✅👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
🔶 برخی شبها که دیر وقت بود و از جایی برمیگشتیم، مغازههایی نزدیک حرم یا در جاده باز بودند.
🔶 پدرم میگفت: ببین اینها برای مقداری پول ناچیز بیدارند؛ در حالی که خداوند متعال با نماز شب چه غنایی می بخشد و ما تنبلی میکنیم.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۳۶
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 خداوند بنده سحرخیز را در آخرت شگفت زده می کند.
🎤👈 آیتالله میرزا جواد ملکی تبربزی
🔶️ رواياتی که از آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم در فضيلت سحرخيزی و نماز شب رسيده است عقل ها را حيران می کند و از بس که آن فضيلت بزرگ و زياد است باور کردنش مشکل به نظر می آيد.
📚 رساله لقاءالله، ص ۱۶۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 امتحان عابد
🔶 مرحوم شيخ بهايى در كتاب نان و حلوايش مىگويد كه: در كوههاى «جبل عامل» عابدى زندگى مىكرد. مدتها بر او گذشت. غذايى برايش مىآمد، نانى برايش مىرسيد، زندگىاش مىگذشت.
🔶 چند روزى امتحانش شروع شد. غذايش نيامد. روز بعد هم نيامد. دو سه روز گذشت چيزى پيدا نكرد. از شدت گرسنگى از كوه پايين آمد.
🔶 مىگويند: پايين آن كوه جبل عامل، آتش پرستى بود. به او روى آورد. به او نان و امكانى داد. چند تا نان گرفت و خورد.
🔶 سگى آنجا بود. به او حمله كرد. از ترس سگ، همهى نانها را داد و سگ بلعيد. باز به او حمله كرد. گفت: من ديگر چيزى ندارم، چه سگ بدى هستى.
🔶 گفت: نه، تو بدى. من سالهاست اينجا ماندهام. ماهها مرا فراموش مىكنند، من به سراغ دشمن آنها نمىروم. به تو سه روز نان ندادند با دشمن آنها مىخورى؟!
🔶 اينها تمثيل است. افسانهاش عين اين حقيقت است كه:«ما به خاطر كمها از خدا مىبُرّيم».
📚 آیههای سبز، ص ۱٠۵
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 باطل از ما چشم نمىپوشد
🔷 من دوستى داشتم. او به اين فكر مىكرد كه گندمش را از يزد برايش بياورند. نانش را خودش مىپخت. لباسش را هم سعى مىكرد حداقل يك مرحلهاى را خودش تهيه كند.
🔷 سعى مىكرد زندگىاش هم با كسى مرتبط نباشد. بعد هم كه بنا شد كه حرفى بزند و تبليغى بكند، مىگفت: فقط از احكام بگوييم. احكام خدا را بگوييم. دستور بدهيم به حكم خدا عمل بكنند.
🔷 به تعبير اين دوستمان، اطاعت كنند. «اتق اللَّه و لا تطع المكذبين»؛ متقى باشند و مطيع دروغگوها نباشند.
🔷 من به او گفتم: اگر تو از جمع بِبُرى، در روستا كه هيچ، به كوهستان بروى و بالاى كوهها، در غارها هم زندگى كنى، وقتى كه تو از باطل چشم پوشيدى و باطل زاد و ولد كرد و توسعه پيدا كرد، دختران آنها، بچههاى آنها، براى ديدن كوه، براى كوهپيمايى دور تو مىآيند.
🔷 بچههايت را در همان غار تو دستگير و غافلگير مىكنند و به ذلت مىكشند. اينطور نيست كه اگر ما از باطل چشم بپوشيم، باطل از ما چشم بپوشد.
🔷 اينطور نيست كه اگر ما سر در غار تنهايى خودمان فرو ببريم، در روستايى برويم، نان بخواهيم از كشاورزيمان بخوريم، به ما اين فرصت را بدهند و بر فرض فرصت دادند، ما طعمهى آنها نشويم. بچههاى ما را دور میزنند.
📚 آیههای سبز، ص ۱۱۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 تمرين و تدريج
💠 تمرين و تدريج، در قوّت در عبادت مؤثّر است. به عكس تحميل كه نفرتزا و خستگى آور است. كم مستمر بهتر از زياد ملال آور است؛ «قَليلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ».
