eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
142 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســـــلام دوستان خـوبـم 🌸 یکشنبه تون بخیر روزتون به خیر و خوشی 🌸 پُر ازآرامش پُر از لـبخنـد 🌸 پراز شادی و پرازامید🌸 به زنـدگی ... 🌸 ╲\╭┓ ╭🌸 🌿 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
52.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی ۳ "قسمت سوم" ✨ 🚕✨ ╲\╭┓ ╭ 🚗✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
29.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋راز پروانه ها🦋 (قسمت اول) 💕 🦋💕 ╲\╭┓ ╭ 🦋💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش یه مدل موی خیلی خوشگل برای دخترای خوشگل کانال دُردونه 😍 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 کنید قسمت های مختلف در برنامه پرمخاطب و محبوب این قسمت: آموزش اعداد 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بازی و مهارت عالی جهت کودکان ۳ تا ۷ سال سیوش کنید و با راحتترین وسایل آمادش کنید و کلی مهارت به کودکانتون آموزش بدید. با ما همراه باشید😘 💕 🌼💕 ╲\╭┓ ╭ 🌼💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
یک بشقاب جذاب و خوشگل تخم مرغ برای بچه ها😍 کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦀یه کاردستی جالب با کمک از دست ها این قسمت خرچنگ، حتما تا پایان کلیپ ببینید🦀 با ما همراه باشید😘 💕 🦀💕 ╲\╭┓ ╭ 🦀💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریم برای آموزش رنگ ها و تمرین مهارت های ظریف 😉❤🌸 ╲\╭┓ ╭🌈☀️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 🌈👦🏻 من خیلی لاغرم 👦🏻🌈 همه می گفتند، من خیلی لاغرم. مامان و بابا هول شدند. مرا بردند پیش دکتر و گفتند: همه می گویند، بچه ی ما خیلی لاغر است. دکتر گفت: خُب، ببریدش یک جای خوش آب و هوا. ببریدش جایی که اشتهایش باز شود. صبح مامان و بابا دویدند و رفتند پیش رئیسشان و گفتند: بچه ی ما خیلی لاغر است؛ باید برویم یک جای خوش آب و هوا. باید برویم جایی که اشتهایش باز شود.  رئیس گفت: خب، بچه ها از همه مهم تر هستند؛ بروید یک جای خوش آب و هوا... مامان و بابا خوش حال تا خانه دویدند. سوار ماشین شدند. منهم عقب ماشین نشستم و ویژ... ویژ... رفتیم یک جای خوش آب و هوا. جای خوش آب و هوا خانه مادر جون بود. آن جا، فهمیدم جای خوش آب و هوا یعنی جایی که هوا پُر از بوی خوب باشد؛ بوی یاس، بوی گل سرخ، بوی کلوچه، بوی دمپختک، بوی خورش قیمه با سیب زمینی سرخ کرده، بوی آش ماش، بوی اشکنه  گوجه فرنگی، بوی آب دوغ خیار، بوی باقالی پلو، بوی عدسی و گُلپَر و .... چند روز توی آن آب و هوای خوش بو غَلت زدم و خوردم و خوابیدم؛ تا اینکه یک روز، وقتی توی حیاط بازی می کردم، بابا و مامان گفتند: پسر کوچولوی ما تُپلی شده، باید برگردیم سر خانه و زندگیمان. اسباب هایمان را جمع کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مادر جون گفت: جوجه تُپلی کجا می ری؟ گفتم: می روم خانه مان تا دوباره لاغر بشوم! ╲\╭┓ ╭ 👦🏻🌈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
به رغم هشدارهای دندان پزشکان و متخصصان تغذیه، به خاطر داشته باشید که هر کودکی گهکاه به آب نبات و شیرینی نیاز دارد. ╲\╭┓ ╭ 🍬🍭 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پیرمرد معدنچی" با (صدای پگاه رضوی) 👆👆👆 🎲 💜🎲 🎲💜🎲 💜🎲💜🎲 🎲💜🎲💜🎲 join🔜 @childrin1
کانال دردونه.. .. .. .mp3
4.16M
" داداش من خوابیده" 👆👆👆 ✨ 🎲✨ ✨🎲✨ 🎲✨🎲✨ join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 دوشنبه تون شـاد و زیبـا 🌱خدایا امروز 🌸برای تک تک دوستانم 🌱نعمتی عطافرما 🌸ازجنس معجزه 🌱تاخود وخانواده شان 🌸زیرسایه پرمهرت 🌱باخوشی اززندگی لذت ببرند 🌸دوشنبه تـون زیبـا و گـلبـارون ╲\╭┓ ╭🌸 🌱 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
