فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 در طول تاريخ خيلى ها از امام حسين علیه السلام ياد كردند و خون هم دادند.
🔷 بعد از عاشورا چهار هزار خون از توابين بر روى زمين ريخت. ولى اين خونها چه كرد؟
🔷 قطرههاى بنزين اگر در جايگاه خودش بنشيند حركت ايجاد مىكند، اما خروارها بنزين آزاد، جز حرارت اثرى ندارد.
🔷 اين مهمّ است كه عمل را با زمان و مكان خودش بسنجيم و شتاب كنيم.
🔷 فقط به عمل و اقدام قانع نباشيم كه: «سارِعُوا الى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم»، «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات». بايد شتاب داشت و مسابقه داد و كار را در زمان و مكان مناسبش ارائه داد.
📚 انسان در دو فصل، ص ۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 معنا و مراحل نصرت
💠 نصرت، يارى كردن است. و يارى هم مراحلى دارد: با زبان، با دست، با آبرو، با مال، حتى با سعى و ارتباطى كه برقرار مىكنى.
💠 من گاهى نمىتوانم كارى كنم، ولى مىتوانم دوستانم را به هم مرتبط كنم. اگر ده نفر به هم نزديك شوند و همديگر را بشناسند، كارگشا مىشوند. اين ارتباطى كه من بين اينها برقرار مىكنم كارگشاست؛ اينها جز نصرت است.
💠 تويى كه زبان ندارى، دست ندارى، مال ندارى، ولى رابطه برقرار مىكنى، اين رابطه جز يارىهاى سنگين و ياورىهاى مفيد و مؤثرى است كه تحقق پيدا مىكند.
💠 در آخر سوره آل عمران آمده است:«يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»؛ اين رابطه، هم به معنى مرزدارى است و هم به معنى پيوند دادن.
💠 بايد نيروهاى پراكنده و متشتّت را با هم از درون پيوند بدهى. آنجا كه نمىشود سرهاى آنها را گرفت و به هم نزديك كرد، آنجا كه به هم پشت مىكنند و هر كدام به سويى مىروند، اگر بتوانى بايد دلهاشان را به هم نزديك كنى، پيمانها را شفّاف و مشخص كنى و به يادشان بياورى.
💠 يك مرحله هم مرحله فداكارى و جلودارى است، كه تو خودت را جلو بيندازى. فداكارى هم مراحلى دارد.
💠 خيلىها براى امام حسين علیه السلام فداكارى كردند و جان دادند، ولى بعد از زمانش؛ در حالى كه در زيارت عاشورا آمده است:«أَللّهُمَّ اجْعَلْنا مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلام». اين هم يك حد از نصرت است كه هم جان بدهى و هم جلوى حسين بميرى.
💠 در تاريخ آمده كه چهار هزار نفر از توابين آمدند و براى امام حسين علیه السلام خون دادند كه اگر در روز عاشورا اين كار را كرده بودند، كار امام حسين علیه السلام متفاوت مىشد و به آنجا نمىرسيد. جلوى او، پيشاپيش او، نه پشت سر او!
📚 مشكلات حكومت دينى، ۸۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 وجاهت
✅👈 «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ».
🔷 زیبایی در نزد افراد مختلف، وسیلههای مختلفی دارد. کسی که میخواهد نزد خدا به وجاهت برسد با چه وسیلهای به این وجاهت می رسد؟
🔷 وجاهتی که منظور حق بشود و از کسانی نباشد که:«لا يَنْظُرُ إِلَيهِمْ»، «لا يُكَلِّمُهُمُ». خداوند روز قیامت با آنان سخن نمیگوید و به ایشان نمینگرد.
🔷 از کسانی نباشد که محجوب میشود و ناظر به وجه الله نمیگردد:«انهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون»
🔷 این منظور شدن برای کسانی نیست که پیمانها را میفروشند و در برابر، ثمن کمی به دست میآورند:«إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لهم فی الآخرة ولا يُكَلِّمُهُمُ الله ولا يَنْظُرُ إلَيهِم يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُرْكِيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».
🔷 کسانی محبوب هستند که:«مَنْ أوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ». هر که به پیمان خود وفا نماید و تقوی پیشه کند، همانا خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
🔷 و این است که امام حسین علیه السلام وسیله وجاهت ما در نزد خداست، که به ما وفا را میآموزد و سرشاری و سرشار کردن را یاد میدهد و منظور خدا قرار میدهد.
📚 خون خدا، ص ۴۸
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَينِ».
💠 براى كسى كه وجاهت و آبرو را در حوزه خانواده و فاميل و شهر و منطقه و مملكتى و يا تمام زمين مىخواهد، وسيلههاى وجاهت مىتواند محبت و بخشش و خدمت و شهرت و طرفداران و هواخواهان و تأثير و تبليغات باشد.