💠 هميشه يك چيز كم و مستمرّى را بين خود و خدايتان داشته باشيد كه اين پيوند مستمر، باعث نجات آدمى است و او را به نتيجه مىرساند.
💠 نقل مىكنند عدّهاى از كرمانشاه عازم كربلا بودند كه در راه مورد هجوم راهزنها و دزدان قرار گرفتند و كاروان غارت شد.
💠 يك نفر از اهل كاروان كه جان سالم به در برده بود و امكان و پولى هم به همراه داشت، مىگويد: از كنار تپّهاى بالا آمدم. سياه چادرهايى ديدم. پيرمردى آنجا بود. بر او وارد شدم.
💠 از من پذيرايى كرد. امانتم را به او سپردم. چيزى نگذشت كه غارت كاروان تمام شد. ديدم كه از كنار تپّهها، دزدان به سمت همين سياه چادرها مىآيند و اشياء دزدى را در داخل چادرها مىگذارند.
💠 معلوم شد كه پيرمرد، رئيس دزدان اين منطقه است. با خودم گفتم: آنها كاروان را غارت كردند، من خودم اموالم را به دستشان سپردم. دزدها كه در چادرها جمع شدند، ديدم هوا پس است، يواش يواش به راه افتادم تا لااقل جانم را نجات دهم كه پيرمرد صدا زد؛ كجا مىروى؟
💠 گفتم اجازه بدهيد مىروم. پيرمرد گفت بيا امانتت را بگير. تعجّب كردم. وقتى اموالم را گرفتم، زبانم باز شد. گفتم اگر اجازه بدهيد سؤالى دارم. گفت بگو.
💠 پرسيدم مگر شما رئيس اينها نيستيد؟ من كه با دست خودم آوردهام؟ پيرمرد گفت درست است كه ما دزدى مىكنيم، اما طاغى نيستيم و به خاطر فقرمان دزدى مىكنيم و با خود پيمانى بستهايم كه در امانت خيانت نكنيم. اين خط را نگه داشتهايم.
💠 آنچه كه مهّم است همين است كه انسان چيزى براى خود باقى بگذارد و دستاويزى داشته باشد و بر همه چيز نشورد و پشت پا نزند و همهى درها را به روى خود نبندد و پلها را خراب نكند.
📚 شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا، ص ۶۸
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 بتخانه بزرگ
🔷 من آن روزها وقتى پاى منبرها مىنشستم كه مىگفتند: در كعبه سيصد و چند بت گذاشته بودند، تعجب مىكردم كه در يك اطاق و اين قدر بت⁉️
🔷 ولى بعدها ديدم كه در دل كوچك من بىشمار بتها صف بسته اند. و بتهاى بزرگ نفس و خَلق و دنيا و شيطان، با بىحساب بتهاى كوچك، در من غوغايى راه انداخته اند و شب و روزم را پر كردهاند.
🔷 آنها محركهاى من بودند و من مىخواستم كه اينها را مهار كنم و مىخواستم از كفر به شرك و به توحيد برسم و تنها يك محرك براى خودم داشته باشم.
🔷 يكى از بزرگان وعده داده بود كه ايُّها النّاس جمع شويد تا براى شما حرفى را بگويم كه نه نبى و پيامبرى و نه وصىّ و ولىّ و رهبرى، هيچكس نگفته.
🔷 مردم مىگفتند: اين ديگر چه مىخواهد بگويد و چه ادعايى دارد؟ و آن بزرگ مرد گفته بود مردم! تمام انبياء، تمام اوصياء، تمام اولياء آمدند و گفتند موحد شويد؛ جز اللّه حاكم و محركى نداشته باشيد. در وجود شما جز او متصرف نباشد و امر و نهى نكند.
🔷 همه گفتند:«قُولُوا لا اله الّا اللّه»، ولى من مى گويم، نامردها بياييد مشرك شويد، بياييد يك پا هم خدا را شريك كنيد. آخر هميشه براى غير او؟! بياييد در برابر اين همه بت يك سهمى هم براى خدا بگذاريد.
🔷 به راستى كه ما خوبهايمان كافر هستند و خوبترهامان مشرك. از ما تا توحيد فاصله هاست. و اينكه مى گويم كافر هستيم، نه كفر در اعتقاد است كه منظورم كفر در عمل است.
🔷 با اينكه به او رسيدهايم و به او علاقهمند شدهايم، در كارها و در زندگى از او چشم مى پوشيم و او را كنار مىگذاريم.
