فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_آموزشی
#خلاقیت
آموزش رنگ ها و ریاضی از طریق یه بازی ساده ➕➖➗
با ما همراه باشید😘
💕
➕💕
╲\╭┓
╭ ➗💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
مامان مهربون یا مامان آسان گیر
رفتار مامان آسان گیر:
کودک اجازه داره هر چقدر که میخواد با تبلت و گوشی ، پلی استیشن بازی کنه.
رفتار مامان مهربان:
کودک اجازه داره با تبلت پلی استیشن بازی کنه اما در یک مدت زمان معین ( عزیزم یک ساعت میتونی....)
رفتار مامان آسان گیر:
هر چیزی دوست داری میتونی برداری و بخری
رفتار مامان مهربان:
هر چیزی دوست داری میتونی بخری اما به میزان مشخص مثلاً تا پنجاه هزار تومن...
رفتار مامان اسان گیر:
هرچی دلت چیپس پفک ،شیرینی و شکلات میخواد میتونی بخوری...
رفتار مامان مهربان:
شیرینی و شکلات بخور ولی فقط فلان قدر چون بیشتر از این به سلامتیت آسیب میرسونه.
رفتار مامان اسان گیر:
اگه حوصله نداری نمیخواد اتاقتو مرتب کنی.
رفتار مامان مهربان:
فکر کنم امروز خیلی خسته شدی اجازه میدی اتاقتو من مرتب کنم؟
رفتار مامان اسان گیر:
اگه حال و حوصلشو نداری نمیخواد تکالیفتو انجام بدی.
رفتار مامان مهربان:
اگر خسته ای میتونی تکالیفتو بعد از کمی استراحت انجام بدی.
مامان و باباهای عزیز با کودک تون مهربون باشید اما رعایت حد و مرزها رو فراموش نکنید...
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
🕸🕷 عنکبوت و جاروی دم دراز 🕷🕸
♡قسمت اول♡
عنکبوت تپل مپل، با پاهای کوتاه، روی تارهای خانهاش نشسته بود. خانه او در گوشهای از سقف یک اتاق ساخته شده بود. در آن اتاق جز او، هیچ عنکبوت دیگری زندگی نمیکرد؛ اما با این همه او تنهای تنها هم نبود. پایینتر از خانه او، یعنی در کف اتاق، پیرزن تنهایی زندگی میکرد. او هم مثل عنکبوت تنها بود.
عنکبوت تپلی، بیشتر وقتها روی تارهای خانهاش مینشست و آن پایین را تماشا میکرد. او همسایهاش را زیر نظر میگرفت و با تماشای او روزهایش را میگذراند. وقتی از شکار حشرات خسته میشد، ساقهگلدانی را که تا نزدیک سقف بالا آمده بود میگرفت و پایین میرفت، لابه لای برگهای گلدان، گردش میکرد و آخر سر هم که میخواست به گوشه سقف برگردد، سری به زیر گلدانی پر از آب میزد و تا میتوانست آب میخورد.
عنکبوت خانهاش را خیلی دوست داشت، چون خانهاش بسیار امن و راحت بود. نه باد تارهای خانهاش را میلرزاند و نه دست هیچ مزاحمی به آن میرسید.
اما یک روز صبح که عنکبوت تازه از خواب بیدار شده بود و داشت صبحانهاش را میخورد، متوجه شد که باد سردی میوزد. از آن بالا نگاه کرد و دید که پیرزن تمام درها و پنجرههای اتاقش را باز گذاشته است. عنکبوت خودش را جمع و جور کرد و غرغرکنان گفت: «این همسایه من امروز چرا اینطوری میکند؟ چرا توی این سرمای زمستان در و پنجره ها را باز کرده؟...»
عنکبوت بیچاره که داشت یخ میزد، دو لقمه از پشه خوشمزهای را که برای صبحانهاش در نظر گرفته بود، لابه لای تارها پیچید و منتظر ماند تا ببیند که چه اتفاقی میافتد. او در حالی که دستهایش را روی پاهای دیگرش گذاشته بود منتظر بود که پیرزن دوباره درها و پنجرهها را ببندد و او بقیه صبحانهاش را بخورد. اما این اتفاق نیفتاد.
