🔶 كودك انسان از مغز و قلب برخوردار است و مربى بايد در اين روح پايگاه و تشكيلاتى راه بيندازد؛ در مغز كودك شناختها و آگاهى ها و در دل او علاقه و عشق به هدفى و شخصى و راهى را جا دهد و كودك را بسازد.
🔶 راه سازندگى و آگاهى دادن به كودك نمى تواند از طريق مقاله و وعظ و مسائل فلسفى باشد؛ چون هنوز شناخت او تا اين حد نيامده، بلكه بايد به كمك داستانها باشد؛ آن هم داستانهايى كه مايه خيال و شگفتى دارد، آن هم به طور غير مستقيم «و به در بگو تا ديوار گوش كند»، براى ديگران گفتن و شخص ديگرى را در نظر داشتن. بايد از اين راه و داستانهايى با اين طرز فكر كمك گرفت.
🔶 چند تا فرمان خشك اخلاقى نمى تواند كودك را متقاعد كند، همانطور كه گفتگوهاى مستقيم كودك را خسته مى كند، اما داستانها آن هم با مايه تخيّلى و شگفتى ها و يا سبك غير مستقيم، اين كار را به خوبى انجام مى دهد و فرمانها را توجيه مى كند و موقعيّت مربى و كودك را مشخص مى نمايد و توضيح مى دهد.
🔶 امروز ادبيات بسيارى براى كودكان تهيه شده، چه در قسمت نقّاشى و چه در قسمت داستانهاى كوتاه و چه بسا كه قهرمان اين داستانها از حيوانات و گياهان و موجودات خيالى باشند، ولى همان حرفى هايى است كه كودك را بيدار مى كند و آگاه بار مى آورد.
🔶 پس از اين سازندگى ها و اين آگاهى ها و شناختها، بايد عامل تقليد و رقابت تقويت بشود و تأييد شود و براى تثبيت اين عوامل مىتوان از نرمى ها و تندى ها، از ترس و مجازات و قهر يا محبت و احسان، از توبيخ و تشويق به صورتهاى گوناگونش استفاده كرد.
📚 تربیت کودک، ص ۷۲
🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷 اين روزها، روزهاى فاطمه سلام الله علیها و اين شبها، شبهاى على علیه السلام است.
🔷 با خودم مى گويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهاره هاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى‼️
🔷 جوششى كه از مرز قرنها گذشته و از محدوده ى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است.
🔷 بارها با خودم مى گويم: «يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مى شنوم: «فَاطِمَةُ امُّ ابِيهَا».
🔷 و در جواب فرشته ها در مورد اصحاب كساء مى شنوم: «هُمْ فَاطِمَةُ وَ ابِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا».رسالت و ولايت و امامت را فاطمه سلام الله علیها رابط است و پيوند.
🔷 اگر بيشتر گوش بدهيم مى توانيم صداى حزن آلود على علیه السلام را از مدينه ى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مى گويد:«امَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ».
🔷 راستى اين فاطمه سلام الله علیها در كجا ايستاده كه على علیه السلام اين گونه از او مى گويد؟ اين چه انس عميقى است كه اين گونه حزن سرمد مى آورد؟ اين چه خورشيد در خاك نشسته اى است كه اين گونه شام ديجور به دنبال مى كشد⁉️
🔷 من از فرزندان فاطمه سلام الله علیها، از آن كهكشان هاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانه ى مبارك، حرفى نمى زنم. من فقط از فاطمه سلام الله علیها مى پرسم؟ راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشمها و دلهاى ما نشسته است و راهها را نشانه مى زند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۳
🆔 کانال👈 چشمه جاری
📚 معرفی کتاب روزهای فاطمه؛ شرحی بر خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها استاد صفایی
💠 روزهای فاطمه دست نوشته ای است مختصر از مرحوم استاد که در آن، دو شکل حمايت حضرت فاطمه سلام الله علیها از ولیّ خدا و احقاق حق علی علیه السلام به صورت مختصر و مفيد، توضیح داده شده است.
💠 در قسمت دوم اين کتاب به شرحی از خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد مدينه(خطبه فدک)، پرداخته شده است. در اين قسمت، از زيبايی و قدرت و پيام و ارتباط و انسجام اين خطبه، نمونه هايی آورده شده و نشان داده شده که تفاوت اين خطبه با خطبه هايی که از فصحاء و بلغای عرب مثل صهبان وائل و غيره، نقل می کنند، چقدر زياد است و مقايسه ها، مع الفارق.