22.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋راز پروانه ها🦋 (قسمت دوم) 💕 🦋💕 ╲\╭┓ ╭ 🦋💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
79.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن سینمایی ۳ "قسمت چهارم" ✨ 🚕✨ ╲\╭┓ ╭ 🚗✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
✅بازی ‌هایی برای تقویت در کودکان: ۱) به او بگویید به و اشیای یک قسمت خانه یا کلاس خوب کند سپس بخواهید بر گردد و رو به شما بایستد حالا برای مثال روی دیوار چند تابلو هست؟ کنار گلدون چی بود؟ رنگ قاب تابلوی بزرگتر چه رنگی هست؟ و...... ۲) بازی بعدی شما بایستد مانتو یا پیراهن یا لباس تنت چن دتا دکمه داره؟ اول حدسش را بگوید بعد نگاه کند و احتمالا بشمارد , پیراهن آبی بابا چندتا دکمه داره؟ درب منزل عمو یا خاله یا مادر بزرگ چه رنگیه؟! این سوالات کودک را ترغیب می‌کند تا نوبت بعد بهتر نگاه کند و اطمینان داشته باشید به منزل هرکسی که بخواهد در طول هفته برود، حتما با بیشتر نگاه میکند یا هر لباسی بپوشد حتما دکمه‌های آنرا می‌شمارد. ۳) بازی و کن قدیم خودمون هم خیلی مفیده .حتما همه بلدید یک نفر همه چی رو خوب نگاه میکنه از اتاق یا کلاس بیرون می‌رود و بعد ما جای یک وسیله را میدهیم میخواهیم او آنرا پیدا کند. 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه‌های پیشگیری از ابتلای خانوادگی به کرونا 💕 🦠💕 ╲\╭┓ ╭ 🦠💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤩بازی جالب و هدفمند 👀دقت توجه و تمرکز و بالا بردن انواع جملات 💪تقویت و هماهنگی چشم و عضله 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
14.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با کودکی که برای رسیدن به خواسته هایش و جلب توجه خودش را می زند و سرش را به زمین میکوبد چه کنیم⁉️ 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 کنید 👀 آیتم آموزشی در این قسمت: با کف دست این بخش از برنامه جهت تقویت تمرکز، دقت و حافظه تصویری کودکان طراحی شده و به آموزش کودکان بسیار کمک میکند. 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 کنید قسمت های مختلف در برنامه پرمخاطب و محبوب این قسمت: خمیر و آب ۱ 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
🌷داستان کشتی حضرت‌ نوح (علیه السلام)🧡🌷 روزها و هفته ها و ماه ها گذشت. نوح در برابر مخالفت ها و طعنه های مردم مقاومت می کرد و با جدیت به کار ساختن کشتی ادامه می داد. تا آن که کشتی ساخته شد. وقتی مردم کشتی را دیدند، از تعجب دهان شان بازماند و گفتند: - چه کشتی بزرگ و غول پیکری است. - به اندازه یک شهر است. - آیا واقعاً نوح می خواهد این کشتی را به حرکت دربیاورد؟ - نه، هرگز نمی تواند چنین کاری کند. در این بیابان که جز خاک و شن چیز دیگری نیست. کشتی به آب نیاز دارد. آن هم کشتی به این بزرگی، فقط در دریا می تواند حرکت کند .- اما دریا کجاست؟ در این نزدیکی که دریایی وجود ندارد. - من که گفتم نوح عقلش را از دست داده. این  کارها فقط از یک آدم دیوانه و مجنون برمی آید. - بگذارید دلش به رۆیاهایش خوش باشد. حتماً سال ها روی عرشه کشتی می نشیند و به آسمان چشم می دوزد تا خدایش برای او دریایی بفرستد. هر روز مردم به کنار کشتی می آمدند و با خنده و تمسخر، به تماشای آن می ایستادند. نوح از دیدن آن ها و شنیدن حرف های طعنه آمیزشان ناراحت می شد، اما به روی خودش نمی آورد. تا آن که خداوند به نوح فرمان داد که آماده شود. - ای نوح! از هر حیوانی یک جفت انتخاب کن و با خانواده ات و همه مۆمنان به کشتی برو. لحظه عذاب نزدیک است. نوح از هر حیوانی یک جفت انتخاب کرد و به همراه خانواده و یارانش به کشتی آمد. ناگهان سراسر آسمان ابری شد. ابرها به هم فشرده شدند و آسمان غرّید و رعد و برق زد. هوا تاریک شد. مردم در خانه هایشان چراغ روشن کردند و وحشت زده به آسمان نگاه کردند. باد تندی وزید. قطره های درشت باران آرام بر زمین بارید. باران کم کم شدت گرفت. هوا طوفانی شد. آب باران در تمام شهر به راه افتاد. آب بالا آمد و خانه ها و ساختمان ها را در خود فرو برد. بت های سنگی سرنگون شدند و در آب فرو رفتند. کافران در میان خروشان سیل، دست و پا می زدند و بت ها را صدا می کردند. گویی هنوز امید داشتند تا آن خدایان سنگی به کمک شان بیایند و آن ها را نجات دهند. نوح روی عرشه کشتی ایستاده بود و به رشته های باران که زمین و آسمان را به هم می دوخت، خیره شده بود. سام و حام و یافث؛ آخرین گروه حیوانات را به کشتی آوردند. آب کم کم از بدنه کشتی بالا آمد. در اطراف تا چشم کار می کرد، آب بود. گویی دنیا به یک اقیانوس پهناور تبدیل  شده بود. فقط کوه های بزرگ در مقابل کشتی قد برافراشته بودند و باغرور، خودنمایی می کردند. ناگهان نوح از جا تکان خورد. به طرف جلوی کشتی رفت. با دقت به روبه رو نگاه کرد. کنعان لحظه ای ایستاد و به نوح نگاه کرد. بعد با دست به قله کوه اشاره کرد و فریاد زد: - من به کشتی تو احتیاج ندارم. بالای این کوه می روم تا نجات پیدا کنم. کنعان با شتاب از کوه بالا رفت. خودش را به قله کوه رساند. بالای قله ایستاد و با غرور به اطرافش نگاه کرد. ناگهان تعجب کرد. در دوردست هیچ اثری از شهر و خانه ها نبود. همه جا  به دریای بزرگ تبدیل شده بود. به کشتی پدرش نگاه کرد. کشتی مثل قایق کوچکی در دل امواج بالا و پایین می رفت. کنعان دست هایش را بالا گرفت و مشت هایش را با خوشحالی در هوا تکان داد و گفت: من موفق شدم. در این جا از هر خطری در امان هستم. نوح با ناامیدی به بالای کوه نگاه کرد. کنعان مثل نقطه کوچکی بر فراز کوه در حرکت بود. ناگهان کشتی تکان شدیدی خورد. امواج به سرعت بالا آمدند. آب از دیواره کوه ها بالا رفت. قله ها زیر آب رفتند. کنعان وحشت زده در میان آب دست و پا می زد. نوح به سام و حام و یافث که پشت سر او ایستاده بودند، نگاه کرد. همه با نگرانی به کنعان نگاه می کردند. لحظه ای بعد، کنعان در میان امواج فرو رفت و دیگر بالا نیامد. نوح دست هایش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا فرزند من غرق شد. تو وعده داده بودی که خانواده ام را نجات دهی. صدای جبرئیل را شنید: ای نوح! او دیگر از خاندان تو نیست. خداوند می فرماید ما وعده دادیم که مۆمنان را نجات دهیم.نوح از حرف خودش پشیمان شد. سجده کرد و گفت: خدایا مرا ببخش. باران شدت گرفته بود. خانه ها و کوه ها و بناهای بزرگ در آب غرق شده بودند. کشتی نوح در میان امواج به حرکت درآمده بود و به سوی مقصدی نامعلوم می رفت. همه روی عرشه جمع شده بودند و زیر بارش شدید باران، دعا می خواندند. هیچ کس نمی دانست که عاقبت چه خواهد شد و کشتی آن ها را به کجا خواهد برد. همه به نوح خیره شده بودند و به چهره آرام و مطمئن او نگاه می کردند و نوح در این فکر بود که عاقبت خداوند به وعده اش عمل و زمین را از بت پرستان و جاهلان پاک کرد. نوح و یارانش به آرزوی دیرینه خود رسیده بودند. آرزویی که سال ها برای به دست آوردن آن سختی کشیدند و مبارزه کردند و حالا همه می رفتند تا زندگی جدیدی را شروع کنند، زندگی پر از سعادت و خوشبختی که با ایمان و اعتماد به خداوند یکتا همراه بود.   پایان... ╲\╭┓ ╭🧡🌷 🆑 @childrin1 ┗╯\╲