💠 اما براى كسى كه از حوزه زمين فراتر مىرود و عظمت در آسمانها و وجاهت عندالله و در حضور حق را خواستار مىشود، وسيله وجاهت هم متفاوت خواهد شد. و ديگر نمىتواند به وسائلى در سطح خانواده و بستگان و همشهرىها و هموطنها و اهل خاك، دل خوش كند.
💠 كه وجاهت در حضور او و در محضر او براى كسانى است كه با سر رفتهاند و جام را تا آخر نوشيدهاند و توجه از غير او برداشتهاند و به وفا راه يافتهاند. و يا با وفاداران و سرافرازان پيوندى بستهاند و رشتهاى در ميان رشتهها انداختهاند.
💠 آدمها با انتخابها و پيوندها و وفا و سرشار كردنشان به ارزش و آبرو مىرسند و خريدار پيدا مىكنند؛ «انّ اللّه اشترى من المؤمنين ...»، خدا از عاشقها خريدار است و اين چنين متاعى را از خاك بر مىدارد؛«قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ».
📚 تو میآیی، ص ۲۱
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 وجاهت مختصّ كسانى است كه هم محبوبيّت دارند و هم تواضع.
🔶 كسى را كه دوست ندارى و نزد تو محبوبيّتى نيافته، برايش تَرِه هم خُرد
نمىكنى. و به اندازهاى هم كه محبوب تو باشد وجاهتش بيشتر مىشود.
🔶 مؤمن و متّقى و محسن، محبوب خداوندند كه:«اللَّهُ يُحِبُّ الْمُؤْمِنينَ»، «يُحِبُّ الْمُتَّقينَ»، «يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».
اين مجموعهى محبّتها است.
🔶 و محبّت نتيجهى تبعيّت از او است كه:«فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ». و نتيجهى اين است كه تو تابع باشى و پيرو و منتظر مزد هم نباشى.
🔶 آنچه اياز را در دل، محمود جاى مىداد و بزرگ مىكرد، اين بود كه وقتى هدايايش را پخش كرد و درهم و دينار و اشرفىها را مىريخت، همه مشغول جمع آورى آنها بودند و تنها كسى كه از پشت سر محمود مىتاخت و اسب مىدوانيد و لحظهاى هم متوقّف نشد، اياز بود. و از دوست به غير او مشغول نشد.
🔶 محبوبيّت براى كسى است كه بكوشد و كوتاهى هم نكند و خودش را هم بدهكار بداند.
🔶 وجاهت، تواضع مىخواهد. به حضرت موسى خطاب شد كه مىدانى چرا من تو را از بين همهى خلائق، انتخاب كردهام؟
🔶 به خاطر اينكه در ميان همهى چهرهها گشتم و در ميان همهى مخلوقات بررسى كردم و كسى را متواضعتر از تو نيافتم.
📚 شرحى بر دعاهاى روزانه حضرت زهرا، ص ۱٠۷
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 حسين علیه السلام آمد تا كشته شود، تا شفيع ما باشد، تا آبروى ما باشد. حسين آمد تا با خون خود، نهال دين را آبيارى كند. قتل او، شهادت او به نفع اسلام بود.
🔷 اين دو تحليل، به اينگونه، همان رضايت به قتل حسين علیه السلام است و خشنودى از شهادت اوست؛ كه در زيارت او مى خوانيم: «لَعَنَ اللَّهُ امَّةً قَتَلَتْكَ». «لَعَنَ اللَّهُ امَّةً ظَلَمَتْكَ». «وَ لَعَنَ اللَّهُ امَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ». اين دو توضيح به اينگونه، با اين جملههاى زيارت عاشورا ناسازگار است.
🔷 آرى! اين شهادت، انتخاب حسين است و اين شفاعت نتيجهى كار عظيم او. شهادت انتخاب است، نه هدف. و شفاعت نتيجه است، نه مقصد. تمام مطلب در همين نكته نهفته است كه انتخاب با هدف تفاوت دارد.
🔷 گاهى انسان كارى را انتخاب مى كند و هدفش چيز ديگر است. اميركبير، هنگامى كه در فين كاشان به مرگ مجبور مى شود، آن نوع مرگ «رگ زدن» را انتخاب مىكند. اينگونه مردن، انتخاب اوست، در حالى كه هدفش نيست. هدفش زندگى است و آرزويش در دارالفنون...
🔷 همين طور اثر با هدف تفاوت دارد. كسى كه در راه اطاعت گام بر مىدارد، به كرامتها و قدرتهايى مىرسد، در حالى كه خودش آن را نمىخواهد و در حالى كه هدفش جز قرب حق نبوده است.
🔷 من هنگامى كه چراغ را روشن مىكنم تا راه را بيابم، ناچار در كنار روشنايى حرارت هم به دست مىآيد، در حالى كه هدف، يافتن راه است، نه گرماى چراغ.
🔷 شفاعت همراه اين انتخاب بزرگ هست و شهادت بهترين انتخاب است، در حالى كه رضايت به مرگ و به شهادت او هم در كار نيست. فقدان او بزرگترين مصيبت است، كه شفق را غمگين كرد و سنگها را به خون نشاند.
