🔶 ما هنگامى كه مى گوييم دين فطرى است؛ يعنى خدا و دين با ساخت و بافت انسان هماهنگ است.
🔶 انسان به گونه اى است كه نمى تواند در دنيا محبوس شود و به ثروت و قدرت و لذت و تنوعها دلخوش كند.
🔶 هنگامى كه مى گوييم فطرت و ساخت اين ماشين بنزينى است، اين نكته را نفى نمى كنيم كه مى توان در آن آب ريخت و يا آن را به نفت بست.
🔶 ولى مى گوييم كه در اين صورت به بن بست مى رسد و در بحران مى سوزد.
🔶 و همين بن بست و بحران، به بازگشت و اعتقاد به مذهب و خدا دلالت مى نمايد.
📚 نقدى بر هرمنوتيك، ص 38
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 اگر مذهب را امر و نهى و بكن و نكن هاى خشك و زندگى سوز بدانى، كه نشاط و روح تو را به زندان مى افكند؛ ناچار در برابر آن مى ايستى و از زير بارَش، شانه خالى مى كنى.
🔷 اما اگر جهان قانونمند و رابطه هاى پيچيده را باور كردى، آن وقت دقّت و حذر، در تو زنده مى شود و تو در اين كوير مبهم و جنگل تاريك، به دنبال آشنا و بَلَد و آگاهى مى گردى، كه به تو بگويد از كجا بيا، از كجا نرو؛ بكن و نكنها را انتظار مى كشى.
🔷 چون پيچيدگى راه و حجم خطر و آشنايى جلودار را مى دانى و محبّت و رأفت او را ديده اى و امامت و رسالت او را باور كرده اى.
🔷 بار سنگين تكاليف، هنگامى بر تو سبك مى شود، كه تو خودت و جهان و آدمها و رابطه ى پيچيده ى اينها را شناخته باشى؛ و به نارسايى غريزه و علم و عقل و وجدان خودت رسيده باشى.
🔷 اينجاست كه منتظر رسول امين مى مانى و به دنبال او مى روى؛ تا از خداوند مهربان آگاه، براى تو حرفها را بياورد و پيامها را بخواند.
📚 نامه های بلوغ، ص 112
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 مذهب نه يك راه بهتر كه تنها راه است.
🔷 و آدمى اگر بخواهد براى تمامى وجود خود در تمامى طول راه خود و در تمامى دنياهاى خود برنامه اى داشته باشد، ناچار از اين گرايش و محتاج اين روشهاى دينى است.
📚 وارثان عاشورا، ص 114
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ دين حتّى در بدوى ترين و منحرفترين شكلهايش حتّى در شكل توتميسم و بت پرستى عامل انحطاط و عقب ماندگى تمدنها نيست.
❇️ اين عقب افتادگى ريشه در همت ملتها و درك از نيازها و احتياجها و درك از تنهايى ها دارد.
❇️ ما كشورهايى را مى بينيم با يك اعتقاد مذهبى ولى با تفاوت بسيار در رشد و انحطاط تمدن و كشورهايى را مى بينيم با شكلهاى گوناگون بى مذهبى و مذهبى، ولى همسان در رشد و انحطاط تمدنها.
❇️ و همين نشان مى دهد كه مذهب حتى در بدوى ترين شكل و منحرفترين صورت، عامل انحطاط نيست. و عاملها را بايد در جايى ديگر جست و جو كرد.
📚 تقیّه، ص 10
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷👈 آيا مذهب عامل انحطاط است⁉️
🔷 كشورهايى همانند ژاپن و آمريكا و ايتاليا و آلمان و انگلستان و فرانسه، با دينهايى در حد خورشيد پرستى و بودايى و ودايى و با دينهايى بسته و دستورى به تمدنهايى رسيده اند و از پيشرفتهايى برخوردار گرديده اند. و اين نشان مى دهد كه انحطاط مادى، انگيزه ى مذهبى ندارد و به مذهب مربوط نيست.
🔷 هنگامى كه يك جامعه ى آماده و مترقى، رهبر خويش را از دست مى دهد و از مديريت بركنار مى ماند، و هنگامى كه بر اثر درگيرى ها و جنگهاى مداوم و حمله ها و هجومهاى خانمان برانداز، يك جامعه از هم مى پاشد و ضعيف مى شود.