چند لحظه بعد صاحب خانه همراه یک غریبه وارد اتاق شدند و هر وسیله ای را که در خانه بود همراه خود بردند، حتی گلدان و زیر گلدانی پر آب را.
عنکبوت حسابی گیج شده بود. نمیدانست چرا آن روز با روزهای دیگر فرق دارد. در همین حال ناگهان مرد غریبهای را دید که همراه یک جاروی بسیار دراز مشغول جارو کشیدن در و دیوار است. با خودش گفت: «راستی راستی که همسایه من امروز چه کارهای عجیب و غریبی میکند. به جای اینکه مثل هر روز فرش خانهاش را جارو کند، سقف و دیوارها را جارو میکند.»
عنکبوت داشت زیر لب غرولند میکرد که دید آن جاروی دم دراز به طرف خانه او آمد. عنکبوت از ترس عقب عقب رفت، اما تا آمد به خود بجنبد. یک طرف خانهاش به جاروی دم دراز چسبید و همه غذاهای خوشمزهاش هم از تارها آویزان شد.
ادامه دارد...
#قصه
╲\╭┓
╭🕷🕸 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
5.2M
#قصه_صوتی
"مهربان"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
8.97M
🍒💕 گل آلو 💕🍒
لالا لالا گل آلو
لبای سرخت آلبالو
دو چش داری مثه آهو
دو لپ داری مثه هولو
موهات ابریشم نرمه
دل مادر به تو گرمه
لالا لالا تا تو رو دارم
تو این دنیا چی کم دارم
لالا لالا لالا لالا
لالا کن نو گل بابا
#لالایی
╲\╭┓
╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
ســـــــلام 🌈🌼
آخرین چهارشنبه
بهمن ماهتون🌈🌼
بـخیر و شـادی
یـه روز خـوب 🌈🌼
یـه حس خـوب
یـه تـن سـالم
یـه روح آرام و بـزرگ🌈🌼
آرزوی قلبی من براى شما
روزتـون سرشـار از زیبـایی🌈🌼
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐮🥛 شیر 🥛🐮
گاو میگه آی بچه ها
منم که میدم شیر به شما
خوب میدونین که من کیم
اینهمه خوشحال از چی ام
دو شاخ تیز به سر دارم
یک تن پر هنر دارم
علف می خورم شیر میشه
ماست و کره پنیر میشه
هر کی میخواد قوی بشه
شیر بخوره روزی یه شیشه
#شعر
🐮
🥛🐮
🐮🥛🐮
🥛🐮🥛🐮
join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
گربه سگ🐱🐶
👆👆👆
🐶
💭🐱
🐱💭🐶
╲\╭┓
╭ 🐶🐱 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🎏 #ایده
#تزئین
🎈تبدیل چند بادکنک به اشکال مختلف برای بازی و تزیین اطاق کودک
╲\╭┓
╭ 🎈🎏 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#کاردستی
با خلال و سیب زمینی این خارپشت های بامزه رو برای بچه ها درست کنید .🦔🍃
╲\╭┓
╭🦔🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
والدین باید دو چیز را باهم داشته باشن.
اقتدار+لطافت
لطافت بدون اقتدار به کودک آسیب میزند و اقتدار بدون لطافت نیز همینطور!
نبودن یکی از آنها خشونت است.
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
#بازی
نوارهای رنگی را جلوی نوزاد آویزان کنید تا با آنها بازی کند...
این بازی دقت و توجه نوزاد را بالا برده
و عضلات ریز انگشت او را تقویت می کند.
✅ مناسب برای 4 تا 6 ماهگی
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
⚡️🔥 جناب آتش 🔥⚡️
شاید جناب آتش
سنش زیاد باشد
من فکر میکنم او
هم سن باد باشد
دیروز بچه او
در فندک عمو بود
مثل پدر بزرگش
شیطان و غر غرو بود
تازه دروغی گفت:
از من نترس... سردم
میخواست من بسوزم
اما فرار کردم
#شعر
🔥
⚡️🔥
╲\╭┓
╭ 🔥⚡️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#کاردستی
یه کاردستی عالی برای کوچولوهای ناز
🐠کاردستی ماهی با استفاده از بادکنک🐠
با ما همراه باشید 😘
💕
🐠💕
╲\╭┓
╭ 🐠💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
- به چاقو دست نزن
- روی مبل نپر
- کاغذ شکلاتت رو روی زمین ننداز
- بادست کثیف به اینجا دست نزن
و...