📚 عاشورا، ص۵۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 داستان نينوا نشان داد آن وقت كه مردم از يزيد بريدند، باز به سراغ على بن الحسين عليه السلام نيامدند و همين نكته نشان مىدهد كه حكومت علوى نياز به:
۱_ دگرگون شدن تلقى مردم از خويش
۲_ نياز به تربيت مهره هاى كارساز
۳_ نياز به جايگزين ساختن آنها دارد.
🔶 مادام كه اين نيازها تأمين نشده باشد كار با فتك و ترور و كشتن سردمداران درست نمى شود:«أَنَّ الْإِيمَانَ قَيَّدَ الْفَتْك».
🔶 آنها كه بر مسلم مى شورند كه چرا ناتوان ماند و ضعيف برخورد كرد و يا بر هانى كه چرا ابن زياد را با نقشهى شريك و يا گونه ى ديگر به دام نينداخت و از بين نبرد، اينها نمى دانند كه تحمل حكومت علوى حتى پس از واقعهى كربلا شكل نگرفت و كارها هماهنگ نشد.
🔶 و نمىدانند كه مأموريت مسلم در حدّ ارزيابى بود و حتى حسين عليه السلام بارها به اصحابى كه اذن مىخواستند تا سركردهاى را بزنند اجازه نداد و شروع نكرد.
🔶 كسانى كه مى توانند در پناه رضاخان يا محمدرضاخان با آن همه فشار زندگى كنند، كسانى كه مى توانند همراه صدام و مبارك و حسن و حسين و فهد با اسلام خود جشن بگيرند.
🔶 كسانى كه مى توانند در سوئد يا هلند يا اروپا و آمريكا با آزادى به انسانيّت خويش پاى بند باشند، بايد بدانند كه اينها از آدميّت و اسلام و تشيّع بهره اى نبرده اند.
🔶 كسانى كه خود را باور كرده اند و از حكومت، رشد و تربيت و تعليم، نه سوادآموزى و بهداشت و رفاه، را مىخواهند، چگونه مىتوانند در زير اين سقفهاى كوتاه سر بلند كنند.
🔶 گرچه با تو بودن را هنوز نياموختهام، ولى با غير تو بودن را هم نمى توانم. تشيّع و اسلام و انسانيّت ما با اين ناتوانى از تحمل غيرمعصوم و غير اولياى حق آغاز مى شود و درجه مى گيرد.
📚 وارثان عاشورا، ص ۲۶۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🟣👈 هماهنگ با نظام هستی
🔶 هنگامى كه كاروان نينوا به سمت مرگ مىآمد، أبا عبداللَّه علیه السلام در يكى از شبها بيدار شدند و به علىاكبر علیه السلام گفتند:«در خواب ديدم كه كسى مىگويد: اين كاروان مىرود و مرگ به دنبال آن است.»
🔶 على اكبر علیه السلام گفت:«پدر مگر ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «بلى»، پسر گفت:«اذَنْ لا نُبَالِى». حضرت علىاكبر همين كه مىفهمد روى مرز و بر حق است، وحشتى ندارد.
🔶 حضرت على علیه السلام مىگويد:«فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی وَقَعْتُ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيَّ»؛ من از مرگ ترسى ندارم؛ چه مرگ مرا بگيرد، يا من مرگ را.
🔶 كسى كه حساب خويش را كرده، تا خط آخر را هم خوانده، راه را هم شناخته و حتميّت مرگ را هم احساس كرده، مرگ را انتخاب مىكند.
🔶 هنگامى كه تو روى مرز هستى، ديگر وحشت از چيست؟ به قول رانندهها:«جاده مال توست، توقّف براى چيست؟ تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مىدهد و تو را از بنبستها بيرون مىآورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً».
🔶 بارها گفتهام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش.
🔶 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پردههاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مىديد، باور نمىكرد كه ادامه پيدا كنند و وقتى هم كه فرياد قدرتها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مىشنيد، باور نمىكرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد.
🔶 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغها و سوسكهاست و زياد نمىشود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مىشود.
🔶 كسانى كه روى مرز حركت مىكنند و هماهنگ با نظامها و سنتها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مىشوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مىانجامد.
📚 حرکت، ص ۱۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 درجاتى كه انسان به آن واصل مىشود، درجاتى نيست كه امكان انحطاط در آنها نباشد.
💠 چه بسا من به اسلام، به ايمان، به تقوا و حتى به احسان نيز برسم، ولى كفران من، در جا زدن من، توقفهاى من، مرا به عقب برگرداند.
💠 اين احتمال وجود دارد كه آدمى با رسيدن به مدارج بالا و حتى با دستيابى به آن آسمانهاى بلند، رجيم شود. زمينى شود و ثقلش به سوى زمين برگردد:«اثّاقَلْتُمْ الىَ الارْضِ».