🔷 و هنگامى كه بر اثر جهل و نادانى، هدفى اجتماعى پيش رو قرار نمى گيرد، و هنگامى كه به خاطر اتراف و تجمل، هدفها در تاريكى قرار مى گيرند و سستى ها گسترده مى شوند، و هنگامى كه مسأله ى توليد و مسأله ى مصرف، استعمار قديم و جديد را به وجود مى آورد و استعمار، كشورهاى صاحب منابع را به فقر و جنگ و جهل و به ثروت و جنگ مى بندد.
🔷 در اين هنگامه ها، ناچار انحطاط و عقب افتادگى رو مى آيد و گسترده مى شود.
🔷 نبود رهبرى و ضعف و جهل و تجمّل و استعمار، اينها از عواملى هستند كه ما را عقب نگه داشته اند، در حالى كه به خاطر جدا ماندن و جدا كردن از مذهب اصيل، جرم اين عقب افتادگى را به مذهب بسته اند.
🔷 و همين، يك شگرد استعمارى و يك برون فكنى روانى است كه قدرتهاى بزرگ به آن دست زده اند تا خود را تبرئه كنند و سرچشمه ها را بپوشانند.
📚 اندیشه من، ص 63
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ دلهايى كه بر اساس اهميت حادثه ها، كارها را، رده بندى كرده اند، در حالی كه هزار كار دارند، بيش از يك گرفتارى برايشان نيست.
✅ چون در يك لحظه، گرفتارى ما، فقط مربوط به آن كار و آن حادثه ا ى است كه اهميت زيادترى دارد و ضرورت بيشترى.
✅ اگر تمام كارها را انجام بدهيم و اين يك كار، بماند، كارى انجام نداده ايم و بار خود را نگذاشته ايم و اگر آن يك كار را، فقط همان را، بياوريم، ديگر حرفى براى ما نيست و باز خواستى نيست.
✅ و همين است كه ديگر سيل حادثه ها و انبوه كارها، ما را خُرد نمى كند و به بازى نمى گيرد.
📚 رشد، ص13
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 اين درست است كه كارهاى زياد داريم، ولى گرفتارى ما در هر لحظه بيش از يك كار نيست و آن مهمترين كار است، نه تمامى آن همه كار.
🔷 و همين مفهوم از نظم، تو را قادر مى سازد كه اهميتها را بشناسى و از جايى شروع كنى.
📚 صراط، ص 12
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 عظمت كار براى آنها كه نظم را فهميده اند، ديگر وحشتى نمى آورد. اين درست است كه تو بى نهايت راه در پيش دارى، ولى در هر لحظه بيش از يك گام برايت نيست.
🔶 نظم به تو كمك مى كند كه بفهمى گام اول را از كجا بردارى و سپس گامهاى بعد را.
🔶 اين درست است كه كارهاى زياد داريم، ولى گرفتارى ما در هر لحظه بيش از يك كار نيست و آن مهمترين كار است، نه تمامى آن همه كار. و همين مفهوم از نظم، تو را قادر مى سازد كه اهميتها را بشناسى و از جايى شروع كنى.
🔶 يك ساختمان عظيم را تو در يك لحظه نمى سازى. اين ساختمان را و اين كار را تنظيم مى كنى و تحليل مى كنى تا آنجا كه بفهمى چقدر مصالح مى خواهى و چقدر افراد و نيرو مى خواهى و مى فهمى كه اين مصالح و اين افراد را از كجا تهيه كنى.
🔶 و اينجاست كه سر چهار راه مى آيى تا عمله جمع كنى و دنبال چوب مى روى كه دسته ى كلنگ و بيل را محكم بسازى.
🔶 و اينجاست كه تو، تويى كه تمامى ساختمان را مى شناسى، در گامهايت آنقدر آسوده هستى كه گويا جز همين يك گام، كار ديگرى برايت نيست. و اين تويى كه آماده شده اى و مسلط هستى.
📚 صراط، ص 12
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 نظم در امور، به معناى مراعات ترتيبهاى قراردادى نيست. كه نظم، مراعات ترتيب واقعى حوادث و كارهاست.
🔷 كارها در واقعيت خودشان بر اساس اهميتها نظام مى گيرند و مرتب مى شوند نه بر اساس قراردادها.
🔷 اهميت قراردادها و عهدها به اين معنى نيست كه هنگام تزاحم «چشم كور» راه بيفتيم و به بهانه ى اين كه قول داده ايم، هزار تكليف ديگر را ناديده بگيريم.
