🔶 وجاهت مختصّ كسانى است كه هم محبوبيّت دارند و هم تواضع.
🔶 كسى را كه دوست ندارى و نزد تو محبوبيّتى نيافته، برايش تَرِه هم خُرد
نمىكنى. و به اندازهاى هم كه محبوب تو باشد وجاهتش بيشتر مىشود.
🔶 مؤمن و متّقى و محسن، محبوب خداوندند كه:«اللَّهُ يُحِبُّ الْمُؤْمِنينَ»، «يُحِبُّ الْمُتَّقينَ»، «يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».
اين مجموعهى محبّتها است.
🔶 و محبّت نتيجهى تبعيّت از او است كه:«فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ». و نتيجهى اين است كه تو تابع باشى و پيرو و منتظر مزد هم نباشى.
🔶 آنچه اياز را در دل، محمود جاى مىداد و بزرگ مىكرد، اين بود كه وقتى هدايايش را پخش كرد و درهم و دينار و اشرفىها را مىريخت، همه مشغول جمع آورى آنها بودند و تنها كسى كه از پشت سر محمود مىتاخت و اسب مىدوانيد و لحظهاى هم متوقّف نشد، اياز بود. و از دوست به غير او مشغول نشد.
🔶 محبوبيّت براى كسى است كه بكوشد و كوتاهى هم نكند و خودش را هم بدهكار بداند.
🔶 وجاهت، تواضع مىخواهد. به حضرت موسى خطاب شد كه مىدانى چرا من تو را از بين همهى خلائق، انتخاب كردهام؟
🔶 به خاطر اينكه در ميان همهى چهرهها گشتم و در ميان همهى مخلوقات بررسى كردم و كسى را متواضعتر از تو نيافتم.
📚 شرحى بر دعاهاى روزانه حضرت زهرا، ص ۱٠۷
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 حسين علیه السلام آمد تا كشته شود، تا شفيع ما باشد، تا آبروى ما باشد. حسين آمد تا با خون خود، نهال دين را آبيارى كند. قتل او، شهادت او به نفع اسلام بود.
🔷 اين دو تحليل، به اينگونه، همان رضايت به قتل حسين علیه السلام است و خشنودى از شهادت اوست؛ كه در زيارت او مى خوانيم: «لَعَنَ اللَّهُ امَّةً قَتَلَتْكَ». «لَعَنَ اللَّهُ امَّةً ظَلَمَتْكَ». «وَ لَعَنَ اللَّهُ امَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ». اين دو توضيح به اينگونه، با اين جملههاى زيارت عاشورا ناسازگار است.
🔷 آرى! اين شهادت، انتخاب حسين است و اين شفاعت نتيجهى كار عظيم او. شهادت انتخاب است، نه هدف. و شفاعت نتيجه است، نه مقصد. تمام مطلب در همين نكته نهفته است كه انتخاب با هدف تفاوت دارد.
🔷 گاهى انسان كارى را انتخاب مى كند و هدفش چيز ديگر است. اميركبير، هنگامى كه در فين كاشان به مرگ مجبور مى شود، آن نوع مرگ «رگ زدن» را انتخاب مىكند. اينگونه مردن، انتخاب اوست، در حالى كه هدفش نيست. هدفش زندگى است و آرزويش در دارالفنون...
🔷 همين طور اثر با هدف تفاوت دارد. كسى كه در راه اطاعت گام بر مىدارد، به كرامتها و قدرتهايى مىرسد، در حالى كه خودش آن را نمىخواهد و در حالى كه هدفش جز قرب حق نبوده است.
🔷 من هنگامى كه چراغ را روشن مىكنم تا راه را بيابم، ناچار در كنار روشنايى حرارت هم به دست مىآيد، در حالى كه هدف، يافتن راه است، نه گرماى چراغ.
🔷 شفاعت همراه اين انتخاب بزرگ هست و شهادت بهترين انتخاب است، در حالى كه رضايت به مرگ و به شهادت او هم در كار نيست. فقدان او بزرگترين مصيبت است، كه شفق را غمگين كرد و سنگها را به خون نشاند.