🆔 کانال👈 چشمه جاری
💠 من مى خواهم از دو شكل حمايت حضرت فاطمه خلاصه اى بياورم: يكى حمايتهاى تاريخى و فراموش شده و توجيه شده و ديگرى حمايتهاى زنده كه تا امروز رسا و گوياست.
💠 كوچه هاى سرد مدينه و خانه هاى بى بار انصار و در كوبه هاى مكرر و سرهاى ذليل و زبانهاى بسته، گواه فاطمه است، همانطور كه ديوار مسجد و شعله ى سركش و در سوخته و پهلوى شكسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ايستاده اند.
💠 ولى مى توان از اين شهادت و گواهى، خاموش گذشت و يا آنها را توجيه كرد؛ كه گلايه از دوست بوده و شكايت از حبيب و بقيه پرگويى رافضى و آتش افروزى خارجى است.
💠 اما شكل دوم حمايت حضرت فاطمه ، قبر پنهان و كلام گويا و فرياد سنگين اوست؛ كه از گذشته تا امروز را پر كرده اند و در تمامى محكمه ها به گواهى ايستاده اند و به شهادت زبان باز دارند.
💠 رسول خدا، تنها يك يادگار دارد؛ كه سيدة النساء است، كه بضعة الرسول است، كه ام ابيها ست؛ كه محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. و همين نشان مى دهد كه او جز رضايت و سخط خدا، رضايت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگيزه ى دنيايى و نفسانى و شيطانى جداست و همين نشان مى دهد كه معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است.
💠 اين يادگار رسول در جوانى (نمى گوييم مظلوم و مقتول) كه لااقل به گونه اى مرموز و مجهول در خاك رفته و حتى از قبر او هيچ نشانى نمانده. و معلوم نيست كه در مسجد است، كه در كنار رسول خدا است، كه در بقيع است! اين بى نشانى، نشان چيست؟
آيا نشان قهر فاطمه و دنيا طلبى فاطمه و زياده خواهى فاطمه است؟
💠 اين از چه حكايت مى كند؟ از تجاوز فاطمه و از عدالت و قاطعيت خلفاء، كه حتى بر زياده طلبى هاى تنها يادگار رسول شمشير مى كشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج (زیوری که بر بازو می بندد) مى گذارند و آتش مى افروزند و خانه را مى سوزانند، حتى اگر فاطمه در آن باشد ...
💠 آنها كه بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نياشفتند و آنها كه بر چپاول معاويه در شام آن هم به مدت بيست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى كه ابوهريره و الاغ لخت او را با قانون از كجا آورده اى، محاكمه مى كردند. آنها فاطمه را متجاوزتر و زياده طلب تر از خالد و معاويه مى دانستند و يا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهريره ى حاكم بحرين به حساب مى آوردند⁉️
💠 در هر حال اين يك گواه است كه شهادت مى دهد كه حضرت فاطمه با سردمداران همراه نبوده و از آنها رضايت نداشته و بر آنها غضب كرده، حتى پس از مرگش از حضور آنها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مى خواسته است.
💠 مگر اينكه بگوييم اين كار حضرت فاطمه نبوده، كه كار على علیه السلام و يا بازماندگان فاطمه است و حضرت على از حضرت فاطمه جداست و حضرت فاطمه بر حضرت على غضب كرده است. و به خاطر تزويج على علیه السلام بر سر حضرت فاطمه، رسول خدا فرموده كه خدا به خاطر غضب حضرت فاطمه غضب مى كند.
💠 و گواه زنده ى ديگر كلام اوست (خطبه فدک) كه اين گونه سركش و رساست؛ كه اكنون پيش روى شماست.
📚 روزهای فاطمه، ص ۱۸
🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 حضرت فاطمه در ابتداى خطبه از نعمتها شروع مى كنند و از عنايتهاى حق و آنچه كه باعث استمرار اين نعمتها و عنايتهاست گفتوگو مى كنند. و بعد به توحيد و نبوّت روى مى آورند و از رسول مى گويند. و سپس به مردم خطاب مى كنند و از آنها و تكاليفشان و آثار اين تكاليف مى گويند.