🔷 منى كه براى حفظ يك وجود قرار گذاشته ام. آنجا كه مى بينم اين قرار به مرگ يك هزار نفر ديگر مى انجامد، نمى توانم، قُدّى كنم و چشم برهم بگذارم. و بر سر قرار بايستم.
🔷 كه هنگام تزاحم قرارها و يا تكليفهاى ديگر با اين قرار، نمى توان بدون شناخت اهميت و ميزان گام برداشت.
📚 انتظار، ص 167
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ نظم، در مراعات اهميتها و اولويتهاست. ما با حساب به كارهايى مى پردازيم؛ ولى تمامى واقعيت در حسابهاى ما خلاصه نمى شود و چه بسا حوادثى و يا ضرورتهايى ناخوانده، كه بر سر راه سبز شوند.
✅ در برابر اين ضرورتها، نمى توان سركشى كرد و در برابر اين پيچ و خمها، نمى توان كله شق و يك دنده بود؛ كه بايد از اوّل، با حساب احتمالات و بررسى شرايط گوناگون اقدام كرد.
✅ و در مرحله ى بعد، آنجا كه واقعيت مشخص مى شود و اهميتها چهره مى نمايد، آنها را دنبال كرد و پس از انجام، به كارهاى ناتمام بازگشت.
✅ من براى بهداشت دهانم برنامه دارم. با تصادف و يا خطر مهاجمى روبرو مى شوم. نمى توان از اين حوادث و يا ضرورتها چشم پوشيد و به سفيد كردن دندانها پرداخت.
✅ من براى گچ كارى منزلم و تمام كردن كارهاى آن مى كوشيدم، ولى با خرابى لوله ها و فرو ريختن پايه ها دست به گريبان شدم.
✅ چه كار مى توان كرد؟ كه ادامه ى كار سابق، در واقع بر روى آب نقش زدن و بر روى خرابه ها بساط پهن كردن است.
📚نامه های بلوغ، ص 182
🆔👉 @cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
♦️♦️ ای کاش مادرش زنده بود‼️
✅ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ قَبِيحٍ إِلاَّ قَدْ عَمِلْتُهُ فَهَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه فَهَلْ مِنْ وَالِدَيْكَ أَحَدٌ حَيٌّ قَالَ أَبِي قَالَ فَاذْهَبْ فَبَرَّهُ قَالَ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ أُمُّهُ.
✅ امام سجاد علیه السلام فرمود: مردى نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: يا رسول الله هيچ كار زشتى نمانده مگر اینکه مرتکب شده ام، آيا راهی برای توبه دارم؟
✅ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: آيا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: پدرم زنده است. حضرت فرمود: برو به او نيكى كن.
✅ راوی گفت: وقتی که آن مرد می رفت، حضرت فرمود: ای كاش مادرش زنده بود‼️
✅ یعنی اگر مادرش زنده بود و به او نیکی می کرد، زودتر آمرزیده می شد.
📚 بحار الانوار ج 71 ص 82
💐💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد.
❌ نشر با ذکر منبع👇👇👇
🆔👉 @tavasolitabrizi
✅بعضى نظم را مراعات قراردادها حساب مى كنند و نظم را مراعات ترتيبهاى قراردادى مى شناسند؛ در حالى كه نظم، مراعات ترتيبهاى واقعى است؛ و حادثه ها بر اساس اهميتشان رده بندى مى شوند.
✅ منظم كسى است كه اهميتها را مراعات كند، هر چند قراردادهايش بشكنند.
✅ كسى كه قرار گذاشته در فلان ساعت يك نفر را نجات بدهد، اگر اين اقدامش صد نفر را به مرگ بدهد، آيا او مى تواند قراردادش را دنبال كند و به وعده اش عمل نمايد⁉️
📚 مسئولیت و سازندگی، ص 339
🆔👉 @cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر سیره رسیدگی اش به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد.
💟 به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم.
💟 در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد. وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم.
💟 استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. یکی از بچهها پرسید: کجا رفتید⁉️
💟 پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان⁉️
💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم.
💟 من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم،از آنها باید خودشان را خواست.
📚 مشهور آسمان، ص ۸۵
💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد.
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ من به خاطر اين كه به دو ساعت درسم برسم و درسم به هم نخورد، استاد يا همكلاسى خودم را كه سه هزار ساعت درس متراكم است با گلو درد رها مى كنم.