🔷 با تدبر در اين محركها بود كه خودم را مىشناختم كه با چه نسيمهايى طوفان مىگيرم و موج بر مىدارم. و مىديدم كاهى هستم كه حرفهاى اين و آن مرا مى غلطاند، در حالى كه بايد كوهى باشم كه طوفانها گرد و خاكم را بگيرند و پاكترم سازند.
📚 روش نقد، ج ۲ ص ۳۲
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی
💠 روزی با استاد صفایی رحمة الله علیه عازم حرم امام رضا علیه السلام بودیم که گفتند: در زیارهایتان برخی افراد؛ به خصوص از مسئولان نظام که برای ما و شما، شب و روز کار میکنند و نمیتوانند به زیارت بیایند سهیم کنید؛ علی الخصوص امام راحل را.
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۱۸
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈مراقبتهای ویژه
🎤👈 حاج آقا حیدری
💠 استاد صفایی رحمة الله علیه میگفت: روزهای اول انقلاب در محله ما میوه فروشی بود که ده کیلو میوه را از او به ده تومان میخریدم.
💠 یکبار به ذهنم آمد که اگر او نبود چه میشد⁉️
💠 به دلیل همین حدیث نفس؛ که نشان از امید به او و ترس های غیرالهی داشت، تا چهار سال از او خرید نکردم.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۹۵
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
❇️ استاد صفایی رحمة الله علیه گاه جملهای کوچک و بسیار مختصر میگفتند که در شنونده تأثیر معجزه آسایی داشت.
❇️ در نشستی خودمانی پذیرایی کننده ظرفی شربت آورد و شیخ به میزبان گفت: آخ که چقدر ما را دل شاد و خوشحال کردی.
❇️ میزبان، که اصالتا عرب بود و به تعارفات ایرانی خیلی آشنا نبود، با لهجه خودش و با شگفتی گفت: شما از یک شربت خوشحال شدی⁉️
❇️ استاد گفتند: چه کنیم دلهای ما کوچک است و با همین خرده ریزهها مسرور میشود.
📚 مشهور آسمان ص ۵۰
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅👈 جرقههای کوچک
✅👈 دعوت حادثهها
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی
🔶 با استاد صفایی رحمة الله علیه از حرم امام رضا علیه السلام بیرون میآمدیم، گفتند: حقیقتاً آدمی در حرم أهل بیت علیهم السلام زیر بارش بی امان فضل الهی پاک میشود.
🔶 همانطور که جسم ما کثیف میشود و نیاز به شستشو و حمام دارد، دل و روح ما هم کثیف میشود. «حرم تطهیرگاه قلب و روح انسان است».
📚 حکایتها و هدایتها، ص ۲۲
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 درك فاصلهها
💠 هنگامى كه احساس مىكنى، بيشتر از اينكه دارى مىتوانى به دست بياورى ديگر آرام نمىگيرى، حركت مىكنى. درك مبهم از نيازها آغازگر جنبش و تلاش توست.
💠 آن روستايى كه به خاطر تنگدستى به شهر آمده و پيش اربابى به كار مشغول شده بود در برابر روزى چند تومان حاضر است كثافت فرزندان ارباب را با دست پاك كند و دعاگو هم باشد، هر چه ثروت ارباب را نشانش بدهى، هيچ گامى برنمىدارد و از دعاگويى هم دستبردار نيست.
💠 چرا كه مىبيند در ده نانش به باد رفته بود و آبش در خشكى نشسته بود و امروز روزى 20 تومان هم ذخيره مىكند و در ميان همشهرىهاى ديگر يك سر و گردن هم بالاتر است.
💠 اما اگر برايش بگويى كه فلان ارباب روزى چند بيشتر مىدهد و چه قدر محبت مىكند و يا برايش بگويى كه بابا خودِ ارباب وقتى از ده آمده بود و از گرد راه رسيده بود، آه نداشت كه با ناله سودا كند.
💠 از تو بيچارهتر بود و كار كرده و به اين همه رسيده و ديگر آرام نمىگيرد؛ چون مىفهمد بيشتر از اين مىتواند داشته باشد و مىفهمد ميان آنچه كه دارد و آنچه مىتواند داشته باشد، فاصله است و مىفهمد كه مىتواند اين فاصله را طى كند.
📚 انتظار، ص ۲۵
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie