هدایت شده از تابلو🖌
یادداشتهای یک نویسنده دونپایه
🔸کارگاه آموزشی راههای مهار بازه زمانی در روایت
🔺"پل" و "مفصل" در تدوین متن تاریخ شفاهی
🔻ترفندهایی برای اینکه چطور قسمتهای مختلف متن را به هم سنجاق کنیم
✅ با ارائه فاطمه مظهری، استادیار مدرسه مبنا
🌱دو جلسه کارگاهی
🔸دوشنبه ۳و ۱۰مهرماه
⏰ساعت ۹تا ۱۱
💫کارگاه به صورت مجازی برگزار میشود.
💥برای ثبتنام به شماره ۰۹۲۰۱۲۴۱۰۵۲ پیام دهید.
🌱رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
🌐 @rasta_isf_1401
هدایت شده از تابلو🖌
یادداشتهای یک نویسنده دونپایه
سلام سلام
بیاین این کلاسو با هم بریم.
اگرنه فلاش بک و فلش فوروارد دیوونهمون میکنه😬😬😅😅
.
دلم میخواهد از تجربه جدیدم توی کانال چیمه متنی منتشر کنم، از این چند وقتی که به سکوت مبتلا شده بودم. ابتلایی خود خواسته که به یک تغییر اساسی در زبان و لحن نوشتههایم مربوط میشد. شخصیتهایی که این چند سال نوشتهام اغلب صدای بچههای ۷ تا ۱۲ ساله را داشتند. شخصیت رمان تازهام اما، آوایِ دختر ۱۳ سالهای را میطلبید که توی جهانِ وحشت ناشناختهای قدم گذاشته و با تالاب ارواح و موجودات ترسناکی در ارتباط است.
فکر میکردم کار راحتی است. نمیدانستم تغییر فضا و رده سنی یعنی هر چه برای ساختن لحن جان کنده بودم باید رها کنم و روز از نو روزی از نو. لباسی که با دستهای خودم بافته بودم را رجبهرج باز کردم و از نو سر انداختم. لباسی که درآوردنش تن دادن به زایشی دردناک بود. مینشستم جلوی لپتاپ و مثل آدمهای فراموشیگرفته، مثل آدمهای قحطیزده، پردهپرده اشک میریختم و داد میزدم: «پس کجایید لعنتیها؟ چرا صدایتان را نمیشنوم؟»
واژهها خشک شده بودند، فریبم میدادند، گم شده بودند. نمیتوانستم پیدایشان کنم. همه چیز شبیه کلاف سردرگمی شده بود. من واژهها و لحن آن رده سنی را نداشتم و باید میساختمشان. خواندم. نوشتم. خط زدم. درد کشیدم، اما به واژهها اعتماد داشتم. چند ماهی صبوری کردم. هر بار واژهای متولد میشد و بالهایش را برایم تکانتکان میداد در آغوش میگرفتمش. فصل اول را که نوشتم هیجانزده برای استادم فرستادم.
خواند و گفت: «زبان داستانیات از این رو به آن رو شده.» آن لحظه خوشبختترین نویسنده جهان بودم. جهانی که واژهها در آن غریبی نمیکردند و با صدای بلند آواز میخواندند. یکبار دیگر رخصت داده بودند قهرمانی را حین سفر همراهی کنم و به مقصد امنی برسانم. تغییر در لحن داستانی یکی از متفاوتترین تجربههای نوشتنم بود. باید این شیرینی و این آوایِخوش را به گوش مخاطبین کانال چیمه که اغلب دچار کلمهاند هم میرساندم.
#لحن
@chiiiiimeh
.
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
یه خبر عالی براتون داریم 🎉
💢 به بهانه هفته #دفاع_مقدس و ماه #ربیع تصمیم گرفتیم یه هدیه جذاب به مخاطبین خوب #انتشارات_شهیدکاظمی تقدیم کنیم؛ مخاطبینی که همیشه همراه ما بودن و هستند و برامون ارزشمندند.
🔸 شما هم میتونید این پیام رو برای اونهایی که دوستشون دارین بفرستین :
👇👇👇👇
"هفته دفاع مقدس هدیه بگیرین
عدد ۳۱۳ را به ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ پیامک کنید.
هدیه ویژه باشگاه مخاطبین #انتشارات_شهیدکاظمی"
.
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
.
هوشنگ گلشیری: «خب، گاهی آدم میخواند، رمانی نیمه تمام دارد، میرود خانه چای دم میکند، سیگاری زیر لب میگذارد، تکیه به بالشی میدهد و نرم نرم میخواند. خب، بدک نیست. برای خودش عالمی دارد. اما بدبختی این است که هر شب نمیشود این کار را کرد. آدم گاهی دلش میخواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خواندهاست حرف بزند، درست انگار دارد دورهاش میکند. اما کو تا یکی اینطور و آنهمه اخت پیدا بشود؟»
@chiiiiimeh
.