✅ او با گلو درد مى ميرد و يا تنهاى تنها و گرفتار هزار بغض و خستگى مى شود كه چه؟ كه من منظم هستم؟ اين نظم است⁉️
✅ حفاظت از يك ساعت و از دست دادن چهار هزار ساعت، اين نظم است؟ اين خود خواهى است.
📚 خط انتقال معارف، ص 125
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 زهد اسلامى زهد اخذ است نه زهد ترك. برداشتن و آوردن است نه رها كردن و رفتن.
🔷 از سلطنت كناره گرفتن نيست كه سلطنت را به چنگ آوردن است و از دنيا جدا شدن نيست كه از دنيا برداشت كردن است.
🔷 و قناعت اسلام به معناى كم به دست آوردن نيست، كه كم برداشتن و به همراهان رسيدن است.
🔷 قانع آن نيست كه روزى 5 تومان به دست مى آورد؛ چون اين فقر است. قانع كسى است كه با تمام استعدادش كار مى كند، و گرنه احتكار كرده و تمام داراييش را براى خدا خرج مى كند، و گرنه اسراف كرده است.
🔷 قانع كسى است كه براى همه مى كوشد و به اندازه ى خودش برمى دارد.
🔷 و اين است كه قناعت عزّت مى آورد و ثروت مى آورد. كوشش زياد و برداشت كم، ثروت و مساوات مى آورد.
🔷 و طمعكار، كسى است كه براى خودش، فقط براى خودش جمع مى كند و طبقات به وجود مى آورد و اين است كه ذليل مى شود و در دست طبقه هاى ديگر به بدبختى مى افتد، خواه يك نفر باشد و يا يك جامعه و يا يك سيستم حكومتى.
🔷 حكومتى كه فقط براى خودش سنگ به سينه زد ناچار ذليل مى شود؛ چون ناچار طبقات به وجود مى آيد و ناچار درگيرى پيش مى آيد و در اين درگيرى ناچار شكست و ذلت پيش مى آيد، كه: «ذَلَّ مَنْ طَمَعَ». قناعت در برابر طمع است نه در برابر غنا و بى نيازى.
📚 اندیشه من، ص 69
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 استادى مى گفت: مدير كسى است كه تمام افرادش را حركت بدهد و پيش براند. سرايدارش تا آخر سرايدار نماند.
🔶 و مى گفت كه: مذهب از اين مديريت بركنار است؛ چون افرادش را به قناعت دعوت كرده است، ولى يك آمريكايى به تمام زمين هم قانع نيست.
🔶 گفتم كه مذهب آمده تا انسان را پيش براند و حركت بدهد تا حدى كه حتى به بهشت قانع نشود و بس نكند.
🔶 و اما اين قناعت؛ يعنى اين كه زياد كار كند و كم بردارد تا همه در رفاه و راحت زندگى كنند و اگر اين آمريكايى بيشتر از اين بكوشد و آنگاه به ديگران برساند، تازه در حد يك مذهبى كار كرده است.
📚 اندیشه من، ص 69
🆔👉 @cheshmeyejarie
✴️ زهد يعنى آزادى، مفهومى كه در اين آيه آمده است. «لِكَيْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ»؛ با تمامى دستاوردها خوشحال مباش و بدون همه اينها رنجى مبر اين تعريف زهد و آزادى است.
✴️ زهد به معنى ترك نيست كه زهد دينى، زهد اخذ است: «ٍخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُم» ؛ برداشتن و آوردن است، نه رها كردن و رفتن.
✴️ زهد با نداشتن برابر نيست. چه بسا فقيرى كه زاهد نيست و بى نيازى كه راغب نيست. زاهد، منتظر اداى امانت و رساندن بار مسئوليت است.
✴️ زهد موضع گيرى مناسب است، نه موقعيت مناسب و يا نامناسب. حضرت على علیه السلام مى گويد دنيا مثل خورشيد است: كسى كه به آن نگاه مى كند كورش مى كند و كسى كه با آن نگاه كند بينايش مى سازد.
✴️ زهد اين است كه تو از محركهاى غريزه و عادت كه محدود به تو هستند و در اين حوزه مى جوشند فراتر بيايى؛ تنها به خودت محدود نشوى؛ مادامى كه در نجد يا يمامه گرفتارى هست، آرام نباشى.
✴️ زهد اين است كه به اندازه توانت بكوشى و به اندازه نيازت بردارى. زهد كم كار كردن نيست، كم برداشتن است.
