✅ فتنهها و بلاها برای هر کسی متفاوت است. و هر کسی را هم که به یک چیزی گیر و مبتلاست، با همان درس میدهند. ابتلا و امتحان کسی که گیر لذّت یا قدرت و یا ثروت است، با همانها خواه بود.
✅ بلای ابراهیم به این نیست که اموالش را در راه خدا بدهد، که این برای ابراهیم مشکلی نیست. ابراهیمی که وقتی زمزمه «سُبُوحٌ قُدّوس» را از پیر دیری در کنار دریا میشنود، حاضر است تمامی هستیاش را فدا کند، تمامی داراییاش را بدهد، تمامی گاوهای زردش را بدهد، به او نمیگویند که تو گاوت را بده. به ابراهیم میگویند: فرزندت را، آن هم نه این که بگذار تا برود شهید شود، که با دست خودت در راه خدا بگذار و ذبح کن. و آن جایی که کاردت هم نبرید، اگر دل خوش شده باشی، باختهای.
✅ اگر کسی بگوید: بچّهام را در راه خدا دادم، ولی الحمد لله که برگشت، این طور نیست بُرده باشد، که باخته است! چرا که امتحان هر کس به نقطه ضعفهای اوست. و این بلاست که نشان میدهد ما کجاییم و قدر و اندازه های ما چیست! و این بلاست که ما را تمحیص میکند.
✅ این بلای علی علیه السلام است، که قاطعیّت در فوزش را محکم می کند. علی علیه السلام کسی است که او را از روی دست های رسول الله پایینش کشیدند. او را در خانه نشاندند. فاطمهاش را زدند. علی غیرت خداست. به او بگویند: مالت را بده، جانت را بده⁉️
✅ اصلاً این ها بلای علی نیست. به او میگویند: شمشیرت را غلاف کن. ساکت باش. به لوطی نمیگویند: کاسه ات را بده! او کاسه اش را که هیچ، حتی جان و خونش را هم حاضر است بدهد، چون لوطی است. به لوطی میگویند: آرام باش، شعله نکش! به آتش میگویند: نسوز، افروخته نشو! به آب میگویند: نبلع، در بر نگیر! به نسیم میگویند: بایست! و این رنج کسی است که تمرینی نکرده باشد.
📚 فوز سالک، ص 9۸
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 شخصى از هيجده سالگى طالب همسايه شان بود و به خواستگارى او رفته بود، اما به او نداده و گفته بودند كه بايد درس بخوانى. ديپلم و ليسانسش را گرفت.
🔶 نمى دانم فوق ليسانسش را هم گرفت يا نه، كه گفتند بايد خانه داشته باشى، ماشين داشته باشى. در اين فاصله او بيست و هفت، هشت ساله شد و همه اينها را تهيّه كرد.
🔶 وقتى كه بالاخره خانم را به او دادند، با هم آمدند به سمت شيراز براى ماه عسلشان؛ آن هم به همراه مادر خانمى كه همه اين سنگها را او جلوى پايش انداخته بود.
🔶 در مسير قم نزديك قهوه خانه على سياه، ماشين او برگشته بود و خانمش سرش به سنگى خورده بود و جا به جا مرده بود. مادر خانمش هم پايش شكسته بود. خودش هم صدمه خورده بود.
🔶 بعد از اين تصادف، او درگير بود، فحش مى داد، دعوا مى كرد، با خدا مى جنگيد كه چرا عشق مرا بردى و اين جانور را روى دست من گذاشتى⁉️
🔶 من به او گفتم كه اصلًا زيبايى راه و زيبايى صنعت حق در همين است كه آن چيزى را كه تو گير آن هستى از تو مى گيرد.
🔶 تو كه به مادر زنت تعلّقى نداشتى! پس به آن چه كه تعلّق داشتى؛ همان چيزى كه بت تو شده بود و همان چيزى كه نقطه جوش تو بود، همان را از تو مى گيرد.
🔶 خدا هم خداى رندهاست. درست در همانجايى كه براى ما حساسيّت ايجاد شده است، در همانجا ضربه اش را به ما مى زند. و اين، مقدار ثبات و صداقت ما را نشان مى دهد.