🔶 حضرت در ادامه ى خطبه به معرّفى خود مى پردازند و از نسبت خويش با رسول چنين مى گويند.«ايُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا انِّى فاطِمَةُ وَ ابِى مُحَمَّدٌ، اقُوُل عَوْدَاً وَ بَدْءَاً وَ لا اقُوُل ما اقُوُل غَلَطاً وَ لا افْعَلُ ما افْعَلُ شَطَطاً».
🔶 مى فرمايند: من فاطمه و پدرم محمد صلی الله علیه و آله است و اين حرف را نه يك بار كه مكرّر و مستمرّ مى گويم، اگر سخنى مى گويم اشتباه نيست و اگر امروز اقدامى كرده ام و اينگونه ايستاده ام، پراكنده كارى نيست.
🔶 نكته ى قابل تأمّل در بيان حضرت و سؤال اساسى اين است، كه آيا فاطمه اين قدر مجهول مانده است كه نياز به معرفى دارد؟ كسى كه همه، كودكى اش را ديده اند. بچّه هايش را بر دوش رسول مشاهده كرده اند، نياز به معرّفى دارد؟!
🔶 پس مشكل جاى ديگرى است، صحبت از فراموشى و انكارى است كه شكل گرفته و حقوقى كه از ايشان گرفته شده. سخن از اين است كه چگونه و با دقت و نقشه هاى حساب شده، على علیه السلام را بستند و امكانات مالى او را گرفتند و يارانش را هم كشتند.
🔶 به خاطر همين، حضرت فاطمه، قدم به قدم، عنايات رسول را مطرح مى كنند، از نسبت خود و على با رسول مى گويند و وقتى هم كه محروميت و تنهايى آدمها را مطرح مى كنند از نجات اينها توسط رسول و شجاعت على و قرب او به رسول مى گويند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۳۷
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ «فَانْ تَعْزُوُه وَ تَعْرِفُوُه تَجِدُوُه أبِى دُوْنَ نِسَائِكُمْ وَ اخَا ابنِ عَمِّى دُوْنَ رِجالِكُمْ وَ لَنِعْمَ المَعْزى الَيْهِ». كلمات حضرت به قدرى دقيق است كه از هم اكنون براى على علیه السلام زمينه سازى مى كنند و مى فرمايند: اگر به رسول خدا دقت كنيد و بخواهيد نسبت او را بدانيد، خواهيد يافت كه او پدر من است، نه پدر هيچ يك از دختران مدينه و برادر شوهر و پسر عموى من است، نه هيچ يك از مردان شما، كه با هيچ يك از آنها پيوند برادرى ندارد. و خوب كسى است كه ما به او پيوند خورده ايم.
✅ «فَبَلَّغَ الرِّسالة» رسالتش را تكميل كرده، رسالتى كه گفته اند: «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». «صادِعاً بِالنَّذارَة» به حوادث يوم الانذار اشاره مى كنند. از يوم الانذار و از آن روزهاى اوّل گرفته كه به تعبير خودِ على علیه السلام كه فرمودند:«كوچك بودم و در دامان رسول اللَّه و او لقمه در كام من مى گذاشت» تا روزهاى بعد كه على در كنار رسول بوده و همراه او. از يوم الانذر گرفته تا به امروز، از آنجا تا اينجا، رسول ، على را با خودش آورده.
✅ «مائِلًا عَنْ مَدْرَجَة المُشْرِكِينَ»؛ از راه ديگران جدا بود. «ضارِباً ثَبَجَهُم»؛ سرهاى آنها را زد. «اخِذاً بِاكْظامِهِم»؛ گلوى آنها را گرفت و آنها را در تنگنا قرار داد. «داعِياً الى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛ با حكمت و موعظه ى حسنة، به سبيل ربّ و راه پروردگارش دعوت كرد.
✅ حضرت فاطمه در اين قسمت تفاوتهايى را كه در مسير و حركت رسول خدا با كفّار وجود دارد، مشخص مى كنند و به ضربه هايى كه زدند و تنگناهايى كه براى آنها فراهم آوردند و دعوتى كه به سبيل ربّشان چه با حكمت و چه با موعظه ى حسنة داشتند، اشاره مى كنند.
روزهای فاطمه، ص ۴۱
🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷استقامت رسول خدا به قدرى عظيم بود كه توانايى را از كفّار قريش گرفت و از اينكه حرفى را بشنوند، ناتوان شدند، به طورى كه انگشت در گوشها كرده، فرار مى كردند. حضرت اينگونه آن جمع محكم آنها را كه مدّعى بودند، از هم پراكنده ساخت.
