#دلنوشته
خدایا!
فدای مهربانی هایت...
درست است غرق در این دنیای پوچ شده ام
درست است هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم
درگیر هزار کار و فکر و مشغله زندگی ام هستم....
درست است تمام وقتم صرف کارهای دنیوی ام میشود
اصلا بگذار این طور بگویم
درست است بی معرفت شده ام...
اما این را بدان تو را فراموش نکرده ام
حتی در بدترین و بهترین شرایطم
حتی در اوج گرفتاری های زندگی ام
حتی آن زمانی که روی میز کارم
هزار پرونده و کاغذ و فرم ریخته شده....
به یادتم مهربان ترین...
من بی معرفت به یادتم....
به یادم باش... پناهم باش...
🌹۱۰۹۳
هدایت شده از آینده سازان
#انگیزشی
#دلنوشته
#مشاوره
امروز منتظر یک اتفاق خوب باش ،
خبر ها و رویداد های غیر منتظره و هیجان انگیزی که تو را غرق شادی کنه ......
منتظر هر چی باشی، همان رو تجربه خواهی کرد
از همین لحظه ابتدای شروع روز ، که بالا ترین سطح انرژی رو داریم جهت اتفاقات طول روزت رو تعیین کن
با خودت تکرار کن ، من امروز عالی و موفقم ..
من امروز بی نهایت شاد و خوش حالم ....
من امروز چندین قدم به خواسته هام نزدیک می شم ......
من خالق زندگی خودم هستم .........
من امپراطور سرزمین زندگی ام هستم ...
من لایق یک زندگی عالی و بی نظیرم ...
خداونداااااا سپاسگزارم
#عکس_نوشته
#مهارت_های_زندگی
کد ۳۸۸
#دلنوشته
🍃خانه، بوی خداحافظی می دهد، مدتی است بوی دود و هیزم سوخته مهمان خانه شده و صاحب خانه برای سفری که در پیش دارد آماده می شود😔
🍃سینه کوچک #حسن هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. #زینب آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار #حسین لب تشنه بگذارد.
🍃حسین برای شفای مادر دعا می کند. زهرا با صورت نیلی از #علی رو می گیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند می زند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش "اللهم عجل وفاتی سریعا " را زمزمه می کند🥺
🍃طعنه های مردم مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت می کردند و امروز می خواستند، علی را برای #بیعت ببرند.
🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای #حق و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن صورتش😞
🍃دلش از نامردی مردم #مدینه گرفته است. چه کسی می داند بر زهرا چه گذشته است که تمنا می کند:"یا علی غسلنی فی الیل، کفنی فی الیل دفنی فی الیل و لا تعلم احدا"
🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود #سکوت پیشه می کند. با دیدن در سوخته، غیرتش بغض می کند و با دیدن مسمار دلش می شکند. با دستهایی که #خیبر را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت می سازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن می کند و به خاک می سپارد😭
🍃امان از دل علی که جز چاه کسی امانت دار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر می گریستند، دردتنهایی و درد سلام هایی که بی جواب ماند😓
۱۰۷۵
هدایت شده از خانه مهر
#دلنوشته
🙏خدایا دستمان خالی است و بارگناهمان زیاد😞
👏فقط چند ساعت دیگر تا شروع میهمانی توست و من خود را آماده نکرده ام😢
🤲اَللّـٰهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنٰا فیمٰا مَضىٰ مِنْ شَعْبٰانَ، فَاغْفِرْ لَنٰا فیمٰا بَقِىَ مِنْهُ.
بار خدایا، اگر مرا در روزهاى سپرى شده از شعبان نیامرزیده اى در باقیمانده آن مرا بیامرز
(اعمال پایانی ماه شعبان)
#ملی_مذهبی
هدایت شده از خانه مهر
#دلنوشته
تو همانی که دلم میخواهد شصت سالگیهایم را کنارش بگذرانم.هفتاد سالگی.!
همان روزهایی که کیسههای کوچک و بزرگ قرصهایم هشدار کهولت سن را میدهد.!
همانی که دلم میخواهد در حالی که پای رادیو نشسته است
و مُدام با پیچ رادیو ور میرود
و مرا به مرز سرسام میرساند ،
صدایم بزند و بخواهد برایش چای بیاورم.!
تو همانی که میخواهم سالها بعد دُرست زمانی که نوههایمان دورمان را گرفتند
و مُدام از عاشقیهایمان میپرسند ،
از سوالهایشان طفره بروم و نگاهش کنم و دلم ضعف برود برایش.!
همان یک نفری هستی که دلم میخواهد
پنجاه سال بعد برایش پیراهنی با گلهای ریز آبی بپوشم
و تا میتوانم دلبری کنم.!
همان درمانی که در آغوشش کمردرد و پادرد و بالا و پایین شدن فشارخون را به فراموشی بسپارم.!
همان همدمی که میخواهم سرم را روی شانهاش بگذارم و فریدون گوش دهم.!
تو دقیقا همان یکنفری هستی
که دلم میخواهد پا به پایش پیر شوم.!
تو همان یاری هستی که شهریار میگوید بدون وجودش شهر ارزش دیدن را هم ندارد.!
۲۳۷۳