📚 عاشورا، ص۵۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 داستان نينوا نشان داد آن وقت كه مردم از يزيد بريدند، باز به سراغ على بن الحسين عليه السلام نيامدند و همين نكته نشان مىدهد كه حكومت علوى نياز به:
۱_ دگرگون شدن تلقى مردم از خويش
۲_ نياز به تربيت مهره هاى كارساز
۳_ نياز به جايگزين ساختن آنها دارد.
🔶 مادام كه اين نيازها تأمين نشده باشد كار با فتك و ترور و كشتن سردمداران درست نمى شود:«أَنَّ الْإِيمَانَ قَيَّدَ الْفَتْك».
🔶 آنها كه بر مسلم مى شورند كه چرا ناتوان ماند و ضعيف برخورد كرد و يا بر هانى كه چرا ابن زياد را با نقشهى شريك و يا گونه ى ديگر به دام نينداخت و از بين نبرد، اينها نمى دانند كه تحمل حكومت علوى حتى پس از واقعهى كربلا شكل نگرفت و كارها هماهنگ نشد.
🔶 و نمىدانند كه مأموريت مسلم در حدّ ارزيابى بود و حتى حسين عليه السلام بارها به اصحابى كه اذن مىخواستند تا سركردهاى را بزنند اجازه نداد و شروع نكرد.
🔶 كسانى كه مى توانند در پناه رضاخان يا محمدرضاخان با آن همه فشار زندگى كنند، كسانى كه مى توانند همراه صدام و مبارك و حسن و حسين و فهد با اسلام خود جشن بگيرند.
🔶 كسانى كه مى توانند در سوئد يا هلند يا اروپا و آمريكا با آزادى به انسانيّت خويش پاى بند باشند، بايد بدانند كه اينها از آدميّت و اسلام و تشيّع بهره اى نبرده اند.
🔶 كسانى كه خود را باور كرده اند و از حكومت، رشد و تربيت و تعليم، نه سوادآموزى و بهداشت و رفاه، را مىخواهند، چگونه مىتوانند در زير اين سقفهاى كوتاه سر بلند كنند.
🔶 گرچه با تو بودن را هنوز نياموختهام، ولى با غير تو بودن را هم نمى توانم. تشيّع و اسلام و انسانيّت ما با اين ناتوانى از تحمل غيرمعصوم و غير اولياى حق آغاز مى شود و درجه مى گيرد.
📚 وارثان عاشورا، ص ۲۶۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🟣👈 هماهنگ با نظام هستی
🔶 هنگامى كه كاروان نينوا به سمت مرگ مىآمد، أبا عبداللَّه علیه السلام در يكى از شبها بيدار شدند و به علىاكبر علیه السلام گفتند:«در خواب ديدم كه كسى مىگويد: اين كاروان مىرود و مرگ به دنبال آن است.»
🔶 على اكبر علیه السلام گفت:«پدر مگر ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «بلى»، پسر گفت:«اذَنْ لا نُبَالِى». حضرت علىاكبر همين كه مىفهمد روى مرز و بر حق است، وحشتى ندارد.
🔶 حضرت على علیه السلام مىگويد:«فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی وَقَعْتُ عَلَى الْمَوْتِ أَوْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيَّ»؛ من از مرگ ترسى ندارم؛ چه مرگ مرا بگيرد، يا من مرگ را.
🔶 كسى كه حساب خويش را كرده، تا خط آخر را هم خوانده، راه را هم شناخته و حتميّت مرگ را هم احساس كرده، مرگ را انتخاب مىكند.
🔶 هنگامى كه تو روى مرز هستى، ديگر وحشت از چيست؟ به قول رانندهها:«جاده مال توست، توقّف براى چيست؟ تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مىدهد و تو را از بنبستها بيرون مىآورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً».
🔶 بارها گفتهام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش.
🔶 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پردههاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مىديد، باور نمىكرد كه ادامه پيدا كنند و وقتى هم كه فرياد قدرتها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مىشنيد، باور نمىكرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد.
🔶 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغها و سوسكهاست و زياد نمىشود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مىشود.
🔶 كسانى كه روى مرز حركت مىكنند و هماهنگ با نظامها و سنتها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مىشوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مىانجامد.