🔷 پدرم مى گفت: قبل از انقلاب در خيابان باجك قم، آرايشگاهى بود كه صداى راديواش را زياد مى كرد. من هم زمانى كه مى خواستم از كنار آرايشگاه عبور كنم، به صاحب آن تذكّر مى دادم كه راديوات را خاموش كن.
🔷 اكثراً هم حرف مرا گوش مى كرد، ولى باز هم كار خودش را مى كرد، به طورى كه از رو مىرفتم. بعد از چند مرتبه تذكّر از جايى ديگر و سمت و سوى ديگرى مى رفتم، ولى رسول خدا طورى برخورد مى كردند كه كفّار انگشت در گوشهاكرده و به سمت ديگرى فرار مى كردند.
🔷 آرى، اين استقامت و پايدارى رسول است تا حدّى كه: «حَتَّى تَفَّرَى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ اسْفَرَ الَحقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ وَ خُرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَيَاطِينَ وَ طاحَ وَشِيظُ النِّفاقِ وَ انْحَلَّتْ عُقَدْ الكُفْرِ وَ الشِقَاقِ، وَ فُهْتُم بِكَلِمَةِ الْاخْلاصِ فِى نَفَرٍ مِنْ الْبِيضِ الخِمَاصِ»؛ تا اينكه شب رفت و صبح آشكار شد و حقيقت مشخص گشت و تنها كسى كه حرف مى زد، زعيم دين، رسول خدا بود و تا اينكه شقشقه ها و خُرناسه ها و سر و صداى شياطين خاموش شد و خِرّ و خِرّ آنها هم از بين رفت و برايشان كلامى نمانده بود.
🔷نفاق و كفر و شقاق كنار رفت و شما به كلمه ى اخلاص و توحيد تفوّه كرديد و آن را به زبان آوريد. نكته ى زيبا و دقيق در بيانِ «فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاخْلاصِ» است؛ يعنى حضرت آن قدر كوشيد تا شما توانستيد توحيد را به زبان آوريد و در دهان شما قرار گرفت ولى در دل شما قرار نگرفت و جاى نيفتاد. كه تفوّه به اخلاص و توحيد يك مرحله است و تحقّق آن مرحلهى بعد و بالاتر. توحيد را به زبان آورديد، آنهم در ميان عدّه اى كه روشن بودند و چهره هاى منوّرى داشتند. «فِى نَفَرٍ مِنَ البِيضِ الخِمَاصِ».
📚 روزهای فاطمه، ص ۴۴
✅👈 وضعيت عرب قبل از بعثت
🔶 حضرت بعد از معرّفى خودشان و بيان نسبت خود و همسرشان با رسول خدا و بعد از اشاره به مراحل برخورد و تربيت رسول، از سر در گمى و ضلالِ آدمها قبل از بعثت مى گويند. از ذلّت و پراكندگى اينها مى گويند كه چطور دستها و چشمها و فكرها جمع شده بودند تا آنها را پراكنده و سر در گم كنند.
🔶 «وَ كُنْتُم عَلى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ مَذْقَةَ الشَارِبِ وَ نُهْزَةَ الطَامِعِ و قَبْسَةَ العَجْلانِ وَ مَوْطِىَء الاقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ وَ تَقْتَاتُونَ الوَرَقَ، اذَّلةً خَاسِيِئنَ، تَخَافُونَ انْ يَتَّخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ».
🔶 شما طمعه ى قدرتها بوديد، ذليل و زير پا و از دست رفته بوديد، خوراكتان از سبزه ها و علفها بود و آبتان هم آب گنديده بود كه در مردابها و آبگيرها جمع شده بود، نه خوراكى داشتيد و نه آبى.
🔶 و اين همه ذلّت و در به درى و پراكندگى به خاطر اين بود تا زمينه اى براى رسالت باقى نماند و رسول را پيش از تولّدش از بين ببرند و نابود سازند.
🔶 «فَأَنْقَذَكُم اللَّه تَبَارَكَ وَ تَعالى بِمُحَمَّدٍ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِى وَ بَعْدَ انْ مُنِىَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ العَرَبِ وَ مَرَدَةِ اهْلِ الكِتَابِ وَ كُلَّمَا اوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللَّهُ اوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطَانِ اوْ فَغَرَتْ فَاغَرِةٌ مِنَ المُشْرِكِينَ قَذَفَ اخَاهُ فِى لَهَوَاتِهَا».
🔶 اين وضع زندگيتان بود تا اين كه خداوند شما را به محمّد و به واسطه ى رسولش، بعد از تحمّل چه رنجهايى نجات داد و اين پراكندگىِتان ادامه داشت تا اين كه حضرت با جنگاوران زيادى درگير و با گرگهاى عرب رو به رو و با سركشهايى از يهود و نصارا برخورد كردند.
🔶 هر كدام از اينها در هر زمان، كه آتشى به پا كردند، خداوند آن را خاموش ساخت و هر زمان شاخى بيرون آوردند و قدرتى نشان دادند و يا دهانى باز كردند و فريادى زدند؛ محمّد، على (برادرش را) در دهان آنها انداخت و در برابر آنها نشاند و با آنها درگير كرد.
📚 روزهای فاطمه، ص ۴۵
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ گاهى پدرم به من مى گفت برو خانه ى عمّه خانم و بگو فلان كار را انجام دهد. من كه با پسر عمّه ام دعوا و كتك كارى كرده بودم و نمى خواستم منّت كشى كنم، مى رفتم و يواش و آهسته در مى زدم و بر مى گشتم، مى گفتم نيستند. كوشش نمى كردم؛ كه نفسانيّتهاى ما باعث مى شود در راه خدا و براى او رنجى را متحمّل نشويم.
✅ من در رابطه با حركت حضرت ابراهيم، نسبت به ذبح اسماعيل تأملى داشته ام كه چطور وقتى تيغ پس از چند بار سعى، گلوى اسماعيل را نبريد، حضرت تيغ را به زمين زدند. اگر اين حركت شكل نمى گرفت و ايشان خوشحال مى شدند، كم آورده و باخته بودند.
✅اين على علیه السلام بود كه با كفايت مى رفت و بر مى گشت و اين هم خصوصيات او و اين هم شما كه در رفاه و راحتى بوديد: «وَ انْتُم فِى رِفَاهِيَّةٍ مِنَ العَيْشِ وادِعُوَن فاكِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ وَ تَتَوَكَفُّونَ الاخْبَارَ». خوش بوديد و خداحافظى كرده بوديد و اينطور نبود كه در امن و راحتى تان هم به فكر راحتى و آسايش ديگران باشيد.
✅ نه، برنامه ريزى مى كرديد كه چطور على را خانه نشين كنيد. خبرها را دانه دانه بررسى مى كرديد كه چه كسى از مدينه بيرون مى آيد و چه خبرى دارد؟ حتى اگر رسول گفته بود كه: «انْفُذُوا جِيْشَ اسَامة»، آنها و سپاه اسامه را از مدينه بيرون كنيد تا مدينه براى على خالى شود، بيرون نمى رفتيد و اگر هم مى رفتيد، دانه دانه اخبارى را كه از مدينه بيرون مى آمد، ارزيابى مىكرديد.
✅ همين كه حال رسول و گرفتارى او شديدتر و بيشتر مى شد، بر مى گشتيد و زمانى كه رسول مى گفتند چرا نرفتيد؟ جواب مى داديد، مشتاق ديدار شما بوديم!
✅ آرى اين رفاه و راحتى شما بود كه نشسته بوديد و نقشه مى كشيديد. «وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النَّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الِقَتالِ»؛ و هنگام فراز و نشيبها و درگيرى و قتال بر مى گشتيد و فرار مى كرديد.
✅ يكى از اساتيد و بزرگان مى گفت بعضى از اصحاب (خلیفه دوم) در جنگهايى كه طىّ 24 سال اتفاق افتاد حتى يك نفر را هم نكشته است. ابن ابى الحديد در يك مورد مى گويد فلان صحابى، فلانى را كشته، اما بعد وقتى مى خواهد مجموعه ى مقتولين را بشمارد، قاتلش را شخص ديگرى معرّفى مى كند.
✅ و اين دروغ هم زود مشخص مى شود. حتى يك نفر را هم نكشتند و دست به هيچ خونى نزدند و با هيچ كس درگير نشدند و نيروها را براى روزهاى بعد نگه داشتند.
📚 روزهای فاطمه، ص ۴۸
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 تحولات بعد از رحلت رسول
🔷 «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّه دَارَ انْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى اصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفاقِ». پس زمانى كه خداوند، رسولش را در جوار خود قرار داد، در اين هنگام خارهاى نفاق در شما آشكار شد. «وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ»؛ و لباس دين كهنه شد.
🔷 حضرت مى فرمايند: اين لباس دينى كه بر تن كرده بوديد، كهنه شد و اين پوشش كنار رفت و دريده شد و ديگر احتياجى به پوشش نداشتيد. تعبيرها خيلى دقيق است دين در وجود تو ننشسته كه لباس و پوشش تو بوده. تعبيرى است در سوره ى نصر كه: «يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ افَواجاً». گاهى ما در دين داخل مى شويم و گاهى دين در ما جاى مى گيرد، اين دو با هم متفاوتند.
🔷 «يَدْخُلُونَ»، اين را مى رساند كه اينها در دين داخل شده اند و هنوز دين در وجود آنها ننشسته و قرار و پا نگرفته. زيبايى هاى كلام حضرت را ببينيد كه به چه راحتى از چه نكته هاى دقيقى ياد مى كنند كه شما كنار كشيديد و اخبار را مى گرفتيد و براى ما، با آن رفاه و راحتى كه داشتيد، برنامه مى ريختيد تا اين كه خداوند رسولش را برد و خارهاى نفاق در شما آشكار و پوششى كه از دين داشتيد، كهنه شد.
🔷 «وَ نَطَقَ كاظِمُ الغاوِينَ»؛ و آن گمراهى كه، كظم غيظ مى نمود و با حلم برخورد مى كرد و نفرت و غضبش را نهفته و پنهان مى ساخت، زبان باز كرد و توانست حرفهايش را بزند. «وَ نَبَغَ خامِلُ الْاقَلّينَ»؛ و آنهايى كه بى نام و نشان بودند و اسم و رسمى در تاريخ نداشتند و بعدها همه ى اسم و رسمها را بردند، اينها جوشيدند و سر برآوردند.
🔷 «وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبطِلِينَ»؛ و فرياد آنهايى كه تبهكار بودند و به دنبال تباهى بودند، گسترده و پخش گرديد. حضرت مى فرمايد: اين صدا و فرياد در همه جا پخش شد و آن كرامت و قدسيّت باعث شد كه بر او نشورند. «فَخَطَر فِى عَرَصَاتُكْم»؛ سپس اين فرياد گسترده، در تمامى عرصه هاى زندگى شما حضور پيدا كرد.
📚 روزهای فاطمه، ص ۶۰
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 گامهاى شيطان
🔷 با وجود اين زمينه ها در شما و حضور و ظهور اين فرياد گسترده در تمامى عرصه ها، در اين مرحله:«وَ اطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغرِزِهِ»؛ شيطان سرش را از پناهگاهش بيرون آورد و پنجرهاش را باز كرد.
🔷 به تحليل راحت و روانى كه فاطمه سلام الله علیها دارد، خوب دقت كنيد؛ مثل اينكه اصلًا رنجى را نديده است و هنوز ضربه اى نخورده و بين در و ديوار نمانده. مثل اينكه رسول را از دست نداده، اينقدر راحت و دقيق، تمامى مراحل را قدم به قدم روشن و از آنها گفتوگو مى كند.
🔷 چگونه شيطان پنجره اش را باز مى كند بعد سبك و سنگينتان مى كند تا روزنه اى پيدا كند. «هاتِفاً بِكُمْ فَأَلْفَاكمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِين»؛ صدايتان زد، ديد جواب مى دهيد و زود به حرفهايش پاسخ مى دهيد.
🔷 «وَ لِلْغِرَّةِ فِيهِ مُلاحِظِينَ»؛ با اينكه مى دانيد فريب مى دهد و گول مى زند و مغرور مى كند، ولى چشم نمى پوشيد. نگاه مى كنيد. با اينكه مى دانيد بساط، بساط بازى است، باز توجه مى كنيد و براى مغرور شدن و فريب خوردن، هنوز در او نظاره گريد.
🔷 اين گام اوّل است كه صداتان بزند و جواب دهيد و توجهتان را جلب كند. «ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً»؛ مرحله ى بعد، اين است كه شما را دعوت به بلند شدن و برخاستن مى كند. مى بيند خيلى راحت و رام بلند مى شويد و سنگينى نداريد. اين در حالى است كه على علیه السلام مى نالد از اينكه چگونه صدايتان زدم و شما با تمامى سنگينىتان به زمين چسبيده بوديد.
🔷 «وَ احْمَشَكُمْ فَالْفاكُمْ غِضَاباً»؛ داغتان كرد و در شما دميد، ديد برافروخته مى شويد و خيلى راحت غضب مى كنيد. و نتيجه ى اين دميدن و برافروخته شدن اين است كه:«فَوَسَمْتُمْ غِيرَ ابِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ»؛ شما غير از مال خودتان را علامت گذارديد و مال خود دانستيد و آنچه را كه مالك نبوديد، عهده دار شديد و برداشتيد و در غير آبشخورهايتان وارد شديد.
🔷 اين در حالى است كه هنوز پيمانها خشك نشده اند و عهود، قريب و نزديكند و هنوز پاى على علیه السلام از دوش رسول پايين نيامده و هنوز زخم و جراحت باز است و بهبود نيافته و هنوز هم رسول گرامى به خاك سپرده نشده. و اين همه در ناله ى فاطمه تجلّى يافته است كه مى گويد:«هَذَا وَ العَهْدُ قَرِيبٌ وَ الكَلْمُ رَحيبٌ وَ الجَرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَر».
📚 روزهای فاطمه، ص ۵۲
🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 فتنه و انحراف
🔶 اين همه شتاب و عجله به خاطر اين است كه نكند جريان نوپاى اسلام رو به سمت و سوى ديگرى بگذارد و گرفتار فتنه شود و جواب اين هم واضح است كه با فتنه، فتنه را از بين نمى برند و با انحراف نمى شود جلوى انحراف را گرفت و با تخفيف در اهداف نمى شود جمعيت اسلامى را حفظ كرد.
🔶 مگر مى شود تو از هدفهايت چشم بپوشى و از آنها تخفيف دهى تا بتوانى با كسرا و قيصر درگير شوى؟! اين نكته را هم بگويم كه دين جز با پاى خودش به هيچ مقصدى نمى رسد. دين مقصد دارد، پا دارد، راه دارد. نمى شود دين را بر يك فلسفه ى ديگر و بر يك عرفان و يا يك نظام جمعى ديگر مبتنى كرد و كارها را حلّ و فصل نمود و تازه عنوان هم به آن داد و گفت براى جلوگيرى از فتنه و از دست دادن نيروها.
🔶 «ابْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ الا فِى الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالكافِرِينَ»؛ گفتيد به خاطر جلوگيرى از فتنه اين كار را انجام داديم، در حالى كه همين كار، عين سقوط در فتنه و انحراف است. تو مى خواهى فردا اتفاقى نيفتد امروز اين حادثه را به وجود مى آورى. پس چه فرقى كرد؟
🔶 شخصى مى گفت: مى خواهم بچه ام با ديگران مشروب نخورد. خودش مشروب خوارى مى كرد. از شما چه پنهان، رقيبش هم دخترش بود.
🔶 «فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ»؛ چطور مى شود جلوى فتنه را گرفت؟ اين از شما دور است كه خود فتنه ايد و چگونه مى شود با شما از فتنه جلوگيرى كرد؟
🔶 «وَ انّى تُؤْفَكُونَ وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اظْهُرِكُمْ، امُورُه ظاهِرَةٌ وَ احْكامُهُ زاهِرَةٌ وَ اعْلامُهُ باهِرَةٌ وَ زَوَاجِرُهُ لائِحَةٌ وَ اوامِرُهُ واضِحَةٌ»؛ كتاب خدا بين شماست. هم موضوعاتش مشخص است و هم حكم و برنامه هايش معيّن. هم علامتها و آياتش باهر و روشن است و هم امر و نهيش واضح و آشكار. و آنجا كه بخواهيد به اين آيه و علامت توجه نكنيد، ضربه هايش را مى خوريد و زجر و منعش را مى بينيد.
🔶 «وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاء ظُهُورِكُمْ». اين قرآن است كه مى گويد: «اطِيعُوا اللَّهَ وَاطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اولِى الامرِ مِنْكُمْ»، «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»، «انْ لَمْ تَفْعَل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالتَهُ». پس دنبال چه چيزى هستيد و جلوى فتنه را با چه چيزى مى خواهيد بگيريد؟ يعنى از رسول دلسوزتريد⁉️
🆔 کانال👈 چشمه جاری