📚 فوز سالک، ص 248
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 دوستى داشتم كه به دنبال كرايه ى خانه، مدتها دربدر شده بود و در جست و جوى خانه پايش به تاول نشسته بود و عجله هم داشت كه مى خواست پيش از محرم عروسى راه بيندازد و عجله داشت كه قرار گذاشته بود.
🔷 مى گفت يك روز آن قدر گشتم و به جايى نرسيدم و ردم كردند كه با نشستن در زير سقفى بغضم تركيد و مثل لش افتادم و گريه كردم و تركيدم.
🔷 من به او گفتم: تو مى خواهى خانه و بزم و عيشى داشته باشى؛ اين خواسته ى توست، در حالى كه فقط اين را براى تو نمى خواهند.
🔷 تو مى خواهى خانه بسازى ولى آنها مى خواهند خودت را بسازند و آنچه تو را مى سازد همين خانه خراب شدنهاست، همين شكستهاست، همين سوختنهاست كه سازنده مى شود.
📚 تطهیر با جاری قرآن، ج 3، ص 83
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 در برابر بلاء و گرفتارى، هر كس عكس العملى دارد؛ جزع، صبر، شكر، طلب. اينها عكس العملهاى گوناگونى هستند كه در مراحل مختلف از انسان سر مى زنند.
🔶 بعضى ها مثل بچه هايى هستند كه در برابر دارو سر مى كشند، داد مى زنند، حتى اگر در دهانشان بريزى، تف مى كنند.
🔶 يك دسته بچه هاى رامترى هستند كه در برابر دارو صبر مى كنند و با سختى آن را فرو مى دهند.
🔶 بعضى ها كه به بلوغ رسيده اند، نه آن جزع را دارند و نه اين صبر را. اينها شاكرند، حتى در برابر درد.
🔶 «اللهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاكِرينَ لَكَ عَلى مُصابِهِم». خدايا تو را سپاس مى گويم، سپاس آنهايى كه بر مصيبتها شاكرند، نه صابر و نه بى تاب.
🔶 اين يك مرحله است و بالاتر آنهايى هستند كه نوبت گرفته اند تا زير تيغ جراحى بروند. كسانى هستند كه طلب مى كنند تا تمامى بت هاشان شكسته شود و تمامى ضعفشان درمان شود.
🔶 در مناجات خمسة عشر آمده: «أَسْئَلُكَ أَنْ تَقْطَعَ عَنّى كُلَّما يَقْطَعُنی عَنك». آنچه مرا از تو مى برد، ببر.آنچه مرا از تو دور مى كند، از من دور كن.
📚 صراط، ص 119
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 با يكى از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بوديم، او به پياز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود.
🔷 كودكى كه در آنجا بود مقدارى از آن پياز را در دهان گذاشت، اشكش سرازير شد و زبانش سوخت و آن را رها كرد.
🔷 دوستم خنديد، خنده اى پربار و پر از برداشت؛ كه عده اى به خاطر جهتى از چيزهايى مى گذرند اما عده ديگر، همان چيز را به همان خاطر مى خواهند.
🔷 آن تيزى و تندى كه كودك را فرارى كرده، مرا به سوى خود كشانده است.
🔷 و سپس ادامه داد: در برابر سختى ها و ناراحتى ها عده اى به همان خاطر كه ما فرار مى كنيم به استقبال مى روند و از سختى ها بهره مى گيرند.
🔷 همان دردها و فشارها كه ما را از پاى در مى آورد، همانها به عنوان پا، عامل حركت و پيشرفت و ورزيدگى عده اى مى شود.
📚 مسئولیت و سازندگی، ص 109
🆔👉 @cheshmeyejarie
💟 بلاء را از بالا مى فرستند. آنچه تو با خودت انجام مى دهى، خودش هوس ديگرى است كه نقطه ى ضعف جديد تو مى شود.
💟 تو نمى توانى خودت را خوب جرّاحى كنى، از بالا، دست روى نقطه ى درد مى گذارند و چنان فشار مى دهند كه در دمل، چركى نماند.
💟 اين بازى ها كه ما خودمان درمى آوريم، در واقع نمايشى است كه مى خواهيم خلقى بودنمان را توى چشمها بريزيم.
💟 آن بلايى كه از بالا مى فرستند و آن لقمه اى را كه از آنجا برايت مى گيرند، درست به اندازه ى گلويت است و درست مطابق هيكل مبارك.
📚 صراط، ص 109
🆔👉 @cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷👈 میدونی پهلوون کیه⁉️
❌ نشر با ذکر منبع👇👇👇
🆔👉 @tavasolitabrizi
🔷 حضرت سجاد علیه السلام مى فرمايد: «اللّهُمَ اجْعَل شُكْرى عَلى ما زَوَيْتَ عَنَى أَوْفَر منْ شُكرى لَكَ عَلى ما اعْطَيْتَنى». خداى من! شكر من را بر محروميتهايم و آنچه تو از من دور كرده اى، بيشتر كن از شكر من بر عطايا و آنچه كه تو به من بخشيده اى.
🔷 اينها در بلا دو نعمت را شاهد هستند و اين است كه شكر بيشتر را بر بلا و محروميت مى خواهند؛ چون اين بلايا هستند كه نقطه ضعفهاى ما را به ما نشان مى دهند. و همين بلايا و مصيبتها هستند كه رشته هاى وابستگى ما را مى برند.
🔷 منى كه تمام ناصحان نمى توانستند از بتهايم، از عشقهايم جدايم كنند، وقتى مرگ و رنج و محروميت و محكوميت بتهايم را ديدم و وقتى آنها در جلوى چشم من شكسته شدند، ناچار مى فهمم كه بر اين شكسته ها نمى توان دل بست و به اينها كه خودشان را نگهدار نيستند، نمى توان تكيه كرد.
🔷 ما كه مغرور موقعيّت عطا و نعمت هستيم و ذليل و مقهور موقعيت بلا، از آنجا باخته ايم كه كار خود و جايگاه دنيا را فراموش كرده ايم و خيال مى كنيم كه بازيگران و سوداگران عالم انسيم، در حالى كه ما رهروان عالم عشقيم.
🔷 بازيچه هامان را مى شكنند و سرمايه هامان را مى گيرند و نقطه ضعفهامان را رها نمى كنند و آنگونه كه مى خواهند، نه آنگونه كه مى خواهيم راهمان مى اندازند.
🔷 چون براى حركت ما دو پاى شكر و صبر هست و اينكه كدام را به راه بيندازند، به هوسهاى ما و انتخاب ما واگذار نشده. عطا و بلا به دست اوست و شكر و كفران در برابر عطا و جزع و صبر و حمد و طلب در برابر بلا به اختيار ماست. گر تو نمى پسندى، تغيير ده جهان را و انسان را.
📚 تطهیر با جاری قرآن، جلد دو 373
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 بلاء و ضربه پس از مرحله ى عشق و ايمان است. هر كس عاشق تر است، جام بلايش سرشارتر. «اِنَّ اشَدَّ النّاسِ بَلاءً الانْبياءُ ثُمَّ الامْثَلُ فَالامْثَل».
🔶 هر كه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مى دهند كسى كه سلامت را نمى خواهد، دواء را تحمل نمى كند و بلا را نمى فهمد.
🔶 ماشينى كه راه را نمى خواهد و حركتى را نمى طلبد، به جاذبه اى نيازش نيست و فشارى و محركى لازم ندارد. اين است كه رياضتها را از بالا اندازه مى گيرند. و همين است كه رياضتهاى خود ساخته و ورزشهاى محروميت، گرچه مؤثر باشد، مفيد نيست.
🔶 آن اثر و قدرتى كه از اين رياضت بدست مى آيد، خود، هدف مرتاض مى شود و بت او و در نتيجه قتلگاه دلش.
🔶 مادام كه شناخت و عشق در دل خانه نگيرد، اين تلقينها و رياضتها جز مسخ و نفى انسان و جز خستگى و بت پرستى او، بهره اى نخواهند داشت.
🔶 عرفانى كه با ذكر بدون فكر و با تلقين بدون شناخت و با رياضت بدون عشق و ايمان بدست مى رسد، خود نردبان قدرت و تسخير است و دستاويز بت سازى و بت پرستى.
🔶 آنجا كه فكر و شناخت و عشق در انسان مايه گرفت. ديگر ضربه ها و بلاها از بالا حواله مى شوند و اين آيه؛ «لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىءٍ مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الانفُسِ وَ الثَّمَرات»، رياضتهايى را وعده مى دهد كه سازنده است و مفيد. بت شكن است و راهساز. اين رياضتهاى آسمانى است كه كمال را بهره مى دهد و انسان را نگه مى دارد.
📚 روش نقد، ج ۳ ص 87
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ به مردى برخورديم كه در جوانى موى هايش را سفيد كرده بود. همراهم از او پرسيد چه كار كرده اى؟ و به موهايش اشاره كرد.
✅ مرد خنديد و بر پيشانيش انگشت زد كه آن سفيدى به خاطر اين است كه اين خوب كار مى كند.
✅ من دست بر سينه اش گذاشتم و گفتم اگر اين هم خوب كار مىكرد، اگر سينه ات به اندازهى مغزت ظرفيت داشت، اگر دلت به اندازه ى آگاهيت وسعت داشت، نمىشكستى.
📚 تطهیر با جاری قرآن ج 1، ص 211
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ در برابر اين سؤال، كه آيا مذهب ضرورت دارد و لزومى دارد، بايد پرسيد براى چه و در كجا و در چه زمينه اى؟
✅ براى اين زندگى مرفه و منظم و حيوانى، نه فقط مذهب ضرورت ندارد كه عقل و فكر هم لازم نيست؛ چون در كندو غريزه، نظم و عدالت و رفاه را عهده دار شده است.
✅ اما براى زندگى انسانى و شكوفا شدن استعدادها هم به مذهب نياز هست و هم به انديشه و فكر. درست مثل اين كه بپرسى آيا جنين به دست و پا و چشم و گوش و زبان احتياج دارد؟ آيا اينها براى او ضرورت دارد؟
✅ جواب اين است كه براى چه و در كجا؟ در محدوده ى رحم، نه دست و پا و زبان مى خواهد و نه شش و شكم و معده. او در رحم به بيشتر از جفتش نياز ندارد.
✅ اما براى زندگى بيرون از اين محدوده، نه تنها به اين همه كه به ابزار و وسايل ديگرى هم نيازمند است و به نيروهاى عظيمى احتياج دارد.
✅ همان طور كه از سرمايه هاى عظيم جنين مى توانيم بفهميم كه زمينه ى ديگرى در پيش است، همان طور از سرمايه هاى عظيم انسان از عقل و فكر و وجدان و آزادى او كشف مى كنيم كه زندگى انسان محدود به اين محدوده ها نيست.
✅ از آنجا كه انسان بى نهايت استعداد دارد ناچار بى نهايت ادامه دارد و براى اين زندگى گسترده است كه به مذهب و به رهبرى و قانون گذارى نياز مى افتد.
📘📚انديشه من، ص 60
🆔👉 @cheshmeyejarie
♦️ ما براى اين مدت محدود و اين فاصله ى تولد و مرگ، نه تنها به دين احتياج نداريم كه عقل و فكر هم زيادى است و تنها غريزه براى اين مرحله كافى است.
♦️ اما از آنجا كه تا بى نهايت راه در پيش داريم، با فكر و عقل و اختيار همراه شديم و از تضاد برخوردار گرديديم. و اين است كه به قانونهايى نياز داريم هماهنگ با قانونهاى حاكم بر هستى و بر انسان، آن هم نه يكى دو سال و هفتاد سال كه تا بى نهايت.
♦️ و اين است كه به دين قيّم و قانونهاى پايدار و هماهنگ روى مى آوريم و به اللّه چنگ مى زنيم كه او، هم بر وسعت هستى آگاه است و هم قانونهاى آن را مى شناسد و هم به ما مهربان است و از ما به ما نزديكتر است كه ما را با او آشتى داده و عشق به نفس را او در ما نهاده است.
📚 درآمدى بر علم اصول، ص 114
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ مذهب در جايى ضرورت پيدا مى كند كه راه انسان طولانى باشد، نه فقط تا توالت و آشپزخانه؛ كه براى اينها به اين همه استعداد نيازى نيست.
