32.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببعی
این داستان : خوردن سبزیجات
👆👆👆
⭐️
🌈⭐️
⭐️🌈⭐️
╲\╭┓
╭🌈⭐️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
💛به دنبال ریشه بعضی از رفتارها باشید:
💥اگر رفتار ناشایستی به تکرار از کودک سر زد بخشی از تلاش خود را برای علت یابی آن معطوف کنید.
🔸شاید کودک از چیزی ترسیده و جرات بیان آن را ندارد.
🔸ممکن است از واقعه ای متاثر شده و در واکنش به آن دست به رفتارهای نادرست غیر قابل توجیه می زند.
🔸و شاید کودک تحت استرس قرار دارد و نمی تواند آن را بیان کند.
╲\╭┓
╭💕🌈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
⭐️🌞آیاخدامیخوابه؟🌞⭐️
پاسخ به پرسشهای خداشناسی کودکان
خدا خدای بارون
خدا خدای آبه
خدا نیاز نداره
که مثل ما بخوابه
خدا خدای رود و
خدای جویباره
خسته نمی شه اصلا
که بگیره بخوابه
اگر خدا می خوابید
غنچه ها پرپر می شد
نور قشنگ خورشید
کمتر و کمتر میشد
اگر خدا میخوابید
از آسمون زیبا
ستاره ها می ریختن
روی زمین،تو دریا
#شعر_آموزشی
🌞
⭐️🌞
🌞⭐️🌞
╲\╭┓
╭⭐️🌞 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_خلاقیت
بازی خلاقانه و زیبا برای یادگیری ترکیب رنگها👌
╲\╭┓
╭💚💜 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.m4a
13.67M
#قصه_صوتی
"ماهی طلایی ترسو"
با صدای (نسیم نوروزی)
👆👆👆
🎲
🎭🎲
🎲🎭🎲
🎭🎲🎭🎲
╲\╭┓
╭🎲🎭🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
9.06M
#لالایی_صوتی
با صدای "ساره گودرزی"
💖
🌻💖
💖🌻💖
🌻💖🌻💖
╲\╭┓
╭💖🌻 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
2.11M
💕💚خانواده💚💕
مادر که مهربونه
چراغه توی خونه
نور وجود مادر
قوت قلبمونه
پدر که دست گرمش
به من میده آرامش
سایه باشه همیشه
تا عمر دارم میخوامش
برادر قشنگم
خوشگل و شوخ و شنگم
وقتی که اون میخنده
وا میشه دل تنگم
خواهر نازنینم
چقدر اون مهربونه
وقتی تو خونه تنهام
مثل مامان میمونه
پدر و مادر من
همیشه همراهمن
خداکنه که هیچ وقت
جدا نباشن از من
#شعر_آموزشی
╲\╭┓
╭💚💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شتر_کلک_و_بار_نمک
از مجموعه ی (مرزبان نامه)
👆👆👆
🌈
💕🌈
🌈💕🌈
╲\╭┓
╭💕🌈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍃💕پویا کوچولو و لکه ی روی دستش💕🍃
پویا کوچولو بعضی روزها با مادرش به پارک میرفت، اون خیلی پارک رو دوست داشت ولی هیچوقت توی پارک از کنار مادرش تکون نمیخورد و با بچه ها بازی نمی کرد.
پویا روی دستش یه لکه ی سفیدرنگ داشت و خیال میکرد بچه ها با دیدن دستش بهش میخندن و مسخره ش میکنن. بخاطر همین دوست نداشت با بچه ها بازی کند.
تا اینکه یک روز به مادرش گفت که دیگه دلش نمیخواد به پارک بیاد. مادرش ازش پرسید: ولی چرا پویا جان؟ تو که پارک رو خیلی دوست داشتی. پویا گفت : میترسم بچه ها دست منو ببینن و بخاطر لکه ی روی دستم من رو مسخره کنن.
مامان پویا بهش گفت: ولی تو که تا حالا با بچه ها بازی نکردی که ببینی مسخره ات میکنن یا نه؟ بعد هم بغلش کرد و گفت فردا باهم میریم با بچه ها بازی می کنیم تا ببینی که مسخره ات نمی کنن و اونا هم دوست دارن با تو بازی کنن.
فردای آن روز دوتایی به پارک رفتن و مامان پویا رفت پیش بچه ها و بهشون سلام کرد و گفت: بچه ها پسر من پویا میخواد با شما دوست بشه و باهاتون بازی کنه.
یکی از بچه ها جلو اومد و گفت: سلام. اسم من آرشه. ما تو رو می دیدیم که با مامانت به پارک میای. ولی پیش ما نمیومدی. حالا بیا بریم با بقیه بچه ها آشنا بشیم.
پویا به مامانش نگاه کرد و بعد همراه آرش رفت.
بعد از مدتی که مامانش رفت دنبالش دید که پویا با خوشحالی به طرفش دوید و بعد از بغل کردن مادرش بهش گفت که امروز خیلی بهش خوش گذشته و بچه ها اصلا اونو مسخره نکردند. اون خوشحال بود که دوستای خوب و جدیدی پیدا کرده و با اونا بهش خوش میگذرد.
#قصه
╲\╭┓
╭🍃💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.09M
#قصه_صوتی
"فاخته"
باصدای (پگاه رضوی)
👆👆👆
🎗
✨🎗
🎗✨🎗
✨🎗✨🎗
Join🔜 @childrin1