📚 حرکت، ص ۱۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 درجاتى كه انسان به آن واصل مىشود، درجاتى نيست كه امكان انحطاط در آنها نباشد.
💠 چه بسا من به اسلام، به ايمان، به تقوا و حتى به احسان نيز برسم، ولى كفران من، در جا زدن من، توقفهاى من، مرا به عقب برگرداند.
💠 اين احتمال وجود دارد كه آدمى با رسيدن به مدارج بالا و حتى با دستيابى به آن آسمانهاى بلند، رجيم شود. زمينى شود و ثقلش به سوى زمين برگردد:«اثّاقَلْتُمْ الىَ الارْضِ».
💠 و اين هنگامى است كه انسان به كم قانع شود و به كم رضايت دهد:«أَرَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ». اين قناعت و اين رضايت است كه او را زمينگير مىكند. هبوط مىدهد و رجيم مىكند.
💠 پس هميشه بايد يك وحشت در دل ما وجود داشته باشد و آن اين است كه به هر مرحلهاى كه برسيم، با يك كفران و يك گرفتارى، منحط خواهيم شد.
📚 اخبات، ص ۷۲
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 بايد اين ايمنى را از خود دور بداريم، كه اگر به درجهاى رسيديم، جزء ثوابت مىمانيم. اين طور نيست! كه ماندن در راه، كم از عقبگرد نيست.
🔷 كسى كه در يك كلاس مىماند، به اين معنا نيست كه در همان كلاس باقى مانده است.
🔷 در كاروانى كه در حال حركت است، توقف و ماندن، از دست رفتن و بدست گرگها افتادن است.
🔷 در يك مجموعه وقتى توقف كنيم، از مجموعه عقب خواهيم افتاد. توقف ما، برابر است با بازگشت و عقبگرد ما و اين وحشتناك است.
🔷 در روايات آمده است:«مَنْ اعْتَدَلَ يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ»؛ اگر كسى دو روزش با هم مساوى بود، مغبون است.
🔷 تساوىِ دو روز، غبن آدمى است؛ چون ماندن و توقف، حتى به اندازه دو روز، عقبگرد و غبن و محروميت را به همراه دارد.
📚 اخبات، ص ۷۳
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 در كاروانِ متحركِ هستى، ركود و درنگ، كمتر از عقب گرد نيست و عقب گرد جز تنهايى نيست و تنهايى در راه و در كوير هستى جز هلاكت نيست.
📚 اندیشه من، ص ۷۹
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آنچه براى تو مهم است عمل به تكليف است، نتيجه برايت مهم نيست. و اين است كه به فالگيرى نمىافتى كه چه مىشود؛ چون براى هر پيشامدى، از پيش آمادهاى و وظيفه و كارت را مىشناسى.
💠 اين رسول است كه به شهادت سورهى احقاف آيهى چهار مىگويد: من در ميان رسولان، تازه نيستم و بدعت نيستم و نمىدانم كه چه كارى براى من و براى شما پيش مىآيد؛ «ما ادْرى ما يُفْعَلُ بى وَ لا بِكُمْ».
💠 اين برايم مهم نيست كه چه پيش مىآيد، كه من براى هر پيشامد آمادهام. «إنْ اتَّبِع إلاَّ ما يُوحى الَىّ» و در هر پيش آمد بر اساس دستورم حركت مىكنم و به دنبال چيز ديگرى نيستم.
💠 آن كسى كه اينگونه موضع دارد و در اين جايگاه ايستاده است، آيا رنجى خواهد برد و صدمهاى خواهد ديد؟
📚 تطهير با جارى قرآن ج ۱ ص ۶۴
🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 پيشوايان در تعريف عقل به ماهيت آن كار ندارند كه چيست و در كجاست، بلكه عقل را با اثر صحيح و مطلوب آن تعريف مىكنند.
🔷 عقل آن نيرويى است كه تو را از غير حق آزاد كند و بندهى او بسازد؛ چون در اين بندگى، آزادى است.
🔷 عقلى كه در راه حق به كار نيفتد، عقل نيست، «نكراء» است، «شيطنت» است.