💠 و اين هنگامى است كه انسان به كم قانع شود و به كم رضايت دهد:«أَرَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ». اين قناعت و اين رضايت است كه او را زمينگير مىكند. هبوط مىدهد و رجيم مىكند.
💠 پس هميشه بايد يك وحشت در دل ما وجود داشته باشد و آن اين است كه به هر مرحلهاى كه برسيم، با يك كفران و يك گرفتارى، منحط خواهيم شد.
📚 اخبات، ص ۷۲
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 بايد اين ايمنى را از خود دور بداريم، كه اگر به درجهاى رسيديم، جزء ثوابت مىمانيم. اين طور نيست! كه ماندن در راه، كم از عقبگرد نيست.
🔷 كسى كه در يك كلاس مىماند، به اين معنا نيست كه در همان كلاس باقى مانده است.
🔷 در كاروانى كه در حال حركت است، توقف و ماندن، از دست رفتن و بدست گرگها افتادن است.
🔷 در يك مجموعه وقتى توقف كنيم، از مجموعه عقب خواهيم افتاد. توقف ما، برابر است با بازگشت و عقبگرد ما و اين وحشتناك است.
🔷 در روايات آمده است:«مَنْ اعْتَدَلَ يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ»؛ اگر كسى دو روزش با هم مساوى بود، مغبون است.
🔷 تساوىِ دو روز، غبن آدمى است؛ چون ماندن و توقف، حتى به اندازه دو روز، عقبگرد و غبن و محروميت را به همراه دارد.
📚 اخبات، ص ۷۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 در كاروانِ متحركِ هستى، ركود و درنگ، كمتر از عقب گرد نيست و عقب گرد جز تنهايى نيست و تنهايى در راه و در كوير هستى جز هلاكت نيست.
📚 اندیشه من، ص ۷۹
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آنچه براى تو مهم است عمل به تكليف است، نتيجه برايت مهم نيست. و اين است كه به فالگيرى نمىافتى كه چه مىشود؛ چون براى هر پيشامدى، از پيش آمادهاى و وظيفه و كارت را مىشناسى.
💠 اين رسول است كه به شهادت سورهى احقاف آيهى چهار مىگويد: من در ميان رسولان، تازه نيستم و بدعت نيستم و نمىدانم كه چه كارى براى من و براى شما پيش مىآيد؛ «ما ادْرى ما يُفْعَلُ بى وَ لا بِكُمْ».
💠 اين برايم مهم نيست كه چه پيش مىآيد، كه من براى هر پيشامد آمادهام. «إنْ اتَّبِع إلاَّ ما يُوحى الَىّ» و در هر پيش آمد بر اساس دستورم حركت مىكنم و به دنبال چيز ديگرى نيستم.
💠 آن كسى كه اينگونه موضع دارد و در اين جايگاه ايستاده است، آيا رنجى خواهد برد و صدمهاى خواهد ديد؟
📚 تطهير با جارى قرآن ج ۱ ص ۶۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 پيشوايان در تعريف عقل به ماهيت آن كار ندارند كه چيست و در كجاست، بلكه عقل را با اثر صحيح و مطلوب آن تعريف مىكنند.
🔷 عقل آن نيرويى است كه تو را از غير حق آزاد كند و بندهى او بسازد؛ چون در اين بندگى، آزادى است.
🔷 عقلى كه در راه حق به كار نيفتد، عقل نيست، «نكراء» است، «شيطنت» است.
🔷 مىبينى كه چقدر عميق از عقل تعريف مىكنند تا غفلتها ما را نگيرند و خيال نكنيم كه عقل داريم و افتخار داريم!
🔷 عقلى كه در راه حق مصرف نشود، عقل نيست. «العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ و اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان» و در اين ديد، عقل و شهوت و غضب و ساير نعمتها همه يك پا مىروند.
🔷 هر چه براى حق بود و در راه او بود، حق است و خوب است و ارزش دارد و هر چه براى او نبود، بد است، زشت است، بىارزش است و بيچارگى دارد.
📚 فقر و انفاق، ص ۶۳
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تو هنگامى كه ريشه درآوردى، بار خواهى داد. اينكه مى بينى ما را بايد شارژ كنند و مادامى كه پشتوانه نداشته باشيم، مى افتيم به خاطر همين نكته است كه ريشه نداريم وگرنه همچون درختى بوديم كه قرآن مثال مىزند؛ ريشه هايش ثابت و برگهايش گستردهاند تا آسمان، مدام بار مى آورند. «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها».
💠 اين سنگ است كه بايد كسى پرتابش كند و تازه تا آنجا بالا مى رود كه پشت سرش نيرو باشد، همين كه فشار تمام شد، باز مىگردد و افت مىكند، ولى گياه بالا رفتن برايش طبيعى است.
💠 اينكه ما، در راه حق احساس سختى مىكنيم، به همين خاطر است كه نروييدهايم و خودمان را بر فلاح سفارش نكرده ايم.«حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ». نداشتهايم.