✴️ زاهد از يهودى بيشتر مى كوشد و از درويش كمتر بر مى دارد و همين است كه توسعه مى آورد و رشد صنعت و رشد عدالت را همساز مى نمايد.
✴️ مادام كه تو در حصار خودت باشى، زياد به دست مى آورى؛ ولى جمع مى كنى و در كنار تو جمعى پريشان مى مانند.
✴️ اگر از اين حصار آزاد شدى و از اين بند بيرون آمدى و به زهد و آزادى رسيدى، آن وقت همه در سفره ى نعمت و قدرت و ثروت و اعتبار و عزت تو، سهم خواهند يافت و اين انگيزه ى وسيع و گسترده، به توسعه صنعت و ثروت نزديكتر است.
✴️ كه مى بينيم امام زاهدان عابد و آزاد مردان عاشق، چگونه در روز با تمامى دارايى نخلستانها، حتى شكم خود را پر نمى كند. مى كوشد و بر نمى دارد.
✴️ اين معناى زهد است و اين زهد، عامل توسعه و بروز ثروت و صنعت و باعث آبادى آب و خاك و زندگى و جمعيت و جماعت است.
📚 از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص 219
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ براى آزادى از جلوه هاى دنيا و رسيدن به زهد، مى توان از شناختهاى گوناگونى بهره مند شد.
✅ شناخت عظمت انسان، شناخت وسعت هستى، شناخت عظمت الله و دستيابى به اين عشق بزرگتر، شناخت درد و رنج و تحول دنيا، شناخت مرگ و زندگى ديگر، شناخت حقارت دنيا و تجارت با آن، اينها وسايلى است كه انسان را از دنيا آزاد و در آن زاهد مى سازد.
✅ تا آنجا كه از آمدن آن مغرور و از رفتن آن رنجور و مأيوس نمى شود كه در اين آيه، حد زهد بيان شده: «لِكَيْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ».
✅ زهد در اين نيست كه دنيا از دست تو بيرون برود در حالى كه ريشه هايش در قلب تو جاى گرفته.
✅ چه بسا كسى دستهايش خالى ولى سينه اش سرشار از محبت دنيا باشد و چه بسا كسى دستهايش مشغول و سرشار ولى دلش فارغ از محبت و در انتظار دستور مصرف و در جست و جوى مورد مناسب باشد.
✅ زهد در اين حقيقت خلاصه مى شود كه آمد و رفت دنيا دل تو را نلرزاند و در تو موجى ايجاد نكند؛ چون تو فهميده اى كه دنيا رقمى نيست كه جمع و تفريقش تو را زياد و كم بنمايد و دنيا در مرتبهى تو نيست كه در تو اثر بگذارد.
📚 قیام، ص 124
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 زهد اسلامى زهد اخذ است نه زهد ترك. برداشتن و آوردن است نه رها كردن و رفتن.
🔷 از سلطنت كناره گرفتن نيست كه سلطنت را به چنگ آوردن است و از دنيا جدا شدن نيست كه از دنيا برداشت كردن است.
🔷 و قناعت اسلام به معناى كم به دست آوردن نيست، كه كم برداشتن و به همراهان رسيدن است.
🔷 قانع آن نيست كه روزى 5 تومان به دست مى آورد؛ چون اين فقر است. قانع كسى است كه با تمام استعدادش كار مى كند، و گرنه احتكار كرده و تمام داراييش را براى خدا خرج مى كند، و گرنه اسراف كرده است.
🔷 قانع كسى است كه براى همه مى كوشد و به اندازه ى خودش برمى دارد.
🔷 و اين است كه قناعت عزّت مى آورد و ثروت مى آورد. كوشش زياد و برداشت كم، ثروت و مساوات مى آورد.
🔷 و طمعكار، كسى است كه براى خودش، فقط براى خودش جمع مى كند و طبقات به وجود مى آورد و اين است كه ذليل مى شود و در دست طبقه هاى ديگر به بدبختى مى افتد، خواه يك نفر باشد و يا يك جامعه و يا يك سيستم حكومتى.
🔷 حكومتى كه فقط براى خودش سنگ به سينه زد ناچار ذليل مى شود؛ چون ناچار طبقات به وجود مى آيد و ناچار درگيرى پيش مى آيد و در اين درگيرى ناچار شكست و ذلت پيش مى آيد، كه: «ذَلَّ مَنْ طَمَعَ». قناعت در برابر طمع است نه در برابر غنا و بى نيازى.