✅ با غريزه زنبور و بزغاله هم مى شود اين مسير را طى كرد. با غرايز فردى و يا اوج آن، غرايز اجتماعى هم مى شود اين راه را پيمود كه در اين صورت ديگر انسان نه به فكر احتياج دارد و نه به مذهب.
✅ ولى اگر راه طولانى شد، نه تنها فكر به جايى نمى رسد كه نوبت مذهب و كمك ربّ است.
📚 بهار رویش، ص 75
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 در ديد علمى، جهان علّيّتى و قانونمند است؛ هستى از قدرها و اندازه ها برخوردار است.
🔷 اين اندازه ها و قدرها؛ از قدر گلبولهاى خون گرفته تا اكسيژن فضا تا روابط ستاره ها همه و همه با هم مرتبط و هماهنگ هستند.
🔷 بر اساس اين قدرها، ناچار حدود و مرزهايى كشيده مى شود كه اگر انسان از آنها تجاوز كند ضربه مى خورد، كه بر خود ستم كرده است.
🔷 بر اساس اين حدود، حقوق و اخلاق در رابطه ى انسان با خود و با ديگران مطرح مى شود و چنين حقوقى وابسته به نظام اقتصادى نيست كه وابسته به نظام علّيّتى حاكم بر هستى و بر انسان و بر جامعه ى انسانى است.
🔷 و از آنجا كه اين قدرها و حدّها و حقّها را هنوز علم انسان به تمامى نشناخته، انسان از قيّوم هستى بهره مى گيرد، كه قيّوم هستى همانطور كه نفت چراغ امروز انسان را تهيّه كرده، از اين ضرورت چشم نپوشيده است.
📚 روش نقد، ج 4، ص 110
🆔👉 @cheshmeyejarie
✴️ آدمى كه خود را نديد، فقط همين هفتاد سال زندگى دنيا را مى بيند و براى همين هفتاد سال برنامه ريزى مى نمايد و در اين محدوده، دين اگر مفيد هم باشد، ضرورى نيست.
✴️ بدون دين، مى توان براى دنيا برنامه ريزى داشت؛ همانطور كه اين بى دينها و حتى ضدّ دينها، برنامه ريزى كرده اند و به علم و قدرت و توسعه و رفاه هم رسيده اند.
✴️ محدوديت، به دنبال ضلال مى آيد و نتيجه ى اين محدوديت، محروميت از گستره ى هستى و از تمامى دنياهايى است كه آدمى از آنها عبور مى نمايد.
✴️ چون آدمى، همان طور كه از نه ماهه ى رحم عبور كرده، از هفتاد ساله ى دنيا هم عبور مى نمايد؛ كه آدمى از تمامى اين دنياها بيشتر است، كه براى اين دنياها، به خود آگاهى، به مرگ آگاهى و به درد آگاهى و به آزادى و انتخاب و به مسؤوليت و مجازات نياز نداشت.
📚 نامه های بلوغ، ص 202
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 بحث از اثبات خدا و رسول و نبى و ولى نيست كه صحبت از اضطرار به ولى و احتياج به خداست. من نياز به رسول و وصى او دارم.
🔶 اگر فرضم بر اين باشد كه در اين زندگى با اين شرائط موجود، مى توانم مسائل را خودم حل و فصل كنم ديگر به خدا چه نيازى دارم⁉️
🔶 بر فرض هم كه خدا باشد به رسول او چه احتياجى دارم، به ولىّ او چه احتياجى⁉️
🔶 اما وقتى اين معنا در انسان شكل مى گيرد كه هم وجودش محدود است و هم امكاناتش ناتمام و ناقص هستند و حتى علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفانش كفاف او را نمى دهند.
🔶 اينجاست كه خدا و رسول و ولى ضرورت پيدا مى كنند و اضطرار به آنها مطرح مى شود. و با اين معنا از اضطرار و احتياج، مسأله شكل جديدى به خود مى گيرد.
📚 روزهاى فاطمه، ص 26
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 من حركتم به سوى دين به اندازه ى دركم از ضرورت و اضطرارم در رابطه با دين است.
🔷 هنگامى كه فهميدم امكانات من نارساست؛ چه امكانات حسى ام، چه امكانات غريزى ام و چه امكان تجربى و علمى ام و چه امكان برهانى فلسفى عقلى ام و چه امكان قلبى شهودى عرفانى ام.