📚 صراط، ص ۹۶
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 نوع نگاه
🔶 لذّت و رنج مربوط به خارج از وجود ما نیست؛ بلکه به نوع نگاه ماست.
🔶 من میتوانم با تمامی امکانات در رنج باشم، چرا؟ چون وقوف دارم این امکانات از من جدا خواهند شد.
🔶 مرگ آگاهی و وقوف انسان نسبت به مرگ او را رها نمیکند و او رنج این دنیا؛ رنج رهایی و جدایی را خواهد داشت.
🔶 و میتوانم با تمامی رنجها راحت باشم. مع العُسر در یسار و راحتی باشم.
🔶 پس راحتی و یسار یا رنج و ناراحتی مربوط به بود و نبود دنیای خارج نیست، به نوع تعلق من، به توقع من، به موضعگیری من، به برخورد من برمیگردد.
📚 روزگار ستمگر، ص ۱۱۹
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مىدهد و تو را از بنبستها بيرون مىآورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً».
💠 بارها گفتهام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش.
💠 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پردههاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مىديد، باور نمىكرد كه ادامه پيدا كنند.
💠 و وقتى هم كه فرياد قدرتها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مىشنيد، باور نمىكرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد.
💠 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغها و سوسكهاست و زياد نمىشود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مىشود.
💠 كسانى كه روى مرز حركت مىكنند و هماهنگ با نظامها و سنتها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مىشوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مىانجامد.
📚 حرکت، ص ۱۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 تطهیرگاه قلب
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی
🔶 با استاد صفایی رحمة الله علیه از حرم امام رضا علیه السلام بیرون میآمدیم، گفتند: حقیقتاً آدمی در حرم أهل بیت علیهم السلام زیر بارش بی امان فضل الهی پاک میشود.
🔶 همانطور که جسم ما کثیف میشود و نیاز به شستشو و حمام دارد، دل و روح ما هم کثیف میشود. «حرم تطهیرگاه قلب و روح انسان است».
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۲۲
🆔👉@cheshmeyejarie
✅ بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساند.
✅ مىگفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مىشود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مىبرد. مىگفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مىشتافت.
✅ روزى يكى از مريدان مشهدى گفته بود: بياييد منزل ما خالى است. ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيد و پاسخ شنيد كه مثلاً نخ ريسى!
✅ گفتند: دور است. من جايى دور و بر حرم مىخواهم. پرسيدند: چرا اينقدر نزديك؟ فرمود:«آخر آلودهها لب حوض مىنشينند»!
✅ آن قدر يقين به رأفت و دست گشايشگر آقا داشت كه وقتى گدايى در نزديكى حرم امام رضا علیه السلام از او چيزى خواست، با آن همه دست و دلبازى محل نگذاشت و اعتنايى به او نكرد. وقتى اصرار فقير را ديدند، گفتند: بىسليقهاى! آدم در كنار دريا از يك پيت حلبى آب نمىخواهد.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۰۲
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آن روز كه رسول از كنار كعبه بانگ برداشت، هيچ كس باور نمىكرد كه اين فرياد از حلقومش فراتر رود و در گوشها بنشيند و در دلها راه يابد و از مرز قرنها بگذرد و در نسلها جاى بگيرد و از قامت فرياد تا اقتدار سكوت را پشت سر بگذارد.
💠 و آن روز كه در بيابانهاى تخت جمشيد، همراه آن شكوه و فرياد نوشانوش، آن غرور سايه انداخت، كسى باور نمىكرد كه قرنها را رها كند و نسلها را آزاد بگذارد.
💠 ولى اين درس قرآن است كه عظمتها تو را فريب ندهد و حقارتها تو را نرماند، كه يك گندم هنگامى كه هماهنگ با نظام در جاى خود مىنشيند، سنبله مىشود و هفتصد برابر دانه مىآورد و يك انبار گندم هنگامى كه در كنارى ماند و بر سطح لغزيد، فقط خوراك سوسكهاست و چيزى نمىگذرد كه فضلههايش را هم نمىبينى.
📚 صراط، ص ۳۲
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 آنچه كه تسلط و موضع برتر را به انسان مىدهد همين جمعبندى از احتمالات است. و اينكه براى هر احتمال برنامهريزى مىكنى و حساب باز نمايى، در اين صورت گرچه نمىدانى كه چه مىشود، ولى مىدانى كه در برابر هر پيشامد چه بايد كرد.
🔷 اگر كسى بخواهد بر روى امكانات و نعمتها حساب بكند و آرامش را در اين منطقه به چنگ بياورد، به آرامشى نخواهد رسيد كه بر روى موج نمىتوان آرام بود.