👈 واقعا چرا در رابطه با بچه ها بیشتر از جملات منفی استفاده میکنیم؟!... شاید فکر میکنیم اینطوری داریم تربیتشون میکنیم
چه خوب میشه اگه عادت کنیم جملات منفی مون رو کمتر کنیم و همون حرف ها رو با جملات مثبت بگیم.
👈 مطمئن باشید اینطوری هم خودمون هم بچه ها حس بهتری خواهیم داشت و ارتباط بهتری بینمون شکل خواهد گرفت
- عزیزم چاقو خیلی تیز و خطرناکه ها
- بیا از روی این بالشت بپریم روی اون یکی
- اگه گفتی کاغذ شکلات رو باید کجا بندازیم؟
- میدونستی الان دست هات خیلی دوست دارن تمیز باشن؟
📌این دفعه که خواستیم یه جمله ی منفی بگیم قبلش کمی فکر کنیم ببینیم میشه یه جور دیگه اون جمله رو گفت؟...
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
🕸🕷 عنکبوت و جاروی دم دراز 🕷🕸
♡قسمت دوم♡
عنکبوت تپلی از ترس اینکه جاروی دم دراز سراغ او هم بیاید، پا به فرار گذاشت. شروع کرد به دویدن و پریدن. خودش را روی زمین سرد و خالی اتاق انداخت و فرار کرد. در همان حال او دلش برای خانهاش میسوخت. دلش میخواست یک گوشه بنشیند و گریه کند، اما چارهای نداشت، باید جان خود را نجات میداد. او تا آن روز این همه راه نرفته بود. از این اتاق به آن اتاق رفت. در اتاقها همه چیز به هم ریخته بود. سعی کرد تا خودش را زیر یکی از آن وسایل پنهان کند، اما ناگهان چشمش به منظره وحشتناکی افتاد و در جا میخکوب شد. عنکبوت دیگری را دید که یکی از پاهایش شکسته بود و داشت درد می کشید. آن عنکبوت وقتی عنکبوت تپلی را دید به او گفت: «از اینجا برو! اینجا خطرناک است! برو توی باغ خانه... آنجا خیلی خوب است.»
عنکبوت تپلی به عنکبوت پا شکسته نزدیک شد و سعی کرد او را از جایش بلند کند. عنکبوت زخمی لنگ لنگان خودش را دنبال عنکبوت تپلی کشاند و تا نزدیک ایوان آمد. عنکبوت زخمی از عنکبوت تپلی خواهش کرد که زودتر خودش را به حیاط برساند چرا که هر لحظه ممکن بود برای او هم خطری پیش بیاید.
عنکبوت تپلی نزدیک پلههای ایوان رسید. باد سرد حیاط به تنش خورد. میخواست برگردد، اما عنکبوت زخمی برای او درس عبرتی بود. با اینکه تمامی کرکهای تنش از سرما سیخ شده بود. اما سرما را بهتر از منظره آن جاروی وحشتناک میدانست.
پلهها را یکی یکی پایین پرید و پای دیواری رسید که از آجرهای سوراخ سوراخ ساخته شده بود. لابه لای سوراخهای آجری دیوار، تعداد زیادی خانههای قدیمی عنکبوت دیده میشد. تپلی فهمید که آن تارها مربوط به سالهای پیش است و مطمئن شد که هیچ جارویی به آن خانهها نرسیده است. با آنکه خیلی خیلی خسته بود خودش را به دیوار آجری رساند. از آن به سختی بالا رفت و گوشه راحتی را برای ساختن خانهاش انتخاب کرد.
.نیم ساعت بعد، عنکبوت تپلی، در خانه جدید خود در گوشهای از حیاط، مشغول استراحت بود. او خوابید و تا صبح خواب یک خانه زیبا و بیدردسر را دید. وقتی صبح چشمهایش را باز کرد، در کنار خانهاش، عنکبوت پاشکسته دیروزی را دید که تازه مشغول بافتن تار برای خانه جدیدش شده بود.
پایان...
#قصه
╲\╭┓
╭🕷🕸 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
4.61M
#قصه_صوتی
"دخترک آواز خوان"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