📚 اندیشه من، ص 69
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ براى آزادى از جلوه هاى دنيا و رسيدن به زهد، مى توان از شناختهاى گوناگونى بهره مند شد.
✅ شناخت عظمت انسان، شناخت وسعت هستى، شناخت عظمت الله و دستيابى به اين عشق بزرگتر، شناخت درد و رنج و تحول دنيا، شناخت مرگ و زندگى ديگر، شناخت حقارت دنيا و تجارت با آن، اينها وسايلى است كه انسان را از دنيا آزاد و در آن زاهد مى سازد.
✅ تا آنجا كه از آمدن آن مغرور و از رفتن آن رنجور و مأيوس نمى شود كه در اين آيه، حد زهد بيان شده: «لِكَيْلا تَأْسَوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ».
✅ زهد در اين نيست كه دنيا از دست تو بيرون برود در حالى كه ريشه هايش در قلب تو جاى گرفته.
✅ چه بسا كسى دستهايش خالى ولى سينه اش سرشار از محبت دنيا باشد و چه بسا كسى دستهايش مشغول و سرشار ولى دلش فارغ از محبت و در انتظار دستور مصرف و در جست و جوى مورد مناسب باشد.
✅ زهد در اين حقيقت خلاصه مى شود كه آمد و رفت دنيا دل تو را نلرزاند و در تو موجى ايجاد نكند؛ چون تو فهميده اى كه دنيا رقمى نيست كه جمع و تفريقش تو را زياد و كم بنمايد و دنيا در مرتبه ى تو نيست كه در تو اثر بگذارد.
📚 قیام، ص 124
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷👈 جوانی به استاد صفایی رحمة الله علیه عرض کرد: هر جوری با خودم ورم می رم نمی تونم وجود خدا را قبول کنم.
🔷 استاد صفایی گفت: دردت چیه چی می خوای؟
🔷 می خوام بفهمم خدا هست. می خوام برام خدا و وجودش رو اثبات کنید.
🔷 حاج شیخ اشاره به قوری چای جلوی خودش کرد و گفت: توی این قوری چاییه و ساکت ماند.
🔷 او که با سکوتش منتظر ادامه صحبت ادامه حاج آقا بود متوجه شد که باز هم حاج آقا اشاره می کند که: توی این قوری چاییه!
🔷 باز هم جوان که متوجه نمی شد حاج آقا منظورش چیست، هاج و واج حاج شیخ را نگاه می کرد.
🔷 حاج شیخ با صدای بلند گفت: آقا جون من دارم به تو می گم توی این قوری چاییه، چرا ساکتی⁉️
🔷 جوان که می دید حاج شیخ منتظر جواب است، گفت: خب، توی اون قوری چاییه که چی⁉️
🔷 حاج آقا که درست به هدف زده بود، ادامه داد: خب که چی؟ خدا هست همه جا هم هست که چی؟! من چکار کنم؟! هست که هست، چایی تو اون قوری هست که هست، به من چه ارتباطی داره؟! که چی⁉️
🔷 فرض کن من الان خدا رو برات اثبات کردم. نه اثبات (دست جوان را در دست گرفت) اصلاً دست خدا را توی دست های تو بگذارم، خب با این خدایی که الان دست هاش توی دست های تو است، چه کار داری؟
🔷 می دونی این جواب تو که گفتی:«که چی»، منشأش چیه؟
🔷 آیا منشأش این نیست که درون تو اصلاً طلبی نیست؟ تو در حال حاضر طالب چای نیستی، تشنگی نداری، اگه برات اثبات کنن که اونجا چاییه، نه که اثبات کنن، اصلاً به تو نشون بدن، باز هم جوابت اینه «که چی». حالا چه کار کنم؟ ولی اگه تشنه باشی به مقدار تشنگی ات طلبت هم بیشتر می شه.
🔷 توی این حالت، کسی که عطش داره و پدرش داره در می آد، دنبال اثبات وجود آب نیست که حتی با احتمال یک در صدیِ وجود آب، اون هم چند کیلومتر اون طرف تر، حرکت می کنه.
🔷 اینجا دیگه حتی احتمال هایی با درصدهای پایین هم با ارزش می شه و حرکت میاره.
🔷 پس آدمی اگه هم می خواد به خدا برسه باید به طلب، عطش و تشنگی برسه نه اثبات وجود خدا، که خیلی ها نه تنها به خدا رسیده اند که حتی اثباتش هم می کنند ولی چون با اون کاری ندارند، می گن خدا منو ساخته، عقل هم به من داده، خب دستش درد نکنه.
🔷 به خاطر این محبتی هم که به من کرده یک روز در هفته را می گذارم برم کلیسا و ازش تشکر کنم، بعد هم من می رم راهِ خودم اونم هم راه خودش.
📚 رد پای نور، ج ۱ ص ۸۱
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 انسان از سرمايه هايى سرشار است و با استعدادهايى همراه، از نيروهاى بدنى و عاطفى و غرائز فردى و اجتماعى و عالى گرفته تا مهمتر از اين همه يعنى نيروى رهبرى اينها و جهت دادن به اين همه استعداد.
🔷 انسانها گرچه در سرمايه ها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن به اينها و رهبرى اينها همه با هم برابرند. هر كس از تضاد استعدادها برخوردار بود و هر كس بشر بود ناچار از اين جهت دادن و رهبرى كردن برخوردار است.
🔷 خود اين استعدادها مهم نيستند و كارى كه با دست يا فكر يا نيروى عظيم خود انجام مى دهيم مهم نيست، بل مهم هدف و جهت اين كارهاست كه براى چه از اينها بهره مىگيريم و در چه راهى آنها را به جريان مى اندازيم.
🔷 با اين ديد ديگر اختلاف عملها و اختلاف استعدادها مسألهى ظلم و بى عدالتى را به دنبال نمىكشد. چون حكمت بر اساس نيازهاى گوناگونِ افرادِ گوناگون تهيه مى كند، در حالى كه اين گوناگونى ها ملاك افتخار نيست و در حالى كه از هر كس به اندازهاى كه داده اند باز دهى مى خواهند
🔷 و در حالى كه هنگام پاداش، نسبت سرمايه ها و سودها را مى سنجند، نه سرمايه ها را و نه سودها را. در حالى كه جهت اين نسبت و هدف اين كوشش را در نظر مى گيرند، كه: «إنَّما الاعَمَالُ بالنِّيَّات»؛ و« لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»؛ و «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها».
📚 رشد، ص 27
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ اختلافها و تفاوتها در طبيعت هست و بايد هم باشد؛ چون جامعه ى انسانى نيازهاى متفاوتى دارد، در نتيجه بايد افراد گوناگون و متفاوتى هم وجود داشته باشند.
✅ اين تفاوتها، مقتضاى حكمت است و بايد باشد. البته عدالت هم اقتضا مى كند كه اين تفاوتها و امتيازها مايه ى افتخار نباشند. و اقتضا مى كند كه از هر كس به اندازه اى كه داده اند، بازده بخواهند.
✅ و اقتضا مى كند كه بازده هر كس را با داده ها و سرمايه ى خود او بسنجند و بر اساس اين سنجش و اين نسبت، پاداش و مزد بگذارند.
✅ عدالت اين نيست كه تمام انسانها مثل جوجه هاى ماشينى يكنواخت و يكسان به وجود بيايند و آفريده شوند، بلكه اين حماقت و كوتاه فكرى است.
✅ عدالت اين است كه از هر كس به اندازه ى وسعت و سرمايه اش، كوشش و سود بخواهند.
✅ اگر تمام اجزاى يك ماشين فرياد بردارند كه بايد ما همه برابر و يكسان باشيم از يك جنس و يا يك اندازه و در يك جا، آيا اين ماشينِ كاملًا عادلانه، جز مقدارى مواد يكسان و جز تودهاى بى خاصيت ولى همرنگ، چيز ديگرى هست؟
✅ پس تفاوتها بايد باشند به شرط اين كه معيار افتخار نباشند. و به شرط اين كه از هر كس به اندازه ى وسعش و سرمايه اش بخواهند.
✅ و به شرط اين كه در هنگام مزد و پاداش، نسبتِ سود هر كس را با سرمايه ى خودش بسنجند و بر اساس اين نسبت پاداش بگذارند؛ يعنى اگر من صد تومان سرمايه دارم و ده تومان سود و ديگرى هزار تومان سرمايه دارد و صد تومان سود، نبايد به اندازه ى سرمايه هامان پاداش بدهند.
✅ چرا كه اين سرمايه ها معيار پاداش نمى توانند باشند؛ چون سرمايه ها در اختيار ما نبوده و به ما مربوط نيستند. پاداش بايد بر اساس تلاش و سعى «لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى». و كوشش هر كس باشد.