🔷 كسانى كه اطمينان و رضايت را در نعمتها جست و جو مىكنند هميشه ملتهب هستند و بايد به آتش و سوزشها پناه بياورند، اما آنها كه اطمينان به اندازهى خدا و تقدير او دارند و رضايت به تقسيم او دارند رنجى نخواهند داشت، كه در دعاى امين الله مىخوانى، «اللَّهُمَّ فَاجْعَل نَفْسى مُطْمَئِنَةَ بِقدرك راضيةً بِقَضائك»؛ خداوندا! وجود مرا و جان مرا نه با نعمتها كه با اندازه گرفتنهاى خودت آرام كن.
🔷 اگر من بدانم كه در برابر آنچه بمن مىدهند و در برابر هر قدر، قضايى هست و حكمى هست و دستورى هست، ديگر از كم و زياد اندازهها خوشحال و رنجور نمىشوم كه استاد مىفرمود، هيچ تحويلدارى از مقدار زياد و كم تقسيم، خوشحال و ناراحت نمىشود، كه مىداند در برابر هر مقدارى مسئوليتى هست.
🔷 و بالاتر پس از تحويل پول، در باجه را نمىبندد، كه منتظر قضاء و حكم و حواله است. و به اين حوالهها راضى هست كه زودتر كارش تمام مىشود و به فراغت مىرسد.
🔷 پس آرامش و اطمينان و خشنودى و شادى ما نمىتواند از ناحيهى نعمتهاى دنيا و امكانات آن تأمين شود، كه دنيا مدام درآمد و رفت و كم و زياد است و مدام بتها را مىشكنند و تكيهگاهها را مىگيرند.
🔷 و چه جاى امن، چون هر دم جرس فرياد مىدارد كه بر بنديد محملها ... دنيا و امكانات آن چهار فصل و متغير است و چگونه مىتوان بر روى متغيرها ثابت ماند و اطمينان گرفت.
🔷 كسانى به دنيا دل مىبندند و به آن آرام مىشوند، كه بيشتر از دنيا را نمىبينند و در انتظار روز ديگرى نيستند و اينها كه اميد ديدار حق را ندارند و به همين زندگى دنيا، دلخوش و راضى هستند و به آن تكيه دادهاند و بر آن اطمينان كردهاند و از آيههاى تحوّل و نشانههاى حركت حق، چشم پوشيدهاند و غافل ماندهاند، اينها با كارهايى كه مىكنند به آتش روى مىآورند كه در اين آيه آمده است: «انَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائنا وَ رَضُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَ نُّوا بِها وَالَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلونَ، اولئِكَ مَأْويهُم النَّارَ بِما كانوُا يَكْسِبُون».
🔷 آدمى كه به نعمتها تكيه ندارد و آن را ملاك ارزش و افتخار نمىشناسد ديگر در گرو آمد و رفت نعمتها نيست كه مىخواهد:«ثَبِّتْنى عَلى دينِك وَاسْتَعْمِلنى بِطاعَتِك». تو كارى كن كه من در هر كلاس همراه تو باشم و گوش بفرمان تو باشم، ديگر مهم نيست كه در كجا هستم، آنجا كه رضاى تو هست به گفتهى على اكبر «اذاً لا نُبالى» ديگر باكى نيست.
🔷 اگر ما روى مرز هستيم و در كلاس اطاعت او هستيم ديگر چه باك، كه سود و ضرر و برد و باخت و عزت و ذلت، عزت است و دستاورد است.
📚 قیام، ص ۲۲۷
🆔👉@cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی
💠 روزی در منزل سید مجید پورطباطبایی به دیدار استاد صفایی رحمةالله علیه رفتم.
💠 کتاب «بشنو از نی» مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی را که نوشته خودشان بود، میخواندند.
💠 گفتم: کتاب خودتان را می خوانید؟! گفتند: رمانهای مارکز و شهر نون پارسیپور را میخواندم؛ خیلی دل را سیاه میکند. خواستم اثر آن سیاهیها را پاک کنم.
💠 این نوشتهها در عین قدرتهایی که دارند؛ دل را سیاه میکنند و باید آن را با قرآن و دعا و روایات اهل بیت شستشو داد. چه چیزی بهتر از دعای ابوحمزه.
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۲۱
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 براى سازندگى و تربيت بايد از اعماق شروع كرد. هنگامى كه مىخواهيم رفتار و گفتار كسى را عوض كنيم، هنگامى كه مى خواهيم لباس كسى را دگرگون كنيم، بايد پيش از اين مرحله، عشقها و علاقههايش را عوض كنيم
🔶 و ناچار شناختهايش را و ناچار فكرهايش را، كه ادامه ى تفكّر، شناخت است و ادامه ى شناخت، عشق و ادامه ى عشق، عمل.
🔶 ما عاشق آفريده شده ايم فقط معشوقها را انتخاب مى كنيم و براى اين انتخاب است كه بايد آنها را بسنجيم كه چه مىدهند و چه مىگيرند. با اين روش نتيجه هاى سريعترى بدست مىآيد.
🔶 اگر فقط لباس كسى را عوض كرديم و چادر بر سرش انداختيم و نمازخوانش نموديم و با شعارها و تلقينها و يا تشويقها و تهديدها، داغش كرديم.
