eitaa logo
چشمه جاری
522 دنبال‌کننده
722 عکس
143 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 به حجره دوستی رفته بودم؛ فقیری آمد. نمی‌دانم دوستم می‌خواستم خودی نشان بدهد یا این باوری بود که به اشتباه به آن رسیده بود. 🔷 مبالغی به آن فقیر کمک کرد و هنگام رفتن فقیر، به او گفت: هر وقت احتیاج داشتی، نزد من بیا، نکند من را فراموش کنی، نکند از من دریغ کنی. 🔷 وقتی پیش من برگشت، غروری در وجودش بود و نگاهش را به چشم‌های من دوخته بود که ببیند عکس العمل من چیست. شاید خیال می‌کرد خیلی از او تعریف خواهم کرد. 🔷 گفتم: تو می‌دانی اول زندیق عالم هستی. گفت: من. گفتم: بله، تو. گفت: چطور⁉️ 🔷 گفتم: این چه جور کمک کردن است، چرا خلق را بت پرست می‌کنی، چرا او را به خودت می‌بندی و اسیر و ذلیل خودت می‌کنی، یعنی چه هر وقت خواست بیاید سراغت، چرا برای خلق بت می‌سازی⁉️ 🔷 خدا اگر می خواست شکم‌ها پر شوند و تن‌ها پوشیده، مگر خودش نمی‌توانست چنین بکند؟ همان حرفی که کافران می‌گفتند:«أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ». آیا به کسی غذا بدهیم که اگر خدا می‌خواست، خودش به او می‌داد؟؟ 🔷 واقعا اگر مسئله فقط غذا دادن بود، خود خداوند می‌داد و به کسی نیازی نبود. پس چه شد که مسئله به تو واگذار شد؟ 🔷 این مسئولیت را به تو دادند تا هم تو رشد کنی و هم او رشد کند؛ تو با دادنت و او با نگرفتن و آزاد بودنش. 🔷 گفتم: تو با اینگونه انفاق کردنت، او را بت پرست و اسیر و ذلیل کردی و خودت را هم بدبخت می‌کنی. 🔷 خود خدا وقتی می‌خواهد به خلق روزی بدهد، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»یعنی از راهی که حساب نشده است، می‌دهند. 🔷 چون من اگر بدانم هر ماه فلان مبلغ از فلان جا یا فلان شخص به من می‌رسد، هر ماه به این رو می‌آورم. 🔷 اگر بدانم از فلان ثروتمند به من فلان مبلغ کمک می رسد، متوجه و اسیر او می‌شوم. در نتیجه او معبود و محورم، و ملاک حبّ و بغض من می‌شود. 🔷 اینکه خدا «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» می‌رساند، برای این است که توحیدم غنی تر و یقینم زیادتر گردد. 📚 جمع‌ها و حاصل جمع‌ها، ص ۴۵ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 اين روزها، روزهاى فاطمه سلام الله علیها و اين شب‏ها، شب‏هاى على علیه السلام است. 🔷 با خودم مى‏گويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهاره‌هاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى‼️ 🔷 جوششى كه از مرز قرن‏ها گذشته و از محدوده‌ى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است. 🔷 بارها با خودم مى‏ گويم:«يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مى‌شنوم:«فَاطِمَةُ امُّ ابِيهَا». 🔷 و در جواب فرشته‏ها در مورد اصحاب كساء مى‏شنوم:«هُمْ فَاطِمَةُ وَ أبِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا».رسالت و ولايت و امامت را فاطمه سلام الله علیها رابط است و پيوند. 🔷 اگر بيشتر گوش بدهيم مى‏توانيم صداى حزن آلود على علیه‌السلام را از مدينه‏ى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مى‏گويد:«امَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ». 🔷 راستى اين فاطمه سلام‌الله علیها در كجا ايستاده كه على علیه‌السلام اينگونه از او مى‏‌گويد؟ اين چه انس عميقى است كه اينگونه حزن سرمد مى‌آورد؟ اين چه خورشيد در خاك نشسته‌اى است كه اينگونه شام ديجور به دنبال مى‌كشد⁉️ 🔷 من از فرزندان فاطمه سلام‌الله علیها، از آن كهكشان‌هاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانه‏ى مبارك، حرفى نمى‌زنم. من فقط از فاطمه سلام‌الله علیها مى‌پرسم؟ راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشم‏ها و دل‏هاى ما نشسته است و راه‏ها را نشانه مى‌زند. 📚 روزهای فاطمه، ص ۱۳ 🆔👉@tavasolitabrizi