🔷 هنگامى كه اين مجموعه امكانات براى مجموعه ى روابط من و نيازهاى من ناتوان است، اينجاست كه من به وحى روى مى آورم.
🔷 در حالی كه اگر من اين ارتباطهاى پيچيده را قائل نباشم، استمرار را براى خودم قائل نباشم، نه تنها وحى زايد است، حتى عقل هم زايد است، با غريزه مى شود زندگى كرد.
🔷 اين نگاه در اصل دين و در حامل دين، كه رسول باشد و در حافظ دين، كه ولى و معصوم باشد، در همه ى اينها جاى مى گيرد.
📚 تو می آیی، 51
🆔👉 @cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤👈 حاج آقا عالی: أهل بیت مدیون کسی نمی شوند.
♠️ به مناسبت ایام فاطمیه، ختم قرآن کریم جهت هدیه به محضر نورانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از طرف امام زمان علیه السلام برگزار می شود.
🔷👈 هر ارادتمند یک جزء
🔷👈 این طرح تا روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ۱۳۹۹/۱۰/۲۸ ادامه دارد.
🔷👈 علاقه مندان برای تعیین جزء به آیدی زیر مراجعه کنند👇👇👇
🆔👉 @davood_mahdavi
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ قَالَ: قُلْتُ لَه جَعَلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ خَتْمَةً وَ لِعَلِيٍّ أُخْرَى وَ لِفَاطِمَةَ أُخْرَى ثُمَّ لِلأَئِمَّةِ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَيْكَ فَصَيَّرْتُ لَكَ وَاحِدَةً مُنْذُ صِرْتُ فِي هَذَا الْحَالِ فَأَيُّ شَيْءٍ لِي بِذَلِكَ قَالَ لَكَ بِذَلِكَ أَنْ تَكُونَ مَعَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ فَلِي بِذَلِكَ قَالَ نَعَمْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.
🔶 علی بن المغیره گفت: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم:من برای رسول خدا صلی الله علیه وآله یک ختم قرآن، و برای امیرالمومنین علیه السلام ختمی دیگر و برای حضرت فاطمه علیهاالسلام ختمی دیگر.
🔶 سپس برای سایر ائمه علیهم السلام تا به شما برسد، ختم قرآنی قرار میدهم و هدیه می کنم به سبب این کار چه پاداشی دارم؟
🔶 امام کاظم علیه السلام فرمود: پاداش تو آن است که روز قیامت با آنان باشی!
🔶 عرض کردم: اللَّه اکبر! چنین پاداشی برای من است⁉️
🔶 حضرت سه مرتبه فرمود: آری!
📚 کافی، ج ۲، ص ۶۱۸
❌ نشر با ذکر منبع👇👇👇
🆔👉 @tavasolitabrizi
🔶 من با اين كه مى دانم آب در كوزه است به سراغ آب نمى روم، چون تشنه نيستم ولى با احتمال اين كه در چند كيلومترى آب هست حركت مى كنم، چه عطش را با خود دارم و آرام نمى گيرم.
🔶 پس درك نياز و افتقار و اضطرار، آن حلقه ى واسطى است كه هم در مرحله ى دين شناسى و هم در مرحله ى عمل به آن نياز داريم.
🔶 آزاد انديش ترين دينشناسان چون از اين نكته كه ضرورت و يا عدم ضرورت دين است آغاز نكرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با اين پيش فرض كه دين ضرورى نيست به تحليل و تعليل آن پرداخته اند و در حدّ امر قدسى به آن روى آورده اند.
🔶 و همين پيش فرض براى گرفتارى آنها كافى است. چون فرض ديگرى هم هست كه آن ضرورت و اضطرار به دين است و آن هم با اين احتمال كه آدمى بيشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بيشتر از يك زندگى راحت و دامپرورى بزرگ به او امكانات داده اند.
🔶 حال اگر نارسايى امكانات تجربى و غريزى را براى تأمين زندگى عادى و خوراك و پوشاك و خواب و برخورد با فكر و عقل و وهم و خيال و ... در نظر بگيريم، مسأله ملموس تر مى شود و سهم حداقل مذهب به حدى ديگر مى رسد.
🔶 چون علم و تجربه بيشتر از امروز و همين محدوده را جواب نمى دهد و براى دنياهاى محتمل و مظنونى كه از استعدادهاى من برداشت مى شود پاسخى نمى آورد.
🔶 تازه اين در صورتى است كه علم به تمامى رشد نهايى خود رسيده باشد و جواب تمامى سؤالها و تمامى رابطه ها را داشته باشد.
🔶 كه در اين صورت آخرين نسل آدمها كه خوشبخت ترين آنها هستند اين سعادت را دارند كه از علم و تجربه براى امروزشان و براى همين محدوده جوابى بگيرند.
📚 وارثان عاشورا، ص 24
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ نكته اى را كه مى گويم قابل تأمل است. من الان يقين دارم در پنج مترى من آب هست، اما چون تشنه نيستم. دنبال آب نمى روم.
✅ ولى اگر احتمال بدهم در ده كيلومترى من آب است و بچه هاى من العطش مى گويند و خودم تشنه ام، به دنبالش مى روم. حتى بر اساس احتمال راجح و احتمال عقلايى، حركت مى كنم.
✅ پس آن چه من را به حركت وادار مى كند، علم به چيزى نيست، اضطرار به آن است. احتياج به آن است.
✅ مادامى كه من، دين را حتى اگر قبول كردم، خدا را حتى اگر باور كردم كه هست، اگر به آن نياز نداشته باشم و بگويم بدون دين مى توانم راهم را بروم و مى توانم بدون دين زندگى كنم، طبيعتاً دين يا در متن نمى آيد، بر كنار مى شود، يا اگر هم مى آيد متن بى بديلى نيست، مى تواند نسخه بَدَل داشته باشد.
✅ اينجاست كه تو از دين مى توانى كنار بكشى. ثبات تو در رابطه با دين ممكن است متغير باشد. يك روز باشى يك روز نباشى. اين ديگر مربوط است به شرايطى كه تو دارى. دين متن تو نيست. يك روز آن را دارى، يك روز ندارى. حاشيه ى زندگى توست.
📚روابط متکامل زن و مرد، ص 63
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ روشنفکرانی معتقدند كه مذهب با آزادى نمى سازد. و مذهب انسان را در چارچوب مى گذارد و در قالب استبداد مذهبى شكل مى دهد. آنجا كه حكومت خدا مطرح است، انسان دهانش بايد مهر و موم شود.
❇️ اينها خيال مى كنند كه با مذهب نمى توان كنار آمد و با آن نمى توان به حل مسائل جامعه ى معاصر رفت.
❇️ بايد توضيح داد كه استبداد مذهب چيزى بالاتر از استبداد علم نيست. مذهبى كه بر اساس نظام حاكم بر هستى و جامعه و انسان طرح مى اندازد، استبداد و جبرش، به اندازه ى همان نظامها و قانونهاست.
❇️ مى توانى كنارش بگذارى، ولى ضربه اش را مى بينى و صدمه اش را مى خورى.
❇️ مذهب هنگامى كه بر اساس روابط ثابت در جهان، براى انسان طرح مى ريزد، ناچار همانند علم، سختگير است، ولى اين سختگيرى براى آنها كه با علم به بهره ها رسيده اند سخت نيست.
❇️ هيچ كارگر عاقلى در كارخانه اى پيچيده كه هر دكمه اش هزارها رابطه را مى چرخاند، از مقررات و چراغها و علامتها رنج نمى برد؛ كه اينها راهنماى راه او و چراغ كار او هستند.
❇️ كسانى كه در جنگلها راه گم كرده اند، مى دانند كه اطاعت از بلد و راهنما هيچ گونه استبدادى را همراه ندارد؛ كه تو خودت اين را انتخاب مى كنى و او را حاكم مى گيرى، كه او از تو به راه آگاهتر است.
📚 بررسی، ص 57
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 يكى از آقايان صحبتى داشت كه ما چه انتظارى از دين داريم؟ من گفتم: واقعيت قضيه اين است كه اين برخورد يك برخورد معكوس است.