🔶 بدون اينكه از درون روشنش كرده باشيم و عشقى در نهادش گذاشته باشيم، ناچار در محيطى ديگر سرد مىشود و يخ مى زند؛ همانطور كه آهن تفتيده در محيط ديگر، سرد و سخت مىشود.
🔶 اين برگهايى كه ما به افراد مىچسبانيم، در برابر نسيمى دوام نخواهند آورد، چه رسد به طوفانهاى كوه افكن اين قرن.
🔶 ريزش برگهاى پاييزى به من درسى داد كه در هنگام خوابِ ريشه ها، برگها مى ريزند حتى با نسيمى؛ اما در بهارهاى سبز و همراه بيدارى ريشه ها، از چوب خشك مرده، از چوب سخت و متراكم، جوانه ها و شكوفه ها مىجوشند و بارور مى شوند.
📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۴۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 تو كه يك قطعه زمين، دو كيلو گوشت، يك مقدار پارچه دارى، بدون طرح و نقشه دست به كار نمىشوى، پس چه شده كه در سرزمين عمرت بدون تقدير، دست به كار شدهاى و در هر رشته و شغلى خودت را گرو گذاشتهاى.
🔶 آنها كه مىخواهند در سرزمين عمر خويش بنايى را بالا ببرند و چيزى بسازند و كارى بكنند و ارزش بيافرينند، ناچارند كه طرحى بريزند و براى اين طرح ريزى چه بايد بكنند؟ و از كجا بايد شروع كنند؟
🔶 دوستى مىگفت: من در دفتر ساختمانى در محل كارم نشسته بودم. پس از مدتها كسادى، يك مشترى از راه رسيد، خيلى ناشى و ولو. ننشسته، پولش
را درآورد و گفت من يك نقشه مىخواهم.
🔶 خوشحال شدم و ژست گرفتم و پشت ميز جابجا شدم، گفتم خوب. و قلم را برداشتم كه چه نقشهاى.
🔶 گفت: آقا نقشه، نقشه. گفتم مىدانم، ولى نقشه براى چه؟ مرد بلند شد و نزديك آمد و دستش را تو صورتم آورد كه آقا نقشه، نقشه مىخواهم، نقشه.
🔶 مسأله همين است كه نقشهى كلى وجود ندارد. نقشه با هدف شروع مىشود و با هدف شكل مىگيرد. بر اساس هدف، راهها و نيازها و مرحلهها و مسائل هر مرحله را در نظر مىگيرند و طرح مىريزند.
🔶 كسى كه مىخواهد آپارتمان بسازد با كسى كه مىخواهد مرغدارى درست كند، از همين جا جدا مىشوند. با هدف، طرح شكل مىگيرد و در طرح، عمل معنا مىدهد و ارزش پيدا مىكند. و در طرح و با طرح مىتوان از هيچ بهره گرفت و از كم، زياد برداشت كرد و به كوثر رسيد، كه كوثر كثير الخير است، نه كثير النعمة.
📚 تطهير با جارى قرآن، ج ۲، ص ۱۳۶
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 هدایت مغرور
💠 يكى از خويشان نزديك من، پس از سختىها و فرارها و دربدرىها و حتى به گداخانه افتادنها و گريزها و پيشكار و دربان اين و آن شدنها، تحصيلاتش را ادامه داد و مدركهايى گرفت و با بدبختى، خانه، ماشين و برو بيايى براى خودش دست و پا كرد و در چشمها جايى گرفت و نمونهاى شد از خود ساختگى و استقلال و در عين حال انبارى شد از ليزى و نمايش و خودباختگى.
💠 و اين پيداست كه هنگام تركيب اين چند حالت استقلال و ليزى و شيطنت و خود باختگى، چه معجون نيرومندى بدست مىآيد.
💠 او از هيچ كس نمىشنيد و حتى از بزرگان قومش سخنى نمىپذيرفت و به آنها اهانت مىكرد و در بحثهاى جدى ناگهان بلند مىشد و ژست مىگرفت و يا به بازيگرى و سؤالها، چه غذايى را دوست دارى؟ يا اين فرشها چطور هستند؟ و آيا مىخواهى فيلم ببينى، مىپرداخت و دُمِ بحث را مىبريد و حرفها را مسخ مىكرد و با زدگى سُر مىخورد و فرار مىكرد و سپس طرف را غافلگير مىنمود و يك جمله مىانداخت و در مىرفت و آن هم با لبخندى پر از شيطنت و با تواضعى سرشار از غرور و نخوت.
💠 تا اينكه من و او پس از يك درگيرى، با هم دوست شديم. خاصيت آن درگيرى همين بود كه فهميد من برايش سبزى هم پاك نمىكنم و اگر برخوردى هست، كاملا به خاطر مسائل ديگرى است. خاصيت آن درگيرى همين بود كه من را با او در سطح مساوى و يا برتر از او قرار داد.
