
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 توصیههای نجاتبخش
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔷 یک نفر، در شبی از شبهای ماه محرّم از گرفتاریها و اوضاع پیچیده،اش نقل کرد و راه نجات خواست. استاد فرمود: سه کارکن:
الف: قبل از اذان صبح بیدار باش به نمازی به سجودی به وضویی و اگر نشد حتی به دقایقی بیدار ماندن و از برکات آن لحظات بهره مند شو.
ب: احسان به مؤمنین را مد نظر قرار بده.
ج: برای پدر و مادر اگر از دنیا رفتهاند ثوابهایی هدیه نما و اگر هستند، احسان کن که آثار شگفتی دارد.
🔷 همچنان که خودش به تمام و کمال به این دستورات عمل میکرد.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۹
🆔👉@cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 یاران تو که از بهشت نمیآیند.
✅👈 با چه زبانی میخواهی با جوان امروزی حرف بزنی؟!
🎤👈 یکی از زیباترین کلیپهای استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه در دهه هفتاد
🆔👉@cheshmeyejarie
استاد صفایی
💠 آنچه ما با نام عشق امام، با آن مأنوس شدهايم و به آن دل بستهايم، عشق نيست و اين نيازِ ادامه يافتن و حركت كردن نيست، كه نياز به سرگرم شدن و تنوع داشتن است.
💠 آنچه ما در برابر امام داريم هنوز تا اين عشق فاصله دارد. ما از امام نه خودش و نه خودمان، كه خانه و زندگى را مىخواهيم و از او به جاى مغازه و بيل و كلنگ استفاده مىكنيم.
💠 ما بيشترها را فداى كمترها كردهايم. و اين است كه عشق نيست، بازى است. مثل بازى بچههايى است كه متكاها را زير پايشان مىگذارند، تا به عروسكهايشان برسند و همين كه رسيدند، فرار مىكنند.
💠 سوداگرى است، مثل سوداگرىِ آن رند كه مىگفت حيف است كه انسان از غير امام چيزى بخواهد؛ در حالى كه حيف است از امام، غير از امام، چيزى بخواهيم.
💠 ما از امام، امامت را مىخواهيم و اين عشق ماست و از او وسيله راه يافتن و جهت گرفتن مىسازيم و اين توسل ماست. جز اين عشق و توسل، ظلم است، جفاست.
💠 امام وسيله است، براى چه؟ براى نان و آب و زن و فرزند؟ اينها كه وسيلههايى ديگر دارند. او وسيله رسيدن است، جهت يافتن است، حركت كردن است.
💠 پس توسل به او، به كار گرفتن او در جايى است كه جايگاه اوست و در خور اوست. از او بايد حركت، جهت و هدايت گرفت. او را براى اين كارها گذاشتهاند.
💠 توسل به امام اين نيست كه از او به جاى دست و پا و بيل و كلنگ كار بكشيم و او را وسيله هوسها و پل توقعها بسازيم.
✅👈 آيا اين است توسل؟
📚 تو میآیی، ص ۷۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا عزیزالله حیدری
💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر رسیدگی به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت.
💟بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد.
💟 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد.
💟 یکی از بچهها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟
💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم. از آنها باید خودشان را خواست.
📚 مشهور آسمان، ص ۸۵
💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد.
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 براى تو كه بزرگ شدهاى، ديگر عروسكهاى خواهر و برادر كوچك تو جاذبهاى ندارد و به اينها، كه تا ديروز براى آنها گريه مىكردى، حالا ديگر نگاه هم نمىكنى.
💠 و اگر به آنها دست مىزنى، به خاطر مشغول كردن و نگه دارى بچههاى جاهل و غافلى است، كه به قدر خويش آگاه نيستند و از آنچه كه در انتظار آنهاست، غافل هستند.
💠 و تازه اين اشتغال و سرگرمى، به خاطر دل تو نيست، كه مىخواهى آنها را تربيت كنى و با مهربانى و آموزشهاى آرام، آنها را بسازى و به نقش خويش آگاه نمايى.
💠 من فراموش نمىكنم كه براى جمعآورى درِ شيشههاى ليموناد و همين حلبىهاى زنگ زده و يا جمعآورى مدادهاى كوچك و بى حاصل، چقدر از مادرم كتك مى خوردم، كه چرا جيبهاى كت و شلوارم را پاره مىكنم و كثيف مىكنم؛ ولى دست برنداشتم و به خاطر بازى و برد و باخت، همهى فحش و نفرينها را تحمل كردم.
💠 اما حالا اگر كسى به من پول زيادى هم بدهد، كه به دنبال همان حلبىهاى كثيف و مدادهاى كوتاه و مسخره بروم و همان بتهاى ديروزم را جمع آورى نمايم، خندهام مىگيرد و زير بار نمىروم.
💠 چرا؟ چون به قدر و ارزشهاى خودم آگاه شدهام و خودم را بزرگتر از همان بتها مىدانم و خودم را و وقتم را، خودم را و عمرم را براى آنها نمىگذارم؛ مگر آنكه بخواهم با بچهها كار كنم و آنها را تربيت كنم؛ كه ممكن است از همين كليد استفاده ببرم و از اين راه داخل شوم.
📙 نامههای بلوغ، ص ۱۷٠
🆔👉@cheshmeyejarie