#داستان
👈 #کتاب_از_چیزی_نمیترسیدم
#زندگینامه_خودنوشت_قاسم_سلیمانی
قسمت اول
به قول خواهرم هاجر، جد ما، میرقربان چهار پسر به نام های ولی، محمد، حسین و ابراهیم داشت و یک دختر که او را به شخصی به نام علیداد می دهد. این چهار پسر، هریک، طایفه ای را به مرور شکل می دهند که در درون هر طایفه ای، تیره ای از پسرهای آنان شکل می گیرد؛. آنان از نِی ریزِ فارس به سرچشمه های هَلیل رود می آیند. این رود از سرچشمه های ارتفاعات بالای 3500 تا قریب 4000 متری شروع می شود و طی مسافت بیش از 300 کیلومتر، به دریاچه ی جازموریان در انتهای استان کرمان و ابتدای مرز بلوچستان می ریخت. پس از سکونت، تمام زمین های اطراف این رودخانه را از ابتدا تا شعاع 15 تا 20 کیلومتر تصرف می کنند.
پدرم از طایفه ی ابراهیمی و مادرش از طایفه ی لُری است. تیره ی من، طولی و عرضی، در ریشه و خویشاوندی به این شکل است. بنا به دلایلی، ابراهیمی ها از املاک بیشتری برخوردار بوده اند.
پدرم زندگی فقیرانه ای داشته است؛ اما آرام آرام صاحب دام هایی می شود، به نحوی که بعضی وقت ها یک یا دو چوپان داشته است. اولین ثمره ی زندگی آن ها دختر می شود و به دنیا می آید