🎤👈 حاج آقا حیدری 🔷 استاد صفایی رحمةالله علیه به یکی از بچه‌ها گفت: چرا ازدواج نمی‌کنی؟ او گفت: هنوز زود است. 🔷 استاد گفتند: اگر کسی لباس گرم زمستانی یا نفت چراغش را زودتر تهیه کند، بهتر نیست؟ 🔷 به جوان دیگری هم، همین توصیه را کرده بود، اما او گفته بود: آخر کی به ما زن می دهد؟ 🔷 حاج شیخ پاسخ دادند: وقتی تو خودت روی خودت حساب باز نمی‌کنی، چه طور دیگران روی تو حساب باز کنند. 📚 مشهور آسمان، ص ۴۱ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 من مى‏خواهم از دو شكل حمايت حضرت فاطمه خلاصه ‏اى بياورم: يكى حمايت‏هاى تاريخى و فراموش شده و توجيه شده و ديگرى حمايت‏هاى زنده كه تا امروز رسا و گوياست. 💠 كوچه‏هاى سرد مدينه و خانه‏هاى بى ‏بار انصار و در كوبه‏هاى مكرر و سرهاى ذليل و زبان‏هاى بسته، گواه فاطمه است، همانطور كه ديوار مسجد و شعله‏ى سركش و در سوخته و پهلوى شكسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ايستاده‌اند. 💠 ولى مى‌توان از اين شهادت و گواهى، خاموش گذشت و يا آنها را توجيه كرد؛ كه گلايه از دوست بوده و شكايت از حبيب و بقيه پرگويى رافضى و آتش افروزى خارجى است. 💠 اما شكل دوم حمايت حضرت فاطمه، قبر پنهان و كلام گويا و فرياد سنگين اوست؛ كه از گذشته تا امروز را پر كرده ‏اند و در تمامى محكمه‏ها به گواهى ايستاده ‏اند و به شهادت زبان باز دارند. 💠 رسول خدا، تنها يك يادگار دارد؛ كه سيدةالنساء است، كه بضعة الرسول است، كه أمّ أبيهاست؛ كه محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. و همين نشان مى‏دهد كه او جز رضايت و سخط خدا، رضايت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگيزه‌ى دنيايى و نفسانى و شيطانى جداست و همين نشان مى‏دهد كه معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است. 💠 اين يادگار رسول در جوانى (نمى‏گوييم مظلوم و مقتول) كه لااقل به گونه‌اى مرموز و مجهول در خاك رفته و حتى از قبر او هيچ نشانى نمانده. و معلوم نيست كه در مسجد است، كه در كنار رسول خدا است، كه در بقيع است! اين بى‌نشانى، نشان چيست؟ آيا نشان قهر فاطمه و دنيا طلبى فاطمه و زياده خواهى فاطمه است؟ 💠 اين از چه حكايت مى‏ كند؟ از تجاوز فاطمه و از عدالت و قاطعيت خلفاء، كه حتى بر زياده ‏طلبى‏هاى تنها يادگار رسول شمشير مى‏كشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج (زیوری که بر بازو می بندد) مى‏گذارند و آتش مى‌افروزند و خانه را مى‏سوزانند، حتى اگر فاطمه در آن باشد. 💠 آنها كه بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نياشفتند و آنها كه بر چپاول معاويه در شام آن هم به مدت بيست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى كه ابوهريره و الاغ لخت او را با قانون از كجا آورده‌اى، محاكمه‏ مى‏كردند. آنها فاطمه را متجاوزتر و زياده طلب‏ تر از خالد و معاويه مى‌دانستند و يا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهريره‏ى حاكم بحرين به حساب مى‌آوردند⁉️ 💠 در هر حال اين يك گواه است كه شهادت مى‏دهد كه حضرت فاطمه با سردمداران همراه نبوده و از آنها رضايت نداشته و بر آنها غضب كرده، حتى پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مى‏خواسته است. 