🔷 يعنى در تاريخ نيامده اند از ما بپرسند كه شما چه انتظارى داريد. رسول حتى با كسانى كه هيچ انتظارى نداشتند، از رسول هيچ توقعى نداشتند، حتى دست در گوششان مى كردند، پشت به او مى كردند، فرياد مى زدند، با اينها كار كرده است.
🔷 رسول آمده تا به آدمى بفهماند كه بايد چه چيزى را بخواهد، نيامده مطابق انتظار او عمل كند. انتظار ما از دين به اين معناست كه ما آغازگريم. در حالى كه دين با رسول آغاز مى شود.
🔷 رسول از من سراغ مى گيرد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؛ كجا مى رويد؟ «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»؛ به چه چيزى روى آورده ايد؟ «أَتُتْرَكُونَ في ما هاهُنا آمِنينَ»؛ به امن، به رفاه، به رهايى، به اينها قانع شده ايد؟
🔷 نوع نگاه رسول مسأله را عوض مى كند و اينجاست كه مسأله، مسأله ى افتقار به دين است، نه انتظار از دين. احتياج به مصلح است، نه انتظار از مصلح.
📚 تو می آیی، 49
🆔👉 @cheshmeyejarie
✳️ ما دين را، نه يك راه، بلكه تنها راه مى دانيم. خيلى فرق مى كند كه ما بگوييم دين در مجموعه ى راههايى كه آدمى در پيش دارد يك راه است.
✳️ حرفى كه آريانپور در جامعه شناسى خودش مطرح مى كرد، كه آنچه كه دين مى خواهد به ما بدهد ما مى توانيم به كمك علم، فلسفه، هنر، و ناسيوناليزم تأمين كنيم.
✳️ يعنى مجموعه ى دستاورد دين را مى توانيم از اين مجموعه به دست بياوريم. نتيجتاً دين اگر هم راهى باشد، تنها راه نيست.
✳️ در حالي كه دين، تنها راه است؛ چون مجموعه ى امكانات بالفعل و بالقوه ى آدمى تكافوى اين استمرار، اين ارتباطهاى پيچيده و اين دنياهاى محتمل و مظنون و متيقن را نمى كند.
📚 تو می آیی، ص 54
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 ما از خود دهانى شناخته ايم، كه با رفاه و امن و آزادى مى خواهيم سرشارش بنماييم. و همين است كه به خدا و به دين و به رسول و به معصوم نيازى نداريم.
🔷 نمى گوييم اينها نيستند؛ مى گوييم بر فرض كه باشند، ما به آنها نياز نداريم. ما با فكر و علم و با عقل و فلسفه و با قلب و احساس و عرفان خود، كه انسانى و دنيايى است، تأمين هستيم.
🔷 امّا اگر، ما بيش از دهان بوديم، كه بدن ما هم رزق مى خواست، كه فكر ما هم رزق مى خواست، كه عقل ما هم رزق مى خواست، كه قلب ما هم رزق مى خواست، كه روح ما و وجود ما رزق مى خواست.
🔷 و اينها، نه هفتاد سال، كه بيش از اين دنيا استمرار داشتند و ادامه داشتند؛ چون كه بيش از اين هفتاد ساله هستند؛ چون كه براى اين محدوده به خودآگاهى، به آزادى و اختيار و به انتخاب، نيازى نداشتيم؛ چون كه خودآگاهى و مرگ آگاهى و درد آگاهى، در متن شادى ها، امن ما را به هم مى زند و ما را مى شكند.
🔷 همان طور كه تحوّل دنيا و محدوديت دنيا، رفاه و راحتى را مى گيرد. همان طور كه قانونمندى و نظامها، آزادى و خودسرى ما را مى گيرد و ما را محدود مى سازد و آن آرمان امن و رفاه و رهايى را از هر طرف مى شكند.
🔷 اگر ما بيش از دهان بوديم. آن هم با اين رزقهاى واسع و در اين وسعت، براى برنامه ريزى اين چنين انسانى، با اين قدر و استمرار و با اين روابط مظنون و محتمل، ديگر علم و عقل و عرفان انسانى كفايت نمى كرد؛ كه دين را مى خواستيم.
📚 نامه های بلوغ، ص 188
🆔👉 @cheshmeyejarie