💠 من فيلمهاى او را مىشناختم و بازىهايش را مىدانستم و اين من بودم كه دم بحثهايش را مىبريدم و ميان حرفش مىپريدم و دستش مىانداختم.
💠 آن حربهاى كه سرهايى را بريده بود، اكنون سرخودش را مىگرفت و منتظر بود كه من بحث را شروع كنم و نمىكردم؛ و هنگامى كه بحث را شروع مىكرد، دستش مىانداختم؛ و همين كه بىحال مىشد و غافلگير مىشد، در يك جمله زمينش مىزدم. با تواضع و شكسته نفسى و يا تعريف و تمجيد از او، بيشتر حالش را مىگرفتم.
💠 يك روز از راه رسيد. حالش را پرسيدم. با موهاى بلندش صورتش را به من نزديك كرد و با حالتى پر از بازى و شيطنت گفت: اى زندهام. زندهام.
و رفت.
💠 من ساكت شدم. هيچ نگفتم. چند قدمى نرفته ايستاد، نگاهم كرد و گفت: تو چطورى؟ نگاهش كردم و گفتم: پس تو زندهاى؟
💠 گفت: مثل اينكه زنده هستم. پرسيدم: حتماً زندهاى؟ تخفيف داد كه شايد زنده باشم. آرام گفتم: پس براى من، منى كه مردهام يك فاتحه بخوان!
💠 به من نزديك شد و اسمم را آورد كه فلانى! تو مردهاى؟ با سرجوابش دادم كه مردهام. و دوباره پرسيد؛ گفتم: من مردهام. و آخر سر صورتش ديوار شد و پرسيد: فلانى! تو مردهاى؟ گفتم: اگر زنده بودم رشد مىكردم. چهل سالم (سن او را گفتم) يك جور نمىگذشت و عمرم تلاوت تكرار نبود.
💠 و بلند شدم و تنهايش گذاشتم.
اينها كه غرور و شيطنت و فرارشان از بحثهاى مستمر، سنگر و پايگاهشان شده، بايد اينگونه ضربه بخورند و در اول برخورد و در كنار چند جمله و در يك موقعيت برتر، تمام نيازشان تأمين شود و حتى آمادگى براى برخوردها در نهادشان فراهم گردد.
💠 اين تنورهاى سرد و يخ را بايد گرم كرد و سپس به آنها نان چسباند تا پخته و جالب تحويلش دهند.
📚 مسئوليت و سازندگى، ص ۲۸۸
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 هنگامى كه يك اقليت مىخواهد در برابر اكثريت بايستد و حتّى آن را به دست بگيرد و رهبرى كند. چه راهى جز تقيّه خواهد داشت؟
🔷 يك جامعه كليدها و پايههايى دارد، هنگامى كه اين اركان و مفاتيح را به دست آوردى، حركت آن جامعه را كنترل كردهاى.
🔷 ما مىبينيم كه صهيونيستها اقليتى از اقليت يهود هستند و امروز مسلط بر اوضاع ابرقدرتها هم شدهاند؛ چون آنها
حساب كردند با اين جمعيت كم و اين نفرت عظيم، چارهاى جز اين ندارند كه پستها و مواضع قدرت را شناسايى كنند و اين بود كه تمامى پستها و كيدهاى قدرت جهان را درنظر گرفتند و فرزندان خود را براى تسخير آن تربيت كردند و در نتيجه كار به آنجا رسيد كه اگر تو در تهران مىخواستى ديوار منزلت را خراب كنى نمىتوانستى اما آنها زمينهاى بزرگ را شهرك مىكردند و دور تهران را ديوار مىكشيدند و كسى در برابرشان نبود. چرا؟
🔷 چون پستها و كليدها را تسخير كرده بودند و هماهنگ و حساب شده پيش رفته بودند. در حالى كه تو تنها بودى و كسى نداشتى و اگر كسى هم داشتى در يك اداره بود و در برابر كارشكنى ادارات ديگر قرار مىگرفتى.
🔷 تو در مملكت خود ذليل بودى و آنها بر جهان مسلط شده بودند و شبكههاى جاسوسى و تبليغاتى و پليسى و علمى و ادارى دنيا را به دست گرفته بودند.
🔷 اگر يك اقليت بخواهد صدقه جمع آورى كند و دريوزگى كند و بر در ارباب بىمروت دنيا بنشيند جز استخوان ليسيده چيزى به دست نمىآورد. و ناچار يا بايد به ذلت تن بدهد و يا با ذلت درگير شود و ذليلتر بميرد و يا پستها را در نظر بگيرد و افراد كم خرد را در جايگاههاى حساب شده به كار بگمارد.
🔷 و اين راه سوم، راهى است كه با انتخاب و محاسبه و يا پس از تجربهها و عبرتها به آن روى خواهند آورد. و به زندگى مسلط و بهتر خواهند رسيد.
📚 تقیّه، ص ۱٠۱
🆔👉@cheshmeyejarie