💠 مگر اينكه بگوييم اين كار حضرت فاطمه نبوده، كه كار على علیه‌السلام و يا بازماندگان فاطمه است و حضرت على از حضرت فاطمه جداست و حضرت فاطمه بر حضرت على غضب كرده است. و به خاطر تزويج على علیه‌السلام بر سر حضرت فاطمه، رسول‏ خدا فرموده كه خدا به خاطر غضب حضرت فاطمه غضب مى‏كند. 💠 و گواه زنده‏ى ديگر كلام اوست (خطبه فدک) كه اينگونه سركش و رساست؛ كه اكنون پيش روى شماست. 📚 روزهای فاطمه، ص ۱۸ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 روشنگر جای پای شرک 🔷 روزی یکی از شخصیتهای فرهنگی که در صدا و سیما برنامه‌اش گرفته بود، حاج شیخ را به منزلش دعوت کرد. 🔷 فرد مذکور به حاج شیخ گفت: آقا من در کارهای تبلیغی وقتی برنامه‌ای اجرا می‌کنم و توفیقی پیدا می‌کنم خیلی شاد می‌شوم و بهجتی وجودم را می‌گیرد. 🔷 به برخی اساتید این حالت را گفته‌ام. و مقصودش این بود که من از این حالت که در من است نگران‌ام؛ چون اگر قاعده این باشد که خدا توفیق می‌دهد و او مقلب القلوب است. پس دیگر چرا باید من این قدر شنگول باشم؟! 🔷 و ادامه داد که اساتید به من گفته‌اند: ای بابا افراد نوعاً از معصیت هم متذکر نمی‌شوند. آن وقت تو در این کار خوب وسواس داری؟ استاد ساکت بود و چیزی نگفت. 🔷 چند لحظه بعد ناگهان دست همان شخص به فانوس خورد و نفت روی موکت پاشید و آتش گرفت. او با دستپاچگی به خاموش کردن و مهار آتش پرداخت و با پتو یا عبایش آتش را خاموش کرد. 🔷 ناگاه شیخ فرمود: آتشی که از ما یک موکت کم قیمت می‌سوزاند، با همه تلاش آن را مهار می‌کنیم. اما از شرکی که همه هستی ایمانی ما را می‌سوزاند و سرمایه اصلی را بر باد می‌دهد به سادگی می‌گذریم و می‌گوییم: اینها چیزی نیست. 🔷 این پاسخ به موقع، خیلی به دل طرف نشست و به اصطلاح امروز حرف را گرفت. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۶۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری ❇️ یک بار یکی از بستگان را که پزشک بود، نزد استاد صفایی رحمة الله علیه بردم و ایشان بعد از گفتگوهای جالب و دلنشینی در تحقیر دنیا، که دوای درد آن پزشک بود. ❇️ با حالتی مخصوص به خودش به دکتر گفت: دکتر به بیماری ما هم برس. دکتر با خجالت تأملی کرد و گفت: آخر رشته‌ی ما درد شما نیست. ❇️ استاد پرسید: مگر تخصص شما چیست؟ دکتر گفت: ناباروری زنان و عقیمی! ❇️ حاج شیخ بلافاصله فرمود:«دکتر! ما هم عقیم هستیم. باید بارور شویم و تولیدی و تولدی داشته باشیم». ❇️ دکتر دوباره گفت: ولی ما انگشت کوچک شما هم نیستیم. شیخ فرمود: نه، کوچک نباشید. ما دوستان بزرگ می‌خواهیم. 📚 مشهور آسمان ص ۵۰ 🆔👉 @cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری 🔶 یکی از دوستان تعریف می کرد: جوانی اهل جنوب کشور قبل از انقلاب با دختری آشنا شده بود. آن دختر در جریان انقلاب متحول گردیده و ناگهان غیبش زده بود. 🔶 پسر که آدرسش را در قم یافته بود به قم می‌آید و با نشانی‌هایی می‌فهمد که آن دختر نزد آقای صفایی آمده و به درس حوزه مشغول شده است. 🔶 پس با توپی پر و قیافه‌ای با موهای بلند و گردن بندی بزرگ در گردن به در منزل استاد می‌آید و می‌گوید: آقای صفایی کجاست؟ می خواهم ببینمش استاد دم در رفته، میگوید: خودم هستم. 🔶 پسر جوان با پرخاش داد می‌زند: این دختر مال تو نیست. استاد آرام می‌گوید: مال تو هم نیست! تا به خود بجنبد ادامه می‌دهد که تو هم مال خودت نیستی. همه مال خداییم. 