✅ كسى كه از صد تومان، ده تومان در آورده، با آن كس كه از هزار تومان صد تومان بيرون كشيده، هر دو يكسان و برابر هستند و نسبت به سرمايه ها، سودها مساوى است.
📚 فقر و انفاق، ص 18
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ آنها كه ملاك را گم كرده اند و دادهها و نعمتها را ملاك گرفته اند، به غرور مى رسند و اين است كه خداوند آنها را به استيضاح مى كشد.«أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمةَ رَبِّك»، آيا اينها نعمتها را تقسيم مى كنند.
✅ «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهَمْ مَعيشَتَهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنيا لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضَاً سُخْرِيّاً». اين ماييم كه به خاطر نيازهاى گوناگون جامعه، افراد گوناگون و مختلف آفريده ايم تا هر كدام براى ديگرى مسخر باشند، بقال براى عطار و عطار براى خياط و ثروتمند براى فقير و انديشمند براى جاهل و همه براى همه تا چرخ زندگى آنها بگردد و جامعه به راه خويش بيفتد.
✅ ما افراد را بر اساس حكمت، گوناگون آفريديم و در حالى كه اين اختلافها ملاك افتخار نيست. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ». و از هر كس به اندازه اى كه دارد بازده مى خواهيم. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَها».
✅ و هنگام پاداش، نسبتها را در نظر مى گيريم «لَيْسَ لِلانْسانِ إلاَّ ما سَعى». و حتى به نسبت سعى و عمل هم نمره نمى دهيم، كه به هدف و جهت و عاملها نگاه مى كنيم. «إنَّما الاعمالُ بِالنيَّاتِ».
📚 روش برداشت از قرآن، ص 77
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶در زمان متوكل زنی می گفت: من زينب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم و چون رسول خدا بر بدن من دست كشيده در هر چهل سال دوباره جوان می شوم.
🔶 كسی نمی توانست جواب او را بدهد. متوكل از حضرت امام هادی خواست با دليلی منطقی اين زن را قانع كند.
🔶حضرت فرمود: گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است. او را پيش درندگان ببريد، اگر فرزند فاطمه باشد ضرری نمی بيند.
🔶آن زن گفت: می خواهد مرا با این کار بکشد، در اينجا از فرزندان فاطمه زياد هستند برای امتحان يكی از آنها را داخل قفس بفرست.
🔶 چهره حاضران متغير شد. بعضی از ناصبی ها گفتند: خود ابن الرضا برود.
🔶حضرت داخل قفس شيران شد. شيرها خود را جلو حضرت انداختند و سر خود رابه زمين گذاشتند.
🔶 حضرت دست مباركش را به سر آنان كشيد و امر کرد که کنار بروند، همه به کناری رفتند
🔶وزير متوكل به او گفت: هر چه زودتر بگو بيايد بيرون؛ چون اگر اين خبر در ميان مردم منتشر شود محبوبيت پيدا می كند.
🔶حضرت بيرون آمده و به زن فرمود: حالا تو برو. گفت: والله دروغ گفتم.
🔶من دختر فلانی هستم، فقر و احتياج وادارم كرد كه چنين ادعايی بكنم. بالاخره مادر متوكل شفاعت كرد و او نجات پيدا كرد.
📚 بحار الانوار، ج ۵۰ ص ۱۴۹
❌⚠️ ارسال با ذکر منبع👇👇👇
🆔👉 @tavasolitabrizi
🔷 هنگامى كه يافتم داده ها ملاك افتخار نيست. «إنَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقيكُم».
🔷 و هنگامى كه يافتم داده ها بازدهى مى خواهند و از هر كس به اندازه ى سرمايه اش سود مى گيرند. «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا».
🔷 و هنگامى كه يافتم كه هنگام پاداش، نسبتها را در نظر مى آورند، «لَيْسَ لِلانْسانِ إلاَّ مَا سَعى».
🔷 و هنگامى كه يافتم حتى نسبتها و سعى ها را و عملها را با هدف مى سنجند، «انَّما الاَعْمالُ بِالنِّيّات». در اين هنگامها به رضا و خشنودى مى رسم و در هر كلاسى درسم را مى خوانم؛ چون دو پا براى رشد ما هست: بهره بردارى براى حق در هنگام دارايى ها «شكر» و به پاى باطل نچسبيدن در هنگام ندارى ها «صبر».
📚 مسئولیت و سازندگی، ص 148
🆔👉 @cheshmeyejarie