🔷 مىبينى كه چقدر عميق از عقل تعريف مىكنند تا غفلتها ما را نگيرند و خيال نكنيم كه عقل داريم و افتخار داريم!
🔷 عقلى كه در راه حق مصرف نشود، عقل نيست. «العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ و اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان» و در اين ديد، عقل و شهوت و غضب و ساير نعمتها همه يك پا مىروند.
🔷 هر چه براى حق بود و در راه او بود، حق است و خوب است و ارزش دارد و هر چه براى او نبود، بد است، زشت است، بىارزش است و بيچارگى دارد.
📚 فقر و انفاق، ص ۶۳
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تو هنگامى كه ريشه درآوردى، بار خواهى داد. اينكه مى بينى ما را بايد شارژ كنند و مادامى كه پشتوانه نداشته باشيم، مى افتيم به خاطر همين نكته است كه ريشه نداريم وگرنه همچون درختى بوديم كه قرآن مثال مىزند؛ ريشه هايش ثابت و برگهايش گستردهاند تا آسمان، مدام بار مى آورند. «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها».
💠 اين سنگ است كه بايد كسى پرتابش كند و تازه تا آنجا بالا مى رود كه پشت سرش نيرو باشد، همين كه فشار تمام شد، باز مىگردد و افت مىكند، ولى گياه بالا رفتن برايش طبيعى است.
💠 اينكه ما، در راه حق احساس سختى مىكنيم، به همين خاطر است كه نروييدهايم و خودمان را بر فلاح سفارش نكرده ايم.«حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ». نداشتهايم.
📚 صراط، ص ۹۶
🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 نوع نگاه
🔶 لذّت و رنج مربوط به خارج از وجود ما نیست؛ بلکه به نوع نگاه ماست.
🔶 من میتوانم با تمامی امکانات در رنج باشم، چرا؟ چون وقوف دارم این امکانات از من جدا خواهند شد.
🔶 مرگ آگاهی و وقوف انسان نسبت به مرگ او را رها نمیکند و او رنج این دنیا؛ رنج رهایی و جدایی را خواهد داشت.
🔶 و میتوانم با تمامی رنجها راحت باشم. مع العُسر در یسار و راحتی باشم.
🔶 پس راحتی و یسار یا رنج و ناراحتی مربوط به بود و نبود دنیای خارج نیست، به نوع تعلق من، به توقع من، به موضعگیری من، به برخورد من برمیگردد.
📚 روزگار ستمگر، ص ۱۱۹
🆔👉@cheshmeyejarie
💠 تقوى؛ يعنى اطاعت و روى مرز راه رفتن و همين تقوى به تو نيرو مىدهد و تو را از بنبستها بيرون مىآورد:«مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً».
💠 بارها گفتهام: آن هنگام كه تو هماهنگ با نظام نيستى، دو ميليارد همراه هم كه داشته باشى، وحشت داشته باش و آن هنگام كه در مسيرى و هماهنگ با نظام، يك نفر و تنها هم كه هستى، مطمئن باش.
💠 وقتى فرياد رسول اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم در كنار كعبه بلند شد و صداى ضعيف او پردههاى كعبه را لرزاند، هر كس آن جمع را مىديد، باور نمىكرد كه ادامه پيدا كنند.
💠 و وقتى هم كه فرياد قدرتها در تخت جمشيد بلند شد، كسى كه آن صدا را مىشنيد، باور نمىكرد كه اين جشن دو هزار و پانصد ساله، به نابودى و انهدام بينجامد.
💠 اين طبيعى است كه يك خروار گندم، وقتى بيرون از نظام و بر روى زمين مانده است، خوراك كلاغها و سوسكهاست و زياد نمىشود، ولى يك دانه گندم كه هماهنگ با نظام در خاك افتاده و در مسير شكل گرفته، سنبله و صدها دانه مىشود.
💠 كسانى كه روى مرز حركت مىكنند و هماهنگ با نظامها و سنتها هستند، اگر چه هم كم باشند، زياد مىشوند و آنها كه بيرون از مرزند زيادشان هم به نابودى مىانجامد.
📚 حرکت، ص ۱۷۵
🆔👉@cheshmeyejarie