🔶 و جوان می شکند و فرود می آید. او با آن که طلبه نشد، اما جوانی دین دار و لوطی صفت شد. دختر هم بعد از مدتی به ازدواج فردی مناسب درآمد و از قم رفت. 📚 مشهور آسمان، ص ۹۹ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 بوی دلبستگی 💠 استاد صفایی رحمة الله علیه شب آخر، قبل از سفر به مشهد، مهمان برادر محترمشان بودند. 💠 ایشان می‌گفت: بالای پشت بام رفتیم و گفتگوهایی شد و از جمله فرمود: این دعا که:«خدایا تا ما را نیامرزیده‌ای از دنیا مبر». دعای خوبی نیست. 💠 همه پرسش شدیم که چرا؟ فرمود: چون بویی از دل بستگی به دنیا و فریب شیطان دارد. و ادامه داد باید چنین گفت: «خدایا ما را بیامرز و ببر!» 💠 سپس دراز کشید و چشم هایش را بست و گفت: خدایا من آماده ام! بیامرز و ببر. بعد از سکوتی نیم خیز شده گفت: مرگ شیرین است بچه ها! و راستی که مرگ نزد او چنین بود. 💠 بارها می‌گفت: من سال‌هاست که منتظرم. تشبیه زیبایی می‌کرد که در جاده کمربندی دیده‌ای که بعضی با ساک دنبال اتوبوس می‌دوند و می‌گویند:«روی بوفه هم سوار می‌شوم؟». من این طور با ساک دنبال مرگم. 💠 همان توصیفی که در نهج البلاغه درباره خطبه متقین آمده است:«وَلَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ». اگر نبود مدت و اجلی که خداوند متعال برای آنها نوشته است، روح‌های آنان از اشتیاق ملاقات خدا در بدن‌هایشان یک لحظه آرام نمی‌گرفت. 📚 مشهور آسمان، ص ۱٠٠ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 وسعت رزق‏ 💠 رزق واسع، رزقى است كه تمامى ابعاد و وجود انسان را در بر گيرد. رزق ما تنها خوراك و آشاميدن و لباس نيست. 💠 مى‏بينيم كه در تعابير آمده:«وَ ارْزُقْنى التَّجافِى عَنْ دارِ الْغُرُورِ» «وَارْزُقْنَا الشَّهادَةَ». رزق شهادت و معرفت و محبّت را مى‏خواهيم. پس رزق‏ها گسترده‏اند. 💠 بدن ما رزقى مى‏خواهد. همچنين حسّ و وهم و خيال و فكر و عقل و قلب و روح ما هم رزقى دارند و هر حدى از رزق قبل، رزق مرحله‏ى بعد را روشن مى‏سازد. 💠 به اشاره مى‏گويم كه: آيات و نشانه‏هاى خدا، ارزاق حواسّ ما هستند و تدبر در آيات حق، زمينه‏اى براى تفكر تو مى‏شود و رزقى است براى فكر تو، تفكر معرفتى را به وجود مى‏آورد كه رزق عقل توست، تو مى‏خواهى بسنجى و انتخاب كنى، در تاريكى كه نمى‏شود سنجيد. 💠 پس اين معرفت، رزق عقل توست و عقل با انتخابى كه مى‏كند طاعتى را مى‏آورد و اين طاعت، رزق قلب توست و قلب تو با طاعتش قربى را مى‏آورد كه اين قرب، رزق باطن و روح توست. 💠 رزق در اين وسعت مطرح است و محدود به نان و آب و كفش و كلاه نيست. 💠 در نهج البلاغه، حضرت در مورد عثمان تعبيرى دارند:«الى‏ انْ قامَ ثالِث الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ‏». خيلى دقيق است مى‏گويد: تا سومى با غرور ايستاد، در حالى كه دستش را بالا برده بود و بين توالت و آشپزخانه‏اش يك كَتى ايستاده، با اين غرور در بين توالت و آشپزخانه ايستاده. 💠 نثيل: جايى را مى‏گويند كه پشكل مى‏اندازند و معتلف: به جايى كه علف مى‏خورند، تعبير فارسى‌اش همان توالت و آشپزخانه است. 💠 آيا رزق آدمى همين است؟ پس اين حس و وهم و تخيل و تفكر و تعقل و اين قلب و روح آدمى را با چه چيزى مى‏خواهى زنده بدارى؟ چگونه مى‏خواهى مرزوق كنى؟ 💠 آيا اين كافى است كه جامعه‏ى انسانى يك دامپرورى بزرگ باشد؟ يعنى زندگى آدم بين آن جايى باشد كه مى‏خورد و آنجايى كه مى‏گذارد؟ وتمامى وسعت زندگى ما را اين دو صفحه پر كند؟ 📚 شرحى بر دعاهاى روزانه حضرت زهرا، ص ۲۶ 🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈حاج آقا حیدری 🔶 استاد صفایی رحمة الله علیه زندگی انسان بدون دین را «مسیری بین آشپزخانه تا توالت» توصیف می‌کردند. 🔶 همان فرمایش حضرت علی علیه السلام به عثمان که می‌فرماید:«بَيْنَ نَثيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ‏» سیره او، زندگی بین آشپزخانه تا توالت بود. 📚 مشهور آسمان، ص ۱٠۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 یادگاری‌های ماندگار 🎤👈حاج‌آقا حیدری 🔷 به تازگی با یکی از افرادی که ابتدای انقلاب یکی دو برخورد با استاد صفایی رحمة الله علیه داشته بود، برخوردم. او ضمن اظهار تأسف شدید از فوت ایشان گفت: چند حرف از ایشان به یاد دارم که برایم بسیار بزرگ و عزیز است. 🔷 از مهم ترین‌هایش این جمله‌هاست که بارها آن را نقل کرده‌ام و الهام‌بخش زندگی‌ام بوده و است: 🔷 اگر خودت نقشه و طرحی نداشته باشی دیگران از تو به عنوان مهره و مصالح خودشان استفاده خواهند کرد. 🔷 ارزش تو به اندازه آن چیزی است که در تو موثر است؛ یعنی هر چه تو را غمگین یا شاد می‌کند، همان هستی. 🔷 درباره قرآن می‌فرمود: قرآن یک داروخانه است و تو نمی‌توانی وقتی وارد داروخانه می‌شوی از دم دست همه داروها را بخوری؛ چون این کار افزایش بیماری و مرگ را در پیش دارد. باید داروی مناسب درد خودت را بخوری. 🔷 و دیگر آنکه نشانه حق بودن یک دعوت آن است که نه دنیا، نه خودت و نه خلق را در دل دیگران بزرگ نکند. تو اگر رشدی را برای خلق می‌خواهی باید خدا را در دلها بزرگ کنی:«وَ رَبِّکَ فَكَبِّر». 📚 مشهور آسمان، ص ۱٠۶ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 ملاک آدمیّت 💠 تو به اندازه‏اى كه از غريزه و عادت الهام مى‏گيرى و طبيعى رفتار مى‏كنى، از آدميّت فاصله دارى. 💠 و به اندازه‏اى كه نظارت و سنجش و حساب‏رسى داشته باشى و انتخاب در كارها و برخوردها داشته باشى، آدم هستى. 💠 و آدم بودن، خيلى سخت‏تر از طبيعى بودن است؛ چون آدم بايد هر لحظه و هر عمل و هر حالت و هر برخوردى را بسنجد و بررسى كند و از عكس‏العمل‏هاى طبيعى و از انعكاس‏ها، به انتخاب‏هاى سنجيده روى بياورد. 📚 نامه‌های بلوغ، ص ۱۶۱ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 شايد تو هنوز از فاطمه (اين كوثر رسول و همراه على و مادر مجتبى و حسين و زينب) چيزى ندانى و شايد مثل آن بى‏خبر، كه‏ گفته بود فاطمه‏الگوى ما نيست، الگوى ما اوشين است! 💠 راستى، اينها را كه لمس كرده‏اى و شناخته‏اى، بزرگ بدانى و استقامت و پيشرفت و يا علم و هنر زن‏هاى شناخته شده، الگوى تو باشد. 💠 ولى همين‏قدر بدان، كه اگر اين زن‏هاى بزرگ كار و تلاش و علم و هنر، توانستند كه از محدوده‏ى خانه و پدر و مادر و هم‏وطن خود بيرون بيايند؛ و اگر توانستند كه به‏خاطر ديگران، از سينه و صورت و جان خود بگذرند؛ و اگر توانستند، نه به‏خاطر آزادى و عدالت و رفاه و تكامل و...كه به‏خاطر رشد انسان كارى بكنند، تازه مى‏توانند فاطمه را الگو بگيرند و در اين كاروان، مى‏توانند همراه او باشند. 💠 حكومت ابوبكر و عمر، حكومتى است كه از تمامى حكومت‏هاى امروز دنيا، عادل‏تر و انسانى‏تر است. اينها كسانى بودند كه عدالت را بر خودشان هم جارى كردند و به كاخ‏ها و برخوردارى‏ها روى نياوردند. 💠 ولى فاطمه به حكومتى دل‏بسته، كه نه تنها پرستار، كه آموزگار باشد؛ و آن‏ هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت؛ كه آموزگار تمامى دنياها و تمامى عوالمى كه انسانِ بزرگ در پيش دارد و با اين نگاه، فاطمه بر ابوبكر و عمر مى‏شورد و آنها را كنار مى‏گذارد و در كنار على جان مى‏دهد و آنگونه وصيت مى‏كند تا امروز علامت راه و آموزگار اين چنين جهاد و مبارزه‏اى باشد. 💠 فاطمه، الگوى كسانى است كه بيش‏تر از خودشان هستند و بيش‏تر از رفاه و عدالت و تكامل را مى‏خواهند؛ كه انسان، با رسيدن به تكامل و شكوفايى استعدادهايش، جهتى عالى‏تر مى‏خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را مى‏ربايد. 📚 نامه‌هاى بلوغ، ص ۱۳۴ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 تمام آرزوی من 🔷 دخترم تمامى دعا و تمامى آرزوى من، اين است كه تو را فاطمه‏ى رسول و همسر على و مادر زينب، به چشم عنايت بپذيرد. 🔷 تمام خواسته‏ى من، اين است كه شما همه، نور چشم أولياء خدا و سرور قلب آنها باشيد؛ نه سنگى در راه خدا و خارى بر دامان رسول و استخوانى در گلوى على و ضربه‏اى بر گونه‏ى فاطمه. 📚 نامه‌های بلوغ، ص ۱۳۵ 🆔👉@cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 عشق حقیقی 🎤👈 حاج آقا حیدری 💠 استاد صفایی، با امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف رابطه خاصی داشت. 💠 در قم جمکران را رها نمی‌کرد. و به شهادت دوستان همراه، خارج از قم هم در هر جا که بود، روز سه‌شنبه نماز امام زمان علیه السلام را می‌خواند. 💠 استاد، انسان را به دیدگاهی برتر نسبت به امام علیه السلام می‌رساند و می‌گفت که عشق به او، برداشتن بارهای اوست؛ چون عاشق امر معشوق را عهده دار می‌شود. 💠 و می‌گفت: اگر به من بگویند امام زمان علیه السلام در دو خیابان آن طرف‌تر ایستاده است و در همان حال جوانی از من پرسش داشته باشد، من نزد امام نمی‌روم؛ چرا که آن وقت امام علیه السلام مرا توبیخ می‌کند چرا سر پست خودت نایستاده‌ای؟! 📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۱ 🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری 🔷 کتاب «ذهنیت و زاویه دید» استاد صفایی رحمة الله علیه چنان نقد مشرف، شامخ و برنده‌ای دارد که هیچ کسی باور نمی‌کند نقد رمانهای معاصر در این کتاب از یک روحانی باشد. در این کتاب نقد رمانهای معاصر ایرانی و خارجی دیده می شود. 🔷 اعتقاد استاد بر این بود که امروز تشکیک در اعتقادات به سلاح رمان مسلح شده، از راه تخیل جوان وارد می‌شود و با تعقل او مرتبط نیست تا بتوان با استدلال منطقی و فلسفی با آن مقابله کرد. 🔷 و این یک دقت بزرگ و اساسی برای درمان دردهای فکری جوانان در جهان معاصر است. 📚 مشهور آسمان، ۱۱۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 موسی پسرم، به جاست که از خودم مثالی بزنم که چگونه پس از آشنايى با ادبيات كودكان در سطح مجلّه‏هاى كودك آن روزگار و دستيابى به ادبيات نوجوان در سطح وسيع، شايد در چهارده سالگى بود كه به تاريخ ادبيات ايران و عرب و ژاپن و چين و يونان و اسپانيا و آفريقا و امريكاى لاتين و كشورهاى غربى روى آوردم و با نمونه‏هايى از شاهكارهاى ادبى در هر دوره آشنا شدم. 🔷 امروز براى خود من هم تعجّب‏آور است كه چگونه با هدايت و فضل خداوند، باتلاق‏هايى كه يك عمر را مى‏بلعند و حاصلى نمى‏دهند، براى انسان در مدت كمى پيموده شدند و با حاصل‏هاى بسيارى، ميان‏بُرهاى مفيدى را فراهم آوردند تا آنجا كه شايد سريع‏ترين نوع روش مطالعه همراه با خلاصه‏گيرى‏ها و تجزيه و تحليل‏ها، توشه‏ى بسيار غنى و سرشارى را براى دوره‏هاى فكرى من آماده ساختند. 🔷 مطالعه‏ى بيش از دويست هزار صفحه ادبيات، در مدّت زمان كوتاهى، بيش‏تر از آن جهت برايم ضرورى بود، كه احساس مى‏كردم كه دانشمندان و اديبان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشته‏ى ماشين و سرعت را، با ادبيات تغذيه مى‏كنند و اساس نفى خدا و نفى مذهب و نفى رسالت و وحى و معاد، در ميان طنزها و تمسخرها و يا تجزيه و تحليل‏هايى از درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعيض در آفرينش ريخته مى‏شود. 🔷 حرف‏هاى كافكا و هدايت و تحليل‏هاى پوچ‏گراى غربى و آمريكاى لاتينى و طرح‏هاى نواگزيستانسياليسمى و ماركسيسمى و تلفيقى از اين همه را، بايد از زبان ادبيات مى‏شنيدى و جواب مى‏گفتى. 📚 نامه‌های بلوغ، ص ۵۲ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 جویبار حقیقت 🎤👈 حاج آقا حیدری 🔶 روزی یکی از آقایانی که امکان تبلیغات وسیعی در رسانه‌ها دارد و فرد مقبولی است، نزد استاد صفایی رحمةالله علیه آمد و گفت: نخود و لوبیا بده. می‌خواهم در فلان برنامه بگویم؛ منظورش نکته‌های نغز و مباحث قابل طرح بود. 🔶 استاد بحث‌ها را مطرح کرد. اما او گفت: با این سبک و سیاق نمی‌توانم بگویم حاج شیخ فرمود: به هر صورت می توانی در قالب‌های خودت بیان کن. 🔶 او گفت: اصلا بیا خودت در تلویزیون بگو. استاد تاملّی کرد و گفت: من وبا دارم! و خطرناکم. آن آقا تأیید کرد که جوسازی زیادی علیه شما هست. 🔶 سپس در گفت‌وگویی یکی از بچه ها گفت شما سخاوتمندانه مطالب خودتان را در اختیار هر کس میگذارید. ایشان فرمود:«ما همه جویباریم. حقیقت از هر کس بگذرد و به دست مردم برسد باکی نیست. بگذاریم از جوی دیگری برسد». 📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۵ 🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری 🔶 استاد صفایی رحمة الله علیه هنر زیادی در بهره بردن از فرصت‌های کوچک برای هدایت داشت. 🔶 دوستی می‌گفت: برای بازی فوتبال به بیرون شهر می‌رفتیم. یک بار زمین بازی عوض شده بود و ایشان احتیاج به راهنمایی داشت. 🔶 من سر دو راهی ایستاده بودم و بچه‌ها را راهنمایی می‌کردم که از کدام طرف بروند. 🔶 ناگاه حاج شیخ سوار بر ترک موتوری از راه رسید و توقف کرد. گفتم: از این طرف. 🔶 ایشان تأمّلی کرد و گفت: چه خوب است انسان بر سر دو راهی بایستد و آدم‌ها را راهنمایی و هدایت کند. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۰۰ 🆔👉 @cheshmeyejarie
✅👈 توصیه‌های نجات‌بخش 🎤👈 حاج آقا حیدری 🔷 یک نفر، در شبی از شب‌های ماه محرّم از گرفتاری‌ها و اوضاع پیچیده،اش نقل کرد و راه نجات خواست. استاد فرمود: سه کارکن: الف: قبل از اذان صبح بیدار باش به نمازی به سجودی به وضویی و اگر نشد حتی به دقایقی بیدار ماندن و از برکات آن لحظات بهره مند شو. ب: احسان به مؤمنین را مد نظر قرار بده. ج: برای پدر و مادر اگر از دنیا رفته‌اند ثواب‌هایی هدیه نما و اگر هستند، احسان کن که آثار شگفتی دارد. 🔷 همچنان که خودش به تمام و کمال به این دستورات عمل می‌کرد. 📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۹ 🆔👉@cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 یاران تو که از بهشت نمی‌آیند. ✅👈 با چه زبانی می‌خواهی با جوان امروزی حرف بزنی؟! 🎤👈 یکی از زیباترین کلیپهای استاد صفایی رضوان الله تعالی علیه در دهه هفتاد 🆔👉@cheshmeyejarie
استاد صفایی 💠 آنچه ما با نام عشق امام، با آن مأنوس شده‏ايم و به آن دل‏ بسته‏ايم، عشق نيست و اين نيازِ ادامه يافتن و حركت كردن نيست، كه نياز به سرگرم شدن و تنوع داشتن است. 💠 آنچه ما در برابر امام داريم هنوز تا اين عشق فاصله دارد. ما از امام نه خودش و نه خودمان، كه خانه و زندگى را مى‏خواهيم و از او به جاى مغازه و بيل و كلنگ استفاده مى‏كنيم. 💠 ما بيشترها را فداى كم‏ترها كرده‏ايم. و اين است كه عشق نيست، بازى است. مثل بازى بچه‏هايى است كه متكاها را زير پايشان مى‏گذارند، تا به عروسك‏هايشان برسند و همين كه رسيدند، فرار مى‏كنند. 💠 سوداگرى است، مثل سوداگرىِ آن رند كه مى‏گفت حيف است كه انسان از غير امام چيزى بخواهد؛ در حالى كه حيف است از امام، غير از امام، چيزى بخواهيم. 💠 ما از امام، امامت را مى‏خواهيم و اين عشق ماست و از او وسيله راه يافتن و جهت گرفتن مى‏سازيم و اين توسل ماست. جز اين عشق و توسل، ظلم است، جفاست. 💠 امام وسيله است، براى چه؟ براى نان و آب و زن و فرزند؟ اينها كه وسيله‏هايى ديگر دارند. او وسيله رسيدن است، جهت يافتن است، حركت كردن است. 💠 پس توسل به او، به كار گرفتن او در جايى است كه جايگاه اوست و در خور اوست. از او بايد حركت، جهت و هدايت گرفت. او را براى اين كارها گذاشته‏اند. 💠 توسل به امام اين نيست كه از او به جاى دست و پا و بيل و كلنگ كار بكشيم و او را وسيله هوس‏ها و پل توقع‏ها بسازيم. ✅👈 آيا اين است توسل؟ 📚 تو می‌آیی، ص ۷۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا عزیزالله حیدری 💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر رسیدگی به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. 💟بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد. 💟 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. 💟 یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟ 💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم. از آنها باید خودشان را خواست. 📚 مشهور آسمان، ص ۸۵ 💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد. 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 براى تو كه بزرگ شده‌اى، ديگر عروسك‏هاى خواهر و برادر كوچك تو جاذبه‌اى ندارد و به اينها، كه تا ديروز براى آنها گريه مى‏كردى، حالا ديگر نگاه هم نمى‏كنى. 💠 و اگر به آنها دست مى‏زنى، به ‏خاطر مشغول كردن و نگه ‏دارى بچه‏هاى جاهل و غافلى است، كه به قدر خويش آگاه نيستند و از آنچه كه در انتظار آنهاست، غافل هستند. 💠 و تازه اين اشتغال و سرگرمى، به‏ خاطر دل تو نيست، كه مى‏خواهى آنها را تربيت كنى و با مهربانى و آموزش‏هاى آرام، آنها را بسازى و به نقش خويش آگاه نمايى. 💠 من فراموش نمى‌كنم كه براى جمع‏آورى درِ شيشه‏هاى ليموناد و همين حلبى‏هاى زنگ زده و يا جمع‌آورى مدادهاى كوچك و بى ‏حاصل، چقدر از مادرم كتك مى‏ خوردم، كه چرا جيب‏هاى كت و شلوارم را پاره مى‏كنم و كثيف مى‏كنم؛ ولى دست برنداشتم و به خاطر بازى و برد و باخت، همه‏ى فحش و نفرين‏ها را تحمل كردم. 💠 اما حالا اگر كسى به من پول زيادى هم بدهد، كه به دنبال همان حلبى‌هاى كثيف و مدادهاى كوتاه و مسخره بروم و همان بت‏هاى ديروزم را جمع ‏آورى نمايم، خنده‌ام مى‌گيرد و زير بار نمى‌روم. 💠 چرا؟ چون به قدر و ارزش‏هاى خودم آگاه شده‏ام و خودم را بزرگ‏تر از همان بت‏ها مى‏دانم و خودم را و وقتم را، خودم را و عمرم را براى آنها نمى‌گذارم؛ مگر آنكه بخواهم با بچه‌ها كار كنم و آنها را تربيت كنم؛ كه ممكن است از همين كليد استفاده ببرم و از اين راه داخل شوم. 📙 نامه‌های بلوغ، ص ۱۷٠ 🆔